ارباب هارولد و پسرها. اثول فوگارد. مترجم.داود زینلو.تهران: نشر افراز. چاپ اول:1391. 1100نسخه. 104صفحه.3800 تومان.
« تو روی زمین نشستی و همون طور که داری صفحه و مهره های شطرنج رو برای بازی می چینی، برای ویلی هم در مورد یه بازنده خوب بودن سخنرانی می کنی. بعد می ری سمت تخت ویلی، پتو رو میزنی کنار و وادارش می کنی اول اون با تو بازی کنه چون می دونی برنده می شی، و این باعث می شه به بازی دوم با من برسی.»[1]
بر اساس یک اتفاق ساده همه چیز می توانست شکل دیگری به خود بگیرد. جایگاه ها می توانست زیر و زیر شود و خیلی ساده آن که ارباب است بنده و آنکه بنده است در جایگاه ارباب بنشیند. آنکه اما بر جایگاه ارباب تکیه زده است کافی است یک دم به خود آید و ببیند بارگاه، بارگاه متزلزلی است. واقعیت کدام است؟ بالایی و پایینی چه تعریفی دارد به جز آنچه انسان ها بین خود قرارداد می کنند و یک عده قراردادهای خود را به همه دنیا تسری می دهند؟ اندیشه تا چه حد بر پایه واقعیت بنا می شود؟
وقتی به قول سوسور زبانشناس سویسی، زبان بازنمود واقعیت نیست یعنی اندیشه و تمام ساز و کارهای آن با آنچه در بیرون از ما اتفاق می افتد رابطه ای ندارد. اندیشه برتری نژادی و در پی آن اندیشه بنده و ارباب هم از همان قراردادهایی است که بر مبنای تفکر اندیشمندانی پایه ریزی شده است که اندیشه خود را بر روح و زندگی و تمام ساختارهای انسانی حاکم کرده اند.
عمدتا نیز نگاه نگاه غربی است. یعنی دوالیته دکارتی. رابطه سوژه با ابژه در نگاه دکارتی قطع است و از نظر چنین تفکری آنچه بیرون از خود می بیند همواره در جایگاه ابژه تعریف می شود. هر چه بیرون از اروپا است ابژه ای بیش نیست و به همین دلیل ساده از جایگاه فروتری برخوردار است و می باید به استثمار در آید. ابژه عموما از انسانیت تهی است. سیاه در برابر سفید نماد تیرگی و پستی است در مقابل روشنایی و بلندی و همین ساختاری را به وجود می آورد که به سفید پوستان حق برتری می بخشد. این برتری از کجا می آید؟ و اگر دیر زمانی اندیشه دوآلیته دکارتی یعنی ابژه گی و سوژه گی به شکل های علنی در روابط اجتماعی خود را بروز می داد و به استثمار غرب از شرق و انگلیسی ها از سرخ پوستان و بردگی سیاهان منتهی می شد و جنگ ها و خون ریزی های بسیار به دنبال داشت، امروز اما این نگاه آرام و نرم به زیر پوست سرایت کرده است و تنها می شود با تمام اندام انسانی خود آن را حس کرد بی آنکه چندان تن به بیان دهد.
ارباب هارولد و پسرها به همین نوع روابط زیر پوستی حقارت آمیز اشاره دارد.
سم و ویلی دو سیاه پوستی هستند که در چایخانه یک سفید پوست کار می کنند. هالی پسر صاحب کافه در کنار سم بزرگ شده است و تلاش می کند نگاه از بالا به پایین مرسوم جامعه سفید پوستان به سیاه پوستان را کنار بزند اما نمی تواند از امیتازهایی که این نوع نگاه برایش به ارمغان می آورد چشم پوشی کند. سم نیز تلاش کرده است هالی را طوری بار بیاورد که ایده اربابی آخرین ایده ای باشد که هالی به سراغ آن می رود. تقابل این دو نگاه شرایطی را به وجود می آورد که روباط را مخدوش و به هم ریخته می کند بدون این که دو طرف بتوانند به طور واضح احساس و خواست خود را به زبان آورند و ناچار با نشانگان رفتاری و زبانی بازی می کنند.
فوگارد به خوبی نشان می دهد که رابطه دوستانه هالی و سم وقتی از شکل برابر و دوستانه خارج شود چطور می تواند رابطه ای مریض و بیمارگونه بیافریند و دوستی را به دشمن خویی بدل کند. اشخاص داستان درصدد تمرین برنامه ای هستند که قرار است در مهمانی شب انجام شود و این برنامه به نشانه عملی ناموزون در روابط بدل می شود. برنامه ای که قرار است در آن هماهنگی و لذت باشد، به ناهماهنگی و برخورد منجر می شود.
آثول فوگارد نمایشنامه نویس و بازیگر بود که در افریقای جنوبی زندگی می کرد. ارباب هارولد و پسرها اولین نمایش وی بود که خارج از آفریقای جنوبی با کارگردانی خودش به اجرا در آمد. از دیگر آثار فوگارد می توان به «پیوند خونی»،«سیزوه بنزی مرده است» و«راه مکه» اشاره کرد.
ارباب هارولد و پسرها برنده چند جایزه مهم از جمله بهترین نمایشنامه اونینگ استاندارد لندن و بهترین نمایشنامه حلقه منتقدان تئاتر لندن شده است.
در مقدمه کتاب زندگی نامه نویسنده تحت عنوان درباره نویسنده به زندگی و آثار فوگارد می پردازد و موخره کتاب نیز شامل یک مصاحبه با فوگارد و یک تفسیر نمایشنامه است که خواندنش به فهم بیشتر اثر کمک شایانی می کند.
«سم: قشنگه چون ما می خوایم زندگی این طوری باشه، اما در عوض همون جور که تو گفتی، هالی، ما همش با هم برخورد می کنیم. به امروز بعدازظهر و خودمون سه نفر یه نگاهی بنداز: من با ویلی برخورد کردم، ما دو تا با تو برخورد کردیم، تو با مادرت برخورد کردی، اون با بابات برخورد کرد... تازه این فقط مساله ما نیست... تمام دنیا همین کارو می کنن. یه روزنامه باز کن، چی می خونی؟ امریکا با روسیه برخورد می کنه، ادم ثرتمند با آدم فقیر برخورد می کنه. اینا برخوردای بزرگیه هالی.»[2]
پی نوشت:
[1] صفحه 47 کتاب
[2] صفحه 73 و74 کتاب
روز هشتم هفته. احمد پروین. کرج: انتشارات فراگاه. چاپ اول. تهران:1390. 1800نسخه.72 صفحه.1800 تومان.
«دوران خواب برفی ما سر رسیده است
نارنجی طلوع مقدر رسیده است
همتای ماه می شود ای آسمانیان
برق نگاه ماه که به ساغر رسیده است»[1]
وضعیت شعر، وضعیت نابسامانی است. گاه شاعر یا مجموعه شعری چنان پرهیاهو به ساحت ادبیات ورود پیدا می کند که اصلا پرسش از خاستگاه و چند و چونی اش موضوعیتی پیدا نمی کند و گاه چنان در محاق می ماند که در برخورد اتفاقی همچون یک رخداد می نماید. هستند کتاب های شعری پرشماری که هنوز صد جلد اولشان هم به بازار کتاب راه پیدا نکرده و جز به مثابه هدیه به خانه دوستان و آشنایان راه نیافته و از سوی دیگر کتاب های شعری پرشماری که این روزها با ناباوری عجیبی به چاپ های دوم و چندم می رسد و این پرسش را پیش می کشد که شعر مخاطب دارد یا نه؟ پس این همه از نبود مخاطب دم زدن چیست؟ و از سوی دیگر این کمیت شاعران که دم به دم بر آن افزوده می شود چیست؟ اما این همه آیا در چنین فضایی بر کیفیت چیزی افزوده می شود؟ شعر چیست و نشان شعر کدام است که هر چه بر کاغذ می آید به نام شعر قلب می خورد و هر چیز شعری است که قرار است امروز نامفهوم و نا مکشوف بماند تا مخاطب خود را در جایی دیگر و زمانی دیگر بیاید و با همین استدلال است که ساز و کار تولید شعر و شاعر به کار خود ادامه می دهد. احمد پروین نام آشنایی نیست. احمد پروین با چهار کتابی که تا کنون منتشر کرده است نام آشنایی نیست. احمد پروین شاعر خراسانی کم نامی است که البته نام شاعر است هم زمان. احمد پروین چهار کتاب خود را در خراسان و شهر های دیگری چون رفسنجان منتشر کرده است. این که نام یک شاعر نا آشنا می ماند و اشعارش به دیده نمی آید به دلیل بد بودن شعر نیست الزاما بل در رفتاری است که بنگاه های نشر ادبیات در پایتخت پیشه کرده و بر انتشار و پخش کتاب سلطه یافته و معمولا هر کتابی که در شهرستان ها منتشر شود زیر این سایه سنگین گم می شود و کم کم از یاد ها می رود. نام سه کتابی که این شاعر شهرستانی پیش از این منتشر کرده عبارتند از: «رقص جادو»، «همسفر با یاس»، و« جام جادو».
«سر رفت به دار و دست بردار نشد
بیدل شد و بیخیال دلدار نشد
دنیا نشود ردیف با هر چه غزل
گفتند همه که شاعری کار نشد»[2]
پروین غزل سرا و دوبیتی گو است. از آن غزل سراهای مستقل که می نویسد برای مخاطب رویاهای محالش که روز هشتم هفته خواهند آمد. از دوبیتی های پروین زندگی سر ریز می شود چرا که نه در کارگاه فلان رفت و آمد دارد و نه در مجله بهمان.فارغ از تمامی دغدغه های موجود جامعه ادبیات. احمد پروین را می شود شاعری شهرستانی نام برد. شاعری که فارغ از سوگیری های پایتختی به نوشتن می پردازد و به قول نیما کار کردن و تجربه اندوختن را مهم تر از بیانگری صرف می داند. پروین روز هشتم هفته را اما با انتشارات فراگاه کار می کند که به مدیریت ناهید سرشگی، شاعر و نقاشی است که چهره ای آشنا در ادبیات پایتختی است. دوبیتی های این مجموعه خواندنی و قابل باور است زیرا که شاعر تلاش نکرده است از کلمات و لغات به ارث رسیده ادبیات کلاسیک وام گیرد و در عین حال همچون داعیان غزل پست مدرن هر کلمه امروزی را بی ربط و با ربط به کار نگرفته است. بل شاعر تلاش کرده بر حسب احساس و بیان شعری اش دست به انتخاب کلمات بزند و اجازه دهد کلمات خودشان حضورشان را در متن پیدا کنند. خواندن دوبیتی های احمد پروین خالی از لطف نیست. هر چند کتاب شعر دوبیتی های او در انتظار مخاطب نیست و به قول خودش در همان صفحه برای مخاطبی می نویسد که روز هشتم هفته خواهد آمد. پیش از این که این گزاره نشان از ادعایی داشته باشد که بخواهد خود را فراتر از درک مردم امروز و این مکان بداند، رابطه ای است بی خیال با مخاطب فرضی. او مخاطب را فرا نمی خواند. تنها بر سر راه او می ایستد و دمی او را برای خواندن دعوت می کند. بی اصراری. در نهایت مخاطب است که خواهد گفت مخاطب ماندگاری خواهد شد یا خیر؟
« عمری نوشته ام تو فقط خط کشیده ای
یکسر به هر درست و غلط خط کشیده ای
حالا شبیه پوشش زندانیان شدم
از بس کنار این همه خط خط کشیده ای»[3]
پی نوشت:
[1] صفحه 24 کتاب
[2] صفحه 56
[3] صفحه 23 کتاب
ارباب هارولد و پسرها. اثول فوگارد. مترجم.داود زینلو.تهران: نشر افراز. چاپ اول:1391. 1100نسخه. 104صفحه.3800 تومان.
« تو روی زمین نشستی و همون طور که داری صفحه و مهره های شطرنج رو برای بازی می چینی، برای ویلی هم در مورد یه بازنده خوب بودن سخنرانی می کنی. بعد می ری سمت تخت ویلی، پتو رو میزنی کنار و وادارش می کنی اول اون با تو بازی کنه چون می دونی برنده می شی، و این باعث می شه به بازی دوم با من برسی.»[1]
بر اساس یک اتفاق ساده همه چیز می توانست شکل دیگری به خود بگیرد. جایگاه ها می توانست زیر و زیر شود و خیلی ساده آن که ارباب است بنده و آنکه بنده است در جایگاه ارباب بنشیند. آنکه اما بر جایگاه ارباب تکیه زده است کافی است یک دم به خود آید و ببیند بارگاه، بارگاه متزلزلی است. واقعیت کدام است؟ بالایی و پایینی چه تعریفی دارد به جز آنچه انسان ها بین خود قرارداد می کنند و یک عده قراردادهای خود را به همه دنیا تسری می دهند؟ اندیشه تا چه حد بر پایه واقعیت بنا می شود؟
وقتی به قول سوسور زبانشناس سویسی، زبان بازنمود واقعیت نیست یعنی اندیشه و تمام ساز و کارهای آن با آنچه در بیرون از ما اتفاق می افتد رابطه ای ندارد. اندیشه برتری نژادی و در پی آن اندیشه بنده و ارباب هم از همان قراردادهایی است که بر مبنای تفکر اندیشمندانی پایه ریزی شده است که اندیشه خود را بر روح و زندگی و تمام ساختارهای انسانی حاکم کرده اند.
عمدتا نیز نگاه نگاه غربی است. یعنی دوالیته دکارتی. رابطه سوژه با ابژه در نگاه دکارتی قطع است و از نظر چنین تفکری آنچه بیرون از خود می بیند همواره در جایگاه ابژه تعریف می شود. هر چه بیرون از اروپا است ابژه ای بیش نیست و به همین دلیل ساده از جایگاه فروتری برخوردار است و می باید به استثمار در آید. ابژه عموما از انسانیت تهی است. سیاه در برابر سفید نماد تیرگی و پستی است در مقابل روشنایی و بلندی و همین ساختاری را به وجود می آورد که به سفید پوستان حق برتری می بخشد. این برتری از کجا می آید؟ و اگر دیر زمانی اندیشه دوآلیته دکارتی یعنی ابژه گی و سوژه گی به شکل های علنی در روابط اجتماعی خود را بروز می داد و به استثمار غرب از شرق و انگلیسی ها از سرخ پوستان و بردگی سیاهان منتهی می شد و جنگ ها و خون ریزی های بسیار به دنبال داشت، امروز اما این نگاه آرام و نرم به زیر پوست سرایت کرده است و تنها می شود با تمام اندام انسانی خود آن را حس کرد بی آنکه چندان تن به بیان دهد.
ارباب هارولد و پسرها به همین نوع روابط زیر پوستی حقارت آمیز اشاره دارد.
سم و ویلی دو سیاه پوستی هستند که در چایخانه یک سفید پوست کار می کنند. هالی پسر صاحب کافه در کنار سم بزرگ شده است و تلاش می کند نگاه از بالا به پایین مرسوم جامعه سفید پوستان به سیاه پوستان را کنار بزند اما نمی تواند از امیتازهایی که این نوع نگاه برایش به ارمغان می آورد چشم پوشی کند. سم نیز تلاش کرده است هالی را طوری بار بیاورد که ایده اربابی آخرین ایده ای باشد که هالی به سراغ آن می رود. تقابل این دو نگاه شرایطی را به وجود می آورد که روباط را مخدوش و به هم ریخته می کند بدون این که دو طرف بتوانند به طور واضح احساس و خواست خود را به زبان آورند و ناچار با نشانگان رفتاری و زبانی بازی می کنند.
فوگارد به خوبی نشان می دهد که رابطه دوستانه هالی و سم وقتی از شکل برابر و دوستانه خارج شود چطور می تواند رابطه ای مریض و بیمارگونه بیافریند و دوستی را به دشمن خویی بدل کند. اشخاص داستان درصدد تمرین برنامه ای هستند که قرار است در مهمانی شب انجام شود و این برنامه به نشانه عملی ناموزون در روابط بدل می شود. برنامه ای که قرار است در آن هماهنگی و لذت باشد، به ناهماهنگی و برخورد منجر می شود.
آثول فوگارد نمایشنامه نویس و بازیگر بود که در افریقای جنوبی زندگی می کرد. ارباب هارولد و پسرها اولین نمایش وی بود که خارج از آفریقای جنوبی با کارگردانی خودش به اجرا در آمد. از دیگر آثار فوگارد می توان به «پیوند خونی»،«سیزوه بنزی مرده است» و«راه مکه» اشاره کرد.
ارباب هارولد و پسرها برنده چند جایزه مهم از جمله بهترین نمایشنامه اونینگ استاندارد لندن و بهترین نمایشنامه حلقه منتقدان تئاتر لندن شده است.
در مقدمه کتاب زندگی نامه نویسنده تحت عنوان درباره نویسنده به زندگی و آثار فوگارد می پردازد و موخره کتاب نیز شامل یک مصاحبه با فوگارد و یک تفسیر نمایشنامه است که خواندنش به فهم بیشتر اثر کمک شایانی می کند.
«سم: قشنگه چون ما می خوایم زندگی این طوری باشه، اما در عوض همون جور که تو گفتی، هالی، ما همش با هم برخورد می کنیم. به امروز بعدازظهر و خودمون سه نفر یه نگاهی بنداز: من با ویلی برخورد کردم، ما دو تا با تو برخورد کردیم، تو با مادرت برخورد کردی، اون با بابات برخورد کرد... تازه این فقط مساله ما نیست... تمام دنیا همین کارو می کنن. یه روزنامه باز کن، چی می خونی؟ امریکا با روسیه برخورد می کنه، ادم ثرتمند با آدم فقیر برخورد می کنه. اینا برخوردای بزرگیه هالی.»[2]
پی نوشت:
[1] صفحه 47 کتاب
[2] صفحه 73 و74 کتاب
اعتراف. آر.ال.استاین. مترجم. سید مصطفی رضیئی. تهران: نشر ویدا. چاپ اول: 1391 .1100نسخه. 153صفحه. 4000 تومان.
«چه کار خواهید کرد اگر یکی از دوستان صمیمی، شما را به گوشه ای کشانده و به چیزی هولناکی اعتراف کند؟ چه کار خواهید کرد اگر دوستتان به قتل کسی اعتراف کند و به شما التماس کند این موضوع را پیش خودتان نگه دارید. اگر او التماس کند این راز مهلک را به هیچ کس نگویید، چه کار خواهید کرد. به راستی چه می کنید؟ »[1]
خواندن رمان های ژانر وحشت برای همه خوانندگان از هر دسته و طبقه شگفت انگیز و جذاب بوده است. اگر سری به آمار فروش کتاب های منتشر شده بزنید، خواهید دانست که پرفروش ترین کتاب ها اغلب داستان های تخیلی و البته رمان های پلیسی هستند.
رمان های پلیسی آگاتاکریستی هنوز جزو کتاب هایی است که در صدر فروش کتابفروشی های دنیا قرار دارد. هر چند که در ایران رسم بر نوشتن رمان های پلیسی و داستان های وحشت نیست و این ژانر در بین نویسندگان ایرانی از کمترین توجه برخوردار است، با این حال تعداد معدودی از نویسندگان دست به تجریباتی در این ژانر زده اند که از جمله می توان به سیامک گلشیری اشاره کرد.
نوشتن رمان سیاه برای رنج سنی نوجوانان از آن نوع تجربه هاست که در ایران به هیج عنوان مرسوم نبوده است. در اروپا هم، چنین تجربه ای از قدمت زیادی بر خوردار نیست.
عقیده بر این است که نوجوانان هنوز پا از دنیای پاک و معصومانه کودکی بیرون نگذاشته اند و نباید ذهن آنها با خیال های وحشت انگیز و ترسناک پریشان شود.
با این همه آر. ال. استاین با نوشتن رمان های سریالی سیاه و وحشت انگیزش نشان داد که نوجوانان از همه بیشتر خواهان خواندن رمان های وحشت هستند نه به این دلیل که دوست دارند میل به ویرانگری خود را ارضا کنند بل به این دلیل ساده که ژانر وحشت برای همه رنج سنی تولید نوعی شعف و هیجان می کند. هر چند باید پذیرفت در دنیایی که ما زندگی می کنیم بس قتل ها و ویرانگری هایی که به دست همین نوجوانان اتفاق می افتد و بس نوجوانانی که همین حالا در زندان ها و باز پروری ها به سر می برند.
استاین در رمان های سریالی خیابان وحشت به چند نکته دقیق شده است. اول این واقعیت که نوجوانان میل بی نهایتی به ویرانگری دارند به حدی که ویرانگری هایشان دامن خودشان را هم می گیرد و دوم این که چرا این میل در نوجوانان به حد افراط بروز پیدا می کند؟ و سوم، با پذیرفتن این واقعیت که یک نوجوان در شرایط سنی خاصی است که هیجان نسلی اش مدام او را به خطر کردن و آشوبگری می کشاند، اما چگونه باید با این میل رو به رو شد؟ اصلا خود نوجوانان چطور می توانند این میل را بشناسند و کنترلش کنند؟
اعتراف، نوشته سیلور استاین نویسنده امریکایی، درباره گروهی از نوجوانان است که حضور یکی از دوستانشان را در گروه نمی توانند تحمل کنند و همیشه آرزوی مرگ او را دارند. از میان آنها یکی او را به قتل می رساند.
در رمان های استاین صرفا نوجوانان با هیجان خواندن رمان های وحشت رو به رو نمی شوند بل با خودشان و امیال ویرانگر درونشان رو به رو می شوند. استاین با نشان دادن شرایط وخیمی که می تواند با رها شدن این امیال بنیان برانگیز ایجاد شود، نوجوانان را با واقعیت پیچیده ای رو به رو می کند و اجازه می دهد خود آنان برای حل این کلاف سر در گم دست به اقدام بزنند.
در تمام جلدهای تالار وحشت و خیابان هراس این خود نوجوانان هستند که در پایان رمان راه حل برون رفت از دشواری ها را می یابند بدون این که به بزرگترهایی که چندان از کارهای سری آنان سر در نمی آورند رجوع کنند. اعتراف هفتمین جلد از مجموعه خیابان هراس است. پیش از این آتش بازی به قلم همین نویسنده و توسط مصطفی رضیی ترجمه و به بازار کتاب عرضه شده بود.
این مجموعه داستان ها در نوع خودش از استقبال خوبی هم برخوردار است و فروش آن را برای انتشارات پیشاپیش تضمین می کند. تالار وحشت، دایره وحشت و خیابان هراس همگی تحت عنوان کتابهای سایه وحشت از سوی انتشارات ویدا ترجمه و عرضه می شوند. برخی از جلدهای این رمان های سریالی نیز در دست ترجمه است. جلدهای دیگر این مجموعه ها توسط مترجمانی چون شیوا مقانلو، آرزو احمی و ترانه برومند ترجمه شده و در حال ترجمه است.
اعتراف، نوشته سیلور استاین نویسنده امریکایی، درباره گروهی از نوجوانان است که حضور یکی از دوستانشان را در گروه نمی توانند تحمل کنند و همیشه آرزوی مرگ او را دارند. از میان آنها یکی او را به قتل می رساند. گروه نوجوانان درگیر بغرنج ترین مشکلی می شوند که درکش از حد توان آنها خارج است. قاتل اعتراف می کند و از دوستانش می خواهد راز او را فاش نکنند اما قاتل اصلی کسی است که سکوت کرده و بچه ها تلاش می کنند سکوتش را بشکنند و از او اعتراف بگیرند.
«روز اول تشییع جنازه ال هوا خوب بود. روز آفتابی و زیبایی بود. نسیم گرم بهاری بوی شکوفه های گیلاس را برای مان هدیه می آورد. فکر کردم این اولین حضورم در یک مراسم تشییع جنازه است. به نظر باید روزی عبوس می بود. با هوای مه آلود و نم نم باران.» [2]
پی نوشت:
[1] صفحه 7 کتاب
[2] صفحه 69 کتاب
عاشقی با طعم سیب. بهاره مهر نژاد. تهران: نشر افراز. چاپ اول:1391. 1100نسخه. 80صفحه.3000 تومان.
«آصف: دیوونه نشو. ( بعد از لحظه ای سکوت) نمی دونی چه احساس خوبی داشتم وقتی کارات رو دیدم. امیدوارم مسخره ام نکنی اما اون روز توی گالری از این که منم تو زندگی تو سهم داشتم و می تونستم به همه بگم که با صاحب آن اثر آشنام، به خودم می بالیدم...»
دانستن زبان الزاما به معنی دانستن ادبیات نیست. زبان وسیله ارتباطی است که کودک از مادر و پدر و بستر خانوادگی اش فرا می گیرد و با آن می تواند وارد دنیای بزرگسالان شود. می تواند خواست ها و نیاز هایش را بیان کند و به زندگی ادامه دهد. می تواند بگوید گرسنه است، یا بیمار و همینطور می تواند از زبان به گونه پیچیده تری نیز استفاده کند. یعنی چیزی را روایت کند، قصه ای را بسازد و برای دیگران تعریف کند. اما این همه ی ماجرای پیچیده زبان نیست. یک کودک ممکن است ناخودآگاه از فرم های پیچیده زبان استفاده کند و روایت شیرینی بسازد اما به این معنی نیست که کودک زبان و ادبیات را خیلی خوب می شناسد. چرا که ادبیات نه تنها قراردادهای وضع شده و شکل های پیچیده است بلکه حجم بزرگی از تجربیاتی است که نویسندگان مختلف در طول تاریخ انباشته اند و ما امروز همه آن تجربیات را در پشت سر داریم.
بنابراین برای نوشتن متنی که نام رمان، داستان کوتاه و نمایشنامه و شعر به خود می گیرد لازم است به این عقبه تاریخی نظری کرد و با قوانین ساخته شده پیش از آن آشنا شد تا برسد به آن که قوانین را بر هم زنیم و نظم دیگر گونه ای پیش رو قرار دهیم. همین است که ادبیات را فربه می کند و بر حجم آن می افزاید.
هر روایت الزاما روایت ادبی نیست و الا همه انسان ها قادربه باز گویی و بازنویسی روایت و قصه خود هستند اما با بیان قصه هایشان به بدنه ادبیات نمی افزایند. عاشقی با طعم سیب از آن دست نوشته هایی است که می توان گفت از صرف یک نوشته پا فراتر نمی گذارد. روایت ساده ای است که نه بار دراماتیک دارد و نه از پیچیدگی های زبانی برخوردار است. قصه صرفا درددل ها و گلایه های مکرر در مکرر و بازگویی زن و شوهر است که بر روی اوراق سفید سرازیر شده است. عاشقی با طعم سیب از بافت و ساخت نمایشنامه تنها تقسیم دیالوگ ها بین دو بازیگر را نشان دارد.
آصف و یلدا زن و مردی هستند که مدتی از هم دور شده اند و حالا بعد از مدت ها دوری در کافه ای همدیگر را می بینند و حرف ها و گلایه ها شروع می شود و پیش می رود و می رود تا انتهای نمایشنامه که تصمیم می گیرند زیر یک سقف زندگی کنند. میان ابتدا و انتهای نمایشنامه تنها حرف است و حرف. گلایه و گلایه و از تمام این حرف ها نه درام و نمایشنامه که نوعی کسالت به بار می نشیند.
عاشقی با طعم سیب برگزیده نخستین جشنواره نمایشنامه نویسی انتشارات افراز است. در ابتدای کتاب یادداشتی از ناشر دیده می شود که در این یادداشت اعظم کیان افراز مدیر نشر افراز توضیح می دهد تجربه ی موفق انتشار نمایشنامه های تالیفی در دو مجموعه " ایران این روزها" و " آروین " باعث شده است تا انتشارات افراز اقدام به چاپ نمایشنامه های برگزیده جشنواره تئاتر افراز را زیر عنوان مجموعه نمایشنامه های " بهین" منتشر کند. این نمایشنامه یکی از نخستین نمایشنامه های برگزیده جشنواره است و قرار است سایر نمایشنامه های برگزیده نیز پس از اخذ مجوز منتشر شود.
محمد امیر یار احمدی، نادر برهانی مرند و محمد چرمشیر داوری این جشنواره را بر عهده داشته اند. دیدن نام داورهای جشنواره بر شگفتی چنین انتخابی می افزاید. با این حال باید گفت همواره عوامل مختلفی دست به دست هم می دهند تا یک اثر از فیلترهایی عبور کند و راه به بازار نشر بیابد. در نهایت اثر باید راه خود را در میان انبوه آثار و نوشته ها بیابد و بار این مسئولیت تنها و تنها بر دوش خود اثر است.
برخی از نمایشنامه هایی که تحت نام آروین از طرف انتشارات افراز عرضه شده است عبارتند از: « اتاق شماره 6 » نوشته خسرو حکیم رابط، « پیتوک و پسر انسان» نوشته حسن باستانی، و « چهارمین در » نوشته غلام رضا احمد خانی و از نمایشنامه های ایران این روزها می توان به «خشکسالی و دروغ» نوشته محمد یعقوبی،« اعترافاتی درباره زنان» نوشته محمد یار احمدی و « همسایه ی آقا» نوشته حسین کیانی اشاره کرد.
بهاره مهرنزاد فارغ التحصیل مترجمی زبان ایتالیایی است و چند سالی فعالیت مطبوعاتی کرده است. عاشقی با طعم سیب اولین کتاب منتشر وی است و قرار است به زودی رمان «تنهایی اعداد اول» نوشته پائولو جوردانو و نمایشنامه «تراژدی های خنده دار »نوشته اکیله کامپانیله با ترجمه ایشان از طرف نشر افراز منتشر شود.
« یلدا: آره. می گفت این تویی که باعث شدی من نقاشی کنم. احمق حالیش نبود که من قبل از آشنایی با تو، هم عکاسی می کردم هم نقاشی. آصف، من دیگه خسته شده بودم. حق نداشتم یک ساعت در اتاقمو ببندم و برای خودم توی سکوت و آرامش کار کنم. باور نمی کنی من توی جهنم بودم. از زمان نمایشگاه ماهگل بود که ازش متنفر شدم...»[1] پی نوشت:
[1][1] صفحه 45 کتاب
دراماتورژی و تمرین نگاری ویتسک.ناصر حسینی مهر.تهران: نشر افراز. چاپ اول: 1391 .1100نسخه.112صفحه. 11000تومان.
«دراماتورژ در حین تمرینات، به جستجوی تکنیک های اجرایی مناسب متن در زمان حاضر می پردازد و در تمام زمینه های دیگر مربوط به اجرا، مانند انتخاب بازیگر، مکان و شکل جای گیری تماشاگران، طراحی صحنه و لباس و ... نیز به کارگردان و گروه، پیشنهاد و مشاوره می دهد و به نوعی مغز متفکر گروه به شمار می آید. یک دراماتورژی دقیق و خوب، به نمایشی هماهنگ با زمان، مکان و موقعیت اجتماعی می انجامد و فاصله ی تماشاگران و اجراهای نمایشی را کاهش می دهد.» [1]
نوشتن تمرین نگاری یک نمایش به صورت یک کتاب در تاریخ تئاتر ایران چندان مرسوم و معمول نیست. حسینی مهر اما چه در بروشورهای نمایش هایی که به اجرا می گذارد و چه در کتاب هایش این شیوه را به کار می گیرد و معتقد است شیوه درست تدوین بروشور همین است که چگونگی شکل گیری نمایش در یک بروشور مفصل به خواننده ارائه شود.
دراماتورژی و تمرین نگاری ویتسک با همین نگاه به صورت کتاب در اختیار علاقه مندان رشته تئاتر قرار می گیرد.
کلید تمرین ها و تمرین نگاری ویتسک در واقع از سال هشتاد و چهار در دانشگاه آزاد تنکابن شکل گرفته است. حسینی مهر تمرین هایش را با گروه بیست نفره دانشگاه آغاز می کند. در این تمرین ها از شیوه استانیسلاوسکی، گروتفسکی و استادش یوجینو باربارا کمک گرفته شده است.
نمایشنامه ویتسک اثر کارل گئورگ بوشنر نویسنده آلمانی است که این نمایش را هنگامی که در کشور سوئیس در تبعید به سر می برد نوشته است. متاسفانه بوشنر در این کشور سرد به بیماری تیفوس مبتلا شده و پیش از این که ویتسک را به پایان ببرد از دست می رود. از این نظر ویتسک نمایشی است ناتمام. با این حال آنچه باید از ویتسک دستگیر خواننده شود به خوبی بیان و ارائه شده است. زندگی بوشنر نیز همچون زندگی ویتسک غریب و غم انگیز است. بوشنر فرزند پزشک دهکده ای در آلمان است که به توصیه پدر پزشکی را برای تحصیل خود انتخاب می کند. اما دیری نمی گذرد که وی به فعالیت های سیاسی گرایش پیدا کرده و به زودی بوشنر با 139 شب نامه دستگیر می شود. پس از آزادی موقت بوشنر مجبور به ترک آلمان می شود و زندگی خود را در کشور سوئیس ادامه می دهد. وی در سن بیست و سه سالگی در زوریخ چشم بر جهان می بندد.
داستان ویتسک اما برگرفته از زندگی شخصیتی واقعی به نام کریستین ویتسک است. مردی منزوی و تنها، سربازی ساده و اخراجی که در ارتش به کار کلاه دوزی می پرداخته و وقتی همسر 48 ساله اش به او خیانت می کند او را مقابل خانه اش می کشد و بلافاصله خود را به پلیس معرفی می کند. وکیل او تلاش می کند او را به عنوان روان پریش از مرگ نجات دهد اما موفق نمی شود و سرانجام پس از سه سال درگیری سرش زیر گیوتین می رود.
بوشنر در آن زمان پسر بچه هشت ساله ای بوده و این اتفاق، او و خانواده اش را حسابی در گیر می کند. بوشنر وقتی بزرگ شد و به تبعید رفت تصمیم گرفت شرایط اجتماعی دوران کودکی خود را با واقعه ای که از نزدیک دیده بود پیوند بزند و نمایشنامه ویتسک را آغاز کرد اما مرگ به او اجازه نداد پایان قصه ویتسک به روی کاغذ بیاید. از دیگر نمایشنامه های بوشنر می توان به نمایشنامه « لنتس» و « مرگ دانتون » اشاره کرد.
مقدمه ای بر دراماتورژی در واقع مقدمه کتاب تمرین نگاری ویتسک است که به قلم مژگان غفاری نوشته شده است.
در این کتاب و در هر فصل ابتدا قطعه ای از نمایش ذکر شده است و سپس گفتگوهایی که در هر جلسه تمرین بین کارگردان و گروه بازیگر شکل گرفته و همینطور تمرین ها و دست آورد آن به دنبال آورده شده است. در این کتاب ده جلسه از تمرین های گروهی در ده فصل به خواننده عرضه شده است. در پی آن نقد ها و مصاحبه هایی است که به مناسبت اجرای نمایش ویتسک در سال 1390 در تالار مولوی تهران در روزنامه ها نوشته شده است.
زندگینامه کارل گئورگ بوشنر و متن اصلی نمایش ویتسک به زبان آلمانی در انتهای این تمرین نگاری دقیق قرار دارد. مجموعه عکس هایی از تمرین ها و اجرا و همچنین آلبومی از عکس های بوشنر تکمیل کننده این کتاب است.
ناصر حسینی مهر کارگردان، نویسنده و پژوهشگر تئاتر و صاحب اثر مهم «تئاتر معاصر اروپا»، پاییز نود، ویتسک را در تالار مولوی به اجرا گذاشت. متاسفانه اجرای این نمایش سرنوشت نمایشنامه را پیدا کرد و نیمه کاره متوقف شد.
«و اما بپردازیم به " موضوع" ها یا " تم" های مهمی که گئورگ بوشنر در این اثر به آن می پردازد؛ موضوع هایی که در طول نمایشنامه به هم پیوند می خورند و به پرسوناژها و موقعیت هاشان ارتباط می یابند. برخی از این موضوع ها در آثار دیگر بوشنر هم دیده می شود، موضوع هایی نظیر " تنهایی" ، " حسادت " و " انتقام". اجازه دهید در چند جلسه، همراه با اتودهایی که انجام می دهیم به برخی از موضوع های مهم این نمایشنامه بپردازیم و برای هر موضوع گروه هایی تشکیل دهیم که نتایج بررسی های بیشتری که در طول هفته انجام داده اند را در هر جلسه بشنویم.»[2]
پی نوشت:
[1] صفحه 16 کتاب
[2] صفحه 158 کتاب