ساسان تبسمی به تازگی مشغول ترجمه سوگ نامهای است درباره وضعیت کودک چهار سالهای که شاهد مرگ مادرش بوده است. این ترجمه از نویسندهای فرانسوی زبان و الجزایری تبار، به نام «عزوز بگاگ» است که توسط نشر کودکان منتشر خواهد شد. همچنین کتاب «عشقهای زودگذر» اثر «آندره مکین» را نیز ترجمه کرده که توسط نشر مروارید منتشر خواهد شد. پیش از این سومین و آخرین اثر پاتریک مودیانو از همین مترجم به نام «افق» ترجمه شد که متاسفانه پیش از این که اثر مراحل انتشارش را طی کند از مترجمی دیگر به بازار کتاب آمد. تبسمی این حرکت را غیر اخلاقی خواند و از انتشار آن خودداری کرد. ساسان تبسمی پیشتر، «در کافهی جوانی گم شده» و «خیابان بوتیکهای تاریک» پاتریک مودیانو را ترجمه و منتشر کرده است. گفتگوی ما پیرامون بحث ترجمه است که در ذیل میخوانید.
آقای تبسمی بفرمایید کمیت و کیفیت آثار ترجمهای را چگونه ارزیابی میکنید؟
به نظرم در بحث ترجمه چه از لحاظ کیفیت و چه از لحاظ کمیت تغییر چندانی حاصل نشده است. آن هم به دلیل مجوزهایی است که به طور کلی کمتر صادر میشود و برای بسیاری از کتاب ها امکان انتشار وجود ندارد. اگر روند چاپ کتاب ها در این 10- 15 سال کماکان بی تغییر میماند ما می توانستیم بگوییم کمیت رو به افزایش چشمگیری داشت. اما در حال حاضر کمیت بالا نیست هر چند می توانست و پتانسیل آن را داشت که بالا برود. به هر حال این درمورد کفیت صادق نیست و اکثر ترجمه ها دارای کیفیت متوسط و حتی پایینی هستند. متاسفانه تعداد مترجمین تازه وارد بازار کار شده زیاد شده است و چه آنهایی که از دانشگاههای معتبر مدرک دارند و چه آنهایی که بی هیچ تجربهای وارد این کار شدهاند با خواست و دستور ناشرانی کار میکنند که حریصانه منتظر کتابهایی هستند که صرفا مورد استقبال عمومی قرار بگیرد. همین خواست ناشران باعث شده است که بی تجربگان دست به ترجمه آثار نویسندگان بزرگی بزنند که با ادبیاتشان آشنا نیستند و یا چندین ترجمه از یک اثر ترجمه وارد بازار شود و ما دچار چند ترجمهای شدن می شویم. به هر حال خواننده به دنبال ترجمه بهتر یک اثر میگردد ولی خواست او با ترجمه های متوسط و ضعیف برآورده نمیشود و این موضوع نه تنها به مترجم لطمه میزند بلکه اثر را هم ضایع میکند.
آیا بر بازار ترجمه کنترلی وجود ندارد که چند اثر همزمان توسط چند مترجم ترجمه نشود و جلوی موازی کاری گرفته شود؟برای نمونه اخیرا زندگی استیو جابز در عرض یکی دو ماه توسط دهها ناشر و تعداد قابل توجهی مترجم وارد بازار کتاب شد.
با تمام احترامی که برای ناشران قائل هستم باید بگویم تقصیرها بیش از این که متوجه مترجم باشد متوجه ناشران است که تنها فقط به فکر درآمد هستند. شرح حال نویسی افراد موثر در غرب و روسای حکومتها و افراد با نفوذ از فروش بالایی بر خوردار است. پیش از این هم شرح حال «جرج دبلیو بوش» و همین اخیر شرح حال «باراک اوباما» توسط بسیاری از مترجمین ترجمه شد و فروش بالایی هم داشت اما این تجربهها با تجربه متون ادبی فرق دارند. یک مترجم حرفهای که فقط از طریق ترجمه زندگی می کند باید در نظر بگیرد از کدام نویسنده و به شکل متنی را ترجمه کند. اما وقتی با بی تجربگی دست به ترجمه اثری از مارکز یا سارامگو می زند قطعا فروش خوبی نخواهد کرد و به نویسنده آن اثر هم لطمه میزند و از نظر کمیت کیفیت خوبی پیدا نمی کند. خود من صدمه دیده همین ماجرا هستم. من تریلوژی نویسندهای را ترجمه کردم که متاسفانه پیش از این که سومین اثرش که در دست ترجمه بود به اتمام برسد توسط مترجم جوانی منتشر شد و من ترجیح دادم آن اثر را منتشر نکنم.
منظورتان رمان افق است؟
بله افق آخرین اثر مودیانو است که پیش از آثاردیگر این نویسنده را ترجمه کرده بودم و ترجمه سومین اثرش را مشغول بودم که متوجه شدم توسط نشر چشمه وارد بازار شده است و به نظرم این کار خیلی غیر اخلاقی است.
ملاک انتخاب یک اثر برای یک مترجم حرفهای چیست؟
معیار اول برای یک مترجم حرفهای آشنایی با نویسنده است. قبل از این که کتاب را ترجمه کند باید اثر را بارها و بارها خوانده باشد و درمورد او مطالعه کرده باشد. و دوم این که بین مترجم و نویسنده باید علاقهای وجود داشته باشد و سوم اینکه باید بداند در چه شرایطی باید کتاب را منتشر کرد. خانمی که به تازگی وارد کار ترجمه شده است و ساراماگو ترجمه می کند، اصلا این نویسنده را نمی شناسد. من این را در طول این سالها دیده و با آن بر خورد کرده ام. و بعد هم مترجم باید به کارش علاقه داشته باشد و به کارش ادامه بدهد، نه این که در یکی دو کار کنار بکشد وگرنه به یاس و دلسردی منجر میشود و می بینید بعد از چهار اثر هنوز فروش خوبی ندارد و جای مناسبش را پیدا نکرده است. اخیرا فوئنتس فوت کرده است و میتواند ترجمه آثارش موج تازهای ایجاد کند و یا جایزههای ادبی موقعیت بازار را تغییر میدهد. به نظر من نباید ترجمه کردن تنها برای طغیان این احساسی باشد که دلمان میخواهد کتابی هم داشته باشیم.
گاهی ترجمهی نا مناسب میتواند نویسندهای را که در کشور خودش دارای اعتبار نیست به عنوان یک نویسنده معتبر به جامعه معرفی کند. وظیفه یک مترجم درباره این جریان چیست؟
نویسندگانی هستند مثل پائیلوکوئیلو که در کشور خودشان یا در کشورهای غربی اصلا دارای چنین اعتباری نیستند که در ایران پیدا کردند. در ایران چنین فنومنی هست. من اعتقاد دارم کشور ما کشور فنومن هاست. برعکس آن هم دیده شده است. آندره مکین نویسنده توانایی است که وقتی به فرانسه پناهنده میشود ناشران آثار او را بر میگرداندند. بعدها همان آثار را به نام نویسنده ای دیگر و تحت نام مترجم برای ناشر فرستاد و همه ناشران در رقابت برای چاپ آثارش گرفتار شدند. به نظر من باید نیاز بازار برای ترجمه در نظر گرفته شود. یک وقتی موج با ترجمه فیلمنامه و نمایشنامه است و بعد دوباره موج ادبیات ناب شروع میشود.
این مخاطب است که خواست خودش را به بازار معرفی میکند یا ناشران و مترجمان هستند که خواست مخاطب را جهت گذاری میکنند؟
متاسفانه ما اصلا مخاطب صاحب عقیده نداریم. خود من میتوانستم ناشر شوم حتی مجوز آن را هم گرفتم و یکی دو کار هم منتشر کردم اما دیدم نمی توانم ناشر خوبی و بی نظری باشم همانطور که مثلا نشر افراز با دیدگاههای مختلف کار منتشر میکند و انشاالله موفق هم باشد. فکر می کنم ناشران در جهت گیری خواست مخاطب تاثیر بسزایی دارند و من تاکنون در این سال ها مخاطب را ندیده ام.
من به عنوان مخاطب باید بدانم نویسنده ای که اثرش ترمه شده و اکنون در دست من است اساسا چه اندیشه ای را تبلیغ میکند و در بستر اجتماعی خود چه تاثیراتی گذاشته است. این موضوع اغلب نادیده انگاشته شده و در نتیجه من مخاطب تنها اثر را میخوانم و یک شناخت زندگی نامه ای از نویسنده دریافت می کنم . وظیفه مترجم در این خصوص چیست؟
نویسندههای معروف مثل مارکز و فوئنتس تنها نویسنده نیستند بلکه رجل سیاسی هم هستند. حالا تصور کنید این نویسندگان یا شاعرانی چون پاز و نرودا توسط یک مترجم ناوارد ترجمه و معرفی شود که چیزی از فعالیت این نویسندگان نمی داند. در این صورت آنچه ترجمه میشود خیلی ربطی به نویسنده اش ندارد و نمی توان گفت این اثر مثلا از فوئنتس است.
عرضه و معرفی کتاب های ترجمه شده را چگونه میبینید؟
به طور کلی انتشار و توزیع کتاب ها بهتر شده است و کتاب به راحتی در دسترس خواننده قرار میگیرد. اما مشکل اصلی در تیراژ کتاب هاست که روز به روز پایین تر میآید. تا همین 12 سال پیش شمارگان به پنج هزار تا می رسید اما الان به زحمت می شود هزار و پانصد تا و تازه با افتخار هم از آن یاد می کنند. ولی در نمایشگاه کتاب دیدم که مردم از قیمت بالای کتاب شکایت میکردند. به خصوص برای دانشجوها قیمت کتاب زیاد است. من برای حوزه ترجمه نمی توانم آینده ای در نظر بگیرم اما به نظرم باید شمارگان کتاب افزایش پیدا کند.