کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

نیچه‌ی زرتشت

نیچه‌ی زرتشت 


 اقبال فیلسوف آلمانی از آن زمانی در ایران و بین مردم نه صرفن فلسفه‌خوان آغاز شد که «چنین گفت زرتشت» او به فارسی به دست خواننده‌هایش رسید. این‌که «چنین گفت زرتشت» به‌راستی چه‌چیزهایی در خود داشت که به این شکل خواننده‌ی ایرانی خود را مجذوب ساخت، هنوز هم پرسشی است که شاید آن‌قدرها به حوزه‌ی فلسفه و دانش و حتا زمینه‌های مطالعاتی و کتابخوانی باز نگردد.


زرتشت نیچه

زرتشت نیچه (شرحی بر پیش‌گفتار چنین گفت زرتشت). پیر ابر - سوفرن. ترجمه‌ی بهروز صفدری. تهران: انتشارات بازتاب‌نگار. چاپ نخست: 1388. 1100 نسخه. 176 صفحه. 3000 تومان.

«چنین گفت زرتشت کتابی است که خواننده را همیشه غافلگیر و اغلب دلسرد می‌کند. می‌گوییم غافلگیر می‌کند، چراکه جدای از شکل شاعرانه‌ی بسیار ویژه‌اش، در نخستین وهله، به درستی معلوم نیست که منظور از ماجراهای این شخصیت و ادعاهای پیمبرگونه‌اش چیست.»[1]

اقبال فیلسوف آلمانی از آن زمانی در ایران و بین مردم نه صرفن فلسفه‌خوان آغاز شد که چنین گفت زرتشت او به فارسی به دست خواننده‌هایش رسید. این‌که چنین گفت زرتشت به‌راستی چه‌چیزهایی در خود داشت که به این شکل خواننده‌ی ایرانی خود را مجذوب ساخت، هنوز هم پرسشی است که شاید آن‌قدرها به حوزه‌ی فلسفه و دانش و حتا زمینه‌های مطالعاتی و کتابخوانی باز نگردد.

دو نکته‌ی اساسی در این کتاب، آن را برای فارسی‌زبانان مناسب استقبال و مطالعه کرده است؛ نخست نام زرتشت، پیامبر باستانی ایرانیان زمان‌های پیشین است که کنجکاوی و غرور ملی ایرانیان را به خود جلب می‌کند و دومین نکته مساله‌ی زبان‌آوری این کتاب است، آن‌چنان که حتا در ترجمه‌ی فارسی این اثر نیز زبان سجع‌گونه و شاعرانه‌ی ویلهلم نیچه در آن حفظ شده است و به این ترتیب، اهالی ایران را که شیفته و دلبسته‌ی شعر و ابهام هستند را به وادی فلسفه‌ی متخلخل خود فرا می‌خواند. نکته‌های جزیی‌تری هم هستند که می‌توان از آن‌ها سخن به میان آورد. شاید یکی از موارد، ابهام و پرهیز از تحلیل سریع و همین‌طور خاصیت شطح‌گونه‌ی اثر، خواننده‌ی عادت‌داده‌شده به ادبیات عرفانی و صوفیانه را به وادی خود بکشاند. در هر حال، از هر نظر که نگاه کنیم، این کتاب در ایران مورد استقبال قرار گرفته است و شرح‌هایی بر آن هم به فارسی در دسترس هستند. از آن جمله می‌توان به کتاب حاضر با نام زرتشت نیچه اشاره کرد که علاوه‌بر متن اصلی، یادداشت مترجم، دیباچه و همچنین متن کامل پیش‌گفتار چنین گفت زرتشت را نیز در خود جای داده است و درنهایت در پایان کتاب، واژه‌نامه‌ی پیش‌گفتار چنین گفت زرتشت را خواهیم یافت. 

واقعیت این است که انتشار چنین کتاب‌هایی که پیرامون متن‌های اصلی فلسفی نوشته شده‌اند و یا ترجمه‌ای از آن‌ها برای چاپ به دست ناشر سپرده می‌شود، می‌تواند راهگشای فهم و تحلیل نوشتار فلسفی قرار گیرد، اگر خود متن در ذات خود یا بر اثر ترجمه‌ی نادقیق یا دشوار، بر پیچیدگی متن اصلی نیافزاید.

بهروز صفدری پیش از این هم کتاب‌هایی از فردریش ویلهلم نیچه و همین‌طور پیرامون این فیلسوف آلمانی و آثارش را به فارسی برگردانده است. به‌دقت نمی‌توان گفت که ترجمه‌های ایشان، ترجمه‌هایی دقیق و قابل توجه هستند زیرا با مقابله‌ی ترجمه‌های این مترجم از آثار نیچه با برگردان‌های مترجم‌های دیگر از همان آثار، می‌توان به نکته‌هایی رسید که گاهی دال بر برتری ترجمه‌ی صفدری و در بیشتر اوقات نشان‌دهنده‌ی ضعف و عدم گیرایی متن مورد اشاره هستند. واقعیت این است که انتشار چنین کتاب‌هایی که پیرامون متن‌های اصلی فلسفی نوشته شده‌اند و یا ترجمه‌ای از آن‌ها برای چاپ به دست ناشر سپرده می‌شود، می‌تواند راهگشای فهم و تحلیل نوشتار فلسفی قرار گیرد، اگر خود متن در ذات خود یا بر اثر ترجمه‌ی نادقیق یا دشوار، بر پیچیدگی متن اصلی نیافزاید.

زرتشت نیچه کتابی است که به‌طور خاص به پیش‌گفتار چنین گفت زرتشت می‌پردازد و در این راستا، مسلم است که از سویی دقت تحلیلی و تمرکز بر نوشتار مورد تحلیل بیشتر می‌شود و از سوی دیگر، شناخت نمونه‌ای از متن یک کتاب، می‌تواند به تحلیل بخش‌های دیگر همان کتاب یاری رساند. از این رهگذر، زرتشت نیچه می‌تواند فراتر از شیفتگی صرف نسبت به متن چنین گفت زرتشت درک عقلانی‌تری نسبت به آن فرا روی مخاطب خود قرار دهد.

«سخن از "پیکارهای نو" است و ضرورت آن‌ها در این امر نهفته که فعالیت ما بدون ترک ارزش‌های کهنه و آفریدن ارزش‌های نو، بدون اراده‌ی مثبت، بدون تبدیل سرشت فعالیتی محکوم به شکست است، پس آفریدن فرا انسان، یعنی انسان ِتبدیل سرشت، یک ضرورت حیاتی است. راه‌حل دیگری ممکن نیست.»[2]

پی نوشت:

[1] صفحه‌ی 9 دیباچه‌ی کتاب

[2] صفحه‌ی 11 کتاب

 

مردی برای تمام فصول

مردی برای تمام فصول ایرانی


آن‌چنان بزن که رگ‌ها از سرخ‌رگ و سیاه‌رگ و موی‌رگ و شاه‌رگم با هم موسیقی مرگ را بنوازند و کابین خواهش‌های ترکان‌خاتون بر سریر خون من شناور بماند
مردی برای تمام فصول ایرانی

مردی برای تمام فصول ایرانی (خواجه نظام‌الملک) (آروین 5). شکرخدا گودرزی. تهران: انتشارات افراز. چاپ نخست: 1390. 1100 نسخه. 104 صفحه. 3300 تومان.

«وزیری که نوای مرغ حق از نفیر شوم خیانت تمییز ندهد وزیر نیست! بزن حسن! دستت نلرزد! آن‌چنان بزن که رگ‌ها از سرخ‌رگ و سیاه‌رگ و موی‌رگ و شاه‌رگم با هم موسیقی مرگ را بنوازند و کابین خواهش‌های ترکان‌خاتون بر سریر خون من شناور بماند! تا رخ تاریخ سرخ کند خون حسن به دست حسن!»[1]

ترکان‌خاتون چنین می‌گوید که

«این که سلطان بود و نبود خود را به خواجه منتسب می‌کند حکایتی است که خنیاگران و نقالان سر هر کوی و برزن روایتش خواهند کرد! کاش سرنوشت سلجوقیان گره نمی‌خورد با این اراذلی که به‌ظاهر دم از شوکت آل سلجوق می‌زنند!»[2]

او کارگردان نمایش‌هایی چون پرواز را به‌خاط بسپار، توده‌ی هیزم اثر آگوست استریندبرگ، سرود بال سروش، نیرنگ‌ها کاری از اسکاپن مولیر، خورشیدبانو، غول زنگی قلعه‌ی سنگباران و کارهای دیگر از نویسندگانی دیگر و همچنین بهرام چوبینه و خواجه نظام‌الملک به‌نویسندگی خود است.

او در حال حاضر به تدریس تئاتر در دانشگاه‌های مختلف می‌پردازد و سه مجموعه‌ی شعر با عنوان‌های رویای خدایان کوچک، کوچ، می‌خواهم به کودکی بازگردم را نیز می‌توان از این هنرمند در بازار کتاب سراغ گرفت. شکر خدا گودرزی نویسنده‌ی نمایشنامه‌ی مردی برای تمام فصول ایرانی است که کتاب خود را توسط نشر افراز تحت عنوان آروین پنج به چاپ رسانیده است.

جدای از گونه‌ی شخصیتی که در این نمایشنامه به آن پرداخته شده است، پرداخت چنین متن‌هایی با توجه به شرایط تاریخی مفید فایده خواهد بود و مهم تر از آن این است که از یاد نبریم متنی در این راستا می‌تواند ارزشمندتر باشد که جز روایت و تاریخ‌نگاری، بتواند بر متن تاریخ، مواردی را بیافزاید که به ساخت تاریخ در زمان حال یاری رساند.

گودرزی درباره نگارش نمایشنامه‌ی خود که در دوران سلجوقیان می‌گذرد و حکایت زندگی خواجه نظام‌الملک را بازگو می‌کند، به خبرنگار یکی از خبرگزاری‌ها چنین می‌گوید که «در حال نگارش نمایشنامه‌ای مربوط به دوره‌ی سلجوقیان هستم که از مرگ آلپ ارسلان و دوره‌ی پادشاهی ملک‌شاه را روایت می‌کند و دارای ده شخصیت است.» او در ادامه اضافه می‌کند که «معتقدم دوره‌ی سلجوقیان دوره‌ی بسیار مهمی در تاریخ ایران است و شخصیت‌های مهمی مثل خواجه‌نظام، خیام و ابوسعید ابوالخیر در آن دوران حضور داشتند. سلجوقیان دوره‌ی خاصی هستند  که خردگرایی و  عرفان در آن دوره رشد می‌کند. درگیری‌های زیادی نیز میان حنفیان و شافعیان رخ می‌داد که باعث کشته‌شدن افراد زیادی می‌شد.»

شکر خدا گودرزی

مردی برای تمام فصول ایرانی شاید کمابیش حکایت تمامی دلاورانی باشد که به‌رغم تمام ناملایمات و دشواری‌های زمانه، با وجود حضور افراد سودجو و نالایقی پادشاهان و درباریان و همین‌طور با در نظر گرفتن حمله‌ها و آسیب‌های وارد از داخل مرزها و بیرون آن‌ها، پایمردی کردند و با خرد و وجدان خود در راه اعتلای ایران کوشیدند. خارج از محتوای کتاب، متن نمایشنامه فاخر و دارای زبان کهن است و این علاوه بر سویه‌ای که به‌جانب زمان وقوع ماجرای نمایشنامه دارد، به روایت حماسی متن هم یاری می‌رساند. وجود ترکان‌خاتون و تاثیر آن بر رویدادها، اگرچه به‌خوبی ریشه‌یابی نشده است، ولی شخصیت‌پردازی او در کار قابل ذکر است.

نویسنده‌ی کتاب در مقدمه‌ی خود برای بیان حس خود در رویارویی با شخصیت خواجه نظام‌الملک و مسایل دوران سلجوقیان چنین می آورد که «سه سال پژوهش، نوشتن و زندگی کردن با شخصیتی شیفته و خردگرا که حوادث تاریخی غباری دانسته بر چهره‌اش نشانده و شناختنش را از پس این همه غبار کاری بس دشوار، سخت و جانکاه جلوه می‌داد، آسان نبود، ولی وقتی این تلاش به بار می‌نشست و شاهد جان گرفتن شخصیت‌هایی شدم، که تا دیروز محو بودند و ناپیدا،حس خوبی، پیدا کردم، حسی غریب! که توصیف آن کمی سخت است.»[3]

جدای از گونه‌ی شخصیتی که در این نمایشنامه به آن پرداخته شده است، پرداخت چنین متن‌هایی با توجه به شرایط تاریخی مفید فایده خواهد بود و مهم تر از آن این است که از یاد نبریم متنی در این راستا می‌تواند ارزشمندتر باشد که جز روایت و تاریخ‌نگاری، بتواند بر متن تاریخ، مواردی را بیافزاید که به ساخت تاریخ در زمان حال یاری رساند.

پی نوشت:

[1] صفحه‌ی 88 کتاب

[2] صفحه‌ی 37 کتاب

[3] صفحه‌ی 7 پیش‌درآمد کتاب

تیم برتون تیم برتون است

برتون به روایت برتون


تیم برتون با خلق دنیاهای فانتزی و غریب یکی از کارگردانانی است که جادوی واقعی را بر پرده سینما می‌کشد. با خواندن این کتاب با دنیای درونی این کارگردان آشنا می‌شوید. دنیایی سراسر شگفت انگیز، خیالی و رنگارنگ.


برتون به روایت برتون

برتون به روایت برتون با مقدمه‌ای از جانی دپ. مارک سالیزبوری . مترجم ابراهیم عامل محرابی. تهران: نشر چشمه. چاپ اول:1390. 1200نسخه. 318صفحه. 7200 تومان.

« بار اولی که دست به کارگردانی فیلمی در مقیاس وسیع می‌زنی، حالت غریبی دارد. آدم ترسی ندارد، چون اصلا نمی‌داند چه خبر است. فقط وقتی مجبور به جنگیدن با مشکلات می‌شوی  که آنها را از نزدیک لمس کنی. شرایط غریبی است. اگر به کسی شوک الکتریکی وارد کنید، اولین بار نمی‌داند که چه بر سرش خواهد آمد. بعد از آن است که به این شوک فکر خواهد کرد. من هم همین وضعیت را داشتم.»[1]

نه تنها کودکان که بزرگسالان هم عاشق کارگردانی چون تیم برتون هستند. تیم برتون با خلق شخصیت‌های فانتزی و بسیار درونی و پیچیده جادوی واقعی را به تصویر می‌کشد، به گونه‌ای که طعم این جادوی شیرین تا مدت‌ها با مخاطبش همراه است. ادوارد دست قیچی، کارخانه شکلات سازی، بتمن، عروس مرده، اسلیپی هالو  و آلیس در سرزمین عجایب نشان داد که برتون با وجودی که خالق سینمای فانتزی است اما تن به قواعد بسته هالیوودی نداده و همچنان روایت انسانی در آثار سراسر شگفت و رنگارنگش دیده می‌شود. شخصیت‌های پیچیده و درونی تیم برتون نشان از روح و نگاه انسانی او دارند و صرفا عروسک‌ها یا ربات‌های مصنوعی و بی روحی نیستند که برای سرگرم کردن هزینه می‌شوند.

کتاب برتون به روایت برتون مجموعه ‌ای از مصاحبه‌هایی است که پژوهشگری به نام «مارک سالزبوری» بین سال‌های 1994 تا 1998 با برتون انجام داده و پس از آن در سال 1999 ویراست جدیدی از آن را همزمان با نمایش فیلم «اسپیلی هالو» منتشر کرده است. مقدمه این کتاب را «جانی دپ» بازیگر توانمند هالیوود نوشته است که یکی از بازیگران تقریبا ثابت فیلم‌های برتون است. نقش ادوارد دست قیچی  جانی دپ را که پیش از این بازیگر چندان معروفی نبود به سطح جهانی کشاند.

« از نظر من تقریبا اصلا مهم نیست که او چه فیلمی بخواهد بسازد- من برایش کار خواهم کرد. در خدمت او هستم  چون بی هیچ قید و شرطی به او اطمینان دارم- به بینشش، به ذائقه‌اش، شوخ طبعی‌اش، به قلب و مغزش. او به نظر من یک نابغه واقعی است و باور کنید که من این صفت را برای آدم‌های زیادی به کار نمی‌برم. »[2]

 نه تنها کودکان که بزرگسالان هم عاشق کارگردانی چون تیم برتون هستند. تیم برتون با خلق شخصیت‌های فانتزی و بسیار درونی و پیچیده جادوی واقعی را به تصویر می‌کشد، به گونه‌ای که طعم این جادوی شیرین تا مدت‌ها با مخاطبش همراه است.

در این کتاب تیم برتون در مصاحبه‌هایش در مورد هر کدام از فیلم‌هایش و چگونگی ساخت و نوع نگاهش به شخصیت‌ها با زبانی ساده و دلنشین سخن می‌گوید. روایات او با جزییات در مورد چگونگی خلق، طراحی و ساخت هر کدام از آثارش همراه است.

«در حالی که انتخاب جک نیکلسون برای نقش جوکر تقریبا به اتفاق آرا پذیرفته شد، انتخاب مایکل کیتون در نقش دو گانه بروس وین و بتمن موجی از مشاجرات را به بار آورد که تا آن زمان سابقه نداشت. اولین بار، تهیه کننده پیترز بود که مایکل کیتون را برای این نقش پیشنهاد کرد و هنگامی که این خبر اعلام شد، طرفداران خفاش در سرتاسر دنیا سراسیمه شدند و 50000 نامه در اعتراض به این تصمیم روانه دفارت وارنرز شد. در واقع واکنش‌های منفی به چنان سطحی رسید که ارزش سهام شرکت وارنرز به یکباره افت کرد. طرفداران خشمگین درمحافل کتاب‌های مصور تظاهرات به راه انداختند و وال استریت جورنال صفحه‌ی اول خود را به این بحران اختصاص داد. یک طرفدار وحشت زده در لوس آنجلس تایمز نوشت: " برادران وارنر و برتون با انتخاب یک دلقک فاتحه اسطوره بتمن را خوانده‌‌اند" ... قبلا با مایکل کار کرده بودم و فکر می‌کردم برای این نقش حرف ندارد، چون نگاه خاصی در چشمهایش داشت. این نگاه را در بیتل جوس می‌بینید. او باید آن لباس خفاش را بپوشد، چون به آن نیاز دارد.» [3]

فصل‌های کتاب عبارت‌اند از: مقدمه‌ی مترجم، سپاس‌گزاری، پیش‌گفتار جانی دپ بر ویراست نخست کتاب، پیش‌گفتار جانی دپ بر ویراست دوم کتاب، مقدمه‌ی ویراست جدید، کودکی در بربنک – کال آرتز، دیزنی و وینسنت، هنسل و گرتل فرانک وینی و چراغ علاء‌الدین، ماجرای بزرگ پی‌وی، بیتل‌جوس، بتمن، ادوارد دست‌قیچی، بتمن بازمی‌گردد، کابوس پیش از کریسمس، پادو کشتی و اد وود، جیمز و هلوی غول‌آسا مریخ حمله می‌کند! سوپرمن زنده می‌ماند و مرگ اندوه‌بار پسر صدفی، اسیپی هالو، سیاره‌ی میمون‌ها، ماهی بزرگ، چارلی و کارخانه‌ی شکلات‌سازی، عروس مرده و فیلم‌شناسی.

برتون به روایت برتون همراه با مجموعه‌ای از عکس‌ها و البته طراحی‌های خود برتون است. برتون طراحی زبر دست است که اغلب شخصیت‌های فیلم‌هایش را پیش از خلق و کارگردانی مصور می‌کند.

« به نظر می‌رسید که ادوارد دست قیچی در سطح بازسازی دیگری از فرانکن اشتاین باشد. ادوارد مخلوق ناتمام پدر/ خالق خود است. این خالق قبل از این که بتواند او را کامل کند در می‌گذرد. یک فروشنده دوره گرد به نام پگ باکز( دایان ویست) ادوارد را از تنهایی او در قصری بر فراز یک تپه بیرون می‌برد و او خود را در میان خانواده  زن دریک شهرک حومه‌ای  با رنگ‌های شاد می‌یابد. آنجا با هرس کردن هنرمندانه شمشادها، اصلاح مردها و تراشیدن مجسمه‌های یخی زیبا به منبعی برای رویا، شایعه، رنجش، عشق و شهوت برای همسایگان تبدیل می‌شود.»[4]

پی نوشت:

[1] صفحه 112 کتاب

[2] پیشگفتار جانی دپ

[3] صفحه 105 و 107 و در ادامه صفحه 107 کتاب

[4] صفحه 123کتاب

سرگردانی در دریای کارائیب

سرگردانی در دریای کارائیب

  ‌


این کتاب گزارش واقعی از سرگردانی ده روزه یک ملوان در دریا است که با روایت داستانی مارکز از عشق و امید، حقیقت و دروغ، زندگی و مرگ، تلاش و خستگی، شجاعت و ترس و افتخار و مصرف زدگی سخن می‌گوید.


سرگذشت یک غریق.

سرگذشت یک غریق. گابریل گارسیا مارکز . مترجم فرزانه فتحی نژاد. تهران: نشر روزگار. چاپ اول:1389. 1200نسخه. 128صفحه. 3500تومان.

«آن شادی که در دوازده ساعت به وجود آمده بود در یک دقیقه از بین رفت. بدون این که اثری از خود باقی گذارد. نیروی من از بین رفت. از تمامی نگرانی‌هایم دست کشیدم و برای اولین بار در طی  نه روز دمر خوابیدم و پشت تاول زده‌ام را رو به خورشید قرار دادم واین کار را با بی رحمی نسبت به بدنم انجام دادم. می‌دانستم اگر همین طور تا قبل از شب می‌ماندم، خفه می‌شدم. اما لحظه‌ای وجود دارد که دیگر در آن درد احساس نمی‌شود. احساسات ناپدید می‌شود و منطق شروع به ضعیف شدن می‌کند تا وقتی که تئوری زمان و مکان ناپدید شود.» [1]

گابریل گارسیا مارکز برنده جایزه نوبل ادبیات سال 1982 میلادی نوشتن را از روزنامه نگاری آغاز کرد. سرگذشت یک غریق داستان‌های کوتاهی است از سرگذشت افرادی که کشتی شان در دریا غرق شده و یا سرگردان گشته‌اند و مارکز این خاطرات و سرگذشت‌ها را می‌شنید و به زبان داستان در روزنامه منتشر می‌کرد. سرگذشت یک غریق یکی از این داستان‌ها است که در زمان جوانی مارکز نوشته شد و البته نتوانست به صورت کتاب منتشر شود. این کتاب نخستین بار در سال 1955 میلادی در روزنامه «اِل اسپکتادور دِ بوگاتا»‌ منتشر شد، اما تا زمانی که در سال 1970، «سرگذشت یک غریق» در قالب یک کتاب مستقل به چاپ رسید، کسی نویسنده آن را نشناخت.

سرگذشت یک غریق خاطرات یکی از سرنشینان کشتی‌ای است که با 8 خدمه اش در دریا غرق می‌شود و یکی از آنها به نام «لوییسن ولاسکو» پس از ده روز سخت سرگردانی در دریا عاقبت دل به دریا می‌زند و پس از دو روز شنا خود را به یکی از جزایری می‌رساند که از آن تنها سرابی دیده می‌شد. مارکز این ماجرا را به صورت گزارش می‌نویسد و در حین توصیف شرایط سخت شخصیت اصلی داستان نقبی هم به مسائل و مشکلات اجتماعی می‌زند. او این گزارش را طی بیست جلسه شش ساعته با ولاسکو تهیه کرد. امید و نا امیدی به همراه شرایط سخت و استثنایی در این رمان به خوبی مخاطب را جذب خود می‌کند. این داستان پیش از این توسط «رضا قیصریه» و ازطرف نشر نیلوفر و روزگارما منتشر شده بود. 

سرگذشت یک غریق داستان‌های کوتاهی است از سرگذشت افرادی که کشتی شان در دریا غرق شده و یا سرگردان گشته‌اند و مارکز این خاطرات و سرگذشت‌ها را می‌شنید و به زبان داستان در روزنامه منتشر می‌کرد.

فرزانه فتحی نژاد این داستان را از زبان اسپانیایی ترجمه کرده است. در مقدمه این کتاب شرح کوتاهی از زندگی مارکز به قلم فرزانه فتحی نژاد آورده شده و در ادامه تاریخچه این سرگذشت توضیح داده شده است. آنطور که در پشت جلد آمده است این داستان از عشق و امید، حقیقت و دروغ، زندگی و مرگ، تلاش و خستگی، شجاعت و ترس، افتخار و مصرف زدگی می‌گوید. 

« زیر تابش آن خورشید سوزان و با آن نومیدی و آن تشنگی که برای اولین بار واقعا غیر قابل تحمل شده بود، یک اتفاق غیر منتظره و عجیب برایم رخ داد. در وسط قایق، در میان طنابهای تور، ریشه گیاهی قرمز رنگ گیر کرده بود. مثل آن ریشه‌هایی که در " بویاکا" برای رنگ می‌کوبند و اسمش را به یاد نمی‌آورم. نمی‌دانم از چه وقت آنجا بود. در طی نه روزی که در دریا بودم یک برگ علف هم در سطح دریا ندیده بودم و در عین حال، بدون این که بدانم چگونه آن ریشه آنجا بود، در طنابهای تور پیچیده شده و نشانه غیر قابل انکار دیگری از زمین بود. زمینی که از هیچ سمتی دیده نمی‌شد.» [2] 

گابریل خوزه گارسیا مارکز نویسنده کلمبیایی است که  پس از درگیری با دولت کلمبیا تبعید و در مکزیک زندگی می‌کند. رمان صد سال تنهایی  که به شیوه رئالیسم جادویی سبک ابداعی خود او، نوشته شد او را به شهرت جهانی رساند. برای همین رمان هم بود که جایزه نوبل را دریافت کرد. او در سال 1999 رسماً مرد سال آمریکای لاتین شناخته شد و در سال 2000 مردم کلمبیا با ارسال طومارهایی خواستار پذیرش ریاست جمهوری کلمبیا توسط مارکز بودند که وی نپذیرفت. ساعت شوم، پاییز پدر سالار، عشق سال‌های وبا، ژنرال در لابیرنت ازمهمترین رمان‌های بلند اوست. وی داستان کوتاه و مجموعه داستان‌های زیادی نیز به رشته تحریر در آورده است. 

پی نوشت:

[1] صفحه 94 کتاب

[2] صفحه 96 کتاب

 

ادبیات جدی موانع را پشت سر می‌گذارد

ادبیات چیزی است فرای سیاست

ابوتراب خسروی

ابوتراب خسروی نویسنده کتاب‌های «هاویه»،« دیوان سومنات»، «اسفار کاتبان»،«رود راوی»،« ملکان عذاب» و «حاشیه‌ای بر مبانی داستان» است. وی با اسفار کاتبان طیف وسیعی از مخاطبان را به سمت آثار خود کشید. ابوتراب خسروی با نثر کهن خود نشان داد به ادبیات کلاسیک مسلط است. آثار وی مخاطب را به درنگ در مورد تک تک کلمات وا می دارد.

آقای خسروی بفرمایید شما به عنوان نویسنده چقدر به نقد آثار خود توسط منتقدین اهمیت می‌دهید؟

به طور طبیعی نقد مقوله مهمی است. نویسنده با نقد، خودش را تصحیح می‌کند و نقاط ضعف و قوت خودش را می‌شناسد منتهی به هزار و یک دلیل  هنوز نقد منسجمی در جامعه ادبی ما شکل نگرفته و بیشتر مشکلات ما ناشی از نبود یک نقد پویا است.

به طور مشخص در مورد آثار شما نقد منسجمی به رشته تحریر در آمده است؟‌

در طول فعالیت‌های خودم با چند نقد منسجم مواجه شدم. باید بگویم هستند جوان‌هایی که در حیطه نقد شروع به کار کرده‌اند و من خیلی به کارشان امیدوار هستم. این تک صداها نیاز به بسط و توسعه دارند تا بدل به جریانی فراگیر شوند. نه این که نظر به خودم داشته باشم اما ادبیات امروز ما با نقد منسجم سمت و سوی خوبی خواهد گرفت.

فضای نقد ادبی را چطور می‌بیند و ارزیابی شما چیست؟

حرفم را با این مقدمه شروع می‌کنم که مسئله فرهنگی، هنری، سیاسی و اجتماعی ظروف مرتبط هستند و ما نمی‌توانیم توقع داشته باشیم در یک جامعه متشت فرهنگی، بسامان باشیم. نقد وجود دارد اما نقدی که اهدافی به غیر از ادبیات دنبال می‌کند. متاسفانه به دلیل وجود امکاناتی که برخی منتقدین دارند و هر چه که بنویسند منتشر می‌شود، یک رویکرد از پیش اندیشیده شده شکل گرفته‌است که نهایتا به شانتاژ، تولید نویسنده و تولید آثار شبه ادبی منجر خواهد شد. با این کار نوعی مافیای ادبی شکل گرفته است. هدف این است که  تاثیر ادبیات جدی را کم رنگ کنند و ادبیاتی را تولید کنند که با تیراژهای وسیع ذائقه ادبی مخاطب را تغییر بدهد و اذهان مخاطب را از ادبیات خوب دور کنند و به سمت ادبیات متفننی ببرند که اگر خیلی خوب باشد، ادبیات متوسط سمت و سودار است. من امیدوارم دوستانی که دست‌اندر کار این شرایط هستند متوجه بشوند تا این مسئله حل شود. با همه این تفاسیر جریان فرهنگی رشد و توسعه خودش را دارد و این تیراژ‌های کاذب ره به جایی نمی‌برند. ما به واسطه خلاء آموزش ادبیات، خواننده تربیت نکرده‌ایم. مخاطب ادبیات ما به دانشگاه می‌رسد اما هنوز لذت خوانش را نفهمیده است. البته با این ادبیات متفنن لذت خواندن را کشف می‌کنند و اگر اندکی  کنجکاوی داشته باشند حتما به طرف ادبیات جدی کشیده خواهند شد چون قطعا ادبیاتی که حرفی برای گفتن ندارد نمی‌تواند طیف وسیعی از مخاطب را برای مدتی طولانی دنبال خودش بکشاند و ارضا کند.  

مخاطبی که به زعم شما سلیقه‌اش را ادبیات متفنن تعیین می‌کند چطور می‌تواند خودش را از دایره ادبیات مصرفی و سطحی بیرون بکشد و به سمت ادبیات جدی برود که تریبون وسعیی هم ندارد؟

مخاطب انسان است و نمی‌توانیم او را لاشعور فرض کنیم. بالاخره از گوشه کنار با ادبیات خوب آشنا می‌شود و در ذهن خود قیاس کرده متوجه موضوع می‌شود.  جریان فرهنگ سازی که در طول قرن‌ها مسائل فرهنگی‌اش را حل کرده است امروز هم از این موانع عبور خواهد کرد. ما از گذشتگان آثار ارزشمندی داریم و در ادامه این رودخانه عظیم همه چیز حل و فصل می‌شود. نمی‌توانیم به دلیل سیاست‌های مقطعی گروه‌های محدود که متاسفانه امکاناتی دارند، مایوس شویم. این مسئله در دهه‌های گذشته هم به نوعی دیگر وجود داشت. در دهه سی و چهل ادبیات ایدئولوژی زده چپ تبلیغ می‌شد. جریانی که ادبیات اندیشه را اصلا قبول نداشت و نهایتا نویسندگان واقعی کم رنگ و نادیده گرفته می‌شدند. اما مخاطب ادبیات نویسندگان خوب را می‌شناخت وآثارشان را می‌خواند. جریان‌هایی که ادبیات متفنن تولید می‌کنند، نمی‌توانند موفق باشند و ادبیات تولیدی این گروه‌ها دوام چندانی در ذهن مخاطب ندارد.  

نقد وجود دارد اما نقدی که اهدافی به غیر از ادبیات دنبال می‌کند. متاسفانه به دلیل وجود امکاناتی که برخی منتقدین دارند و هر چه که بنویسند منتشر می‌شود، یک رویکرد از پیش اندیشیده شده شکل گرفته‌است که نهایتا به شانتاژ، تولید نویسنده و تولید آثار شبه ادبی منجر خواهد شد.

جوایز ادبی خصوصی و دولتی  که دو دهه است رشد روز افزونی داشته اند تا چه حد می‌تواند به پیشرفت ادبیات جدی ما کمک کند؟

بعضی از مجامع ادبی، مجامع اصیلی هستند و ما به عنوان کسانی که سال‌ها است کار کرده‌ایم آنها را می‌شناسیم و می‌دانیم هدف آنها ایجاد شرایطی است که  ادبیات خوب نوشته و برای نویسندگان انگیزه ایجاد شود اما بعضی از مجامع هم هستند که اهداف خودشان را دنبال می‌کنند. اهدافی که ارجاع آن به خارج از بحث ادبیات است مثل تیراژسازی و نویسنده سازی. اما جریان‌های اصیل کار خودشان را می‌کنند و تاثیر خودشان را هم خواهند گذاشت. مخاطب فراگیر سمت و سوی درستی را پیدا خواهد کرد و این تیراژها و نوبت‌های چاپ نمی‌تواند مخاطب و نویسنده را با این فعالیت‌های مقطعی فریب بدهد. ادبیات چیزی است فرای سیاست. اگر ادبیات خوب در جامعه شایع شود، شهروند و سیاستمدار فرهیخته خواهیم داشت و همه چیز به سمت اصلاح می‌رود. امیدواریم مدیران فرهنگی جامعه جریان بالنده را تقویت کنند.

برمی‌گردم بر سر موضع نقد. فکر نمی‌کنید اگر نقد علمی تقویت شده بود ادبیات تفننیی فرصتی برای فربه شدن پیدا نمی‌کرد؟‌و سوال این است که با توجه به اهمیت حوزه نقد چرا نویسندگان و منتقدین ما به این مهم بی توجهی نشان می‌دهند و حجم نقد علمی تا این حد پایین است؟‌

مسئله اصلی در خلاء تفکر فلسفی نهفته است. ما با فلسفه بیگانه هستیم. هنر غالب در جامعه ما شعر است. اشعار سعدی یا حافظ سر خط‌های زندگی ما هستند. در تاریخ فرهنگی ما شعر تاثیرگذار بوده است و نه فلسفه.  شعر هر چه مصالحش غیر منطقی‌تر و نزدیک به جنون باشد، شدت تاثیرش بیشتر خواهد بود. شعر ناشی از عشق است و در مقابل عقل طرفدار بیشتری دارد. صوفی‌ عشق را بر عقل ارجح می‌داند. الگوی اجتماعی بر مبنای نگاه عرفانی و عاشقانه جامعه ما را تا پیش از مشروطه به یک ویرانه بدل کرد. مشروطه بود که ما را به خود آورد و در طول سال‌های بعد از مشروطه بیدار شدیم و سعی کردیم آرام آرام اندکی ازمسائل را حل و فصل کنیم. نبود نقد به همین دلایل بر می‌گردد. در حال حاضر معیارهای توسعه اجتماعی تغییر کرده و رویکردهای خوبی ایجاد شده است. آمار زنان تحصیل کرده و زنان نویسنده توسعه اجتماعی خوبی را نوید می‌دهد. هرچند هنوز درگیر بقایای آن تفکر هستیم ولی شک نکنید برای حل و فصل این مسائل باید این دوران‌ها را بگذرانیم. 

ابوتراب خسروی

آیا قائل به ادبیات شهرستانی در مقابل ادبیات پایتخت هستید؟‌

این مسئله اصلا واقعی نیست. بعضی از دوستان خط و خط کشی‌های بدی می‌کنند و یک نوع آلرژی دارند نسبت به کسانی که در شهرستان‌ها قلم می‌زنند به ویژه وقتی با  نویسنده‌ای مواجه می‌شوند که در شهرستان است و دارد خوب کار می‌کند. این خط و خط کشی‌ها مصنوعی و رفتاری زشت است که برخی منتقدین دارند. همه نویسندگان در حوزه ادبیات این مملکت قلم می‌زنند و تفاوتی هم نمی‌کند در کدام شهر و روستا زندگی می‌کنند.

از چشم انداز برخی از این منتقدین شعر و داستان شهرستان نوعی قومی‌گری است و شعر و داستان پایتخت نشانه‌های شهری و مدرن دارد با چنین دیدگاهی موافق هستید؟ 

ممکن است نویسنده‌ای در دورافتاده‌ترین نقطه کشور ادبیات شهری و مدرن بنویسد و برعکس نویسنده‌ای در تهران ادبیات روستایی کار کند. مکان جغرافیایی نویسنده تعیین کننده نیست بلکه ذهن نویسنده و اثر باید متعلق به دوران باشد. برخی اوقات می‌شنوم می‌گویند حوزه ادبیات خوزستان یا حوزه ادبیات اصفهان. این خط و خط کشی‌ها اصلا درست نیست. نویسنده تحت تاثیر فضای کلی جامعه قلم می‌زند و من اصرار دارم بگویم جوان‌های شهرستانی، شاید به دلیل آرامش و شرایط مناسب‌تر و فراغت بیشتر، خیلی بهتر از همکارانشان در پایخت می‌نویسند. هر چند به طور دقیق هم نمی‌شود این حرف را زد.‌

روند ادبیات را از دهه سی و چهل تا به امروز چطور می‌بینید؟ به نظر شما در این دو دهه اخیر ادبیات از چنان رشدی برخوردار بود که بتوان گفت به دهه چهل که به نوعی قله ادبیات ایران محسوب می‌شود پهلو می زند؟ و اگر دیگر قله ادبی شکل نگرفته است دلیلش چیست؟ 

ما نسبت به قبل از انقلاب تفاوت‌هایی کرده‌ایم. جامعه متکثر شده و آن یکرنگی قبل از انقلاب از بین رفته است. هر کس سلیقه و نگاه متفاوتی به ادبیات دارد. هر کدام از نویسنده‌های امروزی نگاه خاصی را دنبال می‌کنند که چنین شرایطی برای نویسنده دهه چهل وجود نداشت. بحث بر سر این است که ما قبل از انقلاب تعداد محدودی نویسنده داشته‌ایم و همه متعلق به خانواده‌های مرفه جامعه بودند. اما امروز نویسندگان پراکنده هستند و مرجع حضورشان کاملا از اقشار و طبقات مختلف است. همین مسئله باعث شده است نگاه متفاوتی داشته باشند. از سوی دیگر ما در شرایطی به سر می‌بریم که چه بخواهیم و چه نخواهیم وضعیت متفاوتی است که بعضی‌ها اسمش را می‌گذارند وضعیت پست‌مدرن. ما از طریق اینترنت می‌تواینم در بزرگترین دانشگاه‌های مجازی تحصیل کنیم وبا شش گوشه دنیا کنفرانس بگذاریم.  همین وضعیت شرایطی را ایجاد می‌کند که نویسنده این دوران با نویسنده سی سال پیش متفاوت باشد. در حال حاضر تعداد نویسندگان آنقدر زیاد شده است که دیگر انتخاب کردن یکی دو نفر از میان آنها کارخیلی دشواری است. صرف نظر از کیفیت، یک آمار از تعداد نویسندگانی که به طور جدی کار می‌کنند و چندین کتاب دارند نشان از تنوع و گستردگی کار می‌دهد. امروز مرزها، معانی خود را تغییر داده‌اند و نمی‌توان این دوران را با دوران دهه چهل مقایسه کرد. در دهه چهل مگر چند نویسنده وجود داشت؟ همه نویسندگان دهه چهل مطرح شدند اما امروز تعداد چنان زیاد است که نمی‌توان از بین این افراد شاخص‌ها را مشخص کرد.  به جرات می‌گویم نویسندگان امروزی خیلی بهتر از نویسندگان دهه چهل هستند. هم بیشتر می‌دانند و هم سطح کارشان بالاتر است اما به دلیل همین شرایطی که بر شمردم نمی‌توانیم شاخص‌ها را مشخص کنیم و قیاس در چنین وضعیتی کار درستی نیست. ما دوره عجیب غریبی را طی می‌کنیم و در حال شدن هستیم. همه چیز در حوزه ادبیات مبهم است و چون در مرکز این وضعیت هستیم نمی‌توانیم درباره‌اش قضاوت کنیم. شاید اگر کمی از این دوران دور شویم بشود قضاوت دقیق‌تری کرد.  


ما  دوره عجیب و غریبی را طی می‌کنیم و در حال شدن هستیم. همه چیز در حوزه ادبیات مبهم است و چون در مرکز این وضعیت هستیم نمی‌توانیم درباره‌اش قضاوت کنیم. شاید اگر کمی از این دوران دور شویم بشود قضاوت دقیق‌تری کرد. 


هر چی لازم داری

هر چی لازم داری


با همه مخلفات واقعا با همه مخلفات عرضه شده است. از مرگ و نیستی تا ساندویچی که همه چیز داخل آن قرار دارد. از غول چراغ جادو تا شیپور عظیم الجثه، از دشت دست تا درازترین سوسیس دنیا و اتومبیل پادار. خلاصه سیلورستالین همه خرت و پرت‌های ممکن و ناممکن را یکجا در کتابش جمع کرده است، درست مثل اتاق عجیب وغریب دکتر بالتازار.

با همه مخلفات. با همه مخلفات. شل سیلورستاین. مترجم: حمید خادمی.
تهران: نشر پنجره. چاپ اول: 1390. 1100نسخه. 200صفحه
مصور. 6500 تومان.
« اعضای گم شده بدن

حرف زدم سرم رفت
کار کردم پشتم به باد فنا رفت
گریه کردم چشمام زد بیرون
راه رفتم پا برام نموند
آواز خوندم دلم جا موند
جدا جان من ببین
به واقع چندان چیزی نمونده از من نازنین»[1]
شل سیلورستاین برای بچه‌ها نمی‌نویسد او شعرهایش را برای همه می‌نویسد. سیلورستاین با نگاه تیزبین خود به زندگی و عالم کودکی و خلاقیت بی‌بدیل خود، مخاطب را مجذوب می‌کند. مخاطبی که تفاوتی نمی‌کند کودک باشد یا بزرگسال. از این جهت می‌توان گفت شعرهایش را هم کودکان می‌پسندند و هم بزرگسالان. با همه مخلفات دومین کتابی است که پس از مرگ سیلورستاین منتشر می‌شود. شعرهای سیلورستاین، ترکیبی از احساسات گوناگون و گاه متضاد است. دست نوشته‌های خنده‌دار، احمقانه، ملموس، نامربوط
عاقلانه. همین‌هاست که باعث شده کتاب «با همه مخلفات» اثری ارزشمند برای افزوده شدن به
آثار قبلی وی به شمار آید.
با همه مخلفات واقعا با همه مخلفات عرضه شده است. از مرگ و نیستی تا ساندویچی که همه چیز داخل آن قرار دارد. از غول چراغ جادو تا شیپور عظیم الجثه، از دشت دست تا درازترین سوسین دنیا و اتومبیل پادار. خلاصه سیلورستالین همه خرت و پرت‌های ممکن و ناممکن را یکجا در کتابش جمع کرده است، درست مثل اتاق عجیب وغریب دکتر بالتازار که به محض باز کردن در اتاق جادویی او، هزاران شیء عجب و غریب  از توی آن بیرون می‌ریزد. خلاصه سیلورستاین با همه چیز تلاش دارد خنده را بر لب‌های خواننده‌اش بنشاند. سیلورستاین در کتاب با همه مخلفات با کمک شعرهای سورئالیستی، فانتزی و تخیلی، بازی با کلمات و آواها تلاش می‌کند به دنیای کودکانه سری بزند و شگفتی‌های این دنیا را بیرون بکشد. این اشعار همراه با تصویرهای خلاقانه معنای بهتری به خود می‌گیرد و از این جهت حضور شعرها بدون تصاویر را بی معنی می‌کند. حمید خادمی تلاش کرده است اشعار را دوباره در زبان فارسی بازنویسی کند و به همین دلیل گاه کلماتی در اشعار آورده می‌شود که ممکن است برای کودک امروزی کلمه تازه‌ای نباشد و به فرهنگی کهن‌تر پهلو بزند. همچنین تلاش کرده است اشعار را با ریتم و وزن شعر فارسی دوباره نویسی کند و همه این تلاش‌ها، هم می‌تواند برای اثر سیلورستان مثبت باشد و هم منفی. چرا که خواننده ایرانی ممکن است با آن ارتباط بهتری برقرار کند و اشعار برایش ملموس‌تر شود اما از خود سیلورستان دور شود. هرچند محمد خادمی این بازنویسی و تطبیق اشعار با متن اصلی را به خوبی به انجام رسانده و از این نظر ترجمه بسیار شیوایی از اشعار ارائه داده است. اشعار اصلی نیزبه زبان اصلی در کنار هر شعر آورده شده و کتاب متنی دو زبانه است. ناشر در پشت جلد کتاب می‌نویسد:«مجموعه حاضر در سال 2011 پس از مرگ سیلورستاین جمع آوری و منتشر شده است. در کنار برگردان فارسی اشعار متن انگلیسی نیز چاپ شده است. به امید اینکه خواننده محترم از هر دو نوشته – انگلیسی و برگردان فارسی- به یک اندازه بهرمند شود.» [2]
مجموعه حاضر در سال 2011 پس از مرگ سیلورستاین جمع آوری و منتشر شده است. در کنار
برگردان فارسی اشعار متن انگلیسی نیز چاپ شده است. به امید اینکه خواننده محترم از هر دو نوشته – انگلیسی و برگردان فارسی- به یک اندازه بهرمند شود

« یه مسابقه برگزار کردیم: مسابقه "کثیف‌ها"

درست وسط خیابان "گل ولای"

همه بچه‌هایی که پاهاشون نشُسته بود و کثیف

اومدن با اون پاهاشون دیگه – پیف

بیلی پا برهنه و تیلی بی انگشته هم بودن

و یه پسر که کارش بود روی خردل راه رفتن

پا تاولی هم بود، بوگندوهه که دوست داشت تاول بچلونه – اه چه بویی

اون هم در چی فرنی لیمویی

از توی خاک و گل ولای و کثافت ولجن

همه شون از این سو و آن سو می‌آمدن

ما کلی کثیفی‌های پای تک تک اونها رو خراشیدیم وتراشیدیم یکسره

تا ببینیم کدوم‌شون از همه سنگین‌تره

چرک‌های پای تیلی بی انگشته نزدیک به هفت کیلو بود

اما برنده مسابقه " تنبل پاشنه سمبل" بود

چون وقتی که تمام چرک و کثافت‌هاش رو تراشیده بودند عملا

اون وقت دیگه پایی در کار نبود اصولا.»[3]

شلدون آلن سیلوراستاین نویسنده، شاعر، تصویرپرداز و نمایشنامه ‌نویس امریکایی اهل شیکاگو است. او دو فرزند داشت که یکی از آنها در یازده سالگی از دنیا رفت و دیگری دوازده ساله بود که پدرش سیلورستاین را از دست داد. با این حال سیلورستاین همیشه با دنیای کودکانه سر وکار داشته و تلاش کرده است با نوشته‌هایش همه را بخنده بیندازد و شاد کند. در آغاز کتاب با همه مخلفات می‌نویسد:

«سال‌ها بعد

با این که نمی‌بینم روی شما را

 اون دم که ورق می‌زنید این شعرهای من را

 من هم

 جایی از دور دست

 اون دور دورا

لبخنده‌ای بر لبم میاد

 تا می‌شنوم خنده تان را.»[4]

حمید خادمی مترجم این کتاب پیش از این کتاب‌های بالا افتادن، جایی که پیاده رو تموم می‌شه، نوری در اتاق زیر شیروانی و دنیای دیوانه دیوانه را از همین نویسنده و همین ناشر ترجمه کرده است. حمید خادمی مترجم و ویراستاری است که شهرتش را به خاطر ترجمه روان کتاب‌های سیلورستاین به دست آورده است. 

پی نوشت:

[1] صفحه 94 کتاب

[2] پشت جلد

[3] صفحه 52 کتاب

[4] صفحه 9 کتاب