کامینو رئال. نویسنده: تنسی ویلیامز. مترجم: دانیال مهران زاده. نشر قطره. چاپ اول. تهران: 1393. 500 نسخه. 231صفحه. قیمت: 12500تومان.
«روزی روزگاری این رسالت من بود. پیش از آن که ستایش های بی پرده آن را در حجاب فرو برند. ذره ذره در میان گوندولاها و پلاژها گم شد. در میان بالماسکه ها و تالارهای درخشان، در بارهای عظیم تاریک با ورودی هایی روشن از نور مشعل ها! دکورهای سبک باروک، پرده ها، قالیچه ها، شمعدان ها و دیس های طلا بر رومیزهای ابریشمین ...»
«کامینو رئال » یک جهنم دره است. یک ناکجا آباد جهنمی. شاید ته دنیا یا دوزخ مدرن . جایی که هیچ نمی بینید و جز هیچ بعدش باز هم هیچ. دیالوگ هایی که یکی از شخصیت های فانتزی داستان درباره کامینو رئال باز گو می کند.
در این نمایشنامه متفاوت تنسی ویلیامز با شخصیت هایی که در واقع شمایل های ادبی، تاریخی هستند رو به رو می شوید. فیگورهایی که به آنها فیگورهای دانته ای تعبیر می شود و همه به اسارت در آمده اند. جایی که شخصیت های تاریخی چون سقراط، افلاطون، هومر، اوید، ویرژیل و همینطور شمایل های مدرنی چون بایرون، مارگریت گوتیه و کازانووا و دن کیشوت در آن هبوط کرده اند و داستان سرگشتگی هایشان را باز می گویند. در این جهنم دره البته قانون جهنم حکم فرما نیست بلکه قانونی یکسر نافهم و بی اساس بر آن حاکم است که شخصیت ها را گیج تر و سرگردان تر می کند. منطقه کامینو رئال به معنای راه سلطنتی با شاهراه است. یک مسیر بازرگانی قدیمی که سانتافه، مرکز ایالت نیومکزیکو در امریکا را به مکزیکو سیتی در مکزیک متصل می کند. امروزه این منطقه جزو مراکز ثبت شده میراث جهانی سازمان یونسکو است. بسیاری از هتل ها و رستوران های این منطقه به نام کامینو رئال شناخته می شود. این نمایش در یک روز کارناوال رخ می دهد. آدم ها به شکل رمز گون و در میدان باز و در فضایی پر از رنگ و نور به دام می افتند و کشته می شوند. در واقع کامینو رئال همان رویای امریکایی است که پشت و رو شده و به شکل کابوس امریکایی در آمده است. کابوسی که البته از زبان تند و تیز طنز گونه ای برخوردار است. همان طور که واقعه در یک کارناوال جنون امیز رخ می دهد. آدم های کامینو رئال با اجسادشان سوخت و انرژی آتی شهر را تامین می کنند. نمایش کامینو رئال را نقد ویلیامز از جامعه سرمایه داری در دوران جنگ سرد دانسته اند.
این نمایشنامه بر خلاف سایر آثار ویلیامز از ساختاری ارسطویی برخوردار نیست بلکه تنها تابلوهایی از یک وضعیت را نشان می دهد.
محمد رضایی راد در یادداشتی که بر این نمایشنامه نوشته می نویسد: نمایشنامه کامینو رئال برای کسانی که با آثار تنسی ویلیامز آشنایی دارند، یک شگفتی محض و مطلق است. کسانی که ویلیامز را نمایش نامه نویسی با دارم های خوش ساخت و واقع گرا هم چون گربه روی شیروانی داغ، باغ وحش شیشه ای و اتوبوسی به نام هوس می دانند، در برابر کامینو رئال شگفت زده خواهند شد. آنان باید به تمامی تصور خواندن یک درام رئالیستی خوش ساخت را به دور بریزند، زیرا هیچ نشانی از آن تنسی ویلیامز در این نمایشنامه وجود ندارد. داستان واقع گرایانه و ساختار هندسی دقیق درام های او در کامینو رئال به کلی کنار گذاشته شده است. به عوض کامینو رئال درامی است گشوده که داستانی به شدت کم رنگ، و ساختار روایی جنون آمیزی دارد.
این کتاب تحت عنوان جامانده ها شماره 17 از سوی نشر قطره به بازار کتاب عرضه شده است. تعبیر دبیر مجموعه نغمه ثمینی از جامانده این است که برخی از نمایشنامه های مهم در وقت مناسب ترجمه نشده اند. نمایشنامه های جریان سازی که از سیر ترجمه های متون نمایشی جامانده اند.
وی سال 1950 را مرز تاریخ نگارش آثاری می داند که بسیاری زا آنها از سیر ترجمه جا مانده اند. کامینو رئال یکی از همان جا مانده هاست. این نمایشنامه با یک پیش درآمد آغاز می شود و در 16 تابلو روایت می شود که نام هر بخش بلوک گذاشته شده که یاد آور بوک های منطقه کامینو رئال در امریکا است. محمد رضایی راد در پایان نمایشنامه تحلیلی بسیار دقیق از نمایشنامه با نام اینفرنوی مدرن آورده که ساختار اثر و حضور تک تک شخصیت ها به عنوان نماد را توصیف می کند.
«کار تئاتر، به بیان سیاسی، مقابله با وضع موجودِ هم رأیی با دامن زدن به انواع گوناگون اختلاف نظر یا عدم توافق است... شاید هم صدا با ژاک رانسیر، فیلسوف فرانسوی، کسی که در "ده تز درباره ی سیاست" مجادله و مباحثه ی سیاسی را "ساخت جهانی پارادوکسیکال" می داند که "دو جهان مجزا را به هم مربوط می سازد"، تنها کاری که تئاتر قادر باشد انجام دهد تخیل و تصور این جهان های پارادوکسیکال متفاوت است. این خود به معنای ساخت تصاویری واقعی از این جهان های دیگر متفاوت نیز است... جهانی دیگر، هرچند کوتاه، هرچند مجازی، و هرچند داستانی (امر کوتاه، مجازی و داستانی هم در نهایت می تواند نیرویی به همان اندازه فراموش نشدنی وارد کند) وجود خواهد داشت که جایش را در این جهان پیدا می کند و به وقوع می پیوندد: اگرچه صرفا در مدت کم وبیش یک ساعت تئاتر، همان هنگامی که به یاد می آوریم چقدر کم همدیگر را می شناسیم. از جمله شیوه هایی که بدان وسیله تئاتر می تواند جهان های دیگری را تصور کند که با این جهان در تضاد هستند می توان به پروژه سیاسی ای اشاره کرد که برشت و دیگران آن را طرح کردند؛ در این پروژه سهم تئاتر در سیاست عبارت است از ایجاد گسست در هر آنچه به شکلی بی چون وچرا "سیاسی" تلقی شده، و شکل دادن به امر نو. باید توجه داشت فرض ما این نیست که امر نویی که تئاتر قادر به تولید آن است نمی تواند چیزی بسیار کهن باشد که آمده تا تقاضاهایش را از ما دوباره طلب کند.» 1
کتاب تئاتر و سیاست، رابطه ی پیچیده ی میان تئاتر و سیاست را مورد کاوش قرار می دهد، و برخی از پیش فرض های رایج موجود را در فصل مشترک این دو به پرسش می کشد. کتاب، با به چالش کشیدن ایده های مرتبط با "سرگرمی" و "ارتباط"، گستره ی وسیعی از نویسندگان کلیدی و مهم تاریخ و دامنه ای متنوع از مثال های تئاتری را فرامی خواند.
مترجم در یادداشتی به بهانه معرفی کتاب می نویسد: «جوکلهر، نویسنده ی کتاب تئاتر و سیاست، بی شک دیوانه ای در پیچ و خم ها و آستانه های تاریخی تئاتر نیست، کارمند اداره ای ست به نام "دانشگاه". و حقیقت مطلب آن که کتاب تئاتر و سیاست نیز در چارچوب مناسبات آکادمی، و به عنوان راهنمایی برای مطالعات مُد روز بینا رشته ای نوشته شده است. مقصود و مقصد ترجمه، لیکن، به هیچ وجه با بهانه های چاپ کتاب در زبان مبدأ هم خوان نیست؛ نه دانشگاه در ایران همان جایگاهی را دارد که در غرب، و نه تئاتر. انگیزه ی مترجم نه انتقال اطلاعات، یا تدارک کتابی درسی، که تسهیم امکانی برای جستجوی گشودگی های تئاتر به سیاست، و تأکید بر رابطه ی ضروری میان این دو است. چنین تأکیدی، قبل از هرچیز، خودْ ژستی پرفورماتیو برای اعلام وفاداری به قسمی حیات تئاتری ست که در هیاهوی شعبده بازی های ناشیانه و خوش رقصی های چاکرانه، کم و بیش فراموش شده، و به سایه رفته است: نوعی حیات تئاتری که در خود فروبسته نیست؛ و دست خوش های دولتی و درآمدهای گیشه آن را قانع نمی کند. طرفه آن که علت وجودی تئاتر، هم چنان که زایش تراژیکش در یونان باستان مؤید آن است، چیزی جز آری گویی به چنین حیاتی نبوده است. جو کلهر، در تئاتر و سیاست، برآن است که فری م هایی از چنین حیاتی را نشان دهد؛ فراتر از آن، او سعی می کند گره ها و گر ه گاه های ناگریز تئاتر و سیاست را پی بگیرد و دنبال کند. دشواربودن چنین مأموریتی خوشبختانه به دشوارشدن کتاب منجر نشده؛ تئاتر و سیاست کتاب دشوار و پرمدعایی نیست. پیگیری مسیری که نویسنده برای طرح بحث انتخاب می کند، نه مستلزم دانستن الفبا و زبانی ویژه است، و نه تجربه ی زیسته ی خاص و ممتازی را می طلبد. در عین حال، متن فشرده ی کلهر تا بدان اندازه غنی هست که خوانندگانش بتوانند، در مسیر جستجوی دون کیشوت های واقعی تر و دیوانگی های اصیل تر، منابع ضروری را استخراج کنند؛ منابع ضروری و حداقلی برای زیستی که شایسته ی تاریخ تئاتر است.»
جو کلهر استاد تئاتر و پرفورمنس (اجرا) در دانشگاه روهمپتون در بریتانیا است. اولین کتاب او در سال 2005 با عنوان «تونی هریسون-نویسندگان و کارهای شان» منتشر شد که کتابی درباره تونی هریسون شاعر، مترجم و بازیگر انگلیسی است. «تئاتر و سیاست» کتاب دوم کلهر است که در سال 2009 منتشر شد. وی در کتاب دیگری با عنوان «رنج تصاویر» مباحث کلام، تصویر و تماشاگر را بررسی کرده است. او همچنین یکی از ویراستاران کتاب تئاتر معاصر در اروپا: یک کتاب راهنمای انتقادی است.
آلن رید درباره پژوهش های کلهر می گوید: «به گواهی این هنرنمایی و این کار دشوار، جو کلهر ثابت می کند چرا بسیاری او را یکی از بزرگ ترین مفسران درخشان تئاتر معاصر در حوزه ی انگلیسی زبان برمی شمارند.»
کتاب تئاتر و سیاست در شش فصل "سیاست"، "تئاتر"، "کار"، "لذت"، "تئاتر سیاسی؟"، "پیامبران لجوج" و یک فصل با عنوان "برای مطالعه بیشتر" با معرفی ده ها منبع تأثیرگذار و ضروری در این زمینه تدوین شده است.
ناشر انگلیسی در مقدم کتاب، مجموعه کتاب های کوچک خود با عنوان «تئاتر و هر چیز دیگر» را، که کتاب تئاتر و سیاست نیز یکی از آن ها است، این گونه معرفی می کند: «تئاتر و هر چیز دیگر مجموعه ای است از کتاب های کوچک که قصد دارد ظرفیت های بینا رشته ای را به چنگ آورد که در هنر تئاتر و اجرا نهفته است. کتاب های این مجموعه در پی کشف ارتباط میان تئاتر و ابعاد دیگری از جهانی پهناورتر است؛ همچنین این موضوع را بررسی می کند که چطور جهان در تئاتر و تئاتر در جهان به نمایش درمی آید. هر کتاب را یکی از اساتید برجسته ی تئاتر نوشته است و بیانگر تفکر منتقدانه ی پیشرو در زمینه ی مورد بحث است. آنچه در گردآوری این مجموعه مد نظر قرار داده ایم سهولت در خوانش آن بوده است تا پیچیدگی های فلسفی و نظری که در اغلب نوشته های آکادمیک موجود است، مانعی در جذب طیف وسیعی از خوانندگان نگردد و هر کسی با اندکی کنجکاوی و توجه به این موضوعات بتواند آن را دنبال کند. کتاب ها جذاب، بحث برانگیز، شفاف، ساده و گاهی ممکن است غیرعلمی نیز به نظر برسند. امیدمان این است که از آنها لذت ببرید."
این کتاب با ترجمه خوب و روان امیر کیانپور و از سوی انتشارات مروارید به بازار کتاب عرضه شده است.
تئاتر و سیاست/ نوشته جو کِلهِر/ ترجمه امیر کیانپور/ انتشارات مروارید/ چاپ اول/ تهران: 1393/ 1100نسخه/ 106 صفحه/ قیمت: 6100 تومان
جشن بی معنایی . میلان کوندرا. برگردان قاسم صنعوی. نشر بوتیمار. چاپ پنجم. تهران: 1393. 1000 نسخه.144صفحه. قیمت: 11500 تومان.
"
میلان کوندرا در آوریل ۱۹۲۹، در شهر "برنو" ایالت "بوهمیا" چکسلواکی به دنیا آمد.
وی پس از جنگ جهانی دوم و پیش از شروع تحصیلات دانشگاهی، مدتی به عنوان کارگر و نوازنده ی جاز کار می کرد. سپس وارد دانشکده شد و به مطالعه ی موسیقی، فیلم، ادبیات و زیبایی شناسی در دانشگاه "چارلز" شهر "پراگ" پرداخت. پس از پایان تحصیلاتش نیز مدتی به عنوان دستیار و سپس به عنوان استاد دانشکدهی فیلم فرهنگستان هنرهای نمایشی "پراگ" به کار پرداخت و در همان زمان، سرودهها، مقالهها و نمایشنامههای خود را منتشر نمود و بعدها به جمع نویسندگان مجلههای ادبی همچون "لیترارنی نوین" و "لیستی" پیوست. وی در سال ۱۹۴۸ مانند بسیاری از روشنفکران آن زمان، به حزب کمونیست پیوست و در سال ۱۹۵۰، به دلیل گرایشهای فردگرایانه از حزب بیرون انداخته شد؛ اما بار دیگر، از ۱۹۵۶ تا ۱۹۷۰ به این حزب روی آورد.
کوندرا در سال ۱۹۵۲، به عنوان سخنران ادبیات جهانی در آکادمی فیلم گمارده شد. وی در سال ۱۹۵۳، نخستین کتابش را که مجموعهی شعری با نام "انسان، باغ بزرگ" بود، منتشر کرد و در سالهای دههی ۵۰، به کار ترجمه، مقاله نویسی و نمایشنامه نویسی پرداخت.
در حقیقت، کوندرا پس از انتشار مجموعهی سه بخشی اشعارش با نام "عشقهای خنده دار"، مشهور شد."عشقهای خنده دار"، تلاش در نشان دادن روی دیگر مناسبات عاشقانه در جامعهای پر از آشوب دارد و به فردگرایی متهم میشود. بدین ترتیب، وی از سال ۱۹۵۸، نوشتن رمانهای کوتاه را آغاز کرد.
بیشتر رمانهای کوندرا مبتنی بر رابطهی فرد با اجتماع بوده و قربانی شدن افراد را در رژیمهای توتالیتر بررسی میکند.
در سال ۱۹۶۸ و پس از اشغال چکسلواکی به دست نیروهای شوروی، انتشار و عرضهی کتابهای این داستان نویس در تمام کتابخانهها ناروا دانسته شد. وی در طول این مدت، با نوشتن طالع بینیهای بی سر و ته که ناشی از تخیلش بود، خرج خود را درمیآورد. این طالع بینیها که با نام میلان کوندرا به چاپ نمیرسیدند، پس از مدتی، بسیار محبوب شدند.
رمان "زندگی جای دیگر است"، در سال ۱۹۷۳ در فرانسه منتشر شد و جایزهی "مدیسی" برای بهترین رمان خارجی را به دست آورد. وی پس از چاپ این رمان و دشواریهایی که در مورد همین کتاب برایش ایجاد شد، به فرانسه مهاجرت کرد.
کوندرا، رمانهای "والس خداحافظی"، "خنده و فراموشی"، "بار هستی"، "جاودانگی "، "هویت" و "جهالت" را در دوران تبعید نوشته است.
وی بر این باور است که در قرن هیجدهم، رمان سرگرم مىکند، شگفتى مىآفریند و خواننده را با رویاهاى غیر ممکن و رخدادهای پیش بینىناپذیر روبرو مىسازد.
رمانهاى میلان کوندرا آزمایشگاهى است که انسان در آن کالبدشکافى مىشود. رمان کوندرا ماهیت حقیقی بشر و انگیزهی اصلى کارهاى او را در سایهی پیشداوریها، شادمانیها، ظاهرسازىها، سادهدلىها و... پنهان نمىسازد.
در اندیشهی کوندرا، پندار و گمان واهى، همچون سدى باشکوه، انسان را از شناخت خویش و جهان خویش باز مىدارد.
برخی از منتقدان ادبی، آثار کوندرا را فلسفی و برخی این ویژگی را نقطهی ضعف آثار او دانستهاند. اما آنچه مشخص است، کوندرا در آثارش پرسشهایی را بیان میکند و در پیوند با روند داستان، پاسخهایی به آن میدهد که حوزهی فرهنگی اروپا برای آنها یافته است. این پرسشها گاه چنان بار معنایی ژرفی مییابند که وارد حوزهی پدیدارشناسی فلسفی میشوند. اما در کل، همگی تفکر برانگیزند و در محدودهی پرسش از وجود قرار میگیرند.
میلان کوندرا یکی از نویسندگان شناختهشده و پرطرفدار در ایران است که تاکنون آثار زیادی از این نویسنده به فارسی ترجمه شده و در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.
اخیرا رمان «جشن بیمعنایی» این نویسنده با ترجمه قاسم صنعوی روانه بازار کتاب شده است و در همین مدت مخاطبان استقبال خوبی از این رمان داشتهاند. پس از گذشت چهارده سال از چاپ آخرین رمان میلان کوندرا، این نویسنده بزرگ جهان که بارها از او به عنوان نامزد جایزه نوبل ادبیات نام برده شده، این رمان را منتشر کرده است.
جشن بی معنایی چیزی دور از تمامی مواضع فکری و ادامه شیوه نوشتاری میلان کوندار نیست. این کتاب نیز دارای خط داستانی مشخصی نیست. رمان در چند روز ماه ژوئن میگذرد و از حوالی پارک لوکزامبروگ در مرکز پاریس آغاز می شود. این رمان دارای هفت بخش است که عبارتند از: قهرمانها معرفی میشوند، نمایش عروسکی، آلن و شارل غالبا به مادرانشان فکر میکنند، همه در جستوجوی خوش خلقیاند، پر کوچکی زیر سقف شناور بود، سقوط فرشتگان، جشن بیمعنایی. بخشهای کتاب، خود زیرمجموعههای دیگری دارند که بخشهای کوچکتری از این رمان را تشکیل میدهند. کتاب تشکیل شده از بخش های کوچک که هرکدام یک تا یک صفحه و نیم است. در یکی از قطعه ها شخصیتی به نام داردلو دو هفته به روز تولدش به مطب پزشک می رود و متوجه می شود که خطر بیماری سرطان رفع شده است. همان روز در راه با زنی به نام رامون مواجه می شودسراسر جذب او می شود. اما به دروغ به او می گوید دچار بیماری سرطان است ولی باید زندگی کرد.
در فصل بعدی راوی به تحلیل دروغ داردلو می پردازد و به این نتیجه می رسد که سرطان خیالی داردلو خیلی ساده، بی آنکه علتش را بداند او را شاد می کند.
فصل بیست و چهار کبک با روایتی از استالین آغاز می شود. استالین روزی تصمیم می گیرد به شکار برود. او در راه کبک هایی می بیند که روی درختی نشسته اند. آنها بیست و چهار عدد بودند و استالین فقط 12 فشنگ با خود آورده بود. او 12 کبک را می کشد. اما 1 کیلومتر راه خانه را بر می گردد و با خود فشنگ کافی می آورد تا سر انجام همه کبک ها را می کشد. بعدها قاطعانه اعلام می کند کبک ها همانطور نشسته بودند تا او برگردد. خروشچف تنها کسی است که در می یابد استالین با تعریف این داستان شوخی کرده است. و هیچ کس نفهمدیده بود شوخی یعنی چه. بدین ترتیب مرحله بزرگی از تاریخ آغاز شد.اسامی برخی از بخش های کوتاه کتاب عبارتند از: آلن راجع به ناف فکر می کند، رامون در باغ لوکزامبورگ گردش می کند، سرطان نخواهد بود، جاذبه های پنهان یک بیماری جدی، دروغ توضیح ناپذیر، خنده توضیح ناپذیر، رامون در دیدار با شارل و ... در جشن بی معنایی رامون و دادالو با هم به دیدار یک نمایش خیابانی کودکان می روند. در آنجا رامون به داردالو می گوید: اینجا در پارک بی معنایی با تمام قطعیتش با تمام معصومیتش با تمام زیبایی اش حضور دارد... بچه هایی که می خندند بدون اینکه بدانند چرا می خندند، این زیبا نیست؟ داردالو دوست من نفس بکشید. این بی معنایی را که احاطه مان می کند فرو دهید. این بی معنایی کلید فرزانگی است.
«نه تنها برای کالیبان که در آن دست انداختن دیگر هیچگونه خوشمزگی نمییافت، بلکه برای تمام شخصیتهایم، آن شبنشینی را اندوه میپوشاند: برای شارل که دریچهی دلش را بابت بیمی که از لحاظ بیماری مادرش حس میکرد به روی آلن گشوده بود؛ برای آلن به هیجان آمده بر اثر این عشق به مادر که خودش هرگز تجربه نکرده بود، همچنین تحت تاثیر تصویر پیرزنی روستایی و متعلق به دنیایی که برای او ناشناخته بود ولی به همان نسبت در او دلتنگی بیدار میکرد. بدبختانه، وقتی میل داشت به گفتوگو ادامه دهد، شارل عجله داشت و میبایست گوشی را بگذارد. آنوقت آلن موبایلش را برداشت تا با مادلن حرف بزند اما تلفن زنگ زد و زنگ زد؛ فایدهای نداشت. مثل بیشتر وقتها در چنان ساعتی، نگاهش را متوجه ژسی آویخته به دیوار کرد. در استودیوی او ژسی وجود نداشت مگر همان یکی: چهرهی زنی جوان؛ مادرش» .
مردی که هیچ نبود. مرتضی احمدی. انتشارات هیلا. چاپ اول. تهران: 1393. 1650 نسخه.96صفحه. قیمت: 5000 تومان.
« کار شاغلام پخت و پز و فروختن جغور پغور « حسرت الملوک» بود. بعد از ظهر تا شب سر چارراه گمرک امیریه چسبیده به دکون نونوایی سنگکی آق الیاس بساط میکرد و با اون صدای خوشش میزد زیر آواز،" دل دارم قلوه دارم کباب سرخ کرده دارم.." »
مرتضی احمدی که بود؟ آذر ماه امسال مرتضی احمدی هنرمند پیشکسوت و بازیگر شناخته شده و قدیمی سینما و تلویزیون از میان رفت. حالا کتاب "مردی که هیچ بود" بعد از خاموشی وی به بازار کتاب عرضه شده است. دغدغه او مردم بود. مردم کوچه و بازار. زبان عامه، فرهنگ عامه، تهران قدیم، کوچههای قدیمی، دوستیهای قدیمی از کف رفته و خانههای ایرانی ویران شده. دغدغه او زندگی جاری و ساری و صمیمی ایرانیان بود. رد پای این عشق را میشود در کتابهای کهنههای همیشه نو، که ترانههای تخته حوضی است، من و زندگی که برگزیده خاطرات او از سالهای جوانی و زندگی در محلههای قدیمی شهر تهران است، پرسه که در اختصاصا درباره تهران و آداب و رسوم تهرانیها است، فرهنگ بر و بچههای ترون که ضرب المثلها و تکیه کلامهای تهرانیها است، پیش پرده و پیش پرده خوانی که درباره نمایشهای سنتی ایرانی است و حالا در مردی که هیچ بود به تماشا نشست.
نگاه ناصر تکمیل همایون جامعه شناس، تهران شناس و تاریخ دان درباره مرتضی احمدی
ناصر تکمیل همایون در رونمایی کتاب مردی که هیچ بود درباره مرتضی احمدی میگوید: خانواده مرتضی احمدی اصالتا تفرشی بود. سابقه حضور این تفرشیها در تهران به عهد فتحعلیشاه و حتی عهد کریمخانی میرسد. در آن زمان که تعداد باسوادهای هر ایالت به اندازه انگشتان دست بود، منطقه تفرش، آشتیان و گرکان تعداد بیسوادهایش به انگشتان دست میرسید. از دوره فتحعلیشاه به بعد سیاست فرهنگی دولت قاجار مبتنی بود بر جذب این طبقات باسواد و تحصیلکرده و سکنی دادن آنان در گوشه و کنار شهر تهران. به این ترتیب بسیاری از مستوفی الممالکها و منشی الممالکهای قاجار و پهلوی اول همین تفرشیها بودند. این تفرشیها در همه زمینهها جلودار بودند. ما دانشجو که بودیم مرحوم عبدالعظیم خان قریب استاد گرامر ما بود و ما آن چنان او را احترام کرده و دوست میداشتیم که قبل از رسیدن اتومبیل شخصیاش به محوطه دانشگاه صف میکشیدیم وگاه برای باز کردن در ماشین برای وی و مشایعتش تا بالای پله، بچهها به جان هم میافتادند. خوب او یک گرکانی بود. مرحوم عبدالکریم قریب استاد مسلم و بدیل زمینشناسی ایران بود. جناب پروفسور حسابی و پدرشان هم از همین دست بودند. مرتضی احمدی هم در ادامه همین افراد است و این بار یک بچه ترونیه تفرشیالاصل پیدا و وارد عرصه مردمنگاری، مردمشناسی و آنتروپولوژی میشود!
داستان و رویه نوشتاری رمانمردی که هیچ بود درباره مردمان شهری است که در این هیاهوی ساخت و سازها و نوسازیها گم شدهاند. در این داستان تهران روایت میشود. کوچه پس کوچههای قدیمیاش، آدمهایش، عشقها و جنگهایشان، زبانشان، فرهنگشان، مرامشان، آداب و رسومشان روایت میشود. اما کمتر میتوان این مکانها و این آدمها را جایی از تهران امروزی سراغ بگیرید. به همین دلیل مردی که هیچ بود مرثیهای ایست برای شهری از دست رفته. مردی که هیچ بود درباره زندگی جاهلی است از مشکین شهر که در تهران رشد پیدا کرده و بزرگ شده است و به آداب و سنت و زبان این مردمان مسلط است. از همان جنس است با ادبیات خاص تهران و حتی شوخیهای رایج در آن زمان و طنز ملایمی که در کل کتاب جریان دارد. بیوک آقا از ده دوازه سالگی پدر و مادرشو از دست میدهد و خودش میشود نان آور خانه. او که حسرت بچه دار شدن دارد، دو بار ازدواج میکند اما بچهای نمیآورد و برای همین تنها زندگی میکند. او کافهای میزند و به کار مشغول میشود. زهرا و محمود دیگر شخصیتهای داستان هر کدام سرگذشتی دارد، یکی به جرم سیاسی به زندان میافتد و دیگری به خاطر قتل کمیسری که به کودکی تعرض کرده است. زهرا بعد از آزادی به کافه بیوک آقا میرود و مشغول کار میشود و محمود نیز که حسابی عوض شده است تصمیم میگیرد با زهرا ازدواج کند. اما شب عروسی آنها را دوباره دستگیر میکنند و برای هر کدام چندسالی زندانی میبرند و... در پایان بیوک آقا که دیگر پیر شده، مدیریت کافه را به محمود و زهرا که حالا دیگر از زندان آزاد شدهاند میسپرد.
این رمان چنین آغاز میشود:
آیا میدانید بامداد هاوانا با گدایانی که همیشه خدا کنار ساختمان میخوابند و حتی پیش از آن که واگنهای حامل یخ دم در کافه برسند، چه شکلی است؟ راستش ما از میدان لنگرگاه به سمت کافه فرانسیسکو، واقع در خیابان پیرل رفتیم تا قهوهای بخوریم. فقط یک گدا بیدار بود و داشت از فواره، آب میخورد. وارد کافه که شدیم و نشستیم، سه نفر منتظرمان بودند. یکی از آنها سمت ما آمد و گفت:"خب."
داشتن و نداشتن داستان زندگی است. داستان خطر، داستان انسانی است که برای گذران زندگی اش دست به خطر می زند، از همه چیز می گرد. از مرزهای امنیت و ناامنی، از مرز عقل و بی خردی، از مرز تهور و شجاعت، از مرگ و زندگی و مرز داشتن و نداشتن. داشتن و نداشتن مرزها را ویران می کند. انسانی را نمایش می دهد که می تواند خود را از مرزی بگذراند و به منطقه خطر برود.
داستان مردی است که زندگی، فقر، بی کسی و کار سخت و جانفرسا وادارش می کند تهور را برای شیوه و شکل زیستش برگزیند. داشتن و نداشتن نمایشی است از داشتن و نداشتن. داستان ماجراجویی در مرزهای ناممکن زندگی و هستی است.
درست مثل خود نویسنده که سراسر عمرش را به ماجراجویی پرداخت. زخمی شدنش در جنگ جهانی اول و برخورد 200 تکه ترکش به بدن او و سفرهای توریستی به حیات وحش آفریقا نمونه هایی از ماجراجویی های نویسنده است.
اما موضوع داستان گرچه درباره تهور و ماجراجویی یک ماهیگیر است اما بیش از هر چیز نقدی است بر سیاست های روز جامعه، نقدی است بر اقتصاد بیمار زمانه نویسنده و بیشتر تاثیر سیاست را بر زندگی اقتصادی مردم نمایش می دهد که می تواند با انسان ها کاری کند که دیگر وجود مرز را درنیابند و سر به جنون گذاشته مرزها را طی کنند و خودشان را میدان جنگی مرگ آور بکشانند.
داشتن و نداشتن زندگی هری مورگان را روایت می کند که پیش از این به زندگی فقیرانه ماهیگیری می پرداخت و روزی که دیگر نمی تواند خانواده اش را تامین کند، بی اینکه متوجه باشد چه تغییراتی دارد در زندگی اش رخ می دهد آرام آرام به کار دیگری می پردازد. او ناگهان خودش را یک قاچاقچی انسان می یابد. داستان نمایش مردمی است که گرفتار خطاها و زیاده خواهی های عده ای سیاستمدار شده اند. هری مورگان یکی از آنها است که نمی خواهد زیر بار نداشتن برود. دوست ندارد دست خالی به خانه برگردد و شرمنده خانواده اش باشد. می خواهد از همه توانش برای زندگی بگذارد و در سیستمی فاسد که در آن زندگی می کند تنها یک راه دارد و آن این که به سمت کارهایی برود که تهور فراوان نیاز دارد و در جایی پا بگذارد که از قاعده هایش زیاد باخبر نیست اما به زودی می تواند با هوشی که دارد قانون بازی را دریابد و به یک آدم کش بدل شود.
کسانی که داستان پیرمرد و دریا را از همین نویسنده خوانده باشند با سبک و سیاق نوشتاری وی آشنایند و می دانند همینگوی استاد جزیی نگاری است. استاد توصیف و تفسیر تمامی واقعه. داستان روایت زندگی یک ماهیگیر ساده است که با کرایه دادن کشتی خود به دیگران، زندگی می گذارند. او گه گاهی جنس قاچاق می کند. اما بر اثر رخداد و تیر خوردن توسط قاچاقچیان زندگی او شکل دیگری به خود می گیرد و داستان پرماجرای وی آغاز می شود.
در طول داستان با شرایط سیاسی و اجتماعی امریکا نیز آشنا می شویم.
ارنست میلر همینگوی نویسنده برجسته امریکایی برنده جایزه نوبل ادبیات است. وی از پایه گذاران سبک وقایع نگاری ادبی است. وی در جنگ جهانی اول بر اثر ترکش زخمی می شود و در خط مقدم جنگ داخلی اسپانیا شرکت می کند. سپس به سفرهای توریستی می رود و سری به حیات وحش می زند. ماهیگیری و شکار حیوانات وحشی و سپس زندگی در کوبا وی را به کلی متفاوت می کند. همینگوی درسال 1961 با یک اسلحه شکاری به مغز خود شلیک می کند و به زندگی اش پایان می دهد. از مهمترین رمان های وی پیرمرد و دریا، زنگ ها برای که به صدا در می آیند، تپه های سبز آفریقا، مردان بدون زنان و وداع با اسلحه است.
این داستان در 18 فصل و سه بخش بهار پاییز و زمستان روایت می شود. فصلی که مورگان هنوز معصومیت خود را دارد فصل بهار است. فصل پاییز در دو بخش کوتاه روایت می شود و عمده داستان اختصاص دارد به فصل سرد زمستان که شخصیت الی در این فصول با سختی های فراوان و ماجراهای پیچیده ای دست به گریبان است.
شب ظلمانی فراموش شدگان. ماری دیدیه. مترجم: پرویز شهدی. نشر کتاب پارسه. چاپ اول. تهران: 1392. 1100 نسخه.168 صفحه. قیمت: 7500 تومان.
«طی آن مدت قحطی و گرسنگی بیداد میکند. جیره نان دیوانهها باز هم کاهش مییابد. اندک نانی را که صبح به آنها میدهند بی درنگ میخورند و بعد در تمام روز آه و نالهشان به خاطر گرسنگی از همه سلولها به گوش میرسد. تو و مارگریت به رغم تلاشی که برای بهبود سوپ میکنید این وضعیت برایتان تحمل ناپذیر میشود.»[1]
ماری دیدیه پیش از این که نویسنده باشد یک پزشک است. وی در درمانگاههای گوناگون و درشهرهای گوناگون از جمله الجزیره و تولوز طبابت کرده است. اما روانشناسی رشته مورد علاقه وی است. به همین دلیل هم به جستجو و تحقیق درباره کسانی میپردازد که سنگ زیربنای دانش روان شناسی امروز است. او در این کتابش از آدمی معمولی بهره میبرد. یک آدم گمنام که شاگرد بی سواد یک دباغی است. یک انسان بیسواد ومعمولی که در لابه لای صفحات تاریخ گم شده و ناشناس مانده است.
ماری دیدیه در مطالعاتش به نام او بر میخورد، این شخص نه پزشک است و نه روانشناس، بلکه دستیار دکتری است که نامش در تاریخ آمده ولی از او هیچ اثری و نشانی باقی نیست. سرگذشتش به اندازه موسسهها، بیمارستانها و تیمارستانهای کهنه پاریس قدیمی است. مطالعه سرگذشت حیرت آورش نویسنده را به شگفتی وا میدارد و از بی انصافیای که در برابر زحماتی که کشیده دربارهاش روا داشتهاند، آشفته میشود. بنابراین درصدد بر میآید او را از زیر خاکستر فراموشی بیرون بکشد و به مردمان این زمان معرفی کند تا اگر ارزش و احترامی برایش قائل نمیشوند، دست کم بدانند چه تلاشهایی کرده و زندگیاش را به چه کارهای انسانی اختصاص داده که امروز مورد قبول همه روانشناسان و روانکاوان است.
ماری دیدیه خودش راوی است. او میرود در دورانی که این شاگرد دباغ زندگی میکرده و به زبانی ساده و شیوهای روان و خودمانی، دورههای گوناگون زندگی او را شرح میدهد. سبک و شیوه ای که تازگی و طراوتش خواننده را با او و با آن شاگرد دباغ گمنام همدل و همراه میکند.
راوی، یعنی نویسنده درباره شاگرد فقیر یک دباغ خانه صحبت میکند و داستان زندگی و بیماریاش را شرح میدهد. راوی در تمام داستان بیمار را خطاب قرار داده و زندگیاش را مرور میکند. در جایی از داستان که مینویسند: گواهیای مبنی بر علاج ناپذیر بودن بیماریات به تو دادهاند، گواهیای که به دستور وزیر صادر شده و در آن تایید شده این گواهی مربوط به شخصی است که مورد مداوا قرار گرفته، ولی معالجهها موثر واقع نشده و داروها اثر نبخشیده است.
بیمار قرار نیست بمیرد اما گفته میشود هرگز هم مداوا نخواد شد و با شرایط فقری که در آن دست و پا میزند تنها در نوانخانه بیستر که ناکجا آباد نفرین شده ایست که پشت هر کسی را به لرزه در میآورد بستری میشود. جایی که بسیاری از بیماران در حال پوسیدن هستند. این شاگرد بیسواد دباغی در این نوانخانه تلاش میکند بداند و بخواند. او تلاش میکند به هر ترتیبی شده بخواند و بنویسد و آموزگار بچهها شود. پسر بچههای نوانخانه که اغلب در خانوادهای پر گرفتاری به سر میبردهاند یا اصلا خانوادهای ندارند و اکثرا بزهکارند. پسر بچه پانزده سالهای که برای دزدیدن تکه ای مس از مغازهای باید روزی دو بار شلاق بخورد و یا بچه سیزده سالهای که یک ساعت و نیم از شانههایش به تیری در میدان عمومی مصلوب شده و محکوم به حبس ابد است.
نویسنده در خلال بین داستان و سرگذشت این مرد جوان افکار و مطالعات خود را نیز از دورهای که قهرمان داستان در آن میزیسته بیان میکند. در این داستان و از خلال خاطرات یک شاگرد دباغ شرایط زندگی کودکان بزه کار و همچنین بیماران روانی آن دوره بررسی میشود و به شکل داستانی در این کتاب ارائه میگردد. به جز شرایط دیوانهخانههای آن دوران موقعیت اجتماعی و سیاسی فرانسه نیز بررسی میشود. در نهایت این مرد گمنام رییس بیمارستان میشود و دیوانهها را که تا آن روز به قفل و زنجیر بسته شده و همچون حیوانات نگه داری میکردند آزاد میکند تا هوای آزاد استشمام کنند و طعم رهایی را بچشند و در شرایط دیگرگونه و همچون یک انسان به زندگی ادامه بدهند.
«تو قبلا هم به این جهنم آمده بودی. یک روز فقط یک روز در آنجا ماندی چون فردای آن روز بردنت به هتل دیو پایس و در آنجا چندین هفته بیهوده کوشیدند با درمان هایی بی نتیجه غده های هنوز چرکین گردنت را مداوا کنند. پس از آن ، سال ها به همین وضع سرگردان بودی»[2]
پی نوشت:
[1] صفحه 88 کتاب
[2] پشت جلد کتاب