کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

برادرت را صدا کن

« برادرت را صدا کن» قصه‌ای از قصه‌های انقلاب است که به قلم نادر ابراهیمی نگاشته شده و در داستانهایش عموما ماجرا درباره حضور نوجوانان در اوج مبارزات خیابانی سال 57 است.


برادرت را صدا کن

برادرت را صدا کن . نادر ابراهیمی . انتشارات سوره مهر. چاپ اول. تهران: 1393. 2500 نسخه.34 صفحه. قیمت: 3500تومان.

« من نمی‌توانم گریه نکنم. به خدا نمی‌توانم. دست خودم که نیست. تا حالا صد دفعه تصمیم گرفته‌ام توی صورت پدرم نگاه کنم و بخندم اما توی صورتش نگاه می‌کنم و به یاد آن روز بد، آن روز کثیف و نکبت بار می‌افتم. »[1]

نادر ابراهیمی و قصه‌های انقلاب

"برادرت را صدا کن" از مجموعه قصه‌های انقلاب برای بچه‌ها و نوجوانان ما، مجموعه داستان‌های کوتاهی درباره روزهای اوج انقلاب است که به قلم نادر ابراهیمی نوشته شده اند.

این داستان‌ها پیش از این در سال 58 یک بار منتشر شده بودند. نویسنده با نگارش این داستان‌ها تلاش می‌کرد وقایع انقلاب و آرمان‌های آن را با زبان ساده و داستانی به مخاطب نوجوان منتقل کند. ابراهیمی پیش از این نیز قصه‌هایی برای گروه سنی کودک و نوجوان به رشته تحریر در آورده بود.

کلاغ‌ها، دور از خانه، قصه‌های گل‌های قالی و من راه خانه بلد نیستم از داستان‌های نادر ابراهیمی برای گروه سنی کودک و نوجوان است. این آثار به دلیل ساختار و محتوا از کتاب‌هایی که در همان زمان برای این گروه سنی نوشته می‌شد متمایز بودند. ‌ نادر ابراهیمی نویسنده، فیلم ساز، روزنامه نگار و ترانه سرا در سال 87 درگذشت.

یادداشت نویسنده

نادر ابراهیمی در مقدمه کتاب "برادرت را صدا کن" می‌نویسد: ماجراهای انقلاب را -که کل آنها حدود بیست تا می‌شود و در تمام‌شان بچه‌ها نقش اساسی داشته‌اند- در اوج انقلاب مقدس ما، بچه‌های نقاط مختلف ایران برای من فرستادند یا به من سپردند، با واسطه آشنایانی که داشتم یا در طول سفرهایی که به سراسر ایران می‌کردم. در اوج انقلاب امکان حروف چینی این قصه‌ها وجود نداشت. شش تای آنها را مرتب کردم، از حالت گزارش ساده به شکل قصه در آوردم، با دست و خودنویس نوشتم و چاپ کردم.

نادر ابراهیمی

این قصه‌ها که درباره گوشه و کنار بزرگترین انقلاب تاریخ حیات بشر است، یادگاری ست عزیز که دوست دارم از من و بچه‌هایی که این یادداشت‌ها و خاطرات را به من سپردند، باقی بماند.

وی ادامه می‌دهد: این طور قصه‌ها را در آن روزگار جلد سفید می‌نامیدند زیرا هیچکس وقتی برای درست کردن و به چاپ رساندن یک جلد زیبا نداشت. بعد از چاپ این شش جلد، کارهای جدی بعدی از انقلاب پیش آمد و من برای راه اندازی سازمان داوطلبان هلال احمر به سازمان هلال احمر رفتم و شب و روز کار کردم. بعد هم گرفتاری‌ها و فشار زندگی فرصت نداد که همه آن ماجراهای پرشکوه تلخ و شیرین را قصه کنم. شش طرح دیگر را به تدریج سر و سامان دادم اما تمام نکردم و به چاپ نرساندم . الباقی ماجراها و طرح‌ها همینطور ماند که ماند. امسال – سال 73- به همت حوزه هنری پنج تای اول، به صورتی زیبا همراه با تصویر، تجدید چاپ می‌شود که شده است و می‌بینید. به امید حق اگر زنده بمانم آن شش تای دیگر را هم سال دیگر باز در سالگرد انقلاب بزرگ و پر شکوه‌مان به چاپ خواهم سپرد و اگر باز هم جان سختی کردم و ماندم، شاید آن هشت تای دیگر را سال‌های بعد...

این قصه‌ها که درباره گوشه و کنار بزرگترین انقلاب تاریخ حیات بشر است، یادگاری ست عزیز که دوست دارم از من و بچه‌هایی که این یادداشت‌ها و خاطرات را به من سپردند، باقی بماند.

در پایان یادداشت و مقدمه کتاب نیز ضمن تشکر از شکور لطفی و انتشارات فرزین ناشر اولیه این کتاب‌ها می‌نویسد: انقلاب ما چنان بود که اگر صدها کتاب بزرگ درباره آن نوشته شود، باز هم کم است. این چند کتاب کوچک مثل ستاره کورسوزن کم رنگی‌ست در آسمانی صاف و بی مهتاب. این یادداشت تاریخ سال 72 را زیر خود دارد.

حکایت این دفتر

برادرت را صدا کن حکایت دختر بچه‏اى جهرمى است که در روزهاى اول انقلاب همراه پدرش به تظاهرات می رفته و در یکی از این تظاهرات‌ها پدرش به شدت زخمی می‌شود و هراس و وحشت را تجربه می‌کند. همان وقت برادرش به سربازی می‌ رود و برغم او افزوده می‌شود. عده‌ای از بچه‌های نوجوان جهرم در گیر و دار انقلاب شهید می‌شوند و در پایان با کشتن فرماندار نظامی و رییس شهربانی جهرم انتقام خودشان را از آنها می‌گیرند. با این حال با گذشت‏ سال‌ها، معصومه هنوز وقتى به یاد چهره پدر در آن روز مى‏افتد، گریه‏اش مى‏گیرد.

"نیروی هوایی"، "پدر چرا تو خانه مانده است؟"، "سحرگاهان همافران اعدام می‌شوند" و "جای او خالی" از دیگر قصه‌های مجموعه قصه‌های انقلاب است که جداگانه توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.

تصویرگر این مجموعه و از جمله کتاب برادرت را صدا کن، کبری ابراهیمی است.

پی نوشت:

[1] پشت جلد کتاب


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد