کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

زندگی عاشقانه‌ی بدون عشق!

زندگی عاشقانه‌ی بدون عشق!


«سه سال »، بلندترین داستان کوتاه چخوف است که وی آن را در اوج خلاقیت نویسندگی اش نوشته. رمان پرشوری درباره زندگی، عشق، اخلاق و خانواده.

 

کتاب سه سال

سه سال. آنتوان چخوف. مترجم:هنگامه ایرانی. چاپ اول. انتشارات افراز. تهران: 1393. 1100 نسخه.138 صفحه. قیمت: 7700تومان.

 

«لاپتف بر خاست و جلو پنجره رفت. به خیابان نگریست و گفت: به هر حال باید فکر خوشبختی را از سر به در کرد. خوشبختی ای وجود ندارد. من هرگز خوشبختی نداشته ام و احتمالا چنین چیزی اصولا وجود هم ندارد. فقط یک بار در زندگی بی اندازه خوشبخت بودم و آن موقعی که تمام شب زیر چتر تو نشستم[1]

ماجرای کتاب:

«سه سال» روایت مردی است به نام لاپتف که به دنبال یک زندگی سرشار از عشق است. هنگامی که برای عیادت خواهر بیمارش به خانه آنها می رود عاشق زنی به نام یولیا می شود و گمان می کند به آنچه در زندگی جستجو می کرده رسیده است.

عشق لاپتف به یولیا روز به روز زیاد تر می شود اما از سوی یولیا جز سردی نمی بیند و همه این ها را به پای حجب و حیای دخترانه وی می گذارد. لا پتف عاقبت فرصتی پیدا می کند تا یولیا را تنها ببیند و عشق اش را به او ابراز کند. یولیا که هیچ احساسی به لاپتف ندارد در ابتدا عشق او را رد می کند اما به این می اندیشد که ممکن است فرصتی بهتر از این برای زندگی اش نیابد و یک روز تصمیم می گیرد با وجود اینکه حسی به این مرد ندارد پیشنهاد ازدواج او را قبول کند.

لاپتف با یولیا زندگی می کند و او را به مسکو می برد اما هر روز که می گذرد بیشتر و بیشتر از یولیا دور می شود چرا که در چشمان یولیا هیچ جذبه ای نمی یاد. زندگی لاپتف و یولیا به سردی ادامه پیدا می کند. یولیا بچه دار می شود و تازه آنجا متوجه می شود عشق چه تاثیری می تواند در زندگی او داشته باشد و چه نقش عمیقی بازی می کند اما همچنان هیچ رشته ای وی را به همسرش متصل نمی کند.

کودک یولیا بر اثر بیماری تب از دنیا می رود و زندگی این زن و شوهر از آنچه بود نیز غم انگیز تر می شود. آنها در کنار هم زندگی می کنند اما به دور از هم و هر کس مشغول کار خویش. لاپتف سرانجام جرات می کند از یولیا بپرسد چرا بدون اینکه عشقی در قلب خود احساس کند با او ازدواج کرده است و روزهایی را به یادش می آورد که از تب عشق به او می سوخت و حالا قلبش سرد و بی احساس شده است. این حرف یولیا را تکان می دهد و در قلب خود به دنبال روزنه ای از احساس به لاپتف می گردد و...

درباره ی کتاب:

آنتوان چخوف این رمان تقریبا بلند را در اوج خلاقیت و توانایی نوشته است. در این داستان چخوف با پیش کشیدن موضوع عشق لاپتف و یولیا به عمیق ترین لایه های مفهوم عشق، زندگی خانوادگی و اخلاق نقب می زند و دیدگاهش را درباره این موضوعات مطرح می کند.

چخوف در دورانی می زیست که ارزش های سنتی رو به افول گذاشته بود و جامعه داشت شکل دیگرگونه ای به خود می گرفت. از این رو دوران چخوف دوران گذاری از یک جامعه سنتی به جامعه ای متجدد و این فضای برزخ گونه به خوبی در آثار وی بازتاب داده شده است.

در این رمان علاوه بر روایت زندگی احساسی یک زوج، نویسنده جا به جا به تغییرات سیاسی و اجتماعی جامعه اش نیز اشاره می کند. اولین رگه های مبارزات سوسیالیستی و برخورد اجتماع با شرایط تازه اجتماعی ای که شکل گرفته از نکات خواندنی کتاب است.

چخوف در این رمان تنهایی، یاس و فروپاشی باورها و اعتقادات دیرینه شخصیت های داستانش را به زیبایی نشان داده است.

در مقدمه ای که مترجم برای این کتاب نوشته است آمده: با وجود آن که بیش از یک قرن از نخستین انتشار رمان سه سال در ادبیات روسی می گذرد، اما خواندن این رمان همچنان مخاطب را غافلگیر و شگفت زده می کند. شادی عظمت آثار بزرگ در همین تازگی و طراوت همیشگی شان است.

رمان سه سال موقعیتی را بازگو می کند که بی شباهت به شرایط حاکم بر زندگی کنونی ما نیست و از این رو خواندن این رمان می تواند چشم انداز تازه ای از مفاهیم عشق و زندگی به روی مخاطب ایرانی باز کند. در اینجا نیز شاهد فروپاشی برخی ارزش های اخلاقی هستیم و تغییر نگرش انسان ها نوع روابط را نیز دگرگون کرده است.

در این رمان علاوه بر روایت زندگی احساسی یک زوج، نویسنده جا به جا به تغییرات سیاسی و اجتماعی جامعه اش نیز اشاره می کند. اولین رگه های مبارزات سوسیالیستی و برخورد اجتماع با شرایط تازه اجتماعی ای که شکل گرفته از نکات خواندنی کتاب است.

درباره ی نویسنده:

چخوف یکی از چهره های شاخص ادبیات روسیه است. وی بیشتر به عنوان نمایشنامه نویس شهرت دارد. اما داستان های کوتاه وی نیز سرشار از هوش و خلاقیت است. چخوف در ایران نویسنده شناخته شده ای است که نیاز به معرفی ندارد. هنوز که هنوز است نمایشنامه های وی روی پرده تئاتر به اجرا در می آید و اقتباس های فراوانی از کارهای وی نوشته و اجرا می شود.

رمان سه سال پس از انتشار به زبان روسی برای سه نوبت در سال های 1950، 1965 و 2001 به زبان انگلیسی و در سال های 1958 و 1976 به زبان آلمانی ترجمه شده است. نخستین ترجمه فارسی این رمان مربوط است به سال 1386 توسط هنگامه ایرانی است اما وی پس از تطابق آن با ترجمه های انگلیسی و آلمانی به سراغ ترجمه آن از زبان روسی رفت. این رمان توسط همین مترجم ازسوی نشر افراز منتشر و وارد بازار کتاب شده است.

« من اگر موقعیتش پیش بیاید آگاهانه کار خیر می کنم و از انجامش فقط احساس آشفتگی و بی تفاوتی بهم دست می دهد. برای تمام این حالتم ، گاوریلیچ، این توضیح را دارم که من یک برده هستم، نوه یک برده. پیش از این که ما سگ های بیچاره پله های ترقی را بالا برویم، بسیاری از ما نابود می شویم. »[2]

پی نوشت:

[1] صفحه 127 کتاب

[2] صفحه 111 کتاب


بانوی سرخ پوش

بانوی سرخ پوش


«بانوی سرخ پوش بر زمینه خاکستری رمانی است از میگل دلیبس که در آن زنی توصیف می شود که سرشار از عشق به زندگی و فرزندانش است و در عین حال در اجتماع نیز از فعالیت دست بر نداشته و ارتباط موفقی با جامعه ای بر قرار می کند که در نابسامانی سیاسی و اجتماعی گرفتار شده است.

بانوی سرخ پوش

بانوی سرخ پوش بر زمینه خاکستری. میگل دلیبس. مترجم:احمد طاهری. چاپ اول. انتشارات افراز. تهران: 1393. 1100 نسخه.104 صفحه. قیمت: 6600تومان.

« زندگی قابل تحمل تر می بود اگر دوبار فرصت گذران آن به دست می آمد. خود را نه با غذای مرتب و نه با ساعت کاری منظم می توانستم تطبیق دهم و مادرت که روحیات مرا می شناخت، هر از چندگاهی دکمه یقه مرا جا به جا می کرد تا من متوجه لاغر شدن خود نشوم. شاید به نظر تو مسخره باشد اما در بیمارستان نتوانستم این خاطره را از سر خود بیرون کنم[1]

بانوی سرخ پوش بر زمینه خاکستری نام رمانی است از میگل دلیبس. این رمان روایت ساده و صمیمی مردی است درباره همسرش. راوی مردی میان سال است که همسرش را در چهل و هشت سالگی از دست داده و اکنون بعد از فوت همسر وفادارش دست به قلم می برد تا درباره زندگی خود و همسرش حقایقی را باز گوید.

دو فرزند وی به خاطر فعالیت های سیاسی به زندان افتاده اند و سال ها است که در حبس به سر می برند. پدر برای دخترش از سال های هجران آنها می نویسد، از فداکاری های مادرشان، از صبوری هایش، از اندوه اش، از بیماری اش که مدام پنهان می کرده است، از شادی و شور زندگی اش، از توانایی اش در برقراری رابطه با طیف های مختلف اجتماعی، از زحمت هایی که برای ساختن خانه و کارگاه نقاشی کشیده است، از سلیقه اش در هر کار و حرفه ای، و بسیاری خصوصیات دیگر که شاید در نگاه نخست به چشم نیایند اما بر زندگی مردی که اکنون تنها یاد و خاطره همسرش را دارد تاثیرات بزرگی گذاشته اند.

این رمان پر شده است از وقایع ریز و درشت درباره این زن بی نظیر که توانسته با روحیه ای قوی دوری فرزندان و رنجشان را از زندانی شدن و شکنجه دیدن تحمل کند. او هر بار که در زندان به دیدار فرزندانش می شتابد با خنده ای شاد وسرخوش با زندانیان روبه رو می شود. مقاومت او برای ادامه زندگی، تربیت نوه هایش، تحمل دردهایش، و مهربانی برای دیگران از وی چهره ای استثنایی می سازد.

بانوی سرخ پوش سرشار از عشق به خانه و خانواده است و در عین حال از گسترش و رشد فرهنگ باز نمی ماند و در برخورد با مسائل سیاسی و اجتماعی مثل کوهی استوار پایداری می کند. وی در همه زمینه ها از خود فردی به کمال نشان می سازد.

این رمان روایت ساده و صمیمی مردی است درباره همسرش. راوی مردی میان سال است که همسرش را در چهل و هشت سالگی از دست داده و اکنون بعد از فوت همسر وفادارش دست به قلم می برد تا درباره زندگی خود و همسرش حقایقی را باز گوید.

بانوی سرخ پوش بر زمینه خاکستری در عین حال که از خصوصیات زنی بی نظیر یاد می کند، وی را در جامعه ای نشان می دهد که در نابسامانی و آشوب گرفتار شده است. این زن به همراه بسیاری زنان و مردان دیگر از آشفتگی های سیاسی زمانه اش در رنج است و این فضای سیاسی دامن به خانه و خانواده وی نیز کشیده است و بانوی سرخ پوش به جای اینکه زانوی غم به بغل بگیرد و در نظر او رنج وی تنها رنج جهان باشد، با روحیه ای قوی به زندگی ادامه می دهد و با همین روحیه از مبارزات و فعالیت های سیاسی فرزندانش حمایت می کند. او سعی دارد این روحیه را در اجتماع جاری و ساری کند و همین قوتی قلبی باشد برای خانواده هایی که فرزندانی در زندان و حبس و شکنجه دارند.

میگل دلیبس از برجسته ترین و پرکارترین ادبای معاصر اسپانیا بود. در طول هفت دهه نوشتن، آثار زیادی از داستان و فیلمنامه تا سفر نامه و نقد برجای گذاشته است. او در بیست و هشت سالگی اولین جایزه ادبی خود را با کتاب سایه بلند سرو به دست آورد و از آن زمان بی شک یکی از استوارترین ستون های ادبیات و زبان اسپانیا بود. وی عضو فرهنگستان سلطنتی اسپانیا شد و بیشترین جوایز ادبی اسپانیا را به دست آورد. وی به اعتقاد بسیاری از منتقدان شایسته جایزه نوبل بود.

بانوی سرخ بر زمینه خاکستری از نوشته های متفاوت وی است. این رمان به نوعی بازگوی درونیات نویسنده است و نوشتاری است بر پایه انسانیت و عشق در اوج پختگی آن. این کتاب در سال 1991 میلادی منتشر شد و چنان از استقبال خوبی برخوردار شد که در عرض دو سال پانزده بار تجدید چاپ شد. وی در نهایت بر اثر بیماری سرطان در سال 2010 درگذشت. شیوه خاص زندگی دلیبس چنان بود که همواره دشت و روستا را بر شهر و جنجال های سیاسی و اجتماعی ترجیح می داد.

این کتاب با مقدمه ای درباره نویسنده از سوی نشر افراز منتشر و وارد بازار کتاب شده است.

«مقاومت در برابر جذبه های او چنان بی فایده بود که در مراسم تشییع جسد او، همه گریه می کردند. سکوت کلیسا را در بر گرفته بود، سکوتی که تنها با صدای هق هق گریه ای شکسته می شد، چنانچه به خاطر می آورم که آن روز را اجزای بدنم از هم گسیخته و در کالبد دیگری بودم[2]

پی نوشت:

 [1] صفحه 40 کتاب

[2] صفحه 51 کتاب

آدمای خوب

آدمای خوب


«آدمای خوب» نمایشنامه تازه ای از دیوید لینزی ابر، روایت زنی است که در یک موقعیت عجیب، فرصتی پیدا می کند تا ماجرای زندگی پر رنج و مصیبتش  را به زبان آورد و رازش را باز می گوید بی اینکه راز گویی اش بتواند تغییری در ادامه زندگی اش داشته باشد.

آدمای خوب

آدمای خوب. دیوید لینزی ابر. مترجم: یاسین محمدی. چاپ اول. انتشارات افراز. تهران: 1393. 1100 نسخه.105 صفحه. قیمت: 8800تومان.

« یه بار ماشینمو توقیف کردن. چرا ماشینمو از دست دادم؟ چون یه قسطش عقب افتاد. چرا یه قسطش عقب افتاد؟ چون مجبور بودم به جاش پول دندون پزشک بدم. چرا باید پول دندون پزشک می دادم؟

مایک: ما نیازی به این قصه گریه دار نداریم.

مارگریت: نه. من این حرفا رو صد بار تو سرم گفته ام  مایکی. فک کنم تو هم باید بشنویش. چرا باید پول دندون پزشک می دادم؟ چون بیمه نبودم، یه دندون شکسته هم داشتم که شیش ماه بهش توجه نکرده بودم تا جایی که آبسه کرد. چرا یه دندون شکسته داشتم؟

مایک: برام مهم نیست.

مارگریت: چون یه شب فک کردم یه کم پس انداز کنم و شام نخورم. اما گشنه ام شد و تصمیم گرفتم یه تیکه شکلات بخورم. همه ش همین بود. یه تیکه شکلات لعنتی و دوباره یه کار رو از دست دادم...»[1]

ماجرای کتاب:

«آدمای خوب» تازه ترین اثر دیوید لینزی ابر است که در سال 2011 نوشته شده و نخستین بار در کلوب تئاتر منهتن در برادوی به روی صحنه رفت. فرانتس مک دورمند کسی بود که در این نمایش بازی کرد و برنده جایزه تونی شد. بعد تر این نمایش در لس آنجلس، فرانکفورت و لندن نیز اجرا شد.

آدمای خوب داستان زنی است از طبقاتی پایین اجتماع. او دختری نارس دارد و برای این که باید کار کند مجبور است دخترش را پیش صاحبخانه بگذارد و برای نگهداری از این بچه نیز اجاره ای جداگانه پرداخت کند. اما مارگریت  کارش را که فروشندگی در یک فروشگاه بزرگ است از دست می دهد و نمی تواند اجاره اتاق و پول نگهداری فرزندش را بپردازد. صاحبخانه و دوستانش که آنها نیز شرایطی بهتر از مارگریت ندارند تلاش می کنند برای او کار پیدا کنند. به مارگریت پیشنهاد می کنند به سراغ دوست قدیمی و هم محلی اش مایک برود چرا که او دکتر شده و مطبی در یکی از مناطق مرفه  شهر باز کرده است.

مارگریت به سراغ مایک می رود که سال ها است او را ندیده است. مایک تقریبا با بی میلی با او رفتار می کند و به او می گوید کاری برایش ندارد. مارگریت متوجه می شود وضع زندگی و رفاه مایک بسیار تغییر کرده و خانه اش نیز در یک محله مرفه و پولدار است. همان وقت متوجه می شود مایک مهمانی ای برای تولدش در نظر دارد و از او می خواهد وی را به مهمانی دعوت کند. مایک علی رقم میل باطنی اش برای حضور مارگریت مجبور می شود او را به مهمانی دعوت کند تا مارگریت مدام دور شدن و عوض شدن او را به  رخ اش نکشد.

همه دوستان مارگریت خوشحال اند که او به مهمانی بزرگی دعوت شده که دکتر ها در آن شرکت می کنند و امیدوارند در مهمانی پیش رو مارگریت کاری پیدا کند. اما مایک در آخرین لحظه تماس می گیرد و مهمانی را کنسل شده اعلام می کند چرا که دختر کوچکش بیمار شده است. مارگریت بهانه مایک را برای کنسل شدن مهمانی باور نمی کند و شب مهمانی به سراغ مایک می رود. اتفاقاتی که در دیدار مارگریت، مایک و همسر سیاه پوست مایک رخ می دهد جریان داستان را به کل زیر و زبر می کند.

اما مایک در آخرین لحظه تماس می گیرد و مهمانی را کنسل شده اعلام می کند چرا که دختر کوچکش بیمار شده است. مارگریت بهانه مایک را برای کنسل شدن مهمانی باور نمی کند و شب مهمانی به سراغ مایک می رود. اتفاقاتی که در دیدار مارگریت، مایک و همسر سیاه پوست مایک رخ می دهد جریان داستان را به کل زیر و زبر می کند.

این بخش فصل طولانی ای از داستان را در بر می گیرد با رخدادهای تکان دهنده ای درباره حقیقت ماجرا و ارتباط مایک و مارگریت در محله فقیر نشین ساوثی در دوران نوجوانی شان و اینکه چطور مارگریت با گذشت از سر برخی اتفاقات بین خودش و مایک اجازه می دهد مایک محله را ترک کند و بتواند به درس اش ادامه بدهد و دکتر بشود و طبقه اجتماعی اش را ارتقا بدهد.

در این فصل تکان دهنده مارگریت به مایک می فهماند پیش از این که انتخابی برای زندگی بهتر وجود داشته باشد چطور شرایط خیلی خیلی کوچک می تواند مسیر زندگی هر فرد را تعیین کند. شرایطی که از فرط بی اهمیتی حتی به خوبی دیده نمی شوند. فقط یک شب شام نخوردن می تواند تاثیرات عمیقی در سرنوشت مردم طبقه فقیر اجتماع داشته باشد. همان طور که برای مارگریت داشته است.

درباره ی کتاب:

آدمای خوب با ضرب آهنگی پر شتاب و دیالوگ هایی کوتاه ریتم تندی می آفریند که مخاطب را در داستان بی وقفه پیش می برد. موقعیتی بسیار دراماتیک ، دیالوگ های پویا و صراحت کلام شخصیت ها از ویژگی های متمایز این نمایشنامه است.

این نمایشنامه دو پرده و 6 شخصیت دارد. ترجمه و ویراستاری دقیق این نمایشنامه، داستان را خواندنی تر کرده است. به خصوص که دیالوگ های متن مبتنی بر ریتم هستند و مترجم تلاش کرده است با دقت به مکث ها و شدت ها، ریتم جملات  را که عمدتا کوتاه و منقطع و بریده اند، برساند. همچنین مترجم، هر جا لازم بوده است درباره کلمات، مکان ها و رخدادهایی که در متن آورده شده و برای خواننده ناآشنا است توضیحات لازم در پانویس ها داده است. 

*

دیوید لینز ابر؛ نمایشنامه نویس، فیلنامه نویس، ترانه سرا و نویسنده اشعار اپرا است. نمایشنامه لانه خرگوش او، وی را به شهرت رساند. این نمایشنامه  در برادوی به روی صحنه رفت و توانست جایزه پولیتزر را در سال 2007 در کنار جایزه اسپیریت آو امریکا و پنج نامزدی جایزه تونی به دست آورد. از دیگر کار های او می توان به نمایشنامه های « کیمبرلی آکیمبو» ،« شگفتی جهان» و« آینای بامده» نام برد.

«کیت: چرا زودتر نیومدی پیداش کنی؟ اگه موضوع بچه حقیقت داره...

مارگریت: حقیقت داره.

کیت: پس چراا نیومدی پیداش کنی؟

مارگریت: بهت گفتم. چون... نمی خواستم... چون...

کیت: چون کار خوب این بود. که بذاری بره.

مارگریت: آره.

کیت: اما این به نظرم خوب نمی اد. نه برای دخترت، حداقل. »[2]

پی نوشت:

[1] صفحه 132 و 133 کتاب

[2] صفحه 137 کتاب

شما بازی را چطور تعریف می کنید

شما بازی را چطور تعریف می کنید


«شما بازی را چطور تعریف می کنید؟» تازه ترین نمایشنامه یاسمینا رضا است که داستان در داستان به بررسی شخصیت اصلی نمایشنامه اش، که نویسنده کتاب کشور رخوت ها است می پردازد.

شما بازی را چطور تعریف می کنید

شما بازی را چطور تعریف می کنید؟ یاسمینا رضا. مترجم: زهرا قربان خانلو. چاپ اول. انتشارات افراز. تهران: 1393. 1100 نسخه.88 صفحه. قیمت: 5500 تومان.

« من، کتاب بازی را چطور تعریف می کنید را روی داشبورد گذاشتم. گاه گاهی که پیچ جاده کمی تند می شود، کتاب می افتد. دوباره آن را همان جا می گذارم. می خواهم تماشایش کنم. می خواهم کتابم را تماشا کنم. می خواهم چیزی را که صبح بدون کم ترین خوشحالی دریافت کردم، از این فاصله کم تماشا کنم[1]

شما بازی را چطور تعریف می کنید تازه ترین نمایشنامه یاسمینا رضا نویسنده فرانسوی است. در این نمایشنامه ناتالی اوپنهایم به عنوان نویسنده رمان «کشور رخوت ها» به شهر کوچک ویلان آن ولن دعوت می شود تا برای مردم آنجا بخش هایی از کتابش را بخواند.

در رمان کشور رخوت ها نویسنده زن مرتکب جنایت می شود و یکی از شخصیت های خود را می کشد. همین موضوع بحث طولانی ای با روزنامه نگاران ایجاد می کند. این نمایشنامه به شکل داستانی در داستانی دیگر روایت می شود. هزار تو هایی که زندگی رمان نویسان را در قالب شخصیت های نمایشنامه  به چالش کشیده است. همچنین هزارتوهایی از روابط خانوادگی و اجتماعی و عاطفی که ما را با خود به جهان هایی اسرار آمیز می برد و مجبورمان می کند با تخیلمان پازل نیمه کاره ای که ایجاد شده است را تکمیل کنیم.

یاسمینا رضا در این نمایشنامه موقعیتی ایجاد می کند تا شخصیت نویسنده نمایشنامه اش بخش هایی از کتابش را بخواند و تماشاگران و ما به عنوان کسانی که نمایشنامه را می خوانیم، وارد ذهن شخصیت زن نویسنده یعنی ناتالی اوپنهایم شویم. خواننده با کلیتی از داستان کشور رخوت ها آشنا می شود. کلیتی که به صورت پراکنده ارائه می شود. ولی با این کار دیدگاه های نویسنده و واکنش او در مقابل خوانندگان و به خصوص منتقدین اثرش به نمایش گذاشته می شود.

در این نمایشنامه مسابقه ای برای ناتالی اوپنهایم ترتیب داده می شود که باید نام نویسنده ها را از تک جمله هایی که برایش می خوانند، حدس بزند. در این بازی ناتالی درگیر بازی با جملات قصار نویسندگان می شود به این ترتیب خود ناتالی اوپنهایم که همیشه درگیر بازی با زبان و کلمات بوده است درگیر بازی با  داستان ها و شخصیت های آنها می شود. این خود هزار توی تازه ای ایجاد می کند که ناتالی را در این هزار تو گم می کند. ناتالی خودش را در این لابیرنت زندگی محسور می بیند . لابیرنتی که در واقع زندگی خودش است و راه خروجی هم برای آن نمی یابد.

یاسمینا رضا در این نمایشنامه موقعیتی ایجاد می کند تا شخصیت نویسنده نمایشنامه اش بخش هایی از کتابش را بخواند و تماشاگران و ما به عنوان کسانی که نمایشنامه را می خوانیم، وارد ذهن شخصیت زن نویسنده یعنی ناتالی اوپنهایم شویم. موضوع بیشتر آثار یاسمینا رضا درباره روابط و درگیری های شخصیتی است که همواره با تنش های دراماتیک همراه می شود. وی یکی از چهره های موفق در زمینه نمایشنامه نویسی فرانسه است.

یاسمینا رضا این نمایشنامه را در سال 2011 نوشته و منتشر کرده است. نمایشنامه شما بازی را چطور تعریف می کنید برگرفته از جمله ای از مایکل هر است که می گوید: "چندان مهم نیست که برنده شده اید یا بازنده، مهم این است شما بازی را چطور تعریف می کنید." نام این نمایشنامه نیز نام کتابی است که گابریل گورن ، قهرمان رمان کشور رخوت ها نوشته است.

شما بازی را چطور تعریف می کنید بیش از حد به زبان و فرم داستان نزدیک می شود تا حدی برخی از بخش ها با منولوگ های طولانی اش یک سر داستان هستند و همین به اجرا کشیدن این اثر را روی صحنه با دشواری رو به رو می کند. نمایشنامه های یاسمینا رضا پر از دیالوگ های پر معنا و تاثیر گذارند و گاها محتوای فلسفی دارند که با طنز ظریفی به بیان در می  آیند.

این کتاب با مقدمه کوتاهی از مترجم درباره نویسنده اثر آغاز می شود. این نمایشنامه یازده صحنه است و چهار شخصیت دارد. نام هر کدام از صحنه ها عبارتند از: پیش درآمد، ورود، جای گیری، معرفی، شما بازی را چطور تعریف می کنید؟، کشور رخوت ها، پائول، در قطعه گمنامان، ناتالی، کوکتل و رولان. 

یاسمینا رضا کارش را با بازیگری آغاز کرد. اولین نمایشنامه اش با نام «گفتگوهای پس از خاکسپاری» جایزه مولیر را از آن خود کرد. وی با نمایشنامه «هنر» به اوج شهرت رسید و نمایشنامه اش در اکثر کشورها به روی صحنه رفت. موضوع بیشتر آثار یاسمینا رضا درباره روابط و درگیری های شخصیتی است که همواره با تنش های دراماتیک همراه می شود. وی یکی از چهره های موفق در زمینه نمایشنامه نویسی فرانسه است.

«روزانا: ناتالی اوپنهایم شما مث همه مردم در آرزوی موفقیتین اما می شه گفت که اونو خالص و بدون جار و جنجال می خواین. مث خودتون. در مجموع اثر باید به تنهایی کسب اعتبار کنه. این چیزیه که شما به خودتون می گین.

ناتالی: این ایدئاله.

روزانا: آیا این نهایت تکبر نیست؟

ناتالی: واقعا؟ شاید. شاید.

روزانا: خنده تون می گیره از این؟

ناتالی: خب آره! من تمایلی به تحلیل شخصیت خودم ندارم!»[2]

 

پی نوشت:

[1] صفحه 35 کتاب

[2] صفحه 69 کتاب

خیالت راحت رئیس

خیالت راحت رئیس


«خیالت راحت رئیس»  تصویری است از خدمت سربازی افسر وظیفه ای که در محیطی خشن و بی رحم و ناپایدار به سر می برد و از تنهایی، عشق و حسرت می گوید.

 

خیالت راحت رئیس

خیالت راحت رئیس. احمد پور امینی. چاپ اول. انتشارات افق. تهران: 1390. 2000 نسخه.104 صفحه. قیمت: 3200 تومان.

 

« هادی کارش تمام می شود و اسلحه را می گیرد جلوی من. سر تکان می دهم و سفارش می کنم مراقب فشنگ هایش باشد. می رود پایین . با خودم فکر می کنم خیلی از دنیای الهام دورم. می گوید او و بقیه اطرافیان که نمی توانند یک دفعه همه چیزهایی را که در زندگی ماها ریشه دوانده بگذارند کنار. می گویم این چیزها یکی دو تا نیست که بتوانیم بر سرش تفاهم کنیم. نمی دانم[1]

خیالت راحت رئیس روایت سروانی است که در منطقه مرزی غرب مشغول خدمت است. راوی که همان سروان است شرح زندگی روزمره اش با محیط سخت سربازی را می گوید. بخشی از دشواری های سربازی، گرمای طاقت فرسا، روابط سخت و خشن، شرح بخش کوتاهی از زندگی سربازها مسائلی است که سروان باز می گوید و در نهایت بی طاقتی و بیماری خودش در این محیط  پایان بخش داستان است.

سروان مرد جوانی است که بسیار علاقمند است به ادبیات بپردازد. او با دختری به نام الهام نامزد کرده است و در دوران سربازی از وی دور افتاده و کمتر می تواند با او تماس داشته باشد. اما بیشترین دغدغه وی شکافی است که بین دنیای او نامزدش افتاده. سروان در تنهایی سربازی با نقبی که به گذشته می زند برخی از خاطرات خود و نامزدش را بررسی می کند و از این بخش ها است که متوجه می شویم سروان و الهام چندان چیزی از دنیای هم نمی دانند.

الهام دختری ساده و سنتی است و سروان می خواهد یک روشنفکر باشد و درگیری های روشنفکرانه ای را دنبال می کند که با خواسته های الهام تطابق ندارد. سروان در داستان خود به زنی دیگر به نام سمانه نیز اشاره دارد که گویی یکی از دوستان هم دانشگاهی اش است و با این که این دو خیلی خوب می توانند همدیگر را بفهمند اما فاصله طبقاتی شان مانع می شود به رابطه شان خیلی فکر کنند و این رابطه با تمام شدن دانشگاه تمام می شود.

پور امینی خود درباره رمانش می گوید: این کتاب رمان کوتاهی است و پرسش از چند ماه زندگی راوی. رمان در فضای سربازی می گذرد و روای افسر وظیفه ای ایست که در مناطق مرزی غرب کشور در شرایط نامطلوبی قرار دارد و با مافوق و زیر دست هایش تنش دارد. راوی در قالب فلش بک هایی زندگی خودش را مرور می کند. رمان روایتی رئال دارد و تم آن ناکامی راوی در رسیدن به زندگی دلخواهش است.

تنهایی و حسرت های سروان، موضوع اصلی رمان است. همین است که فصل فصل کتاب را پر کرده است از شرح کسالت ها و روزمرگی ها و شرایط معمول سربازی. داستان تم تازه ای ندارد. شرح زندگی کسالت بار یک سرباز که در موقعیت پر خطری نیز قرار ندارد. موضوع تازه ای را هم در بر نمی گیرد. روابط ناپایدار سروان با افرادی که در محیط کارش می بیند و درگیری ذهنی اش با نامزدی که تنها در فلاش بک ها گاه تصاویری کوتاه از وی ارائه می شود و ما متوجه می شویم همخونی ای بین زندگی این دو فرد وجود ندارد.

شیوه جدید نوشتاری ای نیزدر داستان اعمال نشده جز این که نویسنده شرحی همیشگی از برخی وقایع و ماجراهای زندگی اش را بیان کرده است. ماجراهایی که نه خیلی عجیب اند و نه خیلی مهم و تکان دهنده.

همین است که رمان کوتاه خیالت راحت رئیس را تبدیل می کند به رمانی کسالت آور که بعد از پایان آن چندان اثرماندگاری در ذهن باقی نمی گذارد. با این حال به عنوان تجربه اول این نویسنده که تلاش کرده بی هیچ تظاهر و پیچیده نویسی بیهوده روایتش را به بیانی ساده و سر راست بیان کند، جای تقدیر دارد.   

خیالت راحت رئیس اولین رمان احمد پور امینی زبانی ساده دارد و داستان ساده زندگی یک سرباز را مرور می کند. راوی کتاب می کوشد زندگی عادی طبقه متوسط را تجربه و در عین حال علایق ادبی اش را نیز دنبال کند اما سرانجام آن تلخکامی و تنشی است که با محیط اطراف پیدا می کند.

پور امینی خود درباره رمانش می گوید: این کتاب رمان کوتاهی است و پرسش از چند ماه زندگی راوی. رمان در فضای سربازی می گذرد و روای افسر وظیفه ای ایست که در مناطق مرزی غرب کشور در شرایط نامطلوبی قرار دارد و با مافوق و زیر دست هایش تنش دارد. راوی در قالب فلش بک هایی زندگی خودش را مرور می کند. رمان روایتی رئال دارد و تم آن ناکامی راوی در رسیدن به زندگی دلخواهش است.

احمد پورامینی دانش آموخته رشته ادبیات فارسی به عنوان منتقد ادبی در حال حاضر با روزنامه ها همکاری دارد.

پی نوشت:

[1] صفحه 74 کتاب