شعر تاثیر خودش را در جامعه میگذارد، منتها شعر سیاسی و غیرسیاسی نداریم. اگر قائل به چنین چیزی باشیم پس باید بگوییم شعر پزشکی و ورزشی هم داریم. تقسیمات شعر بر اساس سبک و اسلوب شعراست.
مفتون امینی از شعر کلاسیک آغاز کرد اما پس از انقلاب به شعر نیمایی و آزاد روی آورد و امروز یکی از شاعران تاثیر گذار شعر نیمایی است. او دفتر های شعر بسیاری چون «دریاچه» ، « انارستان»، « تاکستان احتمال»،«سرفه فام و خط نستعلیق»،«سپید خوانی روز»،«عصرانه در باغ رصد خانه»،«من و خزان و تو» و دفترهایی به زبان ترکی چون«شب هزار و دو» در پرونده شعر خود دارد.
آقای امینی بفرمایید وقایع سیاسی چه تاثیری در شعر و ادبیات میگذارد؟
وقایع سیاسی و تغییرات محیطی درادبیات و شعر موثر است اما تاثیر آن هیچگاه فوری نیست، بلکه دیر انجام و تدریجی است. ضمن این که تغییرات سیاسی باید با خیلی مسائل دیگر مثل تغییرات فرهنگی و حتی پیشرفتهای صنعتی همگرا باشد تا نتیجهاش در شعر و ادبیات دیده شود. برای مثال انقلاب اکتبر را در نظر بگیرید. بسیاری از شاعران و نویسندگان روس و فرانسه کار خاصی برای انقلاب نکردند که هیچ، دو تا بزرگترینهایشان دست به خودکشی زدند، مثل مایاکوفسکی. ولی تاثیرات این شاعران بعدا در ادبیات انقلاب خودش را نشان داد. تاثیرات فرهنگی مثل آبی است که از روی سنگ جاری میشود و کم کم سنگ را سایش میدهد. تاکنون هیچ جامعه شناس و پژوهشگری نتوانسته است بگوید موضوع چیست و چه خواهد شد. کسانی که این حرفها را میزنند، سخنانشان یا جنبه ژورنالیستی دارد و یا به مصلحت گروه و حزب خودشان چیزهایی میگویند و هیاهویی به پا میکنند. شاعران بزرگ ایران الهام گرفته از حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستند اما قرنی طول کشید تا این تاثیرات در آثارشان دیده شود. هر چند امروزه جوامع به سرعت تغییر میکنند و در هر ده سال شاهد تغییرات بزرگی هستیم. مثلا امروز میتوانیم مطالعه کنیم که انقلاب پنجاه و هفت چه تاثیراتی در ادبیات بعد از آن گذاشت.
شاعران دهه هفتاد مسائل عینی و ذهنی شعر را مطرح کردند اما شعرشان بیشتر هیاهویی بود بر سرهیچ.
پس به عقیده شما شعر و ادبیات کارکرد سیاسی ندارد و حال این سوال پیش میآید که چرا گرایش به سمت شعر سیاسی بیشتر است و شعر سیاسی را برخوردار از شعریت بیشتری میدانند؟
به عقیده من جنبه انفعالی دارد تا فاعلی. این سیاست است که روی شعر شاملو و یا اخوان تاثیر میگذارد و نه برعکس. شعر اینها هیچ تغییری در اجتماع ایجاد نکرد، بلکه بازتاب اجتماع در شعر این شاعران نمود پیدا کرد. شعر صرفا سیاسی در تاریخ ادبیات ماندگار نخواهد شد. شما سنتان به آن اندازه نیست که بدانید قبل از انقلاب تا چه اندازه شاعر سیاسی داشتیم که امروز در ادبیات ما نیستند. شاعرانی که برای احزاب چپ و غیره شعر مینوشتند بسیار بود. کسانی مثل محمد قاسمی وقتی شعری منتشر میکرد عکساش نصف صفحه روزنامه را میگرفت ولی امروز از شعر و چهره او هیچ نشانی در ادبیات نیست. تازه نطق و مقاله و خطابه هم بسیار داشتند. اینها خیال میکنند در سیاست تغییر میدهند ولی درست برعکس است، سیاست است که در شعر این افراد بازتاب پیدا میکند و از آن موثر میشوند.
چه چیزی تضمین کننده ماندگاری یک شعر است؟
ببیند حافظ در اشعارش هیچ اشارهای به مولوی نمیکند. نه این که مولوی را نخوانده باشد، چون کتابخانه سلطانهای فارس بسیارغنی بوده است و محال است حافظ آنها را از نظر نگذرانده باشد اما نوع نگاه حافظ با نوع نگاه مولوی متفاوت است. مولوی معتقد است اساس جهان عشق است و عشق اول به وجود آمده اما حافظ مخلوق اول را عقل میداند. عقل سلطهگرا تمام شاعران و هنرمندان را زیر سلطه خود قرار میدهد و حتی سیاست را هم تحت شعاع خود میسازد و عقل سلطه گرا همیشه آموزههای حکیمانه را اجرا میکند.
پس اگر شعر کارکردی در اجتماع ندارد چرا سروده میشود؟
نه این که چون فلان میوه خوب است خاصیت میوههای دیگر را منکر شویم. همه اینها با همگرایی هم تاثیر دارند. شعر هم تاثیر خودش را میگذارد، منتها نباید تقسیم بندی کنیم و بگوییم شعر سیاسی و غیرسیاسی داریم. اگر قائل به چنین چیزی باشیم پس شعر پزشکی و ورزشی هم باید داشته باشیم. تقسیمات شعر بر اساس سبک و اسلوب هاست. مثلا مثنوی در نزد فردوسی جنبههای حماسی به خود میگیرد و در نزد مولوی جنبههای عرفانی.
درباره شعر دههها مثل شعر دهه هفتاد چه نظری دارید، این تقسیم بندی را میپذیرید؟
دهه هفتاد مسائل عینی و ذهنی شعر را مطرح کرد اما بیشتر هیاهویی بود بر سرهیچ.
اما حجم قابل قبولی از شعر در این دهه نوشته شد.
حجم چندان بزرگ و قابل قبولی از شعر دهه هفتاد ندایم. کتابهایشان در انتشاراتیها مجوز نگرفت و منتشر نشد چون هنوز هیچ ناقد بزرگی تاییدشان نکرده است. مبنای کارشان هم تجربهها را ندیدن و بشر را به سخره گرفتن و کورکورانه در تاریکی راه رفتن است.
و نظر شما درباره شعر نیما یوشیج و جریان شعر نیمایی چیست؟
به نظرم حافظ دو پیرو داشته، یکی صائب و دومی نیما. پیرو حافظ کسی است که چیزی بگوید که پیش از این گفته نشده بود. اگر نیما نبود این ادبیات جدید هم نبود. شاعران بزرگ قابل تقلید نیستند. به نظر من احمد شاملو و احمدرضا احمدی پیروان اصلی نیما هستند، هر چند اخوان ثالث سبک و اسلوب نیما را با بینشی عمیقتر بیان کرد اما چیزی را ارائه داد که نیما پیش از آن گفته بود.