کارلوس فوئنتس مارسیاس متولد 11 نوامبر 1928 در پاناماسیتی مکزیک بود. از آنجا که پدرش یک دیپلمات بود، او کودکیاش را در شهرهای بزرگی چون ریودوژانیرو، واشنگتن، سانتیاگو و بوینسآیرس سپری کرد.
او در جوانی به مکزیک بازگشت و تا سال 1965 در وطنش زندگی کرد. در سال 1959 با «ریتا ماسدو»، ستارهی سینما ازدواج کرد، اما زندگی آنها تنها تا سال 1973 دوام آورد. فوئنتس سپس با روزنامهنگار و گزارشگری به نام «سیلویا لموس» ازدواج کرد. آنها صاحب سه فرزند شدند، اما فقط یکی از آنها زنده ماند.
او در عرصهی سیاست پا در جای پدر گذاشت و برای اولینبار در سال 1965 به عنوان سفیر مکزیک در لندن شروع به کار کرد و سپس در پاریس و دیگر پایتختهای مهم اروپا نیز بهعنوان سفیر کشورش خدمت کرد. اما در سال 1978 در حرکتی اعتراضآمیز به انتخاب رییسجمهور سابق مکزیک به عنوان سفیر اسپانیا، از این سمت کنارهگیری کرد.
فوئنتس که در دانشگاههای مطرحی چون پرینستون، هاروارد، پنسیلوانیا، کلمبیا، کمبریج، براون و جورج میسون سابقهی تدریس داشت، در 29سالگی اولین رمانش به نام «وقتی هوا صاف است» را به نگارش درآورد. نثر او جدید بود و داستان اکثر آثارش در مکزیک اتفاق میافتاد.
این چهرهی ادبی همیشه خود را نویسندهای پیشامدرن میدانست که تنها از خودکار، جوهر و کاغذ استفاده میکرد و معتقد بود کلمات به چیز دیگری غیر از اینها نیازی ندارند.
فوئنتس در سال 1959 معروفترین رمانش با عنوان «وجدان خوب» را منتشر کرد و در آن به زندگی مردم قشر متوسط جامعه پرداخت. رمانهای دهه 1960 او همچون «آئورا» و «مرگ آرتمیو کروز» بیشتر به جهت استفاده از روایت مدرن برای پرداختن به مفاهیمی چون تاریخ، جامعه و هویت مورد توجه قرار گرفتند. او با رمان «ترا نوسترا» جایزهی «رومولو گالگوس» ونزوئلا را دریافت کرد.
او در سال 1985 رمان «گرینگوی پیر» را به چاپ رساند که اولین رمان پرفروش آمریکایی از یک نویسندهی مکزیکی نام گرفت. این اثر در سال 1989 با همین عنوان به سینما راه یافت. «گرگوری پک» و «جین فوندا» در این فیلم اقتباسی هنرنمایی کردند.
فوئنتس مقالات بسیاری در باب سیاست و فرهنگ به نگارش درآورد که در روزنامههای اسپانیولیزبان چون «ریفورما» و «ال پایس» به چاپ میرسید. او در عرصهی سیاست به عنوان منتقد جدی سیاستهای ایالات متحده در کشورهای آمریکای لاتین شمرده میشد.فوئنتس در آمریکای لاتین با لقب «غریو» (Boom) شناخته میشد و سردمدار نسل «غریو» در وطنش لقب داشت.
این نویسندهی سرشناس طی چند دهه فعالیت درخشان ادبی جوایز متعددی دریافت کرد، اما هیچوقت موفق به کسب نوبل ادبیات نشد؛ این درحالیست که در چند دورهی اخیر جوایز نوبل او یکی از نامزدهای اصلی شاخهی ادبیات محسوب میشد.
در میان نویسندگان آمریکای لاتین «ماریو بارگاس یوسا»، «گارسیا مارکز» و «اوکتاویو پاز» برندهی نوبل ادبیات شدهاند اما فوئنتس هیچوقت به آن دست نیافت. او زمانی دربارهی این ناکامی خود اعلام کرد، هرگز به گرفتن جایزه فکر نمیکند و خوشحال است که بارگاس یوسا این جایزه را گرفته است.
فوئنتس هشتادمین سالروز تولدش را در حضور برندگان نوبل ادبیات جشن گرفت. نویسندهی بلندآوازهی مکزیکی در مراسمی با حضور گابریل گارسیا مارکز و نادین گوردیمر - دو نویسندهی برندهی نوبل ادبیات - و فیلیپ کالدرون، رییسجمهور مکزیک و رهبران پیشین شیلی و اسپانیا، هشتادمین سالروز تولدش را جشن گرفت.
فوئنتس در سال 1972 برندهی جایزه ادبی «مازاتلان» شد، اما برای اعتراض به سیاستهای دولتی از دریافت آن خودداری کرد. این نویسندهی مکزیکی در سال 1976 برای رمان «ترا نوسترا»ی خود برنده جایزه «خاویر ویلاروتیا» شد و یک سال پس از آن با همین رمان، جایزهی ادبی «رومولو گالگوس» را از آن خود کرد.
جایزهی بینالمللی «آلفونسو ریز» در سال 1979 به کارلوس فوئنتس اعطا شد. این نویسنده شهیر همچنین موفق شد جایزهی ملی هنر و ادبیات مکزیک را در سال 1984 از آن خود کند.
از دیگر افتخارات فوئنتس میتوان به دریافت جایزهی معتبر ادبی «میگوئل سروانتس» در سال 1987 و کسب نشان «لژیون دونور» فرانسه در سال 1992 اشاره کرد.
فوئنتس عضو افتخاری آکادمی زبان مکزیک بود و نشانهای افتخاری چون مدال «پیکاسو»ی یونسکو و جایزهی «پرنس آستوریاس» را به دست آورد. جایزهی بینالمللی «دون کیشوت» در سال 2008 به غول ادبیات مکزیک تعلق گرفت.
از آثار مطرح کارلوس فوئنتس میتوان به «سلطنت عقاب» (2003)، «خانوادههای خوشبخت» (2006) و «تقدیر و آرزو»(2008) اشاره کرد. او تا روزهای پایانی عمرش مشغول نوشتن بود؛ وی در همان روزی که درگذشت مقالهای با موضوع تغییر قدرت در کشور فرانسه را در روزنامهی «ریفورما» به چاپ رساند. فوئنتس از نوشتن لذت میبرد و به گفتهی خودش، حتی وقتی در رختخواب بود، دعا میکرد زودتر صبح شود تا بتواند نگارش را از سر بگیرد. او رمز خوشبختی را در انجام کاری که از آن لذت میبرد، میدانست.
فوئنتس در 80 سالگی در کتاب جدیدش با نام «اراده و اقبال» خشونتها و جنایتهای عصر حاضر در کشورش را بهتصویر کشید و با پرداختن به خشونتهای رو به افزایش در مکزیک، محوریت داستان را بر شخصیتی گذاشته است که بهعنوان هزارمین نفر در طول سال، گردن زده میشود.
فوئنتس شاید نمونه بسیار خوبی باشد برای نویسندگان ایرانی که در پی جهانی شدن هستند. فوئنتس تلاش کرد ادبیات بومی کشورش را در آثارش به شیوه ای نو بازتاب دهد و همین موفقیت او در کار نوشتن بود چیزی که هنوز در ادبیات فارسی به شکل درستی دست پیدا نکرده است.