کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

ایراندخت

ایراندخت 



ایراندخت

ایراندخت . بهنام ناصح. نشر آموت. چاپ پنجم.تهران:1391. 1650نسخه.204 صفحه.6000 تومان.

« اگر ایراندخت هنگام بافتن سبد به فکر فرو می رفت، عادت ماه بانو بر این بود که وقت درست کردن خمیر نان بیندیشد. دیگر شک نداشت که دخترش دلبسته روزبه فراری است و گرنه چه لزومی داشت که این قدر به خانه بدخشان برود. با خود گفت: کاش کمی بیش تر عرضه داشتی دختر و زمانی که بود خودت را به او نشان می دادی. حالا چه فایده؟ تازه دردسر هم دارد.»[1]

رمان ایراندخت یک بار دیگر تجدید چاپ شده این بار نوبت به چاپ پنجم آن رسیده است. ایراندخت که بر اساس تکه پاره هایی از تاریخ و تخیل نویسنده شکل گرفته اساسا رمانی تاریخی نیست . این را هم، خود نویسنده در ابتدای کتاب ذکر می کند و هم بافت و زبان و تاریخ رویدادها بر این مهم مهر تایید می زند. هرچند برخی منتقدین اصرار دارند آن را تاریخی بدانند و به آن وجه و سندیت تاریخی ببخشند. زبان رمان زبانی بسیار ساده و متکی بر روایتی خطی است.

زبان رمان ساده ترین و دم دست ترین شکل زبان امروزی است و چیزی از لغات و اصطلاحات پیچیده یک زبان آرکائیک در آن دیده نمی شود. بافت زبانی که نویسنده برای بیان روایتش انتخاب کرده است نشان می دهد نویسنده چندان به زبان تاریخی مسلط نیست و نمی تواند خواننده را به فضای کهن و تاریخی روایتش بکشاند و از همین رو زبان امروزی را انتخاب کرده است. نویسنده به دم دستی ترین اطلاعات ذهن خود قناعت می کند و برای بیان احساسات شخصیت ها صرفا به گفتن و بیان  آنها اکتفا کرده و قادر نیست وجهی از احساسات شخصیت ها را به تصویر بکشد. ساختار برخی جملات کتاب به نظر اشتباه می آید و با زبان سلیس فارسی مطابقت ندارد. مثل این جمله " می دانست جسمش دیگر زجر نمی کشد و شاید دیگر تمام اجزای بدنش در جسم پرندگانی بود که گاه بر بالای سرش پرواز می کردند و روحش آزادتر از جسمش شاید در آن لحظه نظاره اش می کرد" یا این جمله " اگر چه در دهه دوم عمر خود بود پیرمرد از این بابت نگرانی نداشت چون تا آن زمان فکر می کرد در آتشکده کنار خود جایش خواهد داد اما پدران ، خوب می دانند که همیشه نمی توان کاخ آرزوهایشان را بر پی های سست فرزندانشان بنا کنند پس حال که آن طور که می خواست نشده بود باید فکری دیگر می کرد" و کم نیست از این دست جملات که با حشو زواید و به دور از ساختار درست زبان فارسی در کتاب می توان دیده. با این حال روایت دقیقا به دلیل ساده بودنش خواننده عام را به سمت خود می کشاند و او را قانع می کند.

ایراندخت اولین رمان بهنام ناصح است و موفقیت این رمان سکوی پرشی است برای این روزنامه نگار جوان. این کتاب تاکنون شایسته تقدیر کتاب فصل جمهوری اسلامی شده و همچنین جایزه دولتی گام اول را از آن خود کرده است.  وی کتاب دیگری برای عرضه در بازار کتاب آماده کرده است به نام «جوامع الحکایات» که علاقه وی را به تاریخ و ادبیات کهن نشان می دهد.

شاید دلیل مهمی که بتوان برای استقبال این رمان در نظر گرفت خود روایت داستان است. ماجرای مردی که خود از پیروان دین زرتشت است و پنهانی به دین مسیحیت گرایش پیدا کرده، چندی خادم کلیسایی می شود و با آگاه شدن بر این موضوع که اعانه های جمع شده به جیب خادمان کلیسا می رود و خرج مردم و فقرا نمی شود، از آن دین نیز روی گردان شده، توسط پیری به دشت های سوزان عربستان هدایت و آنجا خود به نوعی سلمان فارسی شده نزد پیامبر اسلام می رود و به دین اسلام گرویده، آرام می گیرد. ایراندخت دختری است که به روزبه، قهرمان اصلی داستان عاشق است و به نوعی راهنمای درونی او محسوب می شود. ایراندخت بر اساس برخی وقایع و شخصیت های اواخر دوران ساسانی با بیانی امروزی نوشته شده است.ایراندخت رمانی است که به نقد حکومت دینی و استبدای زمان ساسانی و همچنین حاکمان دینی مسیحیت می پردازد.  

ایراندخت اولین رمان بهنام ناصح است و موفقیت این رمان سکوی پرشی است برای این روزنامه نگار جوان. این کتاب تاکنون شایسته تقدیر کتاب فصل جمهوری اسلامی شده و همچنین جایزه دولتی گام اول را از آن خود کرده است.  وی کتاب دیگری برای عرضه در بازار کتاب آماده کرده است به نام «جوامع الحکایات» که علاقه وی را به تاریخ و ادبیات کهن نشان می دهد. این کتاب قرار است از سوی انتشارات پرسه به بازار کتاب عرضه شود.

«روزبه آهسته اما مطمئن در شن ها راه پیمود. پیش از ان که به سمتی برود که به سنگ های سیاه و درخت های خرما ختم شود، ایستاد. عرق را از پیشانی اش پاک کرد. برگشت و به پشت سر به سویی که گمان می برد زادگاهش باید در آن دورها باشد خیره شد. ایراندخت نفسی عمیق کشید و رو به افق نا پیدا آرام زمزمه کرد: منتظرت می مانم هر چه قدر طول بکشد؛ حتی اگر زمانی که دیگر نباشم. روزبه فریاد کشید: به سویت باز می گردم. هر چه قدر هم طول بکشد؛ حتی اگر زمانی که دیگر نباشم»[2]

 

پی نوشت:

[1] صفحه 106 کتاب

[2] صفحه 206 کتاب

ایراندخت رمانی است که به نقد حکومت دینی و استبدای زمان ساسانی و همچنین حاکمان دینی مسیحیت می پردازد.

سمفونی بابونه های سرخ

سمفونی بابونه های سرخ 


سمفونی بابونه های سرخ سفر تاریخی و عاشقانه ای است که خواننده  را به دربار شاه عباسی و وقایع سیاسی و اجتماعی آن روزگار و زندگی ارامنه اصفهان آشنا می کند. همراه راوی سری به نقاشی های دیواری کاخ ها و نگاره های مینیاتوری باقی مانده می زنیم و بر روی پل های تاریخی اصفهان قدم می گذاریم.

سمفونی بابونه های سرخ

سمفونی بابونه های سرخ .محمد اسماعیل حاجی علیان. نشر آموت. چاپ اول.تهران:1391. 1100نسخه.152 صفحه.5000 تومان.

«یک دل نه صد دل، دلباخته دختری پانزده ساله بودم که عادت داشت گیس هایش را در دو طرف گوش ببافد و چارقدی سرخ به سر کند که در فرازش دشتی از بابونه ی وحشی بود. سفیدی گلبرگ ها با زردی مغز بابونه در آن دشت سرخ ، چشمانم را برای اول بار از موج بافته ی گیسوانش کشاند به بالا. »[1]

گشتن در دالان های پر پیچ و خم و گرد و غبار گرفته تاریخ و زمان یکی از شگفتی هایی است که همیشه انسان را مجذوب و متحیر خودش کرده است. بسیاری از شاعران و نویسندگان در طول تاریخ با جادوی کلمات و داستان توانسته اند بر زمان پیروز شده سد آن را بشکنند و به گذشته و آینده سفر کنند. رازهای سر به مهر را باز کنند و گره های تاریخی را بگشایند. اما در تاریخ داستان نویسی مدرن نویسندگان محدودی این توانایی را داشتند تا خواننده را در لابیرنت بی انتهای تاریخ و زمان سر در گم کنند. بورخس، جویس و مخصوصا امبرتو اکو با نوع متفاوتی از داستان نویسی از طریق کاربرد زبان و امکاناتی که راوی های مختلف فراهم می کردند توانستند به این مهم دست پیدا کنند. « نام گل سرخ» و «پائو دو لینو» از رمان های پیچیده  امبرتو اکو، نظریه پرداز ایتالیایی است که البته نویسنده سمفونی بابونه های سرخ از آن غافل نبوده است.

در این رمان ها راوی نویسنده ای که معمولا خود را نویسنده نام نمی گذارد و بیشتر نسخه نویس و نسخه پردازی است که با اسناد تاریخی رنگ و رو رفته و خاک خورده سر و کار دارد نا گهان با ورق پاره هایی از تاریخ گمشده رو به رو می شود و حقایقی در آن میابد که در او انقلابی به وجود آورده و تلاش می کند رد ماجرا بگیرد و به این ترتیب در هزار توی تاریخ قدم گذاشته یکی یکی با یافتن هر سند تازه به روایت و تاریخ و حقایقی تازه دست پیدا می کند. با جلو رفتن داستان حتی وجود و حضور نسخه پرداز گم شده و این بار خود شخصیت های تاریخ هستند که به زبان می آیند و روایت شان را خود با زبان روز خود بازگو می کنند. خواننده چنان در داستان غرق می شود که نمی داند چرا و از کجا سر در آورده و به کجا خواهد رفت.

سمفونی بابونه های سرخ نیز از چنین ترفند های قصه نویسی که نام گل سرخ و نام امبرتو اکو را بر پیشانی خود دارد بهره می جوید. راوی ابتدایی ارمنی تهران نشینی است که با یک دست خط در حاشیه یکی از اناجیل که به کلیسا تقدیم می شود زندگی اش از این رو به آن رو می شود. آن حاشیه که اسنادی از اجداد وی را در خود دارد وی را بر آن می دارد تا به غور و تفحص در سایر اسناد تاریخی بپردازد تا حقیقت را درباره گذشته زندگی خود کشف کند. راوی که خود مترجم است در فصل های بعدی داستان به در زمان به گردش در می آید و دوره شاه عباس صفوی می رود و با خود نویسنده رو به رو می شود. در این سفر تاریخی و عاشقانه نویسنده ما را به دربار شاه عباسی و وقایع سیاسی و اجتماعی آن روزگار و زندگی ارامنه اصفهان آشنا می کند. همراه راوی سری به نقاشی های دیواری کاخ ها و نگاره های مینیاتوری باقی مانده می زنیم و بر روی پل های تاریخی اصفهان قدم می گذاریم. بدین ترتیب نویسنده ما را با سفمونی رنگانگی همراه خود به گذشته و تاریخ پر فراز و نشیب می برد. سمفونی بابونه های سرخ در سه فصل کوتاه روایت می شود. برعکس رمان هایی از این دست که قابلیت طولانی شدن را دارد.  

گشتن در دالان های پر پیچ و خم و گرد و غبار گرفته تاریخ و زمان یکی از شگفتی هایی است که همیشه انسان را مجذوب و متحیر خودش کرده است.

محمد علی حاجی علیان پیش از این مجموعه داستان «قربونی»  را از همین انتشارات به بازار کتاب عرضه کرده است. رمان «مقام گورخانه» و «چهار زن » وی نیز در انتظار مجوز است که به زودی منتشر خواهد شد. گفتنی است چهار زن جایزه رمان ماندگار را نیز از آن خود کرده است. 

«تفنگچیان بلند می شدند و شلیک می کردند. می نشستند و کمانداران جایشان می گرفتند و تیر می انداختند. انگار یکی آنها را مثل گروه کر کلیسا هماهنگ کرده باشد. هر کدام به جا و روی گام نتش را سلفژ می کرد. هارمونی جالبی داشت. هنوز پیاده نظام خوابیده بودند و منتظر. در چند قدمی پیاده نظام تپه ای از آدم های کشته شده درست شده بود. برای آنها سنگر دیگری غیر از آن چه در آن خوابیده بودند درست کرده بود. می خواستم به شاه تبریک بگویم. برگشتم. دیدم شاه عباس چیزی به دو سوار گفت و ان ها به دو سمت جبهه رفتند و نزدیک توبچیان ایستادند. »[2]

 

پی نوشت:

[1] صفحه 14 کتاب

[2] صفحه 102 کتاب

هتل مامان

هتل مامان 


اگر از پر توقعی فرزندانتان شکایت دارید هتل مامان را بخوانید تا بتوانید در مقابل شکایت های بی پایان فرزندان ارشدتان که هنوز خرج زندگی شان را از شما طلب می کنند بایستید.

هتل مامان

هتل مامان.الفریده هامرل. ترجمه.حمیدرضا محبی. نشر آموت. چاپ اول.تهران:1390. 1660نسخه.120 صفحه.3500 تومان.

«مادرم معتقد به فرضیه آدم بده و آدم[1] خوبه است که بر اساس اون، مثل فیلم های پلیسی امریکایی، نقش ها رو تقسیم می کنند. پلیس خوب، پلیس بد. مادرم می گه بستگی به این داره که آدم نقش پلیس خوب رو به موقع به دست بیاره. من می بایستی این موضوع رو برای زمانی که خودم بچه دار شدم، به خاطر داشته باشم. در حقیقت با فرض درست بودن نظریه اش بخش آدم خوبه نصیبش نشد. این زن با صرفه جویی اش، بد بینی اش و دشمنی اش با خوشی، چه اعصابی که از من خرد نکرده. و هیچ امیدی هم به بهبود وضع نیست. مادر من عذاب وجدان منه و خواهد بود. مامان ، ندای هولناک وظیفه و عقله.»[2]

در گذشته شرایط زندگی خانواده ها شکل دیگری داشت. خانه های بزرگ و زمین های کشاورزی وسیع، دام و طیور و سفر ییلاقی و قشلاقی باعث می شد فرزندان بیشتر نه تنها سربار خانواده ها نباشند بلکه سرمایه یک خانواده محسوب می شدند. با شکل گیری شهر ها و ایجاد کارخانه ها در ایران نیز مثل غرب تغییرات عمده ای صورت گرفت. کانت فیلسوف آلمانی اعلام کرد انسانها آزادند و نباید به عنوان وسیله و برده از آنها استفاده کرد. با این حکم کانت رعیت ها از یوغ اربابانشان بیرون آمدند تا آزاد باشند اما آنها آزاد بودند تا به کارخانه هجوم آورند و در مقابل پول اندکی که می گیرند نیوری کار خودشان را در اختیار بورژوازی تازه سر بر آورده قرار دهند. آنها آزاد بودند تا به هر کارخانه ای که دوست دارند بروند. اما کارخانه های کمی وجود داشت که امید به استخدام داشته باشند. آنها فقط آزاد بودند اما همچنان برده.

همین شرایط در ایران نیز به وجود آمد. روستاها از جوانان خالی شد. زمین های کشاورزی سوخت و رمه و گله به پول سیاهی فروخته شد. پیرها در روستاها ماندند و خاک شدند و جوان ها در شهر ها صاحب خانه های سی متری یک خوابه ای شدند با فرزندانی بیکار و سربار. در سالهایی که جامعه غرب از یک رفاه نسبی بر خوردار شد رسم تازه ای شکل گرفت که فرزندان به محض رسیدن به بلوغ و پایان مدرسه باید از والدینشان جدا می شدند  و زندگی مستقل خود را آغاز می کردند. اما بحران های اقتصادی غرب شرایط کشورهای غربی را دگرگون کرده و وضع خانواده ها امروز همانگونه است که یک خانواده ایرانی از آن می رنجد. نسل جدید بسیار متوقع شده و مشکلات قرن حاضر یعنی بیکاری  و بحران های اقتصادی و رفتارهای نابخردانه والدین مانع بلوغ دهنی و واقعی فرزندان شده است.

امروز در سراسر دنیا جوان های بالای بیست یا حتی سی سال ترجیح می دهند با والدینشان زندگی کنند و این به خانواده ها لطمه فراوانی می زند. در مقدمه کتاب آمده است آلفریده هامرل در کتابش با طنزی دلنشین از جوانان نابالغ، آدم های اعصاب خرد کن و روان پریش سخن می گوید. سوالاتی که مطرح می کند عبارتند از این که آیا اشتیاق مراقبت از بچه ها در والدین به اندازه کافی رشد نکرده؟ آیا آنها نسبت به پسران و دختران شان آنقدر بی اعتمادند که حاضر نیستند پرورش نوه هایشان را به کلی به آنها واگذارند؟ و مسائلی از این دست که ذهن هامرل را درگیر کرده و داستان های این مجموعه پیرامون آن می چرخد. امروز جوانان کانون گرم خانواده را به تشکیل کانون دشواری برای خویش ترجیح می دهند. جدای از بحران های اقتصادی شدیدی که جوامع امروز را تحت فشار قرار داده است، حس مسئولیت پذیری جوانان نیز بسیار کم رنگ شده است. دختران و پسران ترجیح می دهند با همه تفاوت هایی که بین خودشان و پدر و مادرشان احساس می کنند اما در کنار آنها ارتزاق کنند. آنها دیگر به مقدس بودن خانواده و نقش پدر و مادر اعتقادی ندارند و از تولید فرزند روی گردان هستند. شرایط بد و بحران های سیاسی و اقتصادی را نتیجه نا اگاهی نسل پیشین خود می دانند و والدینشان را به سبب تولید مثل و به دنیا آوردن و همچنین ساختن چنین دنیای زشت و بی امیدی مقصر می دانند. سرکشی و مبارزه فرزندان با نماد پدر و مادر ناشی از نارضایتی آنها از وضع موجود است. آنها ترجیح می دهند دچار خبطی نشوند که والدینشان را برای آن سرزنش می کنند. فرزندان نا امید از چشم اندازی مناسب برای آینده شان همچون زخمی بر پیشانی خانواده ها نشسته اند.  

هتل مامان شامل 15 داستان کوتاه است که اغلب پیرامون رابطه یک مادر و فرزند دختر یا پسرش است.

هتل مامان شامل 15 داستان کوتاه است که اغلب پیرامون  رابطه یک مادر و فرزند دختر یا پسرش است. فشارهای اقتصادی که اغلب بر دوش مادر است، هزینه مخارج خانه، نگهداری فرزند، پخت و پز و خرید برای منزل همگی بر دوش سمبل خانواده یعنی مادر است و فرزندان بزرگ خانواده نه تنها باری از دوش وی بر نمی دارند که با استدلال های بی پایه و از سر خود خواهی خود تحمل این شرایط را برای مادر سخت تر کرده و فضایی پر تنش می سازند. آنها  مادر را مسئول به دنیا آمدن  خود می دانند و شکایت کنان از وی می خواهند تا نقش خود را تا پایان به خوبی بازی کند. داستان های این مجموعه همگی دیالوگ محور است و داستان با گفتگوی بین مادر و فرزندش شروع و خاتمه می یابد.  تنها داستان

«آدم خوبه» از این قاعده مستثنی است و روایت فرزندی است از مادرش که او را کله شق ترین مادر دنیا می نامد و به شکایت از مادر خود می پردازد. وی شکایت می کند که مادر ش آن طور که باید به او رسیدگی نکرده و لباس هایی که برای وی می خرد همگی لباس های معمولی بدون مارک است.

هتل مامان از ترجمه روانی برخوردار است و طنز نویسنده نیز بر شیرینی کتاب می افزاید.

الفریده هامرل نویسنده اتریشی است که تحصیلات خود را در رشته زبان و ادبیات آلمانی و تئاتر دنبال کرده است و از همین رو دیالوگ نویسی در داستان هایش پایه  اصلی کار او ست. وی جوایزی متعددی از جمله جایزه روزنامه نگاری شهر وین، کنکوردیا، و نشان طلایی شهر وین را در کارنامه خود دارد. کتاب های دیگر او عبارتند از « والری بی نظیر» و « مرد از دست رفته» .

«مادر: نمی تونی مودبانه گرسنه بشی؟ من باید کار رو تموم کنم.

دختر: اها. معذرت می خوام. کار تو ارجح تره! یادم رفته بود. فقط یه سوال: محض تنوع چطوره یک کمی هم به زندگی خانوادگی ات برسی؟

مادر: امروز بعد از ظهر برای خرید ژاکت با تو بودم. یادت رفته؟

دختر: خب که چی؟ بقیه مادر ها هم با دختراشون دائم می روند خرید.

مادر: به خصوص اونایی که اسمشون هیلتونه.

دختر: تو هم می تونستی با آدم پولدار ازدواج کنی.

مادر: حیف شد. چرا اینو زودتر بهم نگفتی؟ » [3]

 

پی نوشت:

[1] صفحه 45 کتاب از داستان آدم خوبه

[2] صفحه 44 و 45 کتاب از داستان آدم خوبه

[3] صفحه 14 کتاب از داستان دختر نوجوان زن خانه دار می شود

شاعری با روان نویس گم شده

شاعری با روان نویس گم شده


«هوش و حواس گل شب بو برای من کافی است» آخرین مجموعه شعر علی بابا چاهی است که شامل شعر های سال های 87 و 88 او می شود و همچنین 95 شعرک نیز بخش پایانی این دفتر را در بر می گیرد.
  

هوش و حواس گل شب بو برای من کافی‌ست

هوش و حواس گل شب بو برای من کافی‌ست.علی بابا چاهی. انتشارات ثالث. چاپ اول.تهران:1391. 1100نسخه.224 صفحه.6500 تومان.

«فاصله از نقطه ثقل خودش که بگیرد          نه انار خودکشی می کند

نه برف از قرمزی خون از هوش می رود

همان که اتفاق نمی افتد           اتفاقی است که می افتد

در عین حال زانوهایش را در چمدان گذاشته     از چه مدان

از قفل کرده      از فاصله هم    فاصله گرفته

به کشتی ها نزدیک می شود اما            دریا را در کوزه ای به دریا

{ می اندازد

می گوید ماهی که از فلس هایش بزند بیرون

چه گوش ماهی صدایش کنند              چه صدف...»[1]

هوش و حواس گل شب بو با دروغ بزرگی آغاز می شود،" به مخاطب نیاز ندارم هوش و حواس گل شب بود برای من کافی است".

 با توجه به تاریخ انتشار کتاب این آخرین مجموعه علی بابا چاهی است اما با توجه به تاریخ اشعار و ادعای خود شاعر باید گفت مجموعه شعر " گل باران هزار روزه " آخرین مجموعه شعر اوست که همگی پیش از شعرهای "هوش و حواس گل شب بو" سروده شده است.

این دفتراشعار سال های 87 و 88  شاعر را در بر می گیرد. پر از ارجاع های شخصی و بازی های زبانی خاص بابا چاهی که خواندن شعر هایش را هم خوش آیند و هم نافهمیدنی می کند. طنز ظریف کلام او در این مجموعه نیز شعرها را مثل همیشه خواندنی تر کرده است.

بابا چاهی که خودش را شاعری پسانیمایی می داند و متعلق به شاعران دهه هفتادی، دم به دم در تلاش است در هر مجموعه شعرش نشان دهد تغییر کرده است. به روایت خودش، شاعری است که روان نویسش را گم کرده و در مجموعه شاعران ساده نویس و روان نویس قرار نمی گیرد. باباچاهی در سال های اخیر فعال تر از سال های اولیه شروع شاعری اش تلاش می کند و هر سال مجموعه تازه ای به بازار کتاب عرضه می کند و نوع تازه ای از شعر را محک می زند. او در سال های اخیر شعر در وضعیت دیگر را به عنوان رویکرد شعری اش پیش رو قرار داده که به زعم خودش نه مانیفست و نه بیانیه  بلکه نوعی نگاه ساده تری است به شعر پست مدرن. در این که بابا چاهی موفق به ارائه و اجرای این رویکرد شده است یا نه باید به تاثیر مجموعه شعرهایش نظر کرد.

این مجموعه پر از ارجاع های شخصی و بازی های زبانی خاص بابا چاهی ست که خواندن شعر هایش را هم خوش آیند و هم نافهمیدنی می کند. طنز ظریف کلام او در این مجموعه نیز شعرها را مثل همیشه خواندنی تر کرده است.

باباچاهی در کارگاه شعرش این نوع رویکرد را تدریس می کند و خود می گوید امروز دیگر شاگردان شعر بابا چاهی گونه می نویسند. این می تواند نقطه ضعف بزرگ او محسوب شود. چرا خود یکی از منتقدان سر سخت کارگاه های براهنی بود و اعتقاد داشت این کارگاه ها در واقع همه شاعران را یک دست می کند. حال اینکه کارگاه های باباچاهی با شاعران چه می کند موضوع دیگری است.

همین که او به عنوان یک شاعر همواره در تلاش است با نسل های جوانتر همراه شود واز کهنگی شعرش بکاهد مقوله ای است که کمتر شاعری توان انجامش را دارد و معمولا با موفق شدن نوع و ژانر شعری خود، دست از تلاش بر داشته به همان موقعیت تثبیت شده می چسبند و از ترس از دست دادن آن شروع به نقد گونه های تازه می کنند. اما بابا چاهی بر خلاف دیگران به مسیر پویای خود ادامه می دهد و هر کتابش فصل تازه ای از شعر اوست که بابا چاهی دیگری به خواننده و جامعه ادبی نمایش می دهد.

در این کتاب علاوه بر شعرهای بلندی که خصوصیات سبکی شعر او را با خود دارد. بخشی هم به شعرهای کوتاه او اختصاص یافته که خود نام شعرک به آن می دهد. این بخش شامل 95 شعرک است تحت نام شعرک های شب بویی. در بخش پایانی کتاب تحت عنوان شب بو در حاشیه مقاله ای به نام "شعر مولف، صلح مولف" آورده شده است که توضیحاتی است درباره شعر در وضعیت دیگر. بابا چاهی شعر در وضعیت دیگر را شعر چندیتی می نامد در مقابل شعر" دیگر" که ماهیتی فردی داشت. التقاط گفتمان ها، امتزاج زمان ها و مکان های مختلف، نسبیت گرایی و التقاط صداهای سرکوب شده را خصوصیات شعر در وضعیتی دیگر بر می شمارد. هوش و هواس گل شب بو برای من کافی است شامل 73 شعر بلند و 95 شعر کوتاه است. شعر های بلند این مجموعه عبارتند از: مریخی ها، هرکس به جایی، امکان دارد، چع واقعیتی؟، گیرم که ثابت شد، چیزی که سنگ شد، کاتب بی صورت و ...

« جای صدف اینجا بود

یا موج او را              خرده – خرده          خورده

یا باد یک مرتبه او را با خود برده » [2]

 

پی نوشت:

[1] صفحه 36 کتاب شعر از خودش خیلی جدا شده

[2] صفحع 43 شعرک 44

بازی نامه حاسد و خون

بازی نامه حاسد و خون


بازی نامه حاسد و نمام درباره کین توزی و حسادت برادری به برادر دیگر بر سر ارث و میراث است که منجر به کشته شدن برادر کوچکتر و خودکشی نامزد او می شود و این چنین حسد بنیان خانواده را از هم می پاشاند.

بازی نامه حاسد و نمام

بازی نامه حاسد و نمام. مهدی میر باقری. انتشارات افراز. چاپ اول.تهران:1391. 1100نسخه.144 صفحه.5000 تومان.

«اکبر: یک مشت فعله ی گل کش تراخمی، حق زیاده می خوان. عجب دنیاییه. شما بگو نداف خان، من چه کنم؟

نداف: چیزی که این جماعت می خوان میراث شماست. همه اراضی مزروعی و املاک اربابی. احمد خوش سعادت البته زیرک بود. با سر به زیری کارش رو جلو انداخت. پناه به خدا! دو هزار گوسفند کم ثروتی نیست. بالله عاجزم. البته چیزکی رو عارض ام، قصد تخطئه ندارم اما ظاهرا اشکال در اینه که تا امسال که احمد، مسئول باغات بود، نه حرفی بود و نه حدیثی، نه جنگی و نه دعوایی، حالا که نوبه شما شده...

اکبر: لطیفه می گویی؟ خندیدم. نشانی از توطئه و افترا در کارشان نبود. »[1]

بازی نامه حاسد و نمام حکایت دیگری از حسادت برادر به برادر است، یا بهتر است بگوییم حسادت نیکی به بدی، ماندگاری نیکی است که بدی را از چشم می اندازد. خوبی است که بدی را از پا در می آورد و هر چه خوب خوب تر می شود بد بیشتر فرو می ریزد. بد در مقابل نیکی به جنبشی خصم آلود بر می خیزد و بنیان خوب را می کند. از ریشه غافل از این که زخم بدی هر چه کاری تر پایداری نیکی نیز پایدار تر می شود. و این رقابت آنچنان می رود تا به اسطوره بدل می شود. اسطوره حضور سایه گستر نیکی بر هر چه بدی. و پهنه بدی هر دم بیشترو بیشتر از سایه بیرون می افتد و خوی هیولایی اش عیان و عیان تر. بن مایه نمایشنامه بازی نامه حاسد و نمام همین است.

سالار، خان شاهرود مردی خدا شناس و مردم دوست که دوپسر به نام احمد و اکبر دارد. احمد عزیز و مورد اعتماد پدر است و اکبر که برای تحصیل به فرنگ رفته و سر خورده بازگشته است بی مسئولیت و حسود.

سالار اموالش را به همراه مسئولیت های خانه و خانه زاده تقسیم می کند و اکبر از این تقسیم بندی ناراضی است. نداف حسابدار کینه توز سالار با اکبر هم دوش می شود وآتش خشم و کینه شعله ور تر. از فتنه ای که بر پا می شود مرگ زاییده می شود . احمد کشته شده و نامزدش که خود دختر نداف است نیز، خودکشی می کند و سالار زیر بار این همه دشمنی خرد و خاکستر می شود.

داستان پسران حاسد که بنیان قصر شاهی پدر، قبیله و طایفه خویش را بر می اندازند در تاریخ روایات ایرانی کم نیست. همه این نوع روایات نیز یک پیام بیش تر ندارد و آن پیروزی حق است بر باطل. حتی اگر این پیروزی به مرگ حق منجر شود. مرگ نمادین که خود روی دیگری سکه است. مرگی که از حق یک شهید می سازد و جایگاهش را برای ابد در دل نه تنها پدر، که این بار یک طایفه و همه آنهایی که گوش به گوش قصه را می شنود به دست می آورد.

بازی نامه حاسد و نمام حکایت دیگری از حسادت برادر به برادر است، یا بهتر است بگوییم حسادت نیکی به بدی، ماندگاری نیکی است که بدی را از چشم می اندازد.

حسادت بر مال و مسئولیت، نقابی است برای حسادت بر نیکی و خوبی و مهربانی. بازی نامه حاسد و نمام با زبان و بیانی که یادآور متون دهه چهل است، جنگ بی امان حسادت و کینه بر علیه صداقت و نیکی را روایت می کند. بازی نامه حاسد و نمام شامل یک پیش پرده و یک پس پرده و پنج پرده است که هر پرده خود تشکیل شده از پنج صحنه. زمان نمایش سال 1337 است که زبان قصه نمایش به خوبی آن را معرفی می کند.  

این نمایشنامه که یکی از نمایشنامه های برگزیده نخستین جشنواره نمایشنامه نویسی افراز است، تحت عنوان نمایشنامه های بهین2 از طرف این انتشارات چاپ و وارد بازار کتاب شده است. مهدی میر باقری کارشناس ارشد مهندسی عمران و کارشناس ارشد ادبیات نمایشی است که از دانشگاه سوره تهران فارغ التحصیل شده است. کتاب هایی که میر باقری پیش از این منتشر کرده عبارتند از: نمایشنامه « زمستان در اتش » که برنده چهارمین دوره جایزه ادبیات نمایشی ایران در سال 89 بود. نمایشنامه « زندگی یک رویاست» که از طرف همین انتشارات چاپ شده اند. همچنین نمایشنامه« آخرین حکایت فرهاد» که از طرف انتشارات نمایش منتشر و عرضه شد. وی مجموعه داستان خیانت و داستان های دیگر را نیز از طرف انتشارات افراز منتشر کرده است.   

« نبات: قربون اون قد رعنات برم عباسم، نومزدت، صنمت، وقتی دید چطور جوون مرگ شدی خودشو کشت. نذاشت دست غیر به دامنش برسه. آخ احمد جگرم، مثل جگر گوله سوزت آتش گرفته. احمد این نعش توست پسرم؟ بیدار شو احمدم، من بی قرار توام.» [2]

 

پی نوشت:

[1] صفحه 45کتاب از پرده دوم

[2] صفحع 140 کتاب از پرده آخر

مهمانی با کلاغ ها

مهمانی با کلاغ ها


مهمانی کلاغ ها شامل ده داستان کوتاه خواندنی درباره موضاعت اجتماعی و حاشیه های جنگ است که با بیان تکنیکی خود شخصیت ها و فضاهای ملموسی را می آفریند.

مهمانی با کلاغ ها.

مهمانی با کلاغ ها.زهرا پور قربان. انتشارات افراز. چاپ دوم.تهران:1390. 1100نسخه.96 صفحه.2500 تومان.

«حاجی شیشه قرص صورتی را نداد دستم؟ در شیشه قرص را خودم باز نکردم؟ شیشه را کف دستم تکان نداد؟ یه دانه قرص صورتی ریز ننشست کف دستم؟ نگاه اش نکردم؟ سر و صورتم خیس نشد از عرق؟ شقیقه های دو طرف سرم شروع نکردند به کوبیدن؟ درد نریخت توی جانم؟ از مهره های گردنم شروع نشد؟ لابه لای ستون فقراتم پیچ و تاب نخورد؟ کف دستم را به طرف حاجی نگرفتی؟ قرص صورتی کف دستم نمی لرزید؟ سرش جیغ نزدم؟ نگفتم حاجی این چیه؟ نگفتی مگه نمی بینی لمس شده ام و از پا افتاده ام؟ نپرسیدم مگر این قرص صورتی چه فرقی با سفید و آبی و سبز دارد؟ لج نکردم؟ با حرص روی تخت نیم خیز نشدم؟ قرص صورتی را پرت نکردم طرف پنجره اتاق؟ سرم را نگرفتم توی دستم؟ بغضم نترکید؟»[1]

جسورانه است که داستانی را با پرسش آغاز کنید و با پرسش نیز به پایان برید. پرسش که نشان از تردید بی امان و در عین حال به چالش کشیدن موقعیت و موضوع را با خود حمل می کند. راوی می پرسد. به پرسشی طولانی نشسته است. با پرسیدن خود را آرام می کند و در عین حال خود را می آشوبد. همه چیز برایش نوعی پرسش می شود. چرایی . این که چرا این طور شد و آن طور نشد. این که حالا با این وضعی که پیش آمده است چه باید کرد و چه نباید کرد. پرسش هایی که انگار جوابی ندارند جز پرسشی دیگر و بی جوابی کشنده ای که از پس هر پرسش به سراغ راوی و خواننده می آید. پرسش هایی که خر هر دو را می گیرد و او را وادار می کند به تامل موقعیت ساخته شده بپردازد. پرسش ها بی امان می آیند یکی پس از دیگری و همین باعث می شود خواننده به ناگهان خود را میانه  ماجرا ببیند. انگار این اوست که راوی اصلی است. پرسش راوی از خود است اما وقتی خواننده یکی پرسش ها را در ذهن و زبان خود مزه مزه می کند گویی این خود مخاطب است که از خود می پرسد و همین او را به نوعی راوی می کند. زهرا پور قربان به خوبی از این تکنیک داستان نویسی استفاده می کند و ماجرا را خیلی پوست کنده پیش می برد . انگار برهنه ات می کند و به چالشت می کشد. داستان های کوتاه این مجموعه را می شود یک نفس خواند و لذت برد. خبری از اطناب و وقت کشی نیست. خبری از درازگویی و بیهوده گویی نیست. یک برش واقعی است با شخصیت هایی که خون دارند.

 با این که داستان های کوتاه مجموعه بیش از سه یا چهار صفحه نیست اما در همین فرصت کوتاه شخصیت هایی آفریده می شوند که زندگی می کنند. درون متن زندگی می کنند و می شود آنها را حس کرد، لمس کرد و فهمید. دردهایشان به خوبی به خواننده منتقل می شود و این یعنی موفقیت یک برش کوتاه. موفقیت یک داستان موجز.

مهمانی کلاغ ها تقدیر شده دهمین کتاب سال جایزه شهید غنی پور است ککه از طرف انتشارات افراز منتشر و به بازار کتاب عرضه شده است. این کتاب شامل ده داستان کوتاه است. که عبارتند از: سه رنگ، کنار خاک خیس، هوایی که بوی بهار نمی داد، چیزی نداریم تا غروب، بی قرار، مهمانی با کلاغ ها، قصه ناتمام، بوی گند، شاه دزد و توی مه .

زهرا پورقربان با زبان موجز و بیان شسته رفته و تکنیکی خود توانسته است مجموعه ای موفق ارائه کند. او چنان سرکشانه پیش رفته که ابایی ندارد از موضوعی که انتخاب می کند. موضوع برایش در رده دوم اهمیت است. آنچه مهم می نماید زبان و بیان و تکنیک است که پیش برنده ماجرا است. برای همین هم هست که جسورانه می تواند از جنگ و مسائل پیرامون آن بگوید و نگران نباشد از عواقب آن . این که می نویسم عواقب به این جهت است که نوشتن از جنگ در اغلب داستان ها نویسنده را به کلیشه ها و نگاه های تک ساحتی سوق می دهد و خطر شعاری بودنش را بالا می برد. نوشتن از زنان نیز خطر کمتری را به دنبال ندارد. گو این که بسیاری از زنان نویسنده برای جلب زنان و نه برای نوشتن از زنان. و به دام حرف های تکراری، غر زدن های کلیشه ای، سانتی مانتالیسم ادبیات زنانه و در نهایت نشان دادن زنی مفلوک و مورد ظلم قرار گرفته می افتند و نوشتارشان تکرار و کلیشه ای از آب در می آید.

داستان بی قرار داستان یک پای مصنوعی است. داستان سه رنگ داستان زن دوم مردی است که حالا با آمدن زنی سوم به زندگی همسرش به کابوسی از سرگیجه و هول فرو می رود. مهمانی با کلاغ ها خاطره دخترشهید است. چیزی که می توان در این مجموعه مشاهده کرد همین تنوع موضوعی است که همه بابیانی روشن روایت می شوند.

مهمانی کلاغ ها تقدیر شده دهمین کتاب سال جایزه شهید غنی پور است ککه از طرف انتشارات افراز منتشر و به بازار کتاب عرضه شده است. این کتاب شامل ده داستان کوتاه است. که عبارتند از: سه رنگ، کنار خاک خیس، هوایی که بوی بهار نمی داد، چیزی نداریم تا غروب، بی قرار، مهمانی با کلاغ ها، قصه ناتمام، بوی گند، شاه دزد و توی مه .

زهرا پور قربان پیش از این کتاب «عشق و زندگی»، اولین داستان بلند خودش را در نشر «تکال» و در سال 1378 کار کرد. به‌دنبال آن رمان «تنور» را در نشر «پازینه» در سال 1382 و مجموعه داستان «شهر سنگی» را در سال 1384 با نشر «گل‌آذین» منتشر کرد. رمان «با شما که رودروایسی ندارم» در سال 1387 توسط نشر افراز منتشر شد . وی در حال حاضر مشغول نوشتن رمان «من عاشق زنم هستم»  است.

« وقتی که می دیدی پلک هام بد جوری به هم چسبیده ان، حرصت می گرفت و از روی مزاح، پوست سر شانه ام رو با انگشت می پیچوندی و صدای خنده ام رو در می آوردی. باز از کنار سماور به صورتت نگاه کردم. نگاهت رااز گوشه دیوار بر نداشته بودی که با سینی چای و قندون برگشتم کنارت. »[2]

 

پی نوشت:

[1] صفحه 39 و 40 کتاب از داستان چیزی نداریم تاغروب

[2] صفحه 18 کتاب از داستان کنار خاک خیس