تئاتر واژه به واژه. ویل هاموند و دن استوارد. مترجم: محمد علی ارزانی و حدیث خسروی. چاپ اول. انتشارات افراز. تهران: 1393. 1100 نسخه.128 صفحه. قیمت: 7700 تومان.
« هنر فراتر از سرگرمی است. به عقیده من هنر چون کشتی ای است که حامل خود آگاهی جمعی یک ملت است و سوالات خطیری را که انسان از کنار آن ها با بی تفاوتی عبور می کند، مطرح می سازد. این نیاز به خصوص در سال های اخیر که ارباب قدرت روز به روز از روش های زیرکانه تری در دستکاری و تحریف اخبار استفاده می کنند، بیشتر احساس می شود»[1]
هر کسی می تواند قهرمان نمایش های واژه به واژه باشد. این شعاری است که در نمایش های ورباتیم یا واژه به واژه داده می شود. نمایش هایی که دیالوگ های نمایشنامه هایش را از مصاحبه ها و بحث و گفتگو های سیاسی یا اجتماعی افراد حقیقی می گیرد.
تئاتر ورباتیم اصطلاحی است که اشاره به منبع اصلی مکالمات نمایشنامه دارد. موضوع این است که نمایشنامه نویس یا بهتر بگوییم دراماتیست این نوع نمایش ها با مردم مختلف مصاحبه و آن گفتگو ها را ضبط می کند و با مجموع صحبت ها و تحقیقاتی که از یک موضوع خاص به دست می آورد، نمایشنامه ای خلق می کند. بر این اساس نمایشنامه تولید شده در واقع محصول اسناد و گزراش های رسمی و مستند است که با ویرایش و تنظیم دوباره به شکل درام در می آید و به صحنه کشیده می شود.
بنا بر این تعریف، قهرمان این نوع نمایش ها به جای افراد واقعی صحبت می کنند. در شیوه ورباتیم به جای اقتباس تجربیات و مشاهدات ، مستقیم به خود واقعیت رجوع می شود. البته گفته می شود این تعریف چندان هم مشخص کننده شیوه ورباتیم نیست زیرا که بسیاری از نویسندگان مدعی هستند شخصیت هایشان را از جهان واقعی گرفته اند. اما موضوع این است که در تئاتر ورباتیم چیزی که مهم است سندیت گفتگو ها است. آنها مدعی هستند نمایشنامه هایشان منبع قابل اعتماد اطلاعات است.
دراماتیست تئاتر وربایتم همچون یک روزنامه نگار عمل می کند. او موظف است حقیقت را بیان کند و تا آنجایی که به درام لطمه نخورد حقیقت را بیان کند. همان طور که یک روزنامه نگار باید اعتماد مخاطبش را به دست آورد شیوه ورباتیم نیز به دنبال جذب این اعتماد است. با این شیوه تئاتر به کمک روزنامه نگاری می آید و کمبود های آن را جبران می کند. اما به هر صورت شیوه ورباتیم به دنبال خلق درام و نمایش است و نمی تواند دقیقا جای روزنامه نگار را بگیرد.
ورباتیم نوعی تئاتر مستند است. از این رو می توان به خوبی از این شیوه برای اطلاع رسانی به مردم و مطرح کردن مسائل سیاسی و اجتماعی روز بهره برد. جر و بحث های دادگاهی، مناظره های سیاسی و مشکلات اجتماعی خوراک خوبی برای این نوع نمایش ها است. برای مثال محتوای نمایش هایی چون « نام من راشل کوری است»،« رنگ عدالت» و « گفتگو با تروریست ها» در مورد مسائلی چون زجر مردم فلسطین ، نژاد پرستی، بی عدالتی و خطر تروریسم جهانی است.
در دیباچه کتاب توضیح داده شده که هدف از نوشتن این کتاب معرفی شیوه های گوناگون استفاده از تئاتر ورباتیم با توجه به مقالات دست اول پیشگامان این تئاتر است. همچنین علاوه بر این که خواننده را با این واقعیت آشنا می کند که مرزبندی صریحی برای تئاتر ورباتیم وجود ندارد، برای دوست داران این روش فرصتی ایجاد می شود تا با سوالاتی نظیر معنای واقعیت و داستان، تمرین، تحقیق، تدوین، تکنیک های اجرای و نمایش آشنا شود. مقالات و مصاحبه های جمع آوری شده در این کتاب هر یک محصول مباحثات فراوان تاریخ تئاتر مستند است.
در این کتاب مقاله هایی از روبین سوانس ، آلکی بلاث و نیکلاس کنت گنجانده شده که همگی در این نوع تئاتر فعالیت کرده اند و نمایش های به یاد ماندنی ای به روی صحنه برده اند. از کارهای سوانس می توان به نمایش« کتاب آشپزی عربی اسرائیلی»،« فراتر از مرز» اشاره کرد که با این روش نوشته شده است. «بیا بیرون الی» اولین نمایش الکی لایث، نمایش های برتر سال 2004 است که از طرف منتقدان تایم اوت تقدیر شد. ریچارد نورتون تایلر نیز مدیر تحریریه امور امنیتی روزنامه گاردین انگلیس است. نمایش های دراماتیک وی که به تئاتر های قضایی معروفند، عبارتند از: «رنگ عدالت»، «شنبه خونین»، و «دادخواست». دادخواست در سالن تری سایکل به نمایش در آمد و موضوعش پرسش و پاسخ از شاهدان دادگاهی تخیلی در مورد جرائم خشونت علیه عراق در دولت تونی بلر بود.
این کتاب همچنین شامل گفتگوی دیوید هیر و ماکس استافورد لارک و نیکلاس کنت و دن استوارد در باره موضوع تئاتر ورباتیم است.
این کتاب برای پژوهشگران تئاتر های دیگر مفید است و می تواند اطلاعات خوبی درباره تئاتر مستند به دانشجویان تئاتر ارائه و آنها را با شیوه های روز تئاتر دنیا آشنا کند.
این کتاب شامل دیباچه ای است که تا حدودی مفهوم تئاتر وربایتم را توضیح می دهد و پنج فصل دارد که عبارتند از : روبین سوانس، دیوید هیر و ماکس استافورد کلارک، آلکی بلایث، ریچارد نورتون تایلر و نیکلاس کنت.
« استافورد کلارک: من فکر می کنم ورباتیم اسلحه نویی است که آزادی عمل بیشتری به نویسنده می دهد تا گه گاه از پشت میز کامپیوتر و زیر شیروانی (یا هر جایی که امروزه نویسندگان در آن می نویسند) فاصله بگیرد و به میان جامعه برود و»[2]
پی نوشت:
[1] صفحه 13 کتاب
[2] صفحه 69 کتاب
من هومبولتم . هادی خورشاهیان. انتشارات تندیس. چاپ اول. تهران: 1390. 1500 نسخه.120صفحه. قیمت: 9500تومان.
« سفر همیشه از نقطه صفر آغاز می شود. این برای شما شاید خیلی جای تعجب داشته باشد، ولی برای من با اندیشه های عجیب و غریب، اصلا هم عجیب نیست. من حرف های از این فلسفی تر هم خیلی بلدم. سال ها ست به فوتبال هم از زاویه فلسفی نگاه می کنم. گاهی اوقات هم از زاویه زبانشناسی. ماجرایی که می خواهم برایتان تعریف کنم، بی هیچ تردیدی هولناک ترین ماجرایی است که در طول حیات بشریت ممکن است برای یک نفر اتفاق بیقتد. البته برای یک نفر نیست تعداد ما خیلی بیشتر است. من ، صفورا، مهرنوش، پدر صفورا، میکاییل، پرویز، اسفندیار، ابولفضل، یوریک، ارلت. فکر کنم بس است. اگر قرار باشد اسم ببرم تا صد صفحه دیگر فقط باید اسم ردیف کنم. تازه شما که هیچ کدام از این آدم های سرگردان را نمی شناسید. شاید همه این صفحات را هم که بخوانید باز نفهمید چی به چی است. »[1]
هادی خورشاهیان چند سالی است که در زمینه شعر و داستان پست مدرن مشغول تجریبات جدید است . کتابهایش گرچه مخاطب عام ندارد اما توانسته مخاطب خاص خود را در بازار کتاب جستجو کرده و به دنبال خود بکشاند. من هومبولتم آخرین رمان خورشاهیان روایت از هم گسیخته و پست مدرنی است که توسط نشر تندیس وارد بازار کتاب شده است.
من هومبولتم نوشته هادی خورشاهیان داستان مردی است به نام بردیا که با اسم مستعار هومبولت ظاهر می شود و می نویسد. او روزنامه نگاری است که کارش به مشاهده و بررسی واقعیات می گذرد اما به زودی در مرزهای واقعیت و خیال سرگردان می شود. بردیا ازدواج کرده و کم کم خیال می کند دختری نیز دارد. تصورات و اندیشه های بردیا کم کم بر زندگی اش سایه ای تاریک می اندازد. او که در صفحه ورزشی می نویسد و گزارش گر ورزشی تلویزیون و رادیو است ، به نویسندگی رو می آورد و نرم نرم گرایش به بیان مطالب فلسفی و زبانشناسی پیدا می کند.
در جایی از کتاب می نویسد: درست که فکر می کنم می بینم بلاهایی که توی زندگی سر من آمده است از همان اختراعات اولیه بشر بوده است، فکر، رویا، خواب، زبان و خط.
کتاب پر از جملاتی است که پهلو می زند به نکات فلسفی و زبان شناسی و در فصلی از کتاب نیز خواننده به جای اینکه داستان بخواند با شعر مواجه می شود. این رمان رمان آشفته ای است که پراکندگی ذهن هومبولت یا بردیا را به تصویر می کشد. رمانی پست مدرن که درگیری اش با مفاهیمی چون ذهن، رویا، خواب، زبان و جهان است .
ماجرای این رمان با پراکندی خاصی که دارد قابل فروکاستن به خطی ساده نیست با این حال می توان هومبولتی مشاهده کرد که زمان را از زندگی خود حذف کرده و به شکلی از بی زمانی رسیده است. او مرز دنیای زندگان و مردگان را شکسته و مردگانی را مشاهده می کند که با وی سخن می گویند، مردگانی داستانشان را روایت می کنند و حتی برخی از قسمت های داستان این مردگان هستند که راوی قصه هستند. هومبولت به خواب و رویا پناه برده است به شکلی که تشخیص واقعیت و مجاز را برای خواننده نیز دشوار کرده است. راوی ذهنی از هم گسیخته دارد و صحبت هایش به هذیان گویی شباهت پیدا می کند.
شخصیت هایی چون اسفندیار از همکاران هومبولت، پرویز و میکاییل که در جایی از داستان ظاهر می شوند در واقع مرده اند اما در جایی از کتاب به عنوان همزاد راوی ظاهر می شوند. راوی به همان شکل که در ذهنیت خود دچار سرگردانی و پراکندگی است همچنان نیز به جاهای عجیب و غریب و مکان های شگفت و بی ارتباط سرک می کشد. گاهی در تهران زندگی می کند و دقایقی بعد در جهان مردگان دیده می شود. برای همین هم داستان در هاله ای از ابهام باقی می ماند. با این حال زبان طنز داستان کتاب را برای ما خواندنی می کند. هر چند این طنز یک جور دهن کجی کردن به جهان است و تلخی ویران کننده ای را بازتاب می دهد.
در پشت جلد کتاب به نقل از ویلهلم هومبولت آمده است: انسان عمدتا با موضوعات زندگی می کند و حتی احساس و رفتار او بستگی به تصوراتش دارد. او موجود منحصر به فردی است که زبان، احساس و رفتار را به او یا برای او انتقال می دهد.
ویلهلم هومبولت که بردیا شخصیت اصلی داستان این کتاب به نام وی روزنامه نگاری می کند، زبان شناس اتریشی است که در سال 1767 متولد شده و در سال 1835 درگذشت. وی در زمینه تفکر فلسفی و زبان شناسی فعالیت کرده و به نقد حکومت و دولت پرداخته است. او در بسیاری از معاهدات مربوط به جنگ و صلح در کشورش فعال بوده و سخنان مهمی درباره آزادی بیان کرده است.
خورشاهیان درباره داستان خود می گوید: در این کتاب چون فقط به توصیف درون خود پرداخته ام، روایت شکل پست مدرنی به خود گرفته است. من در ضمیر ناخودآگاهم، زوایای پنهانی داشتم که کاملا درونی بوده است و خواستم در داستانم خیلی غیر مترقبه باشم. در واقع می شود گفت این کتاب نمایش ناخودآگاه من به عنوان نویسنده است.
« دو تا پیرمرد نشسته اند چند متر آن طرف تر و شطرنج بازی می کنند، اما هر دو زیر چشمی به من و مهرنوش نگاه می کنند و زیر لب چیزی می گویند. ناگهان متوجه ماجرا می شوم. آن ها مهرنوش را نمی بینند و فکر می کنند من دیوانه ام. فکر می کنند؟ واقعا آن ها فکر می کنند یا من واقعا دیوانه ام؟ بعضی وقت ها خوشحال می شوم که دنیای من این شکلی است. خوبی دنیا این است که چیزی را از دست نمی دهی.»[2]
هادی خورشاهیان دانش آموخته زبان و ادبیات انگلیسی است و تا کنون سی جلد کتاب در زمینه شعر و داستان و نقد ادبی منتشر کرده است. از کتاب های او می توان به مجموعه شعر های« انسان پرنده است»،« عصر روزهای جمعه»،« درخت ها عقلشان می رسد» و مجموعه داستان های« باشد ایستگاه بعدی»،« کشوری که شکل چکمه است»،« اعتراف بر سه شنبه» و « من کاتالان نیستم» اشاره کرد.
پی نوشت:
[1] صفحه 5 کتاب
[2] صفحه 78 کتاب
حکم مرگ. موریس بلانشو. مترجم: احمد پرهیزی. انتشارات مروارید. چاپ سوم. تهران: 1392. 1100 نسخه. 126صفحه. قیمت: 4400تومان.
«صدای خر خرها چنان رسا و قوی شده بود که از پشت درهای بسته آپارتمان هم به گوش می رسید. این تن ناهوشیار انگار با آمد و رفت های درون اتاق غریبه بود و با احتضار خود نیز.»[1]
حکم مرگ داستان زندگی و شاید بهتر است بگویم داستان مردن زنی است به نام ژ که نوشتن درباره او یک بار دیگر وی را به مرگ نزدیک می کند. زنی که مردنش نوشته می شود در واقع یک بار دیگر می میرد. نوشتن مرگ ژ مردن وی را در عین حال به تعویق می اندازد و با دست کشیدن از نوشتن جایی بیرون از نوشته ، بیرون از داستان، می میرد.
حکم مرگ، مرگ ژ را بیان نمی کند و اجازه می دهد مرگ در جایی دیگر اتفاق بیفتد. جایی شاید در ذهن مخاطب، در اندیشه نویسنده و یا در واقعیت.
ژ به شدت بیمار است و هیچ امیدی به زنده بودنش نیست. با این حال همه چیز وی در همین دست و پنجه نرم کردن با مرگ است که تعریف می شود. شادی و امید و مقاومت ژ بسته به همین مرگی است که پیش روی دارد.
بلانشو در متن داستانش می نویسد: "برای آنکه بتوانیم بگوییم این زن، باید به طریقی واقعیت مجسمش را از او سلب کنیم، باید باعث شویم غایب شود، باید او را نابود کنیم."
راوی در این داستان پیچیده فلسفی حکم مرگ ژ است که هر روز بالای سر او ظاهر می شود. حتی در جایی از داستان ژ راوی را نشانه می رود و او را مرگ خطاب می کند. راوی در نهایت با تزریق مرفین کار ژ را یکسره می کند. سایر شخصیت های داستان نیز چاره ای ندارند جز تسلیم به مرگ ژ . جز اینکه کمکی باشند برای به پایان رسیدن ژ در حکم مرگ.
بلانشو فیلسوف و نویسنده فرانسوی و از نویسندگان مهم دهه چهل میلادی است که خود انزوا و مرگ را تجربه کرد. او هرگز حاضر به هیچ مصاحبه ای نشد و یک بار نیز بر اثر اشتباه پژشکی تا دم مرگ رفت. او طی عمل یک اشتباه پژشکی مرگ را تجربه کرد و از آن پس این تجربه سایه سنگینی بر تمامی آثارش گذاشت. نوشته های او سراسر درباره مرگ است.
اولین رمان وی تومای ناشناخته نام دارد که در سال 1932 نوشت. «جنون روز» یکی دیگر از داستان های وی است که با ترجمه یدلله رویایی منتشر شد.
حکم مرگ یکی از مهمترین آثار او است که در عین حال اندیشه های فلسفی نیز در آن گنجانده شده است. وی نظریات شناخته شده ای نیز درباره ادبیات معاصر دارد که از آن جمله اند، «ضد نظریه ادبی»، «امر خنثی» و «غیاب کتاب».
مترجم در مقدمه کتابش درباره این داستان می نویسد: داستان بلندی که پیش روی تان است نخستین بار در 1948 منتشر شد. بنیاد این اثر چنان که از نامش بر می آید بر مرگ نهاده شده است. مرگ اما مرکز نوشتار و نوشته های بلانشو است و به زعم او مرکز هر نوشتاری. نوشتن چرخیدن به سمت امر موحش، سخن گفتن با امر ناشناخته و داخل شدن به مکان غریب است. نویسنده به مانند اورفه پا به سیاهی شب مرگ که همان شب ادبیات است می گذارد و با عباراتی مبتذل از مرگ سخن می گوید...
داستان خصلتی معما گون دارد دارد: تن جایگاه تجربه (به طور کلی) و تجربه مرگ است. طبق قاعده تن باید بمیرد. اما تن قاعده را برهم می زند و مردن را نمی پذیرد. چیزی می میرد( همه چیز می میرد حتا زمان) اما تن نمی میرد. این معما و این راهرو ها ( که مکانی بلانشویی است) شاید خواننده را به یاد رب گریه و بورخس با هزار توهای پر رمز و رازشان بیندازد. اما در این راهرو ها، هیچ راز سر به مهری وجود ندارد. راهرو ها و اتاق ها همه شبیه یکدیگرند، حتا شهر نیز همان راهرو است منتها در مقیاسی بزرگ تر و گسترده تر. پشت در اتاق ها همیشه یک نفر دارد می میرد.
در پایان این داستان پیچده گفتاری از ژاک دریدا فیلسوف فرانسوی ضمیمه شده که درباره زندگی و اندیشه و آثار موریس بلانشو است و می تواند رمز و راز این داستان را بهتر فهم کند. این کتاب هم داستان زنده ای دارد و هم اندیشه های فلسفی بلانشو را به خوبی به نمایش می گذارد. در واقع حکم مرگ یکی از کتاب های مهم این فیلسوف منزوی است.
در پشت جلد کتاب می خوانیم:« چه می شد اگر انسانی که در بستر مرگ افتاده، خود را به تمامی تسلیم مرگ نکند؟ چه می شد اگر کسی که به علتی[( یک بیماری هولناک یا هر چیز دیگری) رو به مردن می رود، ناگهان مرگ را متوقف کند و نمیرد؟ حکم مرگ قصه زنی است که چنین می کند. اما ماجرا در عالم رویا رخ نداده است، همه چیز و آن زن سال ها پیش در میان خود ما زندگی کرده است، گرچه عجیب به نظر می رسد. حکم مرگ حکایت جدال همیشگی بشر با مرگ است.
«قلبش همچنان درد می کرد اما علایم بیماری کاهش یافته بود، یک بار دیگر او پیروز شد. دوباره حرف از درمان تازه به میان آمد: نیاز مبرمی به این درمان داشت، حال یا به این دلیل که زود به وضع موجود خاتمه دهد یا از این روی که دیگر اهداف بزرگی همچون زیستن و جان به در بردن اقناعش نمی کرد. او اکنون به تکیه گاهی استوار، به تصمیمی قاطع احتیاج داشت. »[2]
پی نوشت:
[1] صفحه 47 کتاب
[2] صفحه 25 کتاب
معماری زبان و ذهن در فلسفه ویتگنشتاین. نویسنده: آنتونی کنی. مترجم: محمدرضا اسمخانی. انتشارات ققنوس. چاپ اول. تهران: 1392. 1100 نسخه.343صفحه. قیمت: 16000تومان.
ویتگنشتاین یکی از مهم ترین فیلسوفان تحلیلی است که تلاش کرد از چشم انداز دیگری به فلسفه زبان و فلسفه ذهن بپردازد. این کتاب نیز با توجه به اندیشه های ویتگنشتاین و از دو منظر زبان و ذهن سیر تحول اندیشه این فیلسوف مهم را پی می گیرد.
در مقدمه کتاب که به قلم مترجم نگاشته شده، آمده است:
این کتاب که به قلم یکی از فلاسفه تحلیلی بنام است، با تمرکز بر دو حوزه فلسفه زبان و فلسفه ذهن، به شرح سیر تحول اندیشه ویتگنشتاین می پردازد( که خود یکی از برجسته ترین فیلسوفان تحلیلی است). آنتونی کنی در دو فصل نخست، زندگی پر حاشیه ویتگنشتاین و زمینه فکری و فلسفی وی را ترسیم می کند، و سپس در فصول سوم تا یازدهم به ترتیب به واکاوی این آثار می پردازد: دفتر یادداشت ها، رساله، ملاحضات فلسفی، گرامر فلسفی، پژوهش های فلسفی، و در باب یقین. فصل دوازدهم و پایانی کتاب نیز نسبت فلسفه متقدم و متاخر ویتگنشتاین را تحلیل می کند.
از نقاط قوت این کتاب می توان به دو مورد اشاره کرد. اول این که نویسنده خود برآمده از سنت فلاسفه ای – نظیر الیزابت آنسکوم- است که شاگردان ویتگنشتاین در زمان حیاتش و ویراستاران آثار وی پس از مرگش بوده اند، آثاری که اهمیت ویژه ای برای فهم عناصر ارزشمند فلسفه ویتگنشتاین دارند؛ دوم این که کنی، با تمرکز بر آثار منتشر شده بین دو اثر کلاسیک ویتگنشتاین، بر پیوستگی تفکر متقدم و متاخر وی تاکید می کند.
عنوان اصلی این کتاب «Wittgenstein» است که مترجم (با استناد به مقدمهای که بر این کتاب نوشته است) به دو دلیل آن را به عنوان محتوامدارِ «معماری زبان و ذهن در فلسفه ویتگنشتاین» تغییر داد: دلیل اول این بود که، بنا به کلام نویسنده یعنی آنتونی کنی، «زبان» و «ذهن» دو پنجرهای هستند که وی از چارچوب آنها در فلسفه ویتگنشتاین نظر کرده و حجم قابل ملاحظهای از آثار ویتگنشتاین معطوفند به وارسی پیچیدگیهای این دو سپهر و دلیل دوم این بود که خود ویتگنشتاین فلسفه ورزی را بیشباهت به معماری نمیدانست.
این کتاب 12 فصل دارد که به ترتیب عبارتند از «طرح زندگینامهایی فلسفه ویتگنشتاین»، «میراث فرگه و راسل»، «نقادی مبانی ریاضیات»، «نظریه تصویری گزاره»، «متافیزیک اتمیسم منطقی»، «برچیدن اتمیسم منطقی»، «پیشنگری، التفاتیت و تحقیق پذیری»، «فهمیدن، فکر کردن و قصد کردن»، «بازیهای زبانی»، «زبانهای خصوصی»، «در باب شکاکیت و یقین» و «پیوستگی فلسفه ویتگنشتاین». در پایان نیز فصل کوتاهی پیوست شده که پیشنهادهایی برای بیشتر مطالعه کردن درباره فلسفه ویتگنشتاین دارد.
کنی در مقدمه کتابش درباره فلسفه ویتگنشتاین می نویسد:
وقتی به انتشار مجموعه مقالاتی در کتاب میراث ویتگنشتاین پرداختم، متاسف شدم که تاثیر ویتگنشتاین ظاهرا نه رو به اوج، بلکه رو به افول بود. به باور من، برخی از بصیرت های ویتگنشتاین در فلسفه زبان و فلسفه ذهن مقوم پیشروی هایی برگشت ناپذیر در این موضوعات بودند. اما اکنون یا فراموش شده اند و یا ناشناخته اند. وی معتقد است افول واقعی ویتگنشتاین معلول فقدان متون قابل دسترس یا نبود کمک هایی برای فهم آن ها نبود، بلکه علتش تحولات ایجاد شده در سبک فلسفی در اروپا و امریکا بود. ویتگنشتاین در سراسر حیاتش ارتباط بین علم و فلسفه را به نحو کاملا متفاوتی لحاظ می کرد.
ویتگنشتاین در رساله می نویسد:" فلسفه یکی از علوم طبیعی نیست، کلمه فلسفه باید به معنای چیزی باشد که بالا یا پایین علوم طبیعی قرار دارد و نه در کنار آن ها" به این باور فلسفه باید پیش از هر پژوهش علمی ممکن باشد.
لودویگ ویتگنشتاین فیلسوف مشهور اتریشی در سال 1889 در وین اتریش به دنیا آمد و در سال 1951 در کمبریج انگلستان درگذشت. این اندیشمند معاصر در منظومه تفکری خود توجه زیادی به فلسفه زبان و فلسفه ذهن داشت.
«درباره رنگها»، «درس گفتارهای زیبایی شناسی»، «کتابهای آبی و قهوهای: تمهیدات؛ پژوهشهای فلسفی»، «یادداشتها 1916 – 1914»، «پژوهشهای فلسفی»، «رساله منطقی – فلسفی»، «فرهنگ و ارزش» و «لودویگ ویتگنشتاین، نامههایی به پائول انگلمان و لودویگ فون فیکر» عناوین تعدادی از کتابهای منتشر شده ویتگنشتاین به زبان فارسی است.
این کتاب برای پزوهش گران فلسفه و دانشجویان و علاقمندان فلسفه کتاب مفیدی است چرا که در این کتاب نویسنده با دیدگاهی تحلیلی نقبی به تمامی آثار و زندگی ویتگنشتاین زده و از این رو می تواند چشم انداز روشن تری از اندیشه های این فیلسوف ارائه دهد.
خاطرات پس از مرگ. ژان دوتور. مترجم: محمد مجلسی. چاپ اول. انتشارات دنیای نو. تهران: 1392. 1000 نسخه.96 صفحه. قیمت: 4500 تومان.
«تدی گفت: اینو تو خونه من گذاشت، خونه قدیمیم، دوازده سال پیش. گفت برای اینکه سالم بمونن اما دیگه اونا رو ازم نگرفت. جا به جا که شدم اینو با خودم بردم اما از وقتی که مرد می خواستم اینو برگردونم.»[1]
مرگ یکی از بنیادی ترین مفاهیمی است که همواره ذهن بشر را به خود مشغول داشته. ور رفتن به مرگ شکل دیگری از میل به جاودانگی را در خود دارد.
اگر انسان بتواند فضایی را در ذهن مجسم کند که در آن خودش حضور نداشته باشد و به نوعی تصور خودش در ان فضا معنایی نپذیرد یعنی انسان دارد مرگ خودش خودش را تصور می کند. نویسندگان زیادی تلاش کرده اند در نوشتار خود یک چنین تجربه ای را باز نمایی کنند.
در رمان خاطرات پس از مرگ نویسنده با دیدگاهی فلسفی به واکاوی مسئله مرگ و زندگی می پردازد. در بخشی از داستان گفته می شود: اگر درست به این قصه بی اندیشیم متوجه می شویم که جدایی روح از جسم نه تنها عذاب آور نیست، بلکه خوب و مفید است. زیرا آدمی پس از مرگ از درد سیاتیک و انواع و اقسام دردها و بیماری ها آسوده می شود.
قهرمان داستان در شصت و پنج سالگی از دنیا می رود و با گذشت چندین روز از مرگش، در می یابد که می تواند ببیند و بشنود.
این رمان روایت تجربیات شخصیتی است که زندگی را تجریه کرده و با حواس پنجگانه خود در یافته و این بار مرگ را با دو حس بینایی و شنوایی خود دریافت می کند.
الیویه قهرمان داستان در سال های زندگی خود همیشه و هر زمان به مرگ فکر کرده و بعد از مرگ همچنان به تامل کردن درباره آن مشغول می شود. او به این نکته نیز پی میبرد که در آن دنیا، گذشت ایام و «وقت و ساعت»، با زندگی زمینی بسیار متفاوت است. دهها سال در زندگی زمینی در عالم ابدیت به یک چشم برهم زدن میگذرد… روح الیویه مدتی در اطراف گور خود تنها و سرگردان میماند، تا آن که روح انسان دیگری به نام «هاداماس» نزد او میآید. او جز روح هاداماس، روح دیگری در اطراف خود نمیبیند، پس از آشنایی با این روح که حتی مرد و زن بودنش مشخص نیست، با ماجراهای بسیار روبهرو میشود. و همراه او به آپارتمان همسر بیوهی خود، ماری فرانسواز میرود و از ازدواج ماری فرانسواز با ریموند صمیمیترین دوست خود باخبر میشود. اما این ابتدای قضایاست، او با هاداماس روح مرموزی که گاهی ناپدید میشود، گاهی باز میآید و داستانها و بحث و جدلهایی دارند، که ما را به تفکر و تأمل وا میدارند.
این رمان یکی از رمان های درگیر کننده دوتور است که به عمیق ترین مسائل بشری به دیدی ژرف و تامل بر انگیز نگاه می کند.
ژان دوتور خاطرات پس از مرگ را در سال 2004 نوشت . این نویسنده در سال 2011 درگذشت. وی نویسنده فرانسوی است که در زمان حیاتش در برخی از مهم ترین انجمن های ادبی کشور فرانسه عضو بود و توانست برنده جایزه هیات داوران انجمن ژان ژیونو شود. البته وی یکی از نویسندگان پر کار فرانسه بود که در حدود هفتاد اثر از خود به جای گذاشت. اما ترجمه های معدودی از اثارش به زبان های دیگر بر گردانده شده است. خاطرات پس از مرگ اولین اثر وی است که به زبان فارسی برگردانده شده و توسط انتشارات دنیای نو به جامعه ادبی ایران عرضه شده است.
ژان دوتور در مقدمه کتابش درباره خود می نویسد: دانستن شرح حال و داستان زندگی نویسندگان بی فایده و بی نتیجه است. بعضی از نویسندگان با آن که زندگی پر شور و پر ماجرایی داشته اند، آثار درخشان و ارزشمندی به وجود نیاورنده اند اما در میان نوشته های نویسندگانی که زندگی خود را بسیار ساده و بی حادثه گذرانده اند گاهی شاهکار های ادبی حیرت انگیزی می توان یافت.
او در سن هفت سالگی مادرش را از دست داد و در 20 سالگی و در دوران جنگ جهانی دوم در زندان محبوس شد. دوتور نتوانست فضای زندان را تحمل کند و 6 هفته بعد از دستگیریاش از زندان فرار کرد و به پاریس بازگشت تا در دانشگاه سوربون به تحصیل در رشته فلسفه بپردازد.
این موضوع اکنون شامل نویسنده این کتاب می شود. از دیگر کار های این نویسنده می توان به « هنگام سپیده دم» برنده جایزه ادبی منتقدین در جنگ دوم جهانی ،« تاکسی های مارن»،« هراس عشق»،« خاطرات یک کودک» برنده جایزه ادبی سن سیمون 2000. اشاره کرد.
منتقدین رمان خاطرات پس از مرگ را اثری برجسته و فلسفی می دانند که در عین حال از کشش و جاذبه خاصی برخوردار است و به زبان ساده و سبک عالی نوشته شده است.
« روبی کمی از نوشیدنی اش نوشید و نگاه خیره و سنگینش را به رالف دوخت " نظریه بزرگ ات در مورد پدرم چیه؟ می دونم که یه نظریه داری"
" نظریه بزرگ من در مورد آسکر؟"
" زود باش"
" اون نقاش بزرگی بود"
" معلومه که نظرت همینه، وگر نه خودت رو اینقدر به دردسر نمی انداختی. منظورم تصور اصلی ایه که همه این مصاحبه ها و تحقیقات گردش می چرخن. "
" چی باعث شده فکر کنی چنین نظریه ای دارم؟"
" می دونم که داری. بگو دیگه . صادقانه نظرت در مورد کارش چیه؟"
سکوتی حاکم شد که آبستن افکار جورواجور آن دو بود. »[2]
پی نوشت:
[1] صفحه 174 کتاب
[2] صفحه 76 کتاب
بازپرسی زنگ می زند، محکمه وجدان. ج. پ. پریستلی. مترجم: حسین خوانین شیرازی. انتشارات افکار. چاپ اول. تهران: 1392. 1100 نسخه.143صفحه. قیمت: 7500تومان.
«شما در زمان خوبی ازدواج می کنید. در بهترین زمان و به زودی بهتر هم خواهد شد. در ماه گذشته تنها به این دلیل که کارگران معدن اعتصاب کردند، در این باره که ما در آینده ای نزدیک با دردسرهای کارگری رو به رو خواهیم شد حرف های صدتا یه غاز می زنند. نگران نباشید. ما بدتر از اینها را پشت سر گذاشته ایم. ما کارفرمایان سرانجام داریم با هم متحد می شویم تا به خوبی از منافع سرمایه محافظت کنیم. ما به روزی که رونق روزافزون و پایداری داشته باشیم چشم دوخته ایم.»[1]
بازپرسی زنگ می زند، روایتی است درباره هفت شخصیت به نام های آرتور بیرلینگ، سیبل بیرلینگ، شیلا بیرلینگ، اریک بیرلینگ، ادنا، جرالد کرافت و گول، بازپرسی که حضورش فضای خانه را به هم می زند.
نمایشنامه با یک مهمانی شروع می شود. زمانی که همگی اینها بر سر میز شام قرار دارند و خدمتکار مشغول پذیرایی از آنها است. مهمانی به مناسبت نامزدی جرالد و شیلا برگذار شده است. آقای بیرلینگ کارخانه دار ثروتمندی است و جرالد فرزند یکی از رقبای وی. آنها معتقدند سرمایه داری پیشرفت های چشم گیری خواهد کرد و آشوب های کارگری خطری برای آنها نخواهد داشت و همه آنها ترس های بی پایه و ابلهانه ای است. از نظر آنها عدالت و حقیقت همان منطق سرمایه داری است. در حالی که همان زمان دختری به علت خوردن مواد ضد عفونی کننده به شکل دردناکی در بیمارستان جان می دهد و بازپرسی که خبر این واقعه را به خانواده آنها می دهد معتقد است آنها این دختر را به سمت خودکشی کشانده اند.
بازپرس به شکل زیرکانه ای حقایقی را از زبان آنها بیرون می کشد و متوجه می شویم این دختر کارگر سابق کارخانه بیرلینگ بوده که به خاطر رهبری یک اعتصاب کارگری وی را بیرون کرده اند. وی هر جا برای کار درخواست داده است هم پیمان های بیرلینگ وی را اخراج کرده اند و سرانجام به جرالد پناه آورده و او نیز وی را رها کرده است.
آشکار شدن این حقایق، ظاهری متفاوت از این خانواده بر ملا می کند. پی.آر. وود منتقد ادبیات نمایشی درباره این اثر می نویسد: این نمایشنامه نقدی بر اجتماع است. نویسنده مانند ایبسن و پیروانش در نسل قبلی نمایشنامه نویسان، ابتدا تصویری از رفاه و بهرهمندی طبقه متوسط به ما نشان می دهد و پس از آن فساد و پوسیدگی پشت پرده را آشکار می سازد.
جان بوینتون پریستلی در 13 سپتامبر 1894، در برادفورد انگلستان به دنیا آمد. پدرش مدیر مدرسه بود و مادرش را در کودکی از دست داد. از شانزده سالگی در روزنامه های برادفورد مطلب می نوشت. در جریان جنگ جهانی اول در ارتش خدمت کرد و با مدال افتخاری که از سوی دولت دریافت کرد توانست برای ادامه تحصیل وارد دانشکده ترینیتی هال کمبریج شود. لیسانسش را در رشته ادبی گرفت و ساکن لندن شد و از آن زمان در زمینههای مختلف ادبی بهصورت حرفه ای قلم زد.
ابتدا با جستارنویسی و نقد ادبی شروع کرد و در میان آثار این دوره اش می توان به کتاب های «شخصیت های خنده آفرین انگلیسی»، «شاد کردن»، «همنشینان خوب» و «رمان انگلیسی» اشاره کرد. پریستلی در سال 1932 نمایشنامه نویسی را بهعنوان حرفه اصلی خود انتخاب کرد و تا پایان عمرش 25 نمایشنامه نوشت که هرکدام بارها در انگلستان و آمریکا و دیگر کشورهای جهان به روی صحنه رفتند.
«گوشه خطرناک»، «زمانی که ازدواج می کنیم»، «پایان پیروزی غرب»، «آقای جانسون در اردن» «آخر بهشت»، «قبل از این هم اینجا بوده ام»، «کورنیلوس»، «مردم سرگردان»، «رویای روز تابستانی»، «وطن فرداست» و «موسیقی در شب» نام تعدادی از مشهورترین نمایشنامه های پریستلی اند. پریستلی در زمینه داستان نویسی نیز نویسنده ای چیره دست بود و داستان های زیادی نوشت که از آن جمله می توان به این کتابها اشاره کرد: «روز خوش»، «مکان دیگر»، «مردان روز رستاخیز»، «بگذار بخوانند» و «باران در گودزهیل». وی سرانجام در 14 اگوست 1984 درگذشت.
«هرکس باید خودش راهش را پیدا کند. خودش باید از خودش و خانوادهاش مراقبت کند.... اگرچه راهی را که این آدم های عوضی نشان می دهند یا از آن حرف می زنند و درباره آن قلم فرسایی می کنند، این است که همه باید فکر هم باشند و از هم مراقبت کنند. مثل این که ما زنبورهای عسل در یک کندو ـ جماعت ـ هستیم که در هم می لولیم و یک چنین مزخرفاتی! ولی شما جوان ها به حرف من گوش دهید. من در کوره حوادث و تجربه آن را آموخته ام. هرکس باید به فکر خودش باشد.»[2]
پی نوشت:
[1] صفحه 24 کتاب
[2] صفحه 31 کتاب