کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

باید از اول طور دیگری شروع می شد

باید از اول طور دیگری شروع می‌شد


کتاب را که باز می‌کنی، از همان اول، نسترن رها خودش را به روایت می‌کشاند و تکلیف همه‌چیز را یکسره می‌کند. آن‌قدر بی‌پرده و آسوده که میل به آسودگی در خواننده هم ایجاد می‌شود.


 

ایام بی‌شوهری. نسترن رها. تهران: انتشارات ققنوس. چاپ دوم: 1389. 1650 نسخه. 184 صفحه. 3500 تومان.  

  

 

«من یک بار سی و نه سال پیش در بیمارستانی در تهران متولد شدم و زندگی را مثل همه‌ی همسالانم و هم جغرافیایی‌هایم در بخشی از تهران آغاز کردم و با آن خو گرفتم، اما پیش از آن در زادگاه اجدادی‌ام متولد شده بودم. در یک خانواده‌ی خانزاده‌ی روستایی که به قول مادرم: "بالا بالاها راش نبود، پایین پایینا جا نبود." با همه‌ی تفکرات چنین خانواده‌ای در جغرافیای کویری ایران. بار سوم سال 1357 با انقلاب مردم سرزمینم متولد شدم؛ تولدی درست یک سال قبل از بلوغ.»[1]

او اولین جمله‌اش را چنین می‌نویسد که اسمش چیست و تقریبن چهل سال دارد، مجرد و ساکن تهران است. بعد هم شروع می‌کند به واگویه‌ی آن‌چه او را واداشت تا ایام بی‌شوهری را بنویسد.

کتاب شش فصل دارد که هرکدام از فصل‌ها برهه‌ای از زندگی شخصیت اصلی رمان را تشکیل می‌دهند، مانند خانه، تولد، بزرگ شدن، سرنوشت و ایام بی‌شوهری. منطق متن مبتنی‌بر نگارش وبلاگی در فضای مجازی اینترنت است، هر مطلب یک عنوان دارد و در زیر هر عنوان، جمله‌ها راحت و بی‌خیال آمده‌اند و هر کلمه در جایی که دلش می‌خواهد نشسته‌اند. حتی در جاهایی با کامنت‌ها هم مواجه می‌شویم. فصل‌ها و زیرفصل‌ها، به‌اضافه‌ی خورده‌روایت‌های پخش در داستان، فضایی را ایجاد کرده‌اند که به‌راحتی می شود با راوی برخورد نزدیک داشت.

 

نسترن رها از چهارراه ولی‌عصر می‌نویسد، از همان سی‌دی فروشی که ممکن است گذر هر کسی به آن بیفتد، از کلیدی می‌نویسد که چند بار در قفل می‌چرخد و برای زن‌های تنها حرف غریبه‌ای نیست و از خرید‌ها و قرارهای زنانه می‌نویسد و خلاصه از هرچیزی که در یک قدمی خواننده است و انگار زندگی خود خواننده‌ی ماجرا ست.

«دو سال است دیگر کسی را نمی‌بینم. خسته شده‌ام از دختری که پشت ویترین ازدواج گذاشته شده بود با آن مانتو و مقنعه. مدام باید از پشت ویترین بیرون می‌آمد که دیگران بررسی‌اش کنند. جنسش چیست؟ مارک تولیدی‌اش چیست؟ رنگش را آیا می‌توان تغییر داد؟ آیا با روسری هم ست می‌شود؟ یعنی همیشه باید بدون آرایش باشد؟

اگر شما را هجده سال وارسی می‌کردند چه می‌کردید؟ آیا خودتان از پشت ویترین ازدواج پایین نمی‌آمدید؟

دیگر بس است.»[2]

نسترن رها در ایام بی‌شوهری آه و ناله را شروع نمی‌کند. شاید در آغاز چنین به نظر برسد که او به‌دنبال شرایطی غیر از شرایط کنونی زندگی خود است، ولی او سعی دارد تمامی این پیشفرض‌ها را به چالش بکشد و مدام در متن، بلند بلند فکر می‌کند و درنهایت هم همان‌قدر خانه‌ی خلوت و ساکت خود را دوست دارد که هیاهوی یک خانه‌ی کوچک متأهلی را.

او هنوز هم سردرگم است و کتاب را با این جمله به پایان می‌رساند که «باید از اول طور دیگری شروع می‌شد.»[3]



[1] صفحه‌ی 83 کتاب

[2] صفحه‌ی 115 کتاب

[3] صفحه‌ی 184 کتاب

از کتاب‌های سلینجر ژاپن

از کتاب‌های سلینجر ژاپن  


نکته‌ی قابل ذکر در مورد این ترجمه از آثار موراکامی، اگرچه باید متذکر شد که تعدادی از داستان‌های موجود در این کتاب پیش از این هم به فارسی برگردانده شده‌اند، ترجمه از زبان اصلی یعنی زبان ژاپنی است، گرچه این مورد همیشه امتیاز یک اثر نیست ولی در این متن، با ترجمه‌ی روان و قابل‌قبولی روبه‌رو هستیم.


داستان‌های عجیب توکیو.

داستان‌های عجیب توکیو. هاروکی موراکامی. ترجمه‌ی قدرت‌الله ذاکری. تهران: انتشارات افراز. چاپ نخست: 1390. 1100 نسخه. 168 صفحه. 4200 تومان. 

 

«من، موراکامی، نویسنده‌ی این جملات هستم. این داستان توسط  سوم شخص روایت خواهد شد، اما قرار است راوی در شروع چهره نشان دهد. مانند نمایش‌های قدیمی، مقابل پرده خواهم ایستاد و بعد از پایان معارفه تعظیم خواهم کرد. زمان خیلی کوتاهی طول می‌کشد، پس فکر کنم از سر لطف و تحمل همکاری کنید. این‌که چرا می‌خواهم در این‌جا چهره‌ام را نشان دهم، به این دلیل بود که فکر کردم بهتر است "چند واقعه‌ی عجیب"را که در گذشته برایم اتفاق افتاد، رو در رو روایت کنم.»[1]  

در نسخه‌ی اصلی کتاب به زبان ژاپنی، پنج داستان کوتاه «مسافر ناگهانی»، «خلیج کوچک هانالِی»، «همه‌جا ممکن است پیدایش کنم»، «سنگی به‌شکل کلیه که هر روز جابه‌جا می‌شود» و «میمون شیکاگو» به چشم می‌خورد که در ترجمه‌ی فارسی این کتاب، از داستان کوتاه «مسافر ناگهانی» خبری نیست. در مقدمه‌ی کتاب، دلیل نیامدن این داستان کوتاه در برگردان فارسی، «قابل چاپ نبودن» داستان ذکرشده است.

در آغاز برگردان فارسی داستان‌های عجیب توکیو پیش از چهار داستان کوتاه موجود در کتاب، مقدمه‌ای نسبتاً طولانی آمده است که نام شخص خاصی را به‌عنوان نویسنده در پایین خود ندارد، ولی به نظر می‌رسد که مقدمه‌ی حاضر، مقدمه‌ی مترجم است.

«ساندی تایمز» هاروکی موراکامی را موفق‌ترین و تاثیرگذارترین نویسنده‌ی حال حاضر می‌داند. چراکه این نویسنده‌ی پنجاه‌ونه‌ساله‌ی ژاپنی، با تیراژ‌های میلیونی، کتاب‌هایش را در ژاپن به فروش می‌رساند. برای نمونه، جنگل نروژی توانست در سال پنجم انتشار خود، سه و نیم میلیون نسخه فروش داشته باشد. همچنین داستان‌های موراکامی به چهل زبان دنیا ترجمه شده‌اند. «تایمز» کتا‌ب‌های موراکامی را با غذاهای رنگ و آب‌دار ژاپنی مقایسه می‌کند و آن‌ها را مخلوطی از چندین و چند ادویه‌ی ادبی می‌داند.

گروهی معتقدند که دیگر وقت آن فرا رسیده است تا موراکامی جایزه‌ی نوبل ادبیات را از آن خود کند. شاید بی‌راه نباشد، چراکه خالق باپشتکار تصویرهای زنده و زندگی‌هایی چون همه، آن‌قدر خوب می‌نویسند و آن‌قدر ایده برای نوشتن و بازنوشتن دارد که تصویرهایش بتواند جهان را فتح کند.

نکته‌ی قابل ذکر در مورد این ترجمه از آثار موراکامی، اگرچه باید متذکر شد که تعدادی از داستان‌های موجود در این کتاب پیش از این هم به فارسی برگردانده شده‌اند، ترجمه از زبان اصلی یعنی زبان ژاپنی است، گرچه این مورد همیشه امتیاز یک اثر نیست ولی در این متن، با ترجمه‌ی روان و قابل‌قبولی روبه‌رو هستیم.

داستان‌های عجیب توکیو.

کتاب داستان‌های عجیب توکیو شامل چهار داستان است؛ داستان نخست با نام «خلیج کوچک هانالِی» به زندگی زنی می‌پردازد که نوازنده‌ی پیانو در بار خودش است، داستان دوم، داستان مردی در جست‌وجوی شوهر گمشده‌ی یک زن است، «سنگی به‌شکل کلیه که هر روز جابه‌جا می‌شود» سومین داستان از این مجموعه است که ورود و خروج ناگهانی زنی شگفت‌انگیز به زندگی یک نویسنده است و درنهایت چهارمین داستان، ماجرای تقابل یک میمون و یک زن عادی است که به‌نظر می‌رسد بهترین داستان این مجموعه باشد.

گروهی معتقدند که دیگر وقت آن فرا رسیده است تا موراکامی جایزه‌ی نوبل ادبیات را از آن خود کند. شاید بی‌راه نباشد، چراکه خالق باپشتکار تصویرهای زنده و زندگی‌هایی چون همه، آن‌قدر خوب می‌نویسند و آن‌قدر ایده برای نوشتن و بازنوشتن دارد که تصویرهایش بتوانند جهان را فتح کنند.

«... چیزی که بیش از همه برایم فوق‌العاده بود این مساله است که با بودن در ارتفاع، به انسانی به نام من عملا دچار دگرگونی شد." او در مصاحبه‌اش این‌طور ادامه داد. "یعنی بدون این دگرگونی، نمی‌توانستم زندگی طولانی‌تری داشته باشم. وقتی به ارتفاع می‌روم، تنها من و باد آن‌جا هستیم. جز این هیچی نیست. باد من را دربر می‌گیرد و تکان می‌دهد. باد کسی به نام من را درک می‌کند. همزان من باد را درک می‌کنم. پس ما همدیگر را می‌پذیریم و مصمم هستیم با هم زندگی کنیم.»[2]

پی نوشت:

[1] پشت جلد کتاب

[2] صفحه‌ی 114 و 1115 کتاب

هزار و یک زن که می‌نویسند

هزار و یک زن که می‌نویسند  


تو باید حرف بزنی، باید بنویسی، باید باشی و روایت کنی وگرنه خواهی مرد. این راز تمام شهرزادهای روی زمین است. این راز نوشتار زنانه است. نوشتاری که چون نوشتار همسر راوی، نیازی به انزوا و مقدمه‌چینی و مواردی از این قبیل ندارد.


بهار برایم کاموا بیاور

بهار برایم کاموا بیاور. مریم حسینیان. تهران: انتشارات کتابسرای تندیس. چاپ نخست: 1389. 2000 نسخه.  181 صفحه. 3600 تومان. 

«فقط این‌جاست که هیچ‌چیز تغییر نکرده. تکیه می‌دهم به در. دیوارها سفیدند. جای خالی همه‌ی آن‌چه بوده‌اند و حالا نیستند بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود. تمام زمین را پر کرده‌ام از شمع‌های کوتاه و باریک که زود تمام می‌شوند. نشسته است و همراه با من به شمع‌ها نگاه می‌کند. نفس عمیقی می‌کشم. هیچ خاطره‌ای نمانده است در این اتاق. هیچ خاطره‌ای!»[1]

تو باید حرف بزنی، باید بنویسی، باید باشی و روایت کنی وگرنه خواهی مرد. این راز تمام شهرزادهای روی زمین است. این راز نوشتار زنانه است. نوشتاری که چون نوشتار همسر راوی، نیازی به انزوا و مقدمه‌چینی و مواردی از این قبیل ندارد. از این رو ست که مریم حسینیان می‌نویسد، راوی زن شروع می‌کند به نوشتن و این باز گفتن و باز گفتن ادامه پیدا می‌کند تا شاید کلام بتواند درمان باشد.

زن راوی، زنی با تمامی ویژگی‌های یک زن ایرانی کلاسیک است. او با مجموعه‌ی نامه‌هایی که کلیت کتاب را می‌سازند، در تلاش برای ارتباط گرفتن با مخاطبی است که همسر نویسنده‌ی اوست؛ همان مردی که او و دو کودکش را به انزوا کشانده است تا شاید چشمه‌ی قریحه‌اش بجوشد و بتواند چیزی بنویسد. 

بیرون همیشه برف می‌بارد و هیچ بهاری در انتظار او نیست. این‌جا ست که شهرزاد قصه‌گو دست به کار می‌شود و راهی به‌سوی زندگی باز می‌کند.

زن و دو کودک مرد، در خانه‌ای دور از شهر زندگی می‌کنند، چون مرد خانه می‌خواهد بنویسد و به سکوت و آرامش نیاز دارد، اما مرد هر روز باید به سر کار برود، مسیری طولانی را طی کند و دوباره همین مسیر را برگردد. از سوی دیگر، زن با کابوس‌های ذهنی خود درگیر می‌شود، با حضور همیشگی همسایه‌ی خود دست و پنجه نرم می‌کند. بیرون همیشه برف می‌بارد و هیچ بهاری در انتظار او نیست. این‌جا ست که شهرزاد قصه‌گو دست به کار می‌شود و راهی به‌سوی زندگی باز می‌کند.

رمان بهار برایم کاموا بیاور بیست‌وسه فصل دارد که در زیر هر کدام از آن‌ها، نام و تاریخی به چشم می‌خورد که به ما همیشه فرآیند نوشتن را یادآوری کند.

شاید رمان بهار برایم کاموا بیاور اتفاق خارق‌العاده‌ای در ادبیات داستانی نباشد، ولی دقت مریم حسینیان به جزئیات، شناخت او نسبت به پاره‌ای از عناصر داستانی و احاطه‌ی او بر آن‌چه از آن حرف می‌زند، نویدبخش آینده‌ی خوبی برای نوشتار او و هم برای خواننده‌ی فارسی‌زبان است.

«دست می‌برم لای موهایم. یک مشت پر رنگی می‌آید توی دستم. شمع روشن می‌کنم و راه می‌افتم. "سلام" دستش را می‌گذارد روی لبش و هیس می‌کشد. من که ساکتم! من همیشه ساکت بوده‌ام. کفش‌های چوبی‌ام را بیرون می‌آورم تا صدای پایم را هیچ‌کس نشنود. وسط اتاق آبی می‌نشینم. حتی صدای نفس‌هایم می‌پیچد توی اتاق. ناخن‌هایم شکسته‌اند. باز هم کف اتاق را می‌خراشم.»[2]

پی نوشت:

[1] صفحه‌ی

[2] صفحه‌ی 144 کتاب

قلبت را برای زندگی کوک کن

قلبت را برای زندگی کوک کن 


قهرمان‌های کوچک داستان، ساده‌دلانه در انتها در کنار هم قرار می‌گیرند و با قلب‌های کوچکشان زندگی را کوک می‌کنند. ساعت‌ها با قلب انسانی که برای قلب انسان‌ها می‌تپد تنظیم می‌شوند و این‌گونه است که گرتل و فلورین نبض هستی را در دست می‌گیرند.


 
کوکی. فیلیپ پولمن

کوکی. فیلیپ پولمن. تهران: ترجمه‌ی فرزاد فربد. کتاب‌های پریان وابسته به انتشارات کتاب پنجره. چاپ نخست: 1390. 1100 نسخه. 80 صفحه. 3000 تومان. 

 

«بعضی داستان‌ها هم چنین حالتی دارند. وقتی آن ها را کوک کنید دیگر چیزی جلودارشان نیست؛ آن‌قدر جلو می‌روند تا به مقصد موعود برسند، و هرقدر شخصیت‌های داستان سعی در عوض کردن شخصیت خود داشته باشند، موفق نمی‌شوند، این یکی از همان داستان‌هاست که حالا کوک شده است و می‌توانیم آن را آغاز کنیم.»[1]  

شیوه‌ی پرداخت این داستان، شیوه‌ی جالب توجهی است. فیلیپ پولمن داستان را با واقعیت مخلوط می‌کند و شخصیت‌ها ‌از دل داستان نویسنده‌ی توی کتاب بیرون می‌آیند و زیاد هم البته مهم نیست که کدام توی داستان هستند و کدام نه، چراکه کتاب‌های پریان، همه را در یک قطع رقعی با تصویرها و یادداشت‌های حاشیه‌ای به خواننده عرضه می‌کند، کتابی که یک نفس می‌توان آن را خواند و زمین نگذاشت.

قهرمان‌های کوچک داستان، ساده‌دلانه در انتها در کنار هم قرار می‌گیرند و با قلب‌های کوچکشان زندگی را کوک می‌کنند. ساعت‌ها با قلب انسانی که برای قلب انسان‌ها می‌تپد تنظیم می‌شوند و این‌گونه است که گرتل و فلورین نبض هستی را در دست می‌گیرند.

کتاب به‌جز متن اصلی داستان، دربردارنده‌ی کادرهایی است که در آن‌ها نوشته‌های کوچکی به چشم می‌خورند که خواندنشان خالی از لطف نیست. برای نمونه در مورد مواجه کارل که شاگرد ساعت‌ساز است و دکتر کالمنیوس چنین می‌خوانیم:

«حالا داریم به اصل ماجرا می‌رسیم. فلسفه‌ی دکتر کالمنیوس این است. او می‌خواهد کارل باورش کند. خب، شاید حرفی در آن باشد. خیلی آدم‌ها فکر می‌کنند کافی ست آرزویی کنند تا برآورده شود. وقتی بلیت بخت‌آزمایی می‌خرند چنین فکری نمی‌کنند؟ و بدون شک تصور شیرینی است. اما اشکالی دارد...»[2]

و هرقدر شخصیت‌های داستان سعی در عوض کردن شخصیت خود داشته باشند، موفق نمی‌شوند، این یکی از همان داستان‌هاست که حالا کوک شده است و می‌توانیم آن را آغاز کنیم.

فیلیپ پولمن یک نویسنده‌ی تمام‌وقت است. دست کم این را از کتاب‌هایی که از او به فارسی برگردانده شده است به‌خوبی می‌توان دریافت؛ پل شکسته، روزی روزگاری در شمال، کنت کارلشتاین، مترسک و خدمتکارش و نیروی اهریمنی‌اش همگی توسط همین ناشر و همین مترجم روانه‌ی بازار شده‌اند،

لازم به ذکر است که این کتاب با عنوان ساعت‌ساز در سال 1381 با ترجمه‌ی محمد قصاع به بازار کتاب راه یافته است. از همین مترجم کنت‌ کارل‌ اشتین‌ یا اهریمن‌ شکارچی‌ و دختر مرد آتش‌باز نیز به چاپ رسیده است. البته غیر از این دو مترجم، کسان دیگری هم دست به ترجمه‌ی فیلیپ پولمن زده‌اند، ولی از میان آن‌ها فرزاد فربد و محمد قصاع پرکارتر بوده‌اند.

«فیلیپ پولمن (1946) در نوریچ انگلستان متولد شد. او فارغ‌التحصیل زبان انگلیسی از دانشگاه کالج اکستر در آکسفورد است. نویسندگی حرفه‌ی اصلی اوست. کسانی که از خواندن شاهکار او "مجموعه‌ی داستانی نیروی اهرمینی‌اش" لذت برده‌اند، اینک با "کوکی" بار دیگر به توانایی و استعداد او در داستان‌نویسی پی می‌برند»[3]

چیزی که در پاره‌ای از کتاب‌های موجود در بازار کتاب به چشم می‌خورد و باعث تاسف است این است که با وجود این‌که کتاب‌ها با وسواس انتخاب می‌شوند و هزینه و وقت و انرژی زیادی را هم به خود اختصاص می‌دهند ولی بهتر بود در زمینه‌ی واژه‌گزینی و رفتار سلامت با زبان مکث می‌شد و وقت بیشتری به این امر اختصاص می‌یافت تا فارسی سلیس‌تری به مخاطب اصلی این کتاب‌ها که نوجوانان هستند ارائه می‌شد.

پی نوشت:

[1] صفحه‌ی 9 کتاب

[2] صفحه‌ی 32 کتاب

[3] پشت جلد کتاب

 

مرده‌ها باز می‌گردند

مرده‌ها باز می‌گردند 


شما یک بار باید دست به انتخاب بزنید حتی اگر دیر شده باشد و یا اگر همه‌چیز را هم از دست داده باشید. باید سرنوشت را بسازید و در آن دخیل باشد. جایی از تاریخ متعلق به شماست،


 
توسری‌خور.

توسری‌خور. گابریله دانونزیو. ترجمه‌ی بهمن فرزانه. تهران: انتشارات پنجره. چاپ دوم: 1390. 1100 نسخه.  104 صفحه. 3000 تومان.  

«واقعیت... واقعیت... ولی آیا چنان عملی قبیح امکان داشت که واقعیت پیدا کند؟ آیا امکان داشت که مردی که ظاهرا دیوانه نبود، بله نبود، تن به آن‌چنان واقعیتی شنیع بدهد.»[1]  

شما یک بار باید دست به انتخاب بزنید حتی اگر دیر شده باشد و یا اگر همه‌چیز را هم از دست داده باشید. باید سرنوشت را بسازید و در آن دخیل باشد. جایی از تاریخ متعلق به شماست، حتی اگر شما سیاستمدار، هنرمند سرشناس یا چیزی از این دست نباشید.

جیووانی در انتظار اعدام است که این ماجرا را برای ما باز می‌گوید؛ او از ماجرای زندگی خود و انتخاب خود در واپسین لحظه‌های زندگی‌اش سخن می‌گوید. این مرد در تمام زندگی‌اش آن‌قدر سست عمل کرده است که همه‌چیز را بدون انتخاب پیش ببرد، ولی یک بار و فقط یک بار به‌خاطر عشق به فرزند خود، این قاعده را کنار می‌گذارد و دست‌به‌کار می‌شود.

این کتاب در مورد آدم‌هایی است که در اطراف ما هم دیده می‌شوند. اگر بیشتر دقت کنیم، آن‌ها را بهتر خواهیم دید چراکه در عمل و در بیشتر اوقات، آن‌ها از دید غایب هستند و به‌هیچ‌وجه در حساب نمی‌آیند. ما از آن‌ها با تعابیری چون دست‌وپاچلفتی، بی‌اراده و توسری‌خور یاد می‌کنیم. در پیرامون چنین افراد هم معمولا کسانی پرسه می‌زنند که درست در تقابل رفتاری با ایشان قرار دارند؛ آن‌ها کسانی هستند که از فرد توسری‌خور نهایت بهره‌برداری را می‌کنند. 

نکته‌ی جالب توجه در مورد این نویسنده، دلبستگی شدید و عجیب او به اشیا است. او جمله‌ی معروفی دارد که می‌گوید "اشیا بیهوده برای من جنبه‌ی حیاتی دارند." و این‌گونه است که قصر محل اقامتش، مملو از شیء‌های ریز و درشت است که از آن جمله می‌توان به مجموعه‌ی ارزشمند کاشی‌های ایرانی قیمتی او اشاره کرد.

گابریل دانونزیو در ایتالیا به دنیا آمد. نخستین مجموعه از شعرهای او درست زمانی منتشر شد که شانزده‌ سال بیشتر نداشت و پس از چاپ چند مجموعه‌شعر دیگر، پس از 1897، مجموعه‌ای از رمان‌های خود با نام‌های بامداد بهاری، شهر مرده، جیوگوندا و افتخار را به خوانندگان ارزانی داشت. بعد هم به‌سراغ روزنامه‌نگاری و نقد هنری رفت و پس از آن، تاریخ‌نگاری را هم محک زد.

گابریله دانونزیو.

دانونزیو در زمان جنگ جهانی، به‌صورت داوطلبانه به ارتش ایتالیا پیوست و در همین گیر و دار، یک چشم خود را از دست داد و در همان سال‌ها فاشیسم را بنیان نهاد.

او در نهایت در سال 1938 در ویلای شخصی خود و در اوج شهرت درگذشت. از معروف‌ترین رمان‌های او می‌توان به پیروزی مرگ و آتش اشاره کرد که شهرتی جهانی دارند. دانونزیو جووانی اپیسکوپو یا همان توسری‌خور را در سال 1892 نوشت که بعدها از روی آن، فیلمی به همین نام ساخته شد. نکته‌ی جالب توجه در مورد این نویسنده، دلبستگی شدید و عجیب او به اشیا است. او جمله‌ی معروفی دارد که می‌گوید «اشیا بیهوده برای من جنبه‌ی حیاتی دارند.» و این‌گونه است که قصر محل اقامتش، مملو از شیء‌های ریز و درشت است که از آن جمله می‌توان به مجموعه‌ی ارزشمند کاشی‌های ایرانی قیمتی او اشاره کرد.

«اکنون من هر شب این یک جفت کفش را کنار هم دم در اتاق می‌گذارم. برای او. شاید اگر از این‌جا رد شود آن‌ها را ببیند. شاید هم آن‌ها را می‌بیند ولی به آن‌ها دستی نمی‌زند. شاید هم می‌داند که اگر من آن کفش‌ها را صبح روز بعد سر جای خود یکی در کنار دیگری نبینم، دیوانه خواهم شد... شما خیال می‌کنید که من دیوانه هستم؟ نه، نه، از نگاه شما خیال می‌کنم که شاید به شک افتاده‌اید. نه آقای محترم، هنوز دیوانه نشده‌ام. آن‌چه را که دارم برایتان تعریف می‌کنم واقعیت دارد. همه‌چیز آن واقعیت دارد. مرده‌ها باز می‌گردند.»[2]

پی نوشت:

[1] صفحه‌ی 62 کتاب

[2] صفحه‌ی 12 کتاب

 

عملیات دک کردن کپک

عملیات دک کردن کپک 


باربارا خالق آینه‌ها ست، آینه‌های صیقلی که وقتی بچه‌ها در مقابل آن‌ها قرار می‌گیرند از دیدن چهره‌ی خود شگفت‌زده می‌شوند و لبخند به لب می‌آورند چرا که انتظار ندارند کسی بیاید آن‌ها را با خودشان که بزرگ‌ترهای دیگر سعی در نفهمیدنش دارند روبه‌رو کند، نفهمیدن چیزی که مادر اسکار هم سعی در مخفی کردن و دیگرگونه جلوه دادن آن دارد.


عملیات دک کردن کپک

عملیات دک کردن کپک. باربارا پارک. ترجمه ی نازنین دیهیمی. تهران: نشر ماهی. چاپ نخست: 1390. 2000 نسخه. 80 صفحه. 2000 تومان. 

 

«باربارا پارک از بهترین و بامزه‌ترین نویسنده‌ها برای کودکان و نوجوانان است. مجموعه‌اجراهای جونی‌بی جونز، که از نوشته‌های او برای کودکان است، دائماً در فهرست پرفروش‌ها قرار دارد و رمان‌هایی که برای نوجوانان نوشته بیش از چهل جایزه را از آن خود کرده‌اند. او در زمینه‌ی علوم تربیتی تحصیل کرده و با شوهر و دو پسرش در آریزونا زندگی می‌کند.»[1]  

نویسنده‌های وطنی چگونه فکر می‌کنند که نمی‌توانند ایده‌هایی چون ایده‌ی عملیات دک کردن کپک را روی کاغذ بیاورند؟ این همیشه سوالی خیره‌کننده است برای رسیدن به جوابی که شاید این‌قدر پیش روی ماست که نمی‌توانیم آن را ببینیم. باید گفت که موضوع برای نوشتن و ایده برای پرداختن از آسمان نمی‌آید و درست همین مشغولیت‌های هر روزه و هر ساعته‌ی ماست که هر دم آبستن ماجرایی ست.

اسکار مشغول نقشه کشیدن برای دک کردن برادر خود، رابرت است. به همین سادگی و با همین کلافگی هر روزه که اتفاق می‌افتد و به چشم نمی‌آید. این بار اسکار بر خواسته‌ی خود پا می‌فشارد و برای هدفش طرح و برنامه دارد که هر کدام از مرحله‌های عملیات در یک فصل جداگانه آمده است.

باربارا خالق آینه‌ها ست، آینه‌های صیقلی که وقتی بچه‌ها در مقابل آن‌ها قرار می‌گیرند از دیدن چهره‌ی خود شگفت‌زده می‌شوند و لبخند به لب می‌آورند چرا که انتظار ندارند کسی بیاید آن‌ها را با خودشان که بزرگ‌ترهای دیگر سعی در نفهمیدنش دارند روبه‌رو کند، نفهمیدن چیزی که مادر اسکار هم سعی در مخفی کردن و دیگرگونه جلوه دادن آن دارد.

کتاب در فصل نخست با این جمله‌ها آغاز می‌شود:

«تا جایی که یادم آمده هیچ‌وقت خیلی از برادرم خوشم نمی‌آمده. هیچ‌وقت. کار احمقانه‌ای هم است که بخواهم جور دیگری وانمود کنم.

خیلی سعی کرده‌ام این موضوع را به مادرم حالی کنم ولی ظاهرا دوزاری‌اش کج است. همیشه جواب‌هایی شبیه این می‌دهد که: "تو که جدی نمی‌گی اسکار. خودت هم که می‌دونی ته دلت برادرت رو دوست داری."

این خوب است که کودکان با خود و مسایل اطرافشان روراست باشند ولی تا چه حد به آن‌ها اجازه داده می‌شود که بی‌پرده و صادق باشند؟ تا کجا این صداقت عریان به ما آسیب نخواهد رساند؟

البته اشتباه می‌کند من ته دلم معتقدم که "برادرم یه عوضیه".

از همان روز اولی که مامان از بیمارستان آوردش خانه، فهمیدم که عوضی از آب در می‌آید.»

این خوب است که کودکان با خود و مسایل اطرافشان روراست باشند ولی تا چه حد به آن‌ها اجازه داده می‌شود که بی‌پرده و صادق باشند؟ تا کجا این صداقت عریان به ما آسیب نخواهد رساند؟

نکته‌ی مهم دیگری که در این کتاب و محصولات دیگری از این دست که از آن‌سوی آب به ما می‌رسند توجه را جلب می‌کند این است که نوع برخوردها گاهی با شیوه‌های رفتاری و تربیتی ما چونان تفاوت دارد که ما را شگفت‌زده می‌کند. لزوما هیچ ارزشگزاری خاصی در این بین مدنظر نیست که کدام‌یک بهتر و کدام‌یک بدتر است بلکه صرفا می‌توان به شیوه‌های دیگر نیز در مواجه با کودکان توجه کرد و آن‌ها را مورد مطالعه قرار داد شاید نسبت به شیوه‌های کنونی ما کاراتر و ارزنده‌تر باشند.

خانم پارک کودکان را واقعی‌تر و ملموس‌تر به تصویر می‌کشد و با آن‌ها گام به‌ گام پیش می‌رود. شاید برای والدین و بزرگ‌سالانی که ممکن است این کتاب را در دست بگیرند، خوش‌آیند نباشد که کودکان را به این شکل ببینند و بپذیرند ولی باربارا پارک زیبایی کودکی را با تمام ابعادش پیش چشم می‌آورد، طوری که فکر می‌کنی او خود در این دنیا زندگی می‌کند و آن را مثل کف دست می‌شناسد.

پی نوشت:

 [1] پشت جلد کتاب