باز دیدن کلمهها
توصیف ساختار دستوری زبان فارسی. محمدرضا باطنی. تهران: موسسهی انتشارات امیرکبیر. چاپ بیستو سوم 1389. 10000 نسخه. 198 صفحه. 3200 تومان.
«توصیف ساختمان دستور زبان فارسی نخستین کتاب کاملی است که بر پایهی زبانشناسی عمومی نوشته شده است و اساس آن «تجزیه و تحلیل یازده هزار جملهی امروزی است که از کتابها، مجلات، روزنامهها و نوشتههای مختلف استخراج شده است.»
سطرهای بالا متعلق به قسمتی از متن پشت جلد کتاب توصیف ساختار دستوری زبان فارسی است که به ما دورنمایی از آنچه قرار است با آن مواجه شویم را نشان میدهد. این کتاب نه فصل دارد که فصل نخست آن، دربارهی تعریفهایی کلی و پایهای چون تعریف زبان، کارکرد زبان، ساختمان و دستور زبان فارسی، توصیف و معایب دستور زبانهای موجود و رابطهی صورت و معنی گفتو گو می کند. فصل دوم نظریهی زبانی مقوله و میزان بحث می شود؛ واجشناسی توضیح داده میشود و در برابر اصطلاحهای انگلیسی، معادلهای فارسی گذاشته میشود و در فصلهای بعد هم نویسندهی کتاب، که به موضوع مورد بحث کاملن مسلط است قدمبهقدم ما را پش میبرد. البته لازم به ذکر است که محمدرضا باطنی در زمینهی دستور و زبان فارسی صاحبنظر هستند و این کتاب به کسانی توصیه میشود که اول از همه، پایهی ابتدایی شناخت دستور زبان فارسی و اطلاعاتی در حوزهی زبانشناسی را داشته باشند و دوم اینکه به دنبال روشهای تحلیل جدید و روزآمد در این حوزه باشند و علاقهمند به پیگیری مباحثی از این دست باشند. اگرچه محمدرضا باطنی در پیشگفتار خود چونین عنوان میکند که «سعی شده مباحث این کتاب تا حد امکان ساده نوشته شود و با مثالهای فراوان همراه گردد، با وجود این، توصیف ساختار دستوری زبان فارسی کتابی فنی است و ناچار اطلاعاتی را بدیهی فرض کرده است.
باید توجه داشت، توصیفی که از ساختمان زبان فارسی در کتاب توصیف ساختار دستوری زبان فارسی آمده است برای آموزش در سطح مدارس کارایی ندارد. این توصیف بیش از آن فنی است که بتواند در سطحهای پایهای آموزش، مورد استفاده قرار گیرد، ولی میتواند پایهای برای نگارش دستورهای مختلف باشد.
در انتهای کتاب، و بعد از نه فصل پیاپی، ملحقات به چشم میخورند که مجموعهی مورد استفادهای از فهرست فعلهای نامنظم، معرفی چند کتاب برای مطالعهی بیشتر، دو واژهنامه یکی بهترتیب حروف الفبای فارسی و دیگری بهترتیب حروف الفبای انگلیسی و دو بخش دیگر که شامل چند نمودار تشریحی ساختار جمله است را شامل میشود.
محمدرضا باطنی در سال 1340 به انگلستان رفت و از دانشگاه لیدز فوق لیسانس زبانشناسی گرفت. پس از آن، باطنی در انگلستان با پروفسور مایکل هالیدی بر روی تئوری زبان برای دورهی دکترا کار کرد. در سال 1345 برای مدت کوتاهی به ایران آمد که از سوی حکومت وقت، بهعلت فعالیتهای سیاسی از خروج او ممانعت کردند و اینطور شد که تحصیل او نیمهتمام رها شد. محمدرضا باطنی بعد از مدتی همان رساله را که قرار بود در لندن از آن دفاع کند، با کمی تغییر به فارسی برگرداند و با عنوان «توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی» در دانشگاه تهران و در دورهی دکترای زبانشناسی از آن دفاع کرد. همان رساله در حال حاضر، در یک مجلد از سوی موسسهی انتشارات امیرکبیر عرضه میشود و به دست علاقهمندان میرسد.
از کتابهای دیگر محمدرضا باطنی در این حوزه، میتوان به مسائل زبانشناسی نوین، نگاهی تازه به دستور زبان، چهار گفتار در بارهی زبان و در بارهی زبان هر چهار کتاب از سوی نشر آگاه و زبان تفکر و پیرامون زبان و زبانشناسسی هر دو کتاب از سوی فرهنگ معاصر و همینطور به ترجمهی زبان و زبانشناسی نوشتهی رابرت هال منتشر شده توسط انتشارات امیرکبیر و زبانشناسی جدید نوشتهی مانفرد بی یرویش از انتشارات آکاه اشاره کرد. کتابهای دیگری هم از ایشان در بازار کتاب موجود است که بهدلیل مرتبط نبودن با کتاب حاضر از اشاره به آنها صرف نظر میکنیم.
و درنهایت لازم است اشاره کنم که اگرچه چونین کتابهایی ممکن است مخاطب گستردهای نداشته باشند، ولی توجه حرفهایها به آنها موجب دگرگونی گسترده در سطح حوزهی مورد بحثشان میشود.
نکند دلت شور پرواز فردا را میزند [1]
این برف کی آمده. محمود حسینیزاد. تهران: نشر چشمه. 1390. 1500 نسخه. 111 صفحه. 2600 تومان.
محمود حسینی زاد اگرچه بیشتر از هرچیز مترجم شناخته میشود تا نویسنده، و بااینحال که نوشتن را با نمایشنامه شروع کرده است، ولی ادامهی نویسندگی او با ورود به حوزهی ادبیات داستانی، قابل قبول بوده است.
خود حسنیزاد در گفتو گویی با خبرگذاری ایسنا میگوید: «این اثر دربرگیرندهی ۱۳ داستان کوتاه است که به زندگی بعد از مرگ و این موضوع میپردازد که برخی با درگذشتگان خود زندگی میکنند.»
«پشت پلکها آتشبازی است. فوارههایی از ستارههای سیاه.
روی سکو میرود. قدم آهسته بر میدارد. مسیر را نمیداند. ابرها راه باز میکنند. مه و دود زیر بغلش را گرفتهاند و میبرندش.
لبهی سکو ایستاده. یک پا جلو میگذارد. تودهی خاکستری جمع میشود باز میشود کش میآید و آنچنان دل میزند که مرد قلبش تیر میکشد.»
او خود کتابش را به کسانی تقدیم میکند که یا مردهاند و یا با مثل محبوبه «هر شب برای رفتهها دعا میخوانند» و در همان صفحه، پیش از هر چیز از قول حنیف قریشی میآورد که: «... مثل خیلی از آدمهای دیگر چندتایی از بهترین رفاقتهام با مردههاست...»
در این کتاب 11 داستان گرد هم آمدهاند که گویا قرار بوده است، 13 تا باشند. اگرچه من «سیاهی چسبناک شب» که در سال 1384 توسط انتشارات کاروان منتشر شده است را بیشتر از «این برف کی آمده..» دوست دارم و روایت، زبان، شخصیتپردازیها و پیرنگ و موارد دیگر را در «سیاهی چسبناک شب» قویتر مییابم، بااینوجود، این 11 داستان هم خواندی بودند.
«مرد میخواهد پای دوم را از سکو بر دارد. آنها که زیر بغل را گرفتهاند، آرام کنار میروند، رهایش میکنند. زیر بغلها دیگر خالی است. مه زیر پایش قرچی میکند و کنار میرود و مرد رهاست.
رها شد و فرو رفت به عمق صدای سریدن قطرهای اشک روی گونه از سر دلتنگی، به عمق هق، به عمق مه و ابری که تن بههم میمالند و ناله میکنند.
رها شد و فرو رفت، فرو رفت به تودهی خاکستری دلزن.»
این برف کی آمده - محمود حسینیزاد - ص 95
رُسهالده. هرمان هسه. ترجمهی پروانه فخامزاده. تهران: انتشارات بازتابنگار. چاپ نخست: 1389. 1100 نسخه. 176 صفحه. 4000 تومان.
«ده سال پیش زمانی که یوهان فراگوت رسهالده را خرید و به آن نقل مکان کرد، آن جا ملک اربابی کهنه و متروکی بود با راه های پوشیده از علف، نیمکت های خزه بسته، پلکان شکسته و باغی غیر قابل عبور از انبوه علف های هرز. بر قطعه زمین سه هکتاری جز عمارت اربابی زیبای نیمه مخروبه، اسطبل و کلبه ی عذب خانه ی معبدشکل باغ که در ورودی آن به لولاهای خمیده ی آویزان و دیوارهای آن، که زمانی به ابریشم آبی پوشیده و اکنون بستر خزه و کپک بود، ساختمان دیگری وجود نداشت.»[1]
گنجینهی ادب زبان آلمانی همیشه مائدههای خوبی برای دوستداران ادب و اندیشه در چنته داشته است و همیشه نامهای ارزندهای را پیش روی ادب دوستان میگذارد.
گرگ بیابان، سیدهارتا، سفر بهسوی شرق، در ستایش سالخوردگی، داستان دوست من، پیتر کامنزنید، پرسه زدن در مه، استاد بازی مهرهی شیشهای، دفتر شعری با عنوان از عشق و جدایی و آخرین تابستان کلینگرور از جمله آثاری هستند که از هرمان هسه به فارسی برگردانده شدهاند و حتی تعدادی از آنها نه یک بار بلکه چندین بار توسط چند مترجم و نشر گوناگون به دست خوانندهی خود رسیدهاند، از این جهت هرمان هسه نام غریبهای برای اهل ادبیات فارسیزبان نیست.
برندهی جایزهی نوبل در سال 1932، رسهالده را در سال 1914 نوشت و ترجمهی مستقیم آن از زبان اصلی، در سال 1388 به چاپ رسید و البته در همان سال، محمد بقائی (ماکان) هم ترجمهای از متن انگلیسی این رمان را به دست ناشری دیگر سپرد، ولی آنچه به ترجمهی پروانه فخامزاده نسبت به همکار خود ارجحیت میبخشد، برگردان از زبان اصلی است.
در هر صورت، بهجز رسانایی زبان، بهویژه در متن و نوشتار ادبی، موارد دیگری چون آوا و آهنگ کلمهها و جمله، چندگانگی معانی، پیچیدگیهای زبانی و متنهای زبانآورانه تقدم و ارزش ترجمه از زبان اصلی را یادآور میشوند.
رسهالده، نام یک قلعه یا قصر اربابى یا ملک اربابى بزرگ، شامل باغ، شاهنشین و قصر و مخلفات و منضمات دیگر آن است که فراگوت، قهرمان داستان، آن را خریده است و حوادث داستان در آن مکان اتفاق میافتد.
رسهالده را میتوان مکمل گرترود دانست چراکه هر دوی آنها به اعترافات یک هنرمند اشاره دارند با این تفاوت که در رسهالده این هنرمند، فراگوت نقاش نام دارد. فراگوت با دو پسر و همسرش در قلعهی اربابی زندگی میکند. در اثر تیرگی روابطش با همسر خود، پسر بزرگ خود را به شبانهروزی میفرستد، ولی پییر کوچک، فرزند دومش را هیچگاه از خود دور نمیکند. او بهراستی دلبستهی این کودک است و بسیاری از ماجراها پیرامون ارتباط او با این کودک جریان روی میدهد.
«کودک را بهندرت در بستر دیده بود و این نخستین بار بود که میدید موقع خواب، دهانش کودکانه باز نمانده است. به دهان نورسیدهی پر از حس او خوب نگاه کرد. شباهت آن را با دهان پدرش دریافت. با دهان پدربزرگ پییر، که انسانی جسور و خیالپرداز ولی تندخو و بیقرار بود. در حال تماشای کودک و طرح زدن از او به اندیشهی بازی پر معنای طبیعت با سیما و سرنوشت پدران، پسران و نوادگان فرورفت و معمای جالب و نگرانکنندهی جبر زندگی و سرنوشت بشری او را، که محقق و دانشمند نبود، به خود مشغول کرد.»[2]
مهمتر از خود داستان و سیر روایی آن، نگریستن به پیرامون و به زندگی از دریچهی نگاه یک نقاش است. در بند بالا که از متن کتاب انتخاب شده است، بهجز نمود شدت جذبه و علاقهی هنرمند نقاش به کودک خود، آنچه چشمگیر است، زاویهی دید تیزبین و نکتهسنج یک نقاش است که شاید جای دیگری نتوان سراغ گرفت. آنچه خواندن آثار نویسندگان بزرگ را خوشآیندتر میکند، ظرافتهای نوشتاری شخصی هرکدام است که بهویژه در نویسندهای چون هرمان هسه با مادهی آلمانی در دسترسش، سادگی و نرمی کلام او، از توانمندی ادبی و لطافت روان نویسنده خبر میدهد.
پی نوشت:
[1] ابتدای کتاب
[2] - صفحهی 118 کتاب
خانوادهی نیکاختر. ایرج پزشکزاد. تهران: نشر آبی. چاپ دوازدهم: 1388. 1500 نسخه. 156 صفحه. 3000 تومان.
«نیکاختر - اتفاقا اگر من به چشم مردم بط شدهام، اگر این انجمن و آن کانون برای خیریه و کوفت و زهرمار از من پل میخواهند، یک مقداری زیادیاش تقصیر ریخت و پاشهای همین بچههای توست. از اینطرف دختر پایش را توی یک کفش کرده که ماشین پورشهی آلمانی میخواهد. از آنطرف این پسرهی تن لش بیعار میخواهد...»[1]
خانوادهی نیک اختر از همان کتابهایی است که به چاپهای دو رقمی میرسند، ولی باز هم با ترس و لرز با شمارگانهای زیر دو هزار جلد روانهی بازار میشوند. شاید این مساله دلایل بیشماری داشته باشد؛ دلایلی چون قدرت خرید مردم، نبود معیارهای محک خواست خواننده در بازار کتاب، نوسانهای بیامان و غیرقابل پیشبینی قیمت کاغذ، مواد اولیهی دیگر و همینطور قیمت کارگر و سایر موارد که مستقیم یا غیر مستقیم بر قیمت کتاب تاثیر میگذارند و از سوی دیگر بر روی اراده و جسارت ناشر نیز بیتاثیر نخواهند بود.
درهرحال، تمام این گزینهها موجب شده است تا خانوادهی نیک اختر در نوبت چاپ دوازدهم خود، در هزار و پانصد نسخه به چاپ برسد تا دوباره بیماریهای صنعت نشر و فرهنگ کتابخوانی ما را به یاد بیاورد.
آسمون و ریسمون، ادب مرد به ز دولت اوست تحریر شد، حافظ ناشنیده پند از جمله کتابهای ایرج پزشکزاد هستند. اگر هیچکدام از این کتابها را نخواندهاید، او را با دایی جان ناپلئون به یاد خواهید آورد. دایی جان ناپلئون را همهکس با نام زندهیاد علی حاتمی بهخاطر میآورند و بیراه نیست اگر بگوییم بیش از هر چیز اقتباس سینمایی از این کتاب، به شهرتش کمک کرد گرچه کتاب دایی جان ناپلئون، در نوع خود ارزشمند است ولی اگر اقتباسهای سینمایی با موفقیت بر پرده بیایند، به شهرت کتابی که از آن یاری گرفتهاند کمک خواهند کرد.
گفتم که من آن دباغ عطر ندیده مولانا هستم که باید به بازار و باغها برگردم، خواجه بزرگوار میفرماید: من از دیار حبیبم نه از بلاد رقیب – مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم از آن مهمتر آن کاری است که گفتم با تاریخ مملکت دارم.
خانوادهای در آنسوی آبها و در آنطرف مرزهای سرزمین مادری خود روزگار میگذرانند و با مسائل مهاجرت و سرزمین دیگر مواجه هستند. ایرانیهای زیادی به هر دلیل در آنسوی مرزهای وطن زندگی میکنند، مسائل خود را دارند، سختیهای دورافتادگی از کشور مادری و مصیبتهای انطباق با کشور مقصد، مسالهی زبان، فرهنگ، نسل دوم مهاجران و مسائلی از این دست همیشه از دغدغههایی است که مهاجران را دنبال میکند. پرداختن به مسائل این طیف دارای اهمیت است، ولی بسیار کم و گزیده به آن پرداخته شده است.
«خان عمو – توهین نکن، محمود! این اعداد برگرفته از آن شعر ترش و شیرین خودت است که متاسفانه ملت هنرناشناس ما که بیجهت دنبال سعدی و حافظ افتاده بودند، قدر نشناخت و اجازه نداد که این جرقهی نبوغ هنری تو آسمان ادب ایران را روشن کند.
«نیک اختر – حالا واقعا چه خبر است تهران؟ بقول خانم جون مگر آنجا دمپختک خیر کردهاند؟
خان عمو – گفتم که من آن دباغ عطر ندیده مولانا هستم که باید به بازار و باغها برگردم، خواجه بزرگوار میفرماید: من از دیار حبیبم نه از بلاد رقیب – مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم از آن مهمتر آن کاری است که گفتم با تاریخ مملکت دارم.»[2]
پی نوشت:
[1] صفحهی 14 کتاب
[2] صفحه 138 کتاب
دیواری. محمود درویش. نرجمهی حمزه کوتی. تهران: انتشارات افراز. چاپ نخست: 1390. 1100 نسخه. 72 صفحه. 2500 تومان.
هزار شاعر عرب هم که باشد، همهی نشرها و مترجمها بهسراغ محمود درویش میروند و هرچه نویسندهی خوب و پرتیراز هم که در سرتاسر دنیا باشد، دست آخر همهی ناشرها سفارش ترجمهی داستانهای هاروکی موراکامی را میدهند و یا بهسراغ نویسندههای چون اویتس میروند. این به معنی بد بودن کار موراکامی و اویتس یا ضرورت نداشتن پرداختن به شعرهای محمود درویش نیست، بلکه این به معنی برخواستن موجهایی است که دامن فرهنگ و نشر را میگیرند و این مقوله را صرفن به یک هستی کالامحور فرو میکاهند.
ذکر این نکته خالی از لطف نیست که انتشارات افراز در کنار همین کتاب، سلسلهکتابهایی را با عنوان شعر همسایه، به فارسی برگردانده است و روانهی بازار کرده است. همچنین در همین مجموعه، و از همین مترجم آثار با ارزشی از شاعرانی چون آدونیس، نوری الجراح و جمال جمعه به چاپ رسیده است. مجموعهای که نوید پربار شدن ادبیات ترجمهی همین حوالی را در کشورمان میدهد.
«خواب خواهم دید نه برای تعمیر کشتیهای باد
و نه برای شکستی در جان
که اسطوره جایگاه خود را یافت: دامی در سیاق واقعیتگری.
و در همت شعر نیست که گذشتهی گذران بیگذری را تغییر دهد
و زلزلهای را بایستاند.
اما من خواب خواهم دید:
شاید سرزمینی بهخاطر من گسترش یافت
بدانگونه که انگار یکی از اهالی این دریایم.
از سؤال سخت دست بردار...»[1]
هزار شاعر عرب هم که باشد، همهی نشرها و مترجمها بهسراغ محمود درویش میروند و هرچه نویسندهی خوب و پرتیراز هم که در سرتاسر دنیا باشد، دست آخر همهی ناشرها سفارش ترجمهی داستانهای هاروکی موراکامی را میدهند و یا بهسراغ نویسندههای چون اویتس میروند.
شعر عرب از دوران جاهلی تا به امروز، گزینههای خوبی را برای شعرخوانی پیش روی هر خوانندهی اهل ذوقی قرار داده است. زبان عربی امکانهای زبانآورانهی فراوانی برای خلق ادبیاتی از جنسی دیگر را در خود پنهان کرده است. شاید زبان عربی به دلایلی، زبان امروزین و برای ارتباطات معاصر زبان در خور توجهی نباشد، ولی در حوزهی شعر نه امروز، بلکه همیشه دارای قابلیتهای منحصربهفردی بوده است.
محمود درویش را شاعر مقاومت میدانند. درویش در پنجمین دههی زندگی خود به سر میبرد و تاکنون بیستوپنج کتاب از شعرهای او منتشر شدهاند که بسیاری از این کتابها به فارسی برگردانده شدهاند و در اختیار مخاطب علاقهمند به این حوزه قرار گرفتهاند.
بحث بر سر زندگی و مرگ است، این ذات هستی است که در این مجموعه مورد خطاب قرار گرفته است، چیستی وجودی آدمی و فراتر از آن، مفهوم عدم و امکان. درویش هم چون بسیارانی دیگر یارای مقاومت در برابر این برساختهی غولآسای غوطهور در توهم و حقیقت را نداشته و به آن ورود کرده است و در آن غوطهور گشته است. اگر سؤال این است که او به این مقوله چگونه نگریسته است و پاسخ خود را به چه شکل یافته است، باید منظومهی دیواری را خواند تا به جواب دلخواه رسید.
«در این منظومه، محمود درویش، هرچه بیشتر به زندگی و ذات مبهم آن میپردازد. با لذت نوشتن، دربارهی حیاتی که همواره تاریک و بیپاسخ مانده از دیرگاهان، محمود درویش را میبرد تا آنسوی اساطیری که حس میکند خود اوست. گیلگمش، سیمرغ، انکیدو، مرگ و... خود شاعر است.»[2]
پی نوشتها:
[1] صفحهی 47 کتاب
[2] صفحهی 8 و 9 کتاب
قلعه متحرک. دایانا واین جونز. ترجمهی شراره صدیق. تهران: کتابسرای تندیس. چاپ سوم: 1389. 2000 نسخه. 302 صفحه. 6000 تومان.
«در این پازل جادویی هیچچیز و هیچکس آنچه به نظر میآید نیست. سرنوشتها به هم گره خورده و هویت انسانها با هم عوض میشوند. جادوگر طلسمی بهدنبال هاول فرستاده است. آیا سر نخ شکستن این طلسم درون ابیات یک شعر است؟ قرارداد اسرارآمیز بین شیطانک آتش، کلیسیفر چیست؟در این داستان جذاب در هر صفحه با شگفتی تازهای روبهرو خواهید شد! وقتی سرانجام آخرین نبرد بین جادوگر و هاول پایان میپذیرد تمام قطعات پازل به شکل جادویی بر سر جای خود قرار میگیرند.»[1]
شاید اگر حوصله نکنید و کتاب را تا جایی پیش نبرید، نتوانید از دنیای فانتستیک کتاب لذت ببرید چراکه تا نیمههای کتاب بسیاری از معانی قابل فهم نیستند و از آن طرف، روند ماجراها کمی کند پیش میرود، ولی به خواننده توصیه میشود تا صبر پیشه کند و ضعف تالیف یا قلم مترجم را تاب آورد تا به جاهای خوب ماجرا برسد.
برای هر سه خواهر ماجراهای عجیب و غریب و درعینحال بههمتنیدهای رخ میدهد و آنها را وارد فضایی گردابمانند میکند که همهی چیزهایی که در آن میچرخند در نهایت همگی به یک جا میرسند.
از دایانا واین جونز، توسط کتابسرای تندیس و با ترجمهی خانم صدیق خانهی هزارتو و قلعهای در آسمان هم منتشر شدهاند که اگرچه در هیچکجای کتاب به سریالی بودن این کتابها اشاره نشده است، ولی بهنظر میرسد که این سه کتاب در پی هم و از مجموعهی گستردهتری انتخاب شدهاند.
برای هر سه خواهر ماجراهای عجیب و غریب و درعینحال بههمتنیدهای رخ میدهد و آنها را وارد فضایی گردابمانند میکند که همهی چیزهایی که در آن میچرخند در نهایت همگی به یک جا میرسند.
«در سرزمین اینگاری که چیزهایی مثل چکمههای هفتفرسخی و شنلهایی برای نامرئی شدن وجود دارد بزرگترین فرزند خانواده بودن یک بدشانسی واقعی است. همه میدانند که تو اول شکست میخوری، و اگر هر سه با هم بهسراغ خوشبختی بروید اوضاع بدتر است.»[2]
سوفی هتر همان آدم بدشانس ماجراست. نامادری سه خواهر را برای یادگرفتن حرفههای مختلف از هم جدا میکند تا برای آینده مهیا شوند. سوفی را نزد خود نگاه میدارد و یکی از دو خواهر را به قنادی و آن دیگری را به ساحرهای به نام فرفکس میسپارد.
در ادامهی این داستان، سوفی با طلسم جادوگر ویست شصت سال پیر میشود و برای دوباره جوان شدن، باید قراردادی را بشکند که در این هنگام با هاول، صاحب قلعهی متحرک آشنا میشود. سرانجام او موفق به انجام این کار میشود، دوباره جوانی خود را به دست میآورد و با هاول ازدواج میکند.
«او قدم دیگری برداشت، بادی که به صورتش میخورد اصلاً او را خنک نکرد. سنگها و بوتهها تغییری نکرده بودند اما شنها خاکستریتر به نظر میرسیدند. در دوردست چیزی دیده میشد. سوفی قدم دیگری برداشت.»[3]
پی نوشت:
[1] پشت جلد کتاب
[2] صفحهی 5 کتاب
[3] صفحهی 284 کتاب