اولین گام ورود به حرفه بازیگری شناخت بدن خودمان به طور کلی و آناتومی تک تک انداممان به طور خاص است. در صورت رصد اطلسیهای موجود بدن قادر خواهیم بود بهترین حرکت را به همراه بهترین حس برای ارائه نقشهایمان روی استیج انتخاب کنیم.
بدن/فنون بازیگری. محمودرضا رحیمی. تهران: نشر افراز. چاپ اول: 1389. 1100نسخه. 208صفحه. 4800 تومان.
«بدن دیباچه هستی و زندگی جانداران است. "باید بروم!"،" با او مهربان باش!"،" یک پاکت شیر بخر!"،" میخواهم فکر کنم!" ، " این کار از عهده من بر نمیآید" جملههای بالا از تعدادی حرف و کلمه ایجاد شدهاند. این جملات برای انجام دادن و یا انجام ندادن امور روزمره طرح میشوند و ما از طریق همین کلمهها رموز و علایمی را به بدن منتقل میکنیم تا بدن با تغییر شکل لازم آنها را عملی کند. انسان بدوی از آنجایی که هنوز به زندگی جمعی، احساس نیاز نمیکرد و میبایست تمام احتیاجات خود را به تنهایی برآورده میساخت، ارتباط بسیار بالایی با بدن خود داشت. پشت هر چیزی مخفی میشد، با هر حیوانی ارتباط میگرفت، با سایهی خود شادی- بازی میکرد، از طوفان و باد و باران شدید میترسید و میگریخت و همشکل میشد. با وجود این آیا میتوان اولین و مهمترین حضور و دریافت انسان را درکیهان مدیون بدن و الگوبرداریهای انسان از بدنش دانست؟» [1]
کتاب بدن، نوشته محمود رضا رحیمی یکی از کتابهای جامعی است که درباره فن بازیگری و شناخت بدن تالیف شده است. از آنجایی که کتابهای فنون بازیگری و متدها و سبکهای بازیگری در ایران به تعداد انگشتهای دست نمیرسد و این تعداد موجود اغلب ترجمهای از نویسندگان و پژوهشگرانی هستند که شیوههای پیشنهادیشان را در بستر اجتماعی و فرهنگی متفاوتی تجربه کردهاند، این کتاب میتواند چشماندازهای تازهای را برای بازیگران تئاتر بگشاید. بدن شماره اول تریلوژی یا سهگانه رحیمی درباره بازیگری است. در شماره دوم به تشریح مفهوم حرکت و دنیای متنوع حرکات بدنی میپردازد و در شماره سوم به صوت، صدا و گفتار پرداخته میشود. امتیاز این کتاب این است که محمود رضا رحیمی تزهای پیشنهادیاش را در این کتاب در گروه تئاتر نیوشا با کارگردانی نمایشهایی چون خانه عروسک، اتوبوسی به نام هوس، باغ وحش شیشهای، پدر، آقای توپاز، سه خواهر، روسمرسهولم، تقاطع 2002، چند کاپریس برای ویولون، مرکب خوانی ارکستر مردگان و ... به تجربه گذاشته و با گروهش تمرین و اجرا کرده است. دومین ویژگی این کتاب تشریح آناتومی بدن، تاکید برعلم آناتومی بدن و جمعآوری مقولههای بدن با نگاه تربیتی و بهداشتی است و معتقد است بازی با بدن همارز و متعاقب شناخت همهی آگاهیها و علوم مرتبط با بدن است.
از آنجایی که کتابهای فنون بازیگری و متدها و سبکهای بازیگری در ایران به تعداد انگشتهای دست نمیرسد و این تعداد موجود اغلب ترجمهای از نویسندگان و پژوهشگرانی هستند که شیوههای پیشنهادیشان را در بستر اجتماعی و فرهنگی متفاوتی تجربه کردهاند، این کتاب میتواند چشماندازهای تازهای را برای بازیگران تئاتر بگشاید.
« چرا باید آنقدر تئاتر را از بالا نگریست که سایر جنبههایی را که میتواند باعث ترقی انسان و در نتیجه هنر شود از خاطر برد. به خاطر داشته باشید که تئاتر سالم از انسان سالم نشات میگیرد. انسان دارای یک صلیب طلایی است: اراده، ذهن، جسم. معمولا ناورزیدگی بازیگر مربوط میشود به ناکارآمدی ذهن و یا جسم. باید در تمرینها به سمتی پیش رفت تا فاصلهی ذهن و جسم را به یک اندازه به اراده نزدیک کرد.»[2]
بدن در مجلد یک خود ابتدا از مفهوم بدن آغاز میکند و به خصوصیات بازی بدن، زبان بدن، محدوده حریم بدن، سایر نشانههای مرسوم زبان بدن و زبان بدن و تغییر مصطلح حرکات بدن میپردازد.
در فصل یک کتاب راهکارهایی عملی برای تبیین ورزیدگی بدن تشریح میشود و ورزشهایی چون یوگا و پیلاتس را پیشنهاد میدهد. در فصل دوم کتاب به انواع ژستهای بدن پرداخته میشود و البته دیدگاه نظریه پردازان فن بازیگری چون میخاییل چخوف، برتولد برشت و میرهولد را نیز مطرح میکند. در فصل سوم تمریناتی برای تجربه عملی همه آنچه بیان شد ارائه میشود. در پایان کتاب و بخش پیوستها میتوانید سه مقالهی جستاری بر زیبایی شناسی و نقد پرفورمنس آرت، مقاله بیان بدنی و کلامی در تئاتر خیابانی و حرکت و بدن در تئاتر را بخوانید.
پی نوشت:
[1] صفحه 13 کتاب
[2] صفحه 32 کتاب
هارولد پینتر ساختار در جستجوی زمان از دست رفته را در تلخیص خودش حفظ کرده است و با ایجاز اعجاب انگیزی، که از مشخصه های بارز هنر او در دنیای تئاتر و نمایش است، بسیاری از صحنههای مشهور و حوادث مهم اثر پروست را هم در این تلخیص خودش آورده است.
در جستجوی زمان از دست رفته. هارولد پینتر- دای ترویس. مترجم، عباس پژمان. تهران: نشر هرمس. چاپ دوم: 1389. 1000نسخه. 101صفحه. 1800 تومان.
در جستجوی زمان از دست رفته یکی از شاهکارهای مسلم ادبیات جهان است. مارسل پروست این رمان عظیم و هفت جلدی را بین سالهای (1908-1909 میلادی) تا (1922 میلادی) نوشته، و بین سالهای (1913میلادی) تا (1927میلادی) منتشر کردهاست (سه جلدِ آخرِ کتاب پس از مرگ وی چاپ شد). این رمان روایت خطی و کلاسیک یک داستان نیست بلکه از ورای داستان اصلی تحلیلِ عمیقِ ادبی، هنری، فلسفی و اجتماعیِ جامعه فرانسه در اواخرِ قرن 19 و اوایلِ قرن بیست میلادی (آنچه در تاریخِ فرانسه جمهوری سوم نامیده میشود) به دست میدهد. پروست در جایی میگوید:"متاسفانه کتابم را با ضمیرِ "من" شروع کردم و فورا همه فکر کردند، که به جای جستجوی قوانین کلی، من در حال تجزیه و تحلیل خود، به معنای انزجارآمیز کلمه، بودم" همچنین نحوه استفاده مارسل پروست از زبان فرانسه و جمله سازی او که شکلی بدیع و نو در ادبیات فرانسه بود آن را به کلی از سایر آثارِ ادبی هم زمانش متمایز میکند. بافت و ساخت مدرن رمان نشان از آن چیزی است که اصطلاحا روح زمان و اکنونیت زمانی گفته میشود. هر یک از جلدهای این رمان نام به خاص و متفاوتی دارد که عبارتند از طرف خانه سوان، در سایه دوشیزگان شکوفا، طرف گرمانت، سدوم و عموره، اسیر، آلبرتین و زمان باز یافته. در هر جلدی از این رمان قطور نویسنده رویکرد خاصی به مسئله زمان، روابط، عواطف و عوالم درونی و مسائل اجتماعی پیرامونش دارد. برای مثال در طرف خانه سوان شرح شناخت دنیای مادی پیرامون فرد و آدمیان نزدیک و دور با او است اما کتاب دوم آغازگر سفر پر ماجرا و شور انگیز فرد در درون خویشتن و شناخت دنیای بیکرانه ذهن و اندیشه است. در جستجوی زمان از دست رفته شکوفایی استعدادی خدا دادی است. مارسل، قهرمان داستان، از ایام کودکی ذوق و قریحه نویسندگی را در وجودش احساس میکند و این امید را در دل میپروراند که روزی به نگارش رمانی شامل مفاهیم ژرف فلسفی توفیق یابد. اما یاس و تردید، دلسردی و نا امیدی و نیز وسوسههای گوناگون جوانی او را از مسیر اصلی زندگیاش منحرف میکنند و تشویق و دلگرمی دوستان و آشنایان هنرمند و هنر پرورش، راه را به جایی نمیبرند. با این همه آخرین بخش رمان بیانگر آن است که آرزوی دیرین او به تحقق خواهد رسید. مارسل سرانجام به این اطمینان دست مییابد که نگارش اثر میسر است و رخدادها و فراز ونشیبهای زندگیاش میتوانند دستمایه اصلی رمان او قرار گیرند.
« نورپوا:چه نوشتهاید؟
مارسل: متاسفانه هیچ چیز ننوشتهام که... عملا کامل باشد.
(پدر یک برگ کاغذ از روی میز بر میدارد)
پدر: این چطور؟
مارسل: کدام؟
پدر: قطعه ادبیات. یا شعر منثورت به قول خودت. قطعهای که راجع به برجهای کلیسا در مارتین ویل است.
مارسل:(یکه خورده) اوه نه! نه... آن...»[1]
هارولد پینتر در سال 1972 و به کمک جوزف لوزی و باربارا بری فیلمنامهای از روی رمان پروست نوشت. این فیلم هرگز ساخته نشد اما فیلمنامه منتشر و در رادیو اجرا شد. پینتر سال 2000 باز نمایشنامهای از روی آن فیلمنامه، با کمک دای ترویس نوشت. مترجم نمایشنامه در جستجوی زمان از دست رفته در مقدمهای به نام رستاخیز خاطرات مینویسد:« با آنکه در جستجوی زمان از دست رفته از شاهکارهای مسلم دنیای رمان و از قلههای رفیع آن است، کمتر کسی میتواند خواندن آن را تا آخر ادامه دهد. اما چیزی که هست زیبایی اصلی این اثر هم فقط در صورتی بر خواننده مکشوف خواهد شد که کلیت آن را بخواند و عده کسانی که این زیبایی را در هر سال کشف میکنند خیلی خیلی کم است.»[2] نمایشنامه در جستجوی زمان از دست رفته با وجود این که بسیار کوتاه و خلاصه است اما در حد بضاعت خود توانسته است فضای رمان را القا کند و گذر کردن از زمانی به زمان دیگر را با نشان دادن رویای راوی بازگو نماید.پژمان مینویسد: «هارولد پینتر ساختار در جستجوی زمان از دست رفته را در تلخیص خودش حفظ کرده است و با ایجاز اعجاب انگیزی، که از مشخصه های بارز هنر او در دنیای تئاتر و نمایش است، بسیاری از صحنههای مشهور و حوادث مهم اثر پروست را هم در این تلخیص خودش آورده است. هر چند که پینتر در جستجوی زمان از دست رفته را برای نمایش بازنویسی کرد و فی الواقع آن را در سال 2000 و در تئاتر سلطنتی لندن بر روی صحنه برد، اما آن کتاب در این اقتباس هم ماهیت رمان بودن خود را از دست نمی دهد»[3]
پینتر بسیاری از صحنههای رمان را با خیال باز آفرینی میکند. ژانر تئاتر این امکان را فراهم میکند تا صحنههایی که از لحاظ زمانی با هم تقابل دارند حتی به صورت هم زمان نشان داده شوند و همین امتیاز کمک میکند تا به زمانهای مختلف سیر کرد.
پینتر بسیاری از صحنههای رمان را با خیال باز آفرینی میکند. ژانر تئاتر این امکان را فراهم میکند تا صحنههایی که از لحاظ زمانی با هم تقابل دارند حتی به صورت هم زمان نشان داده شوند و همین امتیاز کمک میکند تا به زمانهای مختلف سیر کرد.
«(نور شمع پدر از اتاقش بیرون میآید)
پدر:چه خبر است؟
مادر: میخواهد تو اتاقش بهش شب به خیر بگویم و ببوسمش. خیلی بد عادت شده است.
پدر: برو خب.
مادر: آخر نباد اینقدر لوسش بکنیم.
پدر: این حرفا چیه. چه لزومی دارد باعث بشویم مریض بشود. حالا این دفعه را هم در اتاق او بخواب ( خمیازه میکشد) در هرحال من رفتم بخوابم شب به خیر. ( پدر خارج میشود)
(هق هق گریه مارسل )
مادر: (با مهربانی) گریه نکن دیگر. اگر گریه کنی من هم الان گریهام می گیرد. تمامش کن! تماش کن.
( خیال: مارسل بزگ سال با حالت دلسوزانهای مارسل کودک را نگاه میکند)[4]
نمایشنامه در جستجوی زمان از دست رفته از ترجمه روان و شیوایی بر خوردار است که لذت خواندن این کتاب را دو چندان میکند. همچنین مترجم در پایان کتاب درباره تک تک لغات دور از ذهن، اسنهای خاص و اسم مکان ها توضیحات کافی میدهد تا خواننده دچار سردرگمی نشود.
«مارسل: وقتی که داشتم به مهمانی گرمانتها میرفتم پایم به دو تا سنگ ناهموار سنگفرش گیر کرد و افتادم. و یک لحظه ونیز بود و یک ترعه و یک گوندولا، که خیلی تار در جلوی چشمم ظاهر شدند. باز همان احساس به من دست داد که یکبار در تعمیدگاه سن مارکو و بر روی دو تا سنگ ناهموار دست داده بود و باز آن نقاشی نیلی رنگ دیواری را دیدم و یادم آمد و قتی که پیشخدمت قاشق را از روی حواسپرتی به بشقاب زد صف آن درختها یادم آمد که از قطار دیدمشان و مثل این بود که باز در آن قطار نشستهام، چون صدای برخورد قاشق با بشقاب یاد آن صدای مشابهش را، که از چکشی بر میخاست که کارگر راه آهن چیزی را با آن تعمیر میکرد، شدیدا در ذهنم زنده کرده بود. آن وقت یک مسافرت با کالسکه یادم آمد که با مادرم میرفتم. یک جا بود که جاده میپیچید و من آنجا ناگهان آن لذت خاص را احساس کردم که شبیه هیچ کدام از لذتهای دیگر نبود و موقعی آن را احساس کردم که برجهای دو قلوی مارتین ویل را دیدم که نور خورشید که در حال غروب بود بر پیشانیشان بازی میکرد و بعد هم یک برج سوم یا برج ویوکسیک را دیدم که هر چند که یک تپه و یک دره آن را از دو تای دیگر جدا میکرد و بر روی زمین مرتفع در دور دست بنا شده بود با این حال مثل این بود که در کنار آنها ایستاده است»[5]
پی نوشت:
[1] صفحه 25
[2] صفحه 5
[3] صفحه 5 و 6
[4] صفحه 8
[5] صفحه نود
زندگی بدون حضور شازده کوچولو با آن موهای طلایی و آن نگاه معصوم و ذهن پرسشگرانهاش از معنای خود تهی است. شازده کوچولو را باید خواند و باید با آن زندگی کرد. شازده کوچولو برای آنهایی است که می خواهند معنایی در زندگی پیدا کنند. یا شاید هم آنهایی که می خواهند معنای اصلی را پیدا کنند.
شازده کوچولو. آنتوان دو سنت اگزو پری. مترجم عباس پژمان. تهران: نشر کتابهای کیمیا وابسته به نشر هرمس. چاپ دوم: 1390. 3000نسخه. 130صفحه. 5000تومان. چاپ چهاررنگ، کاغذ گلاسه.
چاپ اول کتاب هم در 5000 نسخه و با جلد گالینگور در سال 1387 چاپ شده بود.
«شازده کوچولو گفت:"بیا با من بازی کن. من خیلی غمگینم..."
روباه گفت:" من نمیتوانم با تو بازی کنم. مرا اهلی نکردهاند."
شازده کوچولو گفت:" آخ! ببخشید!"
اما بعد که فکر کرد گفت:" اهلی کردن یعنی چه؟"
روباه گفت:" تو اهل اینجا نیستی. دنبال چه میگردی؟"
شازده کوچولو گفت:"دنبال آدمها میگردم. اهلی کردن یعنی چه؟"
روباه گفت:" آدمها تفنگ دارند وشکار میکنند. این خیلی مزاحمت ایجاد میکند. مرغ هم پرورش میدهند. فقط همین یک فایده را دارند. تو دنبال مرغ میگردی؟"
شازده کوچولو گفت:" نه. دنبال دوست میگردم. اهلی کردن یعنی چه؟"
روباه گفت:" چیزی است که خیلی فراموش شده است. یعنی ایجاد تعلق کردن."»[1]
شازده کوچولو اولین بار در سال 1943 منتشر شد و خیلی زود به پرفروشترین کتاب در تمام طول تاریخ تبدیل شد. کتاب شازده کوچولو پرخواننده ترین کتاب فرانسوی است و بیشتر از هر کتاب فرانسوی به زبانهای دیگر ترجمه شده است. خوانده شدهترین و ترجمه شدهترین کتاب فرانسویزبان جهان است و به عنوان بهترین کتاب قرن 20 در فرانسه انتخاب شده است. از این کتاب به طور متوسط سالی 1 میلیون نسخه در جهان به فروش میرسد. این کتاب در سال 2007 نیز به عنوان کتاب سال فرانسه برگزیده شد. در این داستان اگزوپری با توجه به بعضی آموزه های مکتب سورئالیستم دیدگاه خود را درباره عشق و هستی بیان میکند. شازده کوچولو از دیدگاه یک کودک و با طرح سوالاتی که به نظر بی اهمیت و کودکانه اما بنیادین است، فلسفه و نگاه انسان مدرن را به چالش میکشد.
در ایران این کتاب اول بار توسط محمد قاضی ترجمه شد، که تقریباً 60 سال پیش بود. تا تقریباً سی سال فقط همان ترجمه قاضی بود و ترجمه دیگری از این کتاب نبود. اما این کتاب در سی سال اخیر مترجمان دیگری را هم به سمت خود کشاند، از جمله احمد شاملو، ابوالحسن نجفی، اصغر رستگار، بهرامی حران، که هر کدام آنها لابد دلایل خاص خودشان را هم داشته اند. مثلاً ابوالحسن نجفی با انتقاد از ترجمهای که شاملو از کتاب شازده کوچولو کرده میگوید:" شاملو کتاب را نخستین بار با نام «مسافر کوچولو» ترجمه میکند و در مقدمهای که بر کتاب آورده مدعی میشود که «پرنس» به معنای «شاهزاده» نیست و دلیلی نیز برای ادعای خود نمیآورد. علاوه بر این ما در نیمی از این کتاب شخصیت اصلی کتاب را با نام «مسافر کوچولو» و در نیم دیگر او را با نام «امیر» میشناسیم. او در تحریر دوم مقدمهاش را حذف میکند و در تحریر سوم کتاب را با نام «شازده کوچولو» یک بار دیگر ترجمه میکند." وی میافزاید:" شاملو از زبان عامیانه برای ترجمه شازده کوچولو استفاده میکند، در حالی که زبان اصل کتاب زبان معیار است که رنگ شاعرانه دارد. علاوه بر اینکه او نتوانسته لحن مناسب را برای ترجمه این کتاب به کار بگیرد، غلطهای بسیاری هم در ترجمه اش وجود دارد. با اینکه شاملو را بزرگترین شاعر معاصر ایران میدانم اما معتقدم او شازده کوچولو را خوب ترجمه نکرده است و اساساً مترجم خوبی نیست و ترجمههایش بد است." او ترجمه قاضی را هم ترجمه خوبی ندانسته است و زبان قاضی را برای این اثر بیش از حد ادیبانه دانسته است.
عباس پژمان هم درباره زبان شازده کوچولو همان عقیده را دارد. او در بخش یادداشتها و توضیحات مترجم، که در 40 صفحه ضمیمه ترجمه اش از شازده کوچولوست، می گوید:«باید دانست که زبان شازده کوچولو زبان ادیبانهای نیست، و در واقع به زبان معیار فرانسه نوشته شده است. اگزوپری این کتاب را، در صفحه تقدیم آن، کتابی توصیف میکند که مخصوص بچهها و برای بچههاست، اما واقعا این طور نیست. او در واقع با این حرف دنیای عقل را طرد میکند. شازده کوچولو کتابی نیست که فقط برای بچهها یا حتی نوجوانان نوشته شده باشد. شازده کوچولو کتاب هر کسی است که پرستنده زیباییها و خوبیهاست و به غیر از حساب و کتابها چیزهای دیگری هم در زندگی می بیند» [2]
پژمان می گوید همه مفاهیم مهم و اساسی سوررئالیسم در شازده کوچولو هم هست: رد اومانیسم، تحقیر شدید عقل و همه آن چیزهایی که تحت سیطره عقل یا از مظاهر آن هستند، علاقه شدید به شگفتیها و رازهای زندگی، طرد واقعیت عادی و توجه به سوررئال، پرهیز از شرح و توصیف و جایگزین کردن آنها با تصویرهای کلامی یا بصری... وی در پایان کتاب شرح مفصلی از سوررئالیسم و جنبش سوررئال میدهد و نکته ها و پیچیدگیهای بسیار مهمی را توضیح می دهد که در ترجمه های دیگر دیده نمی شود.
اگزوپری در 29 ژوئن سال 1900 در شهر لیون به دنیا آمد. هر چند پدر و مادرش اهل این شهر نبودند و وی به صورت اتفاقی در آنجا به دنیا آمد. او در 21 سالگی به عنوان مکانیک در نیروی هوایی فرانسه مشغول به کار شد و در مدّت دو سال خدمت خود، فن خلبانی و مکانیک را فرا گرفت، چنان که از زمرهی هوانوردان خوب و زبردست ارتش فرانسه به شمار میرفت. سالها در راههای هوایی فرانسه-افریقا و فرانسه-امریکای جنوبی پرواز کرد. در 1923 پس از پایان خدمت نظام به پاریس بازگشت و به مشاغل گوناگون پرداخت و در همین زمان بود که نویسندگی را آغاز کرد.
در سال 1943 بود که شاهکار سنت اگزوپری به نام «شازده کوچولو» انتشار یافت. این کتاب که طرح اولیهاش بر روی یک دستمال سفره در رستورانی در نیویورک کشیده شد، با استقبال چندانی روبرو نبود. ایده اصلی داستان مربوط به ماجرایی واقعی است.
در سال 1930 بار دیگر به فرانسه بازگشت. شهرت نویسنده با انتشار داستان "پرواز شبانه" آغاز شد که با مقدمهای از آندره ژید در 1931 انتشار یافت و موفقیت قابل ملاحظهای به دست آورد. حوادث داستان در امریکای جنوبی میگذرد و نمودار خطرهایی است که خلبان در طی توفانی سهمگین با آن روبرو میگردد و همه کوشش خود را در راه انجام وظیفه به کار میبرد.
در سال 1939 اثر معروف اگزوپری به نام «زمین انسانها» برای نخستین بار منتشر شد و چندان مورد توجه واقع شد که از طرف فرهنگستان فرانسه به دریافت جایزه نایل شد.
بالاخره در سال 1943 بود که شاهکار سنت اگزوپری به نام «شازده کوچولو» انتشار یافت. این کتاب که طرح اولیهاش بر روی یک دستمال سفره در رستورانی در نیویورک کشیده شد، با استقبال چندانی روبرو نبود. ایده اصلی داستان مربوط به ماجرایی واقعی است. زمانی که هواپیمای آنتوان در موریتانی با نقص فنی روبرو میشود و وی ناگزیر به فرود میگردد، از بین هزاران ساکن آن منطقه، فقط پسر بچهای عجیب با سوالاتی عجیبتر به طرف او میآید. این پسر با تمامی اهالی آن محل چه از نظر ظاهر و چه از نظر فکر فرق داشت. آنتوان همان پسر بچه را قهرمان داستانش قرار داد و آن روز در رستوران سعی کرد تا طرحی را با توجه به ویژگیهای آن پسر آفریقایی بزند.
« " اشتباه کردی که آمدی. ناراحت خواهی شد. من ظاهرم طوری خواهد شد که یعنی مردهام. در حالی که این طور نیست..."
من چیزی نگفتم.
" میفهمی؟ خیلی دور است. این جسم را نمیتوانم تا آنجا ببرم. خیلی سنگین است."
من چیزی نگفتم.
" اما مثل این خواهد بود که لفافی کهنه را دور انداختهام. لفافهای کهنه را بد نیست دور بیندازی..."
من چیزی نگفتم. یک کم ترسید. اما باز کوشش کرد:
" وای، خیلی قشنگ خواهد شد. من هم به ستارهها نگاه خواهم کرد. همه ستارهها چاههایی خواهند شد با چرخهایی زنگ زده، همه آنها آب خواهند داد تا من بخورم."
من چیزی نگفتم.
"خیلی کیف خواهد داد! تو پانصد میلیون زنگوله خواهی داشت. من پانصد میلیون چشمه خواهم داشت."
و او هم دیگر چیزی نگفت. برای این که گریه میکرد"» [3]
تا اینکه درساعت هشت و نیم صبح 31 ژوئیه 1944، آنتوان 44 ساله برای یک ماموریت از فرودگاه باستیا برخاست و به سوی فرانسه اشغال شده پرواز کرد و دیگر هیچگاه کسی او را ندید.
آنتوان برروی اقیانوس آرام ناپدید شد و دیگر بازنگشت. در آن زمان شایع شد که هواپیمایش توسط آلمانها سرنگون شده. اما در اواخر قرن بیستم لاشه هواپیمایش پیدا شد و هیچ اثری از گلوله بر روی لاشه نبود. البته بعضی ها معتقد بودند که لاشه هواپیما از آن سنت اگزوپری نیست.
از دیگر آثار اگزو پری می توان به «پیک جنوب»،« زمین انسانها»،« پرواز شبانه»،« قلعه»،«خلبان جنگی»،«ارگ»،« نامه به یک گروگان» و« مانون» اشاره کرد.
خواندن شازده کوچولو با ترجمه عباس پژمان این لطف را دارد که می توان زبان زیبا و شاعرانه اگزوپری را بر طبق آنچه رولان بارت درباره لذت متن میگوید، مزمزه کرد.
پی نوشت:
[1] صفحه 68 کتاب
[2] صفحه 110 کتاب
[3] صفحه 78 و 88 کتاب
اولین داستان را که میخوانی دیگر متوجه نمیشوی که نشستهای و داستانهای کوتاه مجموعه را در عرض یک ساعت تمام کردهای و حالا با وجود اینکه خیلی هم چیزی دستت را نگرفته درعوض ساعت خوش و بیخیالی را طی کردهای. یک چیز این داستان های کوتاه تو را میگیرد و آن رهایی و سادگی روایتهاست.
از خواب میترسم. هادی خورشاهیان. تهران: نشر آموت. چاپ اول: 1389. 1100نسخه. 110صفحه. 2000 تومان.
« نفس نفس میزدم و تپه را میرفتم بلا. وقتی مرده بود. سنگین تر شده بود انگار. تا وسط جنگل دوام آورد. اما آن قدر خون از بدنش روی برگها ریخت که دیگر توان نفس کشیدن هم نداشت. جنگل که تمام شد فهمیدم تمام کرده است. اما نمیتوانستم جنازهاش را بگذارم خرسها وگرگها بخورند. زنده که بود به خون هم تشنه بودیم. اما حالا دستش از دنیا کوتاه بود. جنازهاش را میبردم زن و بچهاش یک عمر چشم انتظارش نباشند. حتما میگفتند خودم زدهام کشتهامش ولی بالاخره ثابت میکردم من تیر نینداختهام.»{1}
کتاب را که دستت میگیری با خودت میگویی باز هم از این مجموعه داستانهای معمولی و کسل کننده همیشگی است. از آن مجموعه داستانهایی که نویسندهاش واقعا نه حرفی برای گفتن دارد و نه تکنیکی برای نوشتن. با این حال خیال برش داشته است نویسنده است و با وجود زوری که زده است هفت - هشت داستان کوتاه جور کرده و ریخته است توی یک مجموعه، داده است یکی از همین انتشاراتیهای دوست و بالاخره به جرگه نویسندهها پیوسته است. اما اولین داستان را که میخوانی دیگر متوجه نمیشوی که نشستهای و داستانهای کوتاه مجموعه را در عرض یک ساعت تمام کردهای و حالا با وجود اینکه خیلی هم چیزی دستت را نگرفته درعوض ساعت خوش و بیخیالی را طی کردهای. یک چیز این داستان های کوتاه تو را میگیرد و آن رهایی و سادگی روایتهاست. خیلی از آنها اصلا موضوع جذاب، یا داستان پیچیده و یا پیچ وتابهای دستوری و زبانی ندارد اما درهوای معلق و موجز خود گیرا و پر توان به کار میافتند و تاثیر خودشان را در ذهنت به جای میگذارند. از خواب که میترسم شامل 26 داستان کوتاه است که خیلی از این داستانها حتی به دو صفحه هم نمیرسد. نوشتن داستان کوتاه جذابی که واقعا یک برش کوتاه از یک لحظه زندگی است، بی شباهت به نوشتن یک شعر کوتاه نیست که هادی خورشاهیان تا حدودی توانسته است به آن دست یابد چرا که پیش از هر چیز شاعر است. از یک مجموعه داستان کوتاه هم بیش از این انتظاری نیست. برخی از داستانها در فضای سربازی و جنگ میگذرد. با یک روایت ساده و سر راست و بی غل و غش که نشان از هیچ نوع ایدئولوژی خاصی ندارد و همین باعث میشود بدون پیشداوری و واکنش به روایت آنها نزدیک شد و شخصیتها و فضا را لمس کرد.
« زنده که بودم، به قول خودت روی سرت جا داشتم، نه روی طاقچه توی قاب. حالا هم یک جو رهایی بالای سرت جا دارم. به خصوص وقتهایی که تا نصفه شب فوتبال نگاه میکنی و بعد میروی روی بالکن توی حیاط، آخرین سیگارت را دود میکنی و به درختها کمک میکنی آنها هم نصفه شبی چند دقیقهای به دود سیگار نگاه کنند و به چیزی فکر نکنند. بعد بر میگردی، به من شب به خیر میگویی و جلوی چشمهای من میخوابی.» {2}
نفس نفس میزدم و تپه را میرفتم بلا. وقتی مرده بود. سنگین تر شده بود انگار. تا وسط جنگل دوام آورد. اما آن قدر خون از بدنش روی برگها ریخت که دیگر توان نفس کشیدن هم نداشت. جنگل که تمام شد فهمیدم تمام کرده است.
خورشاهیان متولد 1352 گنبد کاووس است و لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی دارد.از وی تاکنون چهار کتاب «انسان پرنده است» (مجموعه شعر)، «پله ها را نشمرده آمدم بالا» (مجموعه شعر)، «توی اخبار رادیو» (مجموعه شعر نوجوان) و مجموعه داستان «باشد ایستگاه بعدی» منتشر شده است.
خورشاهیان جزو آن دسته نویسندگانی است که سعی میکند نوشتن را در فضاهای پست مدرن تجربه کند. او به همراه همسرش لیلا عباسعلی زاده یک زوج نویسنده را تشکیل میدهند. "به چیزی دست نزن" مجموعه داستانی است که از لیلا عباسعلی زاده منتشر شده است. خورشاهیان در یکی از مصاحبه هایش درباره مجموعه داستان از خواب میترسم میگوید: من در داستانهای کوتاه این مجموعه به پست مدرن فکر نمیکردم هر چند که گاهی نشانههایی از آن را میتوان در آنها دید.
در ادبیات مدرن برخلاف ادبیات پست مدرن با قطعیت روبهرو هستیم و فضای جدی بر متن حاکم است، در حالی که ادبیات پست مدرن معمولاً گرایش به طنز دارد همه این نشانهها شاید گاهی به داستانهای من هم وارد شود ولی حق بدهید که خیلی نمیتوانم پایبند این تقسیمبندیها باشم. اما من در به کار بردن نشانههای داستانی پست مدرن در این مجموعه عمد داشتهام. درست است که ما در فضای پست مدرن زندگی نمیکنیم و حتی شاید هیچ کشوری در چنین فضایی زندگی نکند اما در عین حال خیلی هم نمیتوانیم از این فضا فاصله بگیریم کمااینکه هیچ کشوری فاصله نگرفته ولی کاملاً هم به آن سمت نرفته است. ولی در کشور ما که هیچ عنصری از ادبیات مدرن را نمیتوان در آن یافت؛ پست مدرن نویسی به نوعی مضحک است. من در 26 داستان این مجموعه برشهایی از چندین زندگی را ارائه دادهام و به جرأت باید بگویم بیش از نیمی از این داستانها هم مصداق عینی و واقعی دارد و برای من و همسرم اتفاق افتاده است.
« اما نه، اگر قرار باشد واقعا جدی بگویم ماجرا از کجا شروع شد تقریبا وقتش است. اینها همه بهانهای بود برای این که داستان را از یک جایی شروع کنم. حالا میرویم سر اصل ماجرا. اینجا بندرعباس است. من و لیلا داخل یک لنج نشستهایم و همین که ناخدا از روی عرشه میرود روی ساحل تا یک بسته سیگار بگیرد، طناب را باز میکنیم و دنیا را بزرگ.»{3}
پی نوشت:
[1] پشت جلد
[2] صفحه 28
[3]صفحه 8
با خواندن کتابهای کورت ونهگات لذت بیپایانی را تجربه میکنید. طنز زیبا و فضاهای فانتزی ونهگات حتی در داستانهای کوتاه و یادداشتهای او نیز به خوبی نشان داده میشود. در واقع او استاد قلاب انداختن است.
خدا حفظتان کند دکتر کهوارکیان. کورت ونهگات جونیور. مترجم سید مصطفی رضیئی. تهران: نشر افراز. چاپ دوم: 1390. 1100نسخه. 110صفحه. 2500 تومان.
«تجربه امروز تقریبا مرگ کنترل شدهام یک جیگر واقعی بود! با جان براون مصاحبه کرم، کسی که بدنش در قبر در حال گندیدن است اما حقایقش هنوز جاریاند. یک صد و چهل سال پیش از این وقتی دوم اکتبر رسید او را به عنوان رهبر هجده متعصب مذهبی ضد بردهداری به جرم خیانت عیله ایالات متحده امریکا اعدام کردند ولی در حقیقت او به خاطر حمله به اسلحه خانه فدرال در هارپر فری ویرجینیا بازداشت شده بود. نقشه او؟ رساندن اسلحه به بردهها طوری که بتوانند اربابان خود را سرنگون کنند: خودکشی محض.»
همیشه با خودم میگویم خب، بگذار ببینم این بار ونهگات برایم چه داستانی سر هم میکند و بعد مینشینم پای داستانهای تخیلی و فانتزیاش و دمی نمیگذرد که میبینم دارم از ته دل میخندم.
با خواندن کتابهای کورت ونهگات لذت بیپایانی را تجربه میکنید. طنز زیبا و فضاهای فانتزی ونهگات حتی در داستانهای کوتاه و یادداشتهای او نیز به خوبی نشان داده میشود. در واقع او استاد قلاب انداختن است. در همان پاراگراف اول و در همان جمله آغازین کتاب، قلابش را به طرف خواننده میاندازد و کل ذهن او را به دام میکشد.
« تشکر ویژهای دارم از مارتی گولدن شاون در رادیوی دبلیو. ان. وای. سی. او سر دبیر پخش رادیویی گزارشگر ول گرد ما در زندگی آن دنیا بود. گولدن شاون گزارشگر، ما را مرتب تشویق میکرد تا به کنکاشهای بیشتری در داستانها دست بزند و رادیوی محلی را هم واداشت برای هر کلمه یک دلار به او پرداخت کند که پول خوبی برای یک جای دور افتاده و پرت مثل " بهشت " بود.»[1]
همین است که مترجمان ایرانی در به در دنبال ترجمه آثارش هستند. ونهگات در همه آثارش دوست داشتنی است. به خصوص در رمانهای بلندش که دست او برای فضا سازی دنیاهای فانتزی، خیالی و شیرین خیلی باز است.
ونهگات نویسنده پر کاری بود. به جز چهارده رمان بلند، تقریبا پنجاه داستان کوتاه و تعداد پرشماری یادداشت، مقاله، نمایشنامه و قطعه ادبی نوشته است. با وجود اینکه ونهگات خواننده را با خود به سفر در زمان، نقاشیهای طنز آمیز، شوخیها و فضاهای کودکانه و توصیف بشقاب پرندهها میبرد اما در عین حال او به تاثیرات جنگ و تسلیحات اتمی، نژاد پرستی، بی عدالتی، و نابودی محیط زیست میپردازد. نمونه بارز آن را در رمان "سلاخ خانه شماره پنج" میبیند. در این رمان با وجودی که داستان سراسر با شوخی و بزله گویی و ساده اندیشی همراه است اما موضوع اصلی آن نابودی کامل شهر "درسدن" آلمان است که نظامیان امریکایی آن هم برای آزمایش مانور نظامی خود در این شهر منفجر میکنند و در عرض یک ساعت تمامی شهر به خاکستر بدل میشود. داستانهای ونه گات این جمله را به یاد میآورد که "هر چه واقعه فاجعه بارتر باشد بیشتر به طنز تلخ بدل میشود تا تراژدی" فاجعه بزرگی چون تسلیحات هستهای و نابودی محیط زیست چنان ابعاد گستردهای دارد که مردم دنیا ترجیح میدهند درباره آن سکوت کنند و یا به شوخی و طنز در موردش حرف بزنند. چرا که تلخی آن چنان عمیق و جهانی است که هر ذهنی را دیوانه و پریشان میکند.
در داستان خدا حفظتان کند دکتر که وارکیان، ونه گات در نقش خبرنگاری ظاهر میشود که در یکی از مجهزترین زندانهای تگزاس در سالن بزرگی نیمه جان میشود، از تونل زمان میگذرد و به آن دنیا میرود تا با مردگان، درست دم در بهشت مصاحبه کند.
در داستان خدا حفظتان کند دکتر که وارکیان، ونه گات در نقش خبرنگاری ظاهر میشود که در یکی از مجهزترین زندانهای تگزاس در سالن بزرگی نیمه جان میشود، از تونل زمان میگذرد و به آن دنیا میرود تا با مردگان، درست دم در بهشت مصاحبه کند. ونهگات در این یادداشتها که همراه نقاشیهای او ارائه شده است، با شخصیتهای مهمی مصاحبه میکند. از ویلیام شکسپیر گرفته تا آدلف هیتلر.
« امیدوار بودم بتوانم نظر مری شلی را در مورد بمبهای اتمی بدانم که ما بر سر مردان، زنان و بچههای غیر مسلح هیروشیما و ناکازاکی انداخته بودیم. متعهد هستیم تا دوباره هم چنین کاری را انجام بدهیم. البته این بار، او فقط در حال سرودن شعرهای حماسی در مورد پدر و مادرش بود و البته دربارهی ویلیام و مری وال استون کرافت گودوین و دربارهی همسرش، پرسی بیشه شلی و دوستان همسرش و خودش: جان کیتس و لرد بایرون.
گفتم: بسیاری از آدمهای نادان فکر میکنند که " فرانکلین اشتاین" نام هیولا است و نه نام دانشمند خالق آن.
گفت: به هر حال آنها چندان هم احمق نیستند. توی داستان من دو تا هیولا وجود دارد، نه یکی و یکی از آنها آن دانشمند، واقعا نامش فرانکلین اشتاین است»[2]
در بخش پایانی کتاب زندگینامهی کوتاه ونه گات به قلم سوزان فارل را هم میخوانید که یکی از زندگینامههای تقریبا کامل از ونهگات است. در این زندگینامه میتوانید علاوه بر سیر و روند زندگی ونه گات، با کل آثار و البته اهمیت ادبی آنها آشنا شوید، بازخوردهای نوشتههای ونهگات در جامعه امریکا را ببینید و مهمتر از همه از یک زندگی کاملا ادبی لذت ببرید.
این کتاب در چاپ اول و دوم با دو ویراستاری متفاوت عرضه شد که فرصتی فراهم میکند تا متن را در ویراستاریهای متفاوت تجربه کرد.
کورت ونهگات جونیور در 11 سپتامبر سال 1922 در «ایندیانا پلیس» ایالت ایندیانا به دنیا آمد. در دانشگاه «کورنل» در ایتاچای نیویورک بیوشیمی خواند اما خیلی زود در هیئت تحریریه روزنامه «کورنل دیلی سان» کالج مشغول به کار شد، کاری که بیشتر از تحصیلاتش میپسندید. در نوامبر 1942 وارد ارتش میشود و در سال 1944 در نبرد «بلژ» و آخرین تهاجم عمده آلمانها در جنگ جهانی اسیر میشود. او و سربازان دیگر در سلاخ خانه بتنی مستقر میشوند و در همان جا است که از بمباران سال 1945 درسدن که متفقین جان سالم به در میبرد. بمبارانی که شهر را یکباره زیر خاکستر پنهان میکند. ونه گات و دیگر سربازانی که نجات پیدا کردند روز بعد برای پیدا کردن اجساد و سوزاندن آنها به کار گماشته شدند. گفتهاند در این بمباران 25000 نفر کشته شدند که مرگبارترین قتل عام مردمان عادی در طول تاریخ است. ونه گات این خاطرات را بیست سال بعد در رمان «سلاخ خانه شماره 5 » نوشت. وی پس از بازگشت از جنگ و به عنوان یک کهنه سرباز زخمی، تنها به نوشتن پرداخت. وی آپریل سال 2007 بعد از آسیبهای مغزی ناشی از سقوط در خانهاش در گذشت. یک سال پس از مرگش مجموعهای منتشر نشده از او توسط انتشارت پات نام به نام «آخر الزمان رو به قهقرا» به بازار آمد.
پی نوشت:
[1] صفحه 7 کتاب
[2] صفحه 54 کتاب
اینبار کتاب دیگری از فیلسوف، نمایشنامهنویس، داستاننویس و منتقد اگزیستانسیالیست فرانسوی، ژان پل سارتر به بازار کتاب ایران راه یافت که نشر گلمهر فرآیند نشر آن را برعهده داشته است. «آن سبو بشکست» نام فیلمنامهای است که سال 90 توسط محمد کامران نه از زبان فرانسه، بلکه از روی ترجمهی آلمانی آن، به فارسی برگردانده شد.
آن سبو بشکست. ژان پل سارتر. ترجمهی محمد کامران. تهران: انتشارات گلمهر. چاپ نخست: 1390. 1100 نسخه. 176 صفحه. 4500 تومان.
«اولین فیلم من، "آن سبو بشکست"، اگزیستانسیالیستی نخواهد بود. کاملاً برعکس: اگزیستانسیالیسم بههیچوجه نمیگذارد همهچیز به پایان برسد. اعمال ما، حتی پس از مرگمان ادامه خواهند داشت. حتی زمانی که آنها، کاملاً برعکس منظور ما و در مسیری مخالف آنچه ما میخواستیم، تکامل بیابند باز هم ما در آنها زندگی خواهیم کرد. این یک واقعیت تاریخی است.
فیلمنامهی من در کل فرمی جبرگرایانه به خود گرفته است، چون بر این باور بودم که بالاخره من هم باید یک بار اجازهی بازی کردن با سوژه را داشته باشم.»[1]
اینبار کتاب دیگری از فیلسوف، نمایشنامهنویس، داستاننویس و منتقد اگزیستانسیالیست فرانسوی، ژان پل سارتر به بازار کتاب ایران راه یافت که نشر گلمهر فرآیند نشر آن را برعهده داشته است. آن سبو بشکست نام فیلمنامهای است که در سال 90 توسط محمد کامران نه از زبان فرانسه، بلکه از روی ترجمهی آلمانی آن، به فارسی برگردانده شد.
از آثار این نویسندهی فرانسوی که در سال 1964 جایزهی نوبل ادبیات را از آن خود کرد، میتوان به آنچه من هستم، ادبیات چیست؟، اگزیستانسیالیزم یا مکتب انسانیت، اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر، بنبست، تعلیق، تهوع، چرخدنده، خانوادهی خوشبخت، دربارهی نمایش، در دفاع از روشنفکران، دستهای آلوده، دیوار و زنان تروا و از همه مهمتر هستی و نیستی اشاره کرد.
در این فیلمنامه دو شخصیت اصلی به دست نزدیکان خود کشته میشوند، در زندگی پس از مرگ به هم میرسند و دوباره زندگی را از سر میگیرند.
نام سارتر با نام فلسفهی اگزیستانسیالیسم درهم آمیخته است و او را میتوان مهمترین نظریهپرداز این مکتب دانست. او در ژوئن 1905 در پاریس به دنیا آمد و در 15 آوریل 1980 درحالیکه مدتی پیش از مرگ بینایی خود را از دست داده بود، از دنیا رفت.
در این فیلمنامه دو شخصیت اصلی به دست نزدیکان خود کشته میشوند، در زندگی پس از مرگ به هم میرسند و دوباره زندگی را از سر میگیرند. اوا و پییر هیچگاه یکدیگر را ندیدهاند. اوا بیآنکه بداند، توسط همسر خود مسموم میشود و از سوی دیگر، پییر هم در همان روزی که اوا میمیرد، به دست دوست خود کشته میشود.
«مادهی صد و چهل: اگر بهخاطر اشتباهی که مسئولیتش یکطرفه بهعهدهی ریاست سازمان است، مردی و زنی که برای هم تعیین شده بودند، در دوران زندگیشان با هم برخورد نکنند، میتوانند تحت شرایط معینی تقاضا کنند که اجازه داشته باشند و به آنها داده میشود که به زمین بازگردند. با این هدف که آنجا عشق خود را تجسم بخشند و زندگی مشترکی را آغاز کنند که از آن بر خلاف قانون محروم مانده بودند.»[2]
نکتهای که در مورد این کتاب ناگفته مانده است و شاید حدیث کتابهای دیگری هم در حوزههای گوناگون باشد این است که اگرچه نام کتاب، درهرصورت در زبان مقصد تغییراتی خواهد کرد، ولی این به معنی بومیسازی نام کتاب نیست و بههیچوجه منظور مترجم در هر راستایی که باشد قابل پذیرش نخواهد بود. ترجمهی مفهومی، بومیسازی نامها و کارهایی از این دست، به کتاب و شهرت مترجم ضربه میرساند.
پی نوشت:
[1] صفحهی 173 کتاب
[2] صفحهی 84 کتاب