تاریخ روابط بینالملل. موریس واعیس. ترجمهی سید حامد رضیئی. تهران: انتشارات امیرکبیر. چاپ نخست: 1390. 1000 نسخه. 368 صفحه. 8300 تومان.
«در طی شش سال جنگ دوم جهانی وقفهی کاملی در روابط بینالملل به وجود آمد. افول کشورهای اروپایی، صعود ایالات متحدهی آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی را به دنبال داشت که جبههی متحد واحدی را در اطراف خود تشکیل دادند و عملن جهان به دو بلوک کاپیتالیستی و کمونیستی تقسیم گردید. در همین زمان کشورهای مستعمره از زیر یوغ استعمار و قیمومیت کشورهای اروپایی آزاد شده و جهان سوم را تشکیل دادند. جهان دوقطبی از 1960 تا 1980 در اوج تلاش بود و پس از آن بهتدریج جای خود را به جهان چند قطبی داد. حوادث سالهای 1989 تا 1991 پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و یوگوسلاوی را اعلام و پس از آن جامعهی بینالملل تحتتاثیر ابرقدرت آمریکا قرار گرفت و در جست و جوی نظم جدید جهانی بود که واقعهی یازدهم سپتامبر 2001 و پیامدهای آن از احتمال تکمیل و پیشروی آن کاست.»[1]
روابط بینالملل لزوما به روابط بین دولتها محدود نمیشود و بر روی زندگیهای بسیاری و جریانهای فکری، اقتصادی و فرهنگی تاثیر میگذارد. از این رهگذر، خواندن تاریخ جهان و بررسی روابط پیچیده و در پردهی بینالمللی دست کم برای متخصصان امر، میتواند چشمانداز موثری را برای راهگشایی آینده نشان دهد. محتوای این کتاب، محدودهی وسیعی از علوم انسانی همچون تاریخ، جغرافیا، جامعهشناسی، روانشناسی، علوم اجتماعی، اقتصاد و علوم سیاسی را در بر میگیرد اگرچه این کتاب و هر کتاب دیگری نمیتواند دربر گیرندهی تمامی مسایل باشد، ولی در کتاب تاریخ روابط بینالملل سعی شده است تا بر روی پایهایترین مسایل تاکید شود و افراد حقیقی و حقوقی و سیاستمداران و حزبهای موثر را مدنظر قرار دهد. کتاب حاضر، هفت فصل را دربر میگیرد که علاوهبر پیشگفتار، مقدمه، کتابنامه و نمایه؛ حجم عمده ی کتاب را تشکیل میدهند. هر فصل دارای زیر تیترهایی است که هر کدام از آنها هم بهطور جزییتر در فهرست مشخص شدهاند. نمونهی فهرستبندی کتاب، گونهای استاندارد و متداول است، ولی ذکر آن از آن جهت ضروری است که این استانداردهای لازم در بیشتر کتابهای اخیر آنچونان محل توجه واقع نمیشوند.
نویسندهی این کتاب، موریس واعیس، استاد روابط بینالملل و مسئول دوره ی دکترای روابط بینالملل در موسسهی علوم سیاسی پاریس است. از آثار دیگر او میتوان برای نمونه از دیپلماسی و ابزار نظامی، جنگ در قرن بیستم و اروپا و بحران کوبا نام برد. از سوی دیگر، سیدحامد رضیئی، مترجم تاریخ روابط بینالملل است که در سه مجلد تالیف شده است و جلد سوم آن، بهدلیل قرابت با تاریخ معاصر زودتر از دو جلد دیگر به بازار کتاب رهسپار شده است و در پی آن، دو جلد نخست هم به بازار خواهند آمد. مترجم کتاب دانشآموختهی فرانسه است؛ سابقا در دانشگاه تهران در رشتههای زبان و روابط بین الملل تدریس میکرده و کتابهایی نیز در حوزهی تالیف و ترجمه در دسترس است. ترجمهی این کتاب از آنجهت ارزشمند است که میتواند افق دیگری از تاریخ بینالملل را در اختیار دهد در زمانی که منابع درجهیک و تالیفی در اختیار نداریم.
در مقدمهی کتاب چنین میخوانیم که «تاریخ بشریت در طی قرون و اعصار شاهد ناهمگونی و تنوع زیادی بوده است. کشورهای اروپایی بعد از قرن شانزده میلادی در جهان اشراف کامل داشتند؛ سرزمینهای جدیدی را کشف و زبان، دین و فرهنگ خود را بر مردم این سرزمینها تحمیل کردند. کشورهای استعمارگر اروپایی در طول قرن نوزدهم و تا سال 1939 و حتا تا پایان جنگ دوم جهانی صاحبان قدرت بودند ولی بعد از سال 1945 این قدرت به خارج از قارهی اروپا منتقل شد.»[2]
پی نوشت:
[1] پشت جلد کتاب
[2] صفحهی 12 کتاب
معمایی برای یک جنایت: تکنیک داستانپردازی پلیسی (از نوع معمایی). محمدمهدی نحویفرد. تهران: انتشارات آموت. چاپ نخست: 1390. 4000 نسخه. 232 صفحه. 5500 تومان.
«میتوان گفت اولین مرحلهی نوشتن یک داستان یا فیلمنامهی پلسی از نوع معمایی، تنظیم دقیق "طرح و توطئهی جنایت" است. در اینجا بر این نکته تاکید میشود که منظور از "طرح و توطئه"، طرح داستانی یا پیرنگ نیست. طرح و توطئه، دسیسهای است که قاتل برای ارتکاب جنایت به کار میبرد و به این مفهوم جنبهی کاملن منفی دارد. این نقطهای است که "جمال میرصادقی" هم در کتاب "ادبیات داستانی" بر آن تاکید میورزد.»[1]
کتاب معمایی برای یک جنایت با عنوان فرعی تکنیک «داستانپردازی پلیسی؛ از نوع معمایی»، نوشتهی محمدمهدی نحویفرد از سوی نشر آموت منتشر شده است. این اثر پژوهشی که پایاننامهی دورهی کارشناسی نویسندهی خود هم به شمار میرود، سعی در بررسی و تحلیل ترفندها و شگردهای پلیسینویسان دارد. او قصد دارد بررسی کند که چگونه نویسندگان ادبیات پلیسی در ذهن مخاطبان خود کنجکاوی را بر میانگیزاند. او برای رسیدن به پاسخ پرسش خود، تکنیک داستانها و فیلمهای پلیسی را از چشمانداز ایجاد سوءظن در ذهن مخاطب مورد توجه قرار میدهد و تلاش میکند تا با عنایت به داستانها و فیلمهای پلیسی گونهی معمایی شناختهشدهتر، مانند آثار آگاتاکریستی، خالق هرکول پوآرو، و آثار سِر آرتور کانن دویل، خالق شرلوک هُلمز و دیگران، به پرسشهای طرحشده پاسخ دهد. به این منظور، چهار مرحلهی داستانپردازی پلیسی که از آغاز «تنظیم طرح و توطئه جنایت» تا «دستگیری مجرم» را دربر میگیرد، مورد بررسی واقع میشوند.
معمایی برای یک جنایت توسط نشر آموت و با همکاری «بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان» در زمستان 1390 منتشر شده است. محمدمهدی نحویفرد در پیشگفتار خود بر کتاب حاضر، پیرامون ژانر پلیسی و تنگناهای موجود در زمینهی پژوهش در این ژانر، چنین میآورد که «در این کتاب من با بازنگری داستانها، فیلمها و سریالهای پلیسی و یادداشتپردازی از شگردهای داستانپردازی آنها، چهار مرحلهی داستان پردازی پلیسی را در چند فصل ارایه کردهام که از مرحلهی تنظیم طرح و توطئهی جنایت تا دستگیری مجرم و رفع ابهامات را دربر میگیرد.»[2] او در ادامه چنین میآورد که «من مطالب این کتاب را پانزده سال پیش نوشته بودم.»[3] و سپس شرح خود را بر مسیر نشر کتاب میآورد که چگونه این تلاش چندینساله اکنون در دستان ماست.
این کتاب به جز پیشگفتار خود به قلم نویسنده، دارای شش فصل است که «مروری بر سیر تکاملی داستانهای پلیسی»، «ساختار داستانها و فیلمهایی پلیسی از نوع معمایی»، «اولین مرحلهی داستانپردازی پلیسی از نوع معمایی» و «تنظیم، طرح و توطئه جنایت» از فصلهای آن به شمار میآیند. بعد از متن اصلی کتاب، دو پیوست در پایان کتاب وجود دارد که یکی فهرست فیلمها و سریال های مورد استفاده را در خود دارد و دومی کتابنامه است و درنهایت هم چند عکس را میتوان شاهد بود.
پی نوشت:
[1] صفحهی 93 کتاب
[2] صفحهی 15 کتاب
[3] صفحهی 15 کتاب
معمایی برای یک جنایت: تکنیک داستانپردازی پلیسی (از نوع معمایی). محمدمهدی نحویفرد. تهران: انتشارات آموت. چاپ نخست: 1390. 4000 نسخه. 232 صفحه. 5500 تومان.
«میتوان گفت اولین مرحلهی نوشتن یک داستان یا فیلمنامهی پلسی از نوع معمایی، تنظیم دقیق "طرح و توطئهی جنایت" است. در اینجا بر این نکته تاکید میشود که منظور از "طرح و توطئه"، طرح داستانی یا پیرنگ نیست. طرح و توطئه، دسیسهای است که قاتل برای ارتکاب جنایت به کار میبرد و به این مفهوم جنبهی کاملن منفی دارد. این نقطهای است که "جمال میرصادقی" هم در کتاب "ادبیات داستانی" بر آن تاکید میورزد.»[1]
کتاب معمایی برای یک جنایت با عنوان فرعی تکنیک «داستانپردازی پلیسی؛ از نوع معمایی»، نوشتهی محمدمهدی نحویفرد از سوی نشر آموت منتشر شده است. این اثر پژوهشی که پایاننامهی دورهی کارشناسی نویسندهی خود هم به شمار میرود، سعی در بررسی و تحلیل ترفندها و شگردهای پلیسینویسان دارد. او قصد دارد بررسی کند که چگونه نویسندگان ادبیات پلیسی در ذهن مخاطبان خود کنجکاوی را بر میانگیزاند. او برای رسیدن به پاسخ پرسش خود، تکنیک داستانها و فیلمهای پلیسی را از چشمانداز ایجاد سوءظن در ذهن مخاطب مورد توجه قرار میدهد و تلاش میکند تا با عنایت به داستانها و فیلمهای پلیسی گونهی معمایی شناختهشدهتر، مانند آثار آگاتاکریستی، خالق هرکول پوآرو، و آثار سِر آرتور کانن دویل، خالق شرلوک هُلمز و دیگران، به پرسشهای طرحشده پاسخ دهد. به این منظور، چهار مرحلهی داستانپردازی پلیسی که از آغاز «تنظیم طرح و توطئه جنایت» تا «دستگیری مجرم» را دربر میگیرد، مورد بررسی واقع میشوند.
معمایی برای یک جنایت توسط نشر آموت و با همکاری «بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان» در زمستان 1390 منتشر شده است. محمدمهدی نحویفرد در پیشگفتار خود بر کتاب حاضر، پیرامون ژانر پلیسی و تنگناهای موجود در زمینهی پژوهش در این ژانر، چنین میآورد که «در این کتاب من با بازنگری داستانها، فیلمها و سریالهای پلیسی و یادداشتپردازی از شگردهای داستانپردازی آنها، چهار مرحلهی داستان پردازی پلیسی را در چند فصل ارایه کردهام که از مرحلهی تنظیم طرح و توطئهی جنایت تا دستگیری مجرم و رفع ابهامات را دربر میگیرد.»[2] او در ادامه چنین میآورد که «من مطالب این کتاب را پانزده سال پیش نوشته بودم.»[3] و سپس شرح خود را بر مسیر نشر کتاب میآورد که چگونه این تلاش چندینساله اکنون در دستان ماست.
این کتاب به جز پیشگفتار خود به قلم نویسنده، دارای شش فصل است که «مروری بر سیر تکاملی داستانهای پلیسی»، «ساختار داستانها و فیلمهایی پلیسی از نوع معمایی»، «اولین مرحلهی داستانپردازی پلیسی از نوع معمایی» و «تنظیم، طرح و توطئه جنایت» از فصلهای آن به شمار میآیند. بعد از متن اصلی کتاب، دو پیوست در پایان کتاب وجود دارد که یکی فهرست فیلمها و سریال های مورد استفاده را در خود دارد و دومی کتابنامه است و درنهایت هم چند عکس را میتوان شاهد بود.
پی نوشت:
[1] صفحهی 93 کتاب
[2] صفحهی 15 کتاب
[3] صفحهی 15 کتاب
معمایی برای یک جنایت: تکنیک داستانپردازی پلیسی (از نوع معمایی). محمدمهدی نحویفرد. تهران: انتشارات آموت. چاپ نخست: 1390. 4000 نسخه. 232 صفحه. 5500 تومان.
«میتوان گفت اولین مرحلهی نوشتن یک داستان یا فیلمنامهی پلسی از نوع معمایی، تنظیم دقیق "طرح و توطئهی جنایت" است. در اینجا بر این نکته تاکید میشود که منظور از "طرح و توطئه"، طرح داستانی یا پیرنگ نیست. طرح و توطئه، دسیسهای است که قاتل برای ارتکاب جنایت به کار میبرد و به این مفهوم جنبهی کاملن منفی دارد. این نقطهای است که "جمال میرصادقی" هم در کتاب "ادبیات داستانی" بر آن تاکید میورزد.»[1]
کتاب معمایی برای یک جنایت با عنوان فرعی تکنیک «داستانپردازی پلیسی؛ از نوع معمایی»، نوشتهی محمدمهدی نحویفرد از سوی نشر آموت منتشر شده است. این اثر پژوهشی که پایاننامهی دورهی کارشناسی نویسندهی خود هم به شمار میرود، سعی در بررسی و تحلیل ترفندها و شگردهای پلیسینویسان دارد. او قصد دارد بررسی کند که چگونه نویسندگان ادبیات پلیسی در ذهن مخاطبان خود کنجکاوی را بر میانگیزاند. او برای رسیدن به پاسخ پرسش خود، تکنیک داستانها و فیلمهای پلیسی را از چشمانداز ایجاد سوءظن در ذهن مخاطب مورد توجه قرار میدهد و تلاش میکند تا با عنایت به داستانها و فیلمهای پلیسی گونهی معمایی شناختهشدهتر، مانند آثار آگاتاکریستی، خالق هرکول پوآرو، و آثار سِر آرتور کانن دویل، خالق شرلوک هُلمز و دیگران، به پرسشهای طرحشده پاسخ دهد. به این منظور، چهار مرحلهی داستانپردازی پلیسی که از آغاز «تنظیم طرح و توطئه جنایت» تا «دستگیری مجرم» را دربر میگیرد، مورد بررسی واقع میشوند.
معمایی برای یک جنایت توسط نشر آموت و با همکاری «بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان» در زمستان 1390 منتشر شده است. محمدمهدی نحویفرد در پیشگفتار خود بر کتاب حاضر، پیرامون ژانر پلیسی و تنگناهای موجود در زمینهی پژوهش در این ژانر، چنین میآورد که «در این کتاب من با بازنگری داستانها، فیلمها و سریالهای پلیسی و یادداشتپردازی از شگردهای داستانپردازی آنها، چهار مرحلهی داستان پردازی پلیسی را در چند فصل ارایه کردهام که از مرحلهی تنظیم طرح و توطئهی جنایت تا دستگیری مجرم و رفع ابهامات را دربر میگیرد.»[2] او در ادامه چنین میآورد که «من مطالب این کتاب را پانزده سال پیش نوشته بودم.»[3] و سپس شرح خود را بر مسیر نشر کتاب میآورد که چگونه این تلاش چندینساله اکنون در دستان ماست.
این کتاب به جز پیشگفتار خود به قلم نویسنده، دارای شش فصل است که «مروری بر سیر تکاملی داستانهای پلیسی»، «ساختار داستانها و فیلمهایی پلیسی از نوع معمایی»، «اولین مرحلهی داستانپردازی پلیسی از نوع معمایی» و «تنظیم، طرح و توطئه جنایت» از فصلهای آن به شمار میآیند. بعد از متن اصلی کتاب، دو پیوست در پایان کتاب وجود دارد که یکی فهرست فیلمها و سریال های مورد استفاده را در خود دارد و دومی کتابنامه است و درنهایت هم چند عکس را میتوان شاهد بود.
پی نوشت:
[1] صفحهی 93 کتاب
[2] صفحهی 15 کتاب
[3] صفحهی 15 کتاب
بکت و آنتروپی . بابک توکل. تهران: انتشارات نمایش. چاپ اول: 1388. 2000نسخه. 136صفحه. 2000 تومان.
« مفهوم آنتروپی را فیزیکدان و ریاضی دان آلمانی سده نوزدهم، رودلف کلاوسیوس برای اندازه گیری میزان انرژی که به صورت گرما و اصطکاک تلف می شود، مطرح کرد. کلاوسیوس آنتروپس تولید شده در فرایندی گرمازا را به صورت انرژی تلف شده تقسیم بر دمایی که فرایند در آن رخ می دهد تعریف کرد. بنابر قانون دوم، آنتروپی تولید شده با ادامه یافتن فرآیند گرمازا پیوسته افزایش می یابد. انرژی اتلافی هرگز قابل بازگشت نیست و همین جهت گیری به سوی آنتروپی فزاینده ناوک زمان را تعریف می کند. »[1]
بابک توکل در کتاب بکت و آنتروپی سعی کرده است از نظریات علمی برای نقد آثار ادبی و به خصوص آثار بکت استفاده کند. وی با نگاهی به نظریه آنتروپی که قانونی است در علم فیزیک به چشم انداز تازه ای از آثار ساموئل بکت می رسد. وی همچنین معتقد است این روش پیش از این توسط نویسندگان و هنرمندان دیگری نیز امتحان شده است. او از میخاییل باختین که از ایده های انشتین در مورد فضا و زمان استفاده کرده تا به مفهوم کرونولوژی و توپولوژی برسد و همچنین از ای. ام. فوستر که در رمان خود «گذری بر هند» از اصل عدم قطعیت بهره برده است مثال می آورد.
قانون آنتروپی بیان می کند که بی نظمی و هرج و مرج در امتداد زمان افزایش پیدا می کند. پیری، فرسایش و مرگ این قانون را تایید می کند. بر طبق قوانین فیزیک، زمان برگشت ناپذیر است و اگر بخواهیم به عقب بر گردیم می بایستی از آنتروپی کم کنیم و وضعیت جهان را به نظم و سکون بازگردانیم که چنین چیزی امکان پذیر نیست. بابک توکل دو نوع آنتروپی را بر می شمارد. یکی آنتروپی فیزیکی و دیگری آنتروپی ارتباطی. در آنتروپی فیزیکی گفته می شود جهان دارای یک آنتروپی مشخص است که نظم و سکون آن را تضمین می کند. در بستر زمان این آنتروپی به مرور افزایش پیدا می کند و جهان به سمتی هدایت می شود که دیگر هیچ پویایی و حرکتی ندارد و به نوعی تعادل ترمودینامیک رسیده و از فعالیت باز می ماند. در آنتروپی فیزیکی با دو سیستم باز و بسته رو به روییم که در سیستم بسته قطع ارتباط با محیط تعادل ترمودینامیک یا مرگ را با سرعت بیشتری به دنبال دارد و در سیستم باز به دلیل ارتباط با محیط این فرسایش و مرگ به تدریج و آهسته آهسته صورت می گیرد. اما آنتروپی اطلاعات وابسته به تصادف است. آنتروپی غیر قابل پیش بینی است. اطلاعات مقیاس عدم اطمینان یا آنتروپی در یک موقعیت است. هر چه عدم اطمینان بیشتر باشد، اطلاعات نیز بیشتر خواهد بود.
بابک توکل در کتاب بکت و آنتروپی سعی کرده است از نظریات علمی برای نقد آثار ادبی و به خصوص آثار بکت استفاده کند. وی با نگاهی به نظریه آنتروپی که قانونی است در علم فیزیک به چشم انداز تازه ای از آثار ساموئل بکت می رسد.
بابک توکل با توجه به این مباحث آثار بکت را تحلیل می کند و می گوید در آثار بکت با آنتروپی فیزیکی باز و آنتروپی اطلاعات رو به روییم. بر طبق این تعریف در آثار بکت با زمان و مکان و اشخاصی طرف هستیم که همگی در حال تحلیل رفتن هستند و در عین حال با هیچ قطعیتی رو به رو نیستیم و هیچ تمامیتی در بین نیست. آنتروپی ارتباطی در نوع روایت و سبک نوشتاری بکت قابل تشخیص است. بکت با در هم شکستن نظم نوشتاری معمول و با استفاده از بینامتنیت، رعایت نکردن نگارش، استفاده از تلمیح، جناس و استعاره آنتروپی ارتباطی نوشتارش را بالا می برد تا هیچ قطعیت و تمامیتی در کار نباشد و به نوعی هیچ معنایی القا نگردد.
بابک توکل اضافه می کند ذهن ما در مواجهه با آثار بکت گرفتار آنتروچی می شود چرا که هیچ معنایی دریافت نمی کند و تنها راه درک پیام متون بکت فرا رفتن از متن اوست و متوسل شدن به تفسیر شخصی که ناشی از ایدئولوژی هر شخص است.
آثار بکت شبکه پیچیده ای از دال ها و مدلول هاست که هر کدام از دال ها به مدلول و دالی دیگر ارجاع می دهند و همین است که معنا در این توده دال ها و مدلول ها گم می شود. همانگونه که دریدا و سوسور بیان می کنند متن حاوی هیچ معنایی نیست زیرا که هر نشانه شما را به نشانه ای دیگر پرت می کند و این روند تا بی نهایت ادامه دارد. بنابر تعریف دریدا معنا هرگز به دست نمی رسد و پیام نهایی بابک توکل برای فرا رفتن از متن و به دست آوردن معنا جای پرسش و پاسخ را باز می گذارد.
پی نوشت:
[1] صفحه 19 فصل اول کتاب
تابستان در بادن بادن. لئونید تسیپکین. ترجمه: مهرشید متولی. تهران: کتابسرای تندیس. چاپ اول:1389. 1500نسخه. 183صفحه. 4000تومان.
«داستایوفسکی و آنا اواسط آوریل 1867 پترزبورگ را ترک کردند و صبح روز بعد به ویلنا رسیدند که آنجا جهودهای نفرت انگیز پست، مدام به ستوهشان میآوردند و روی پلههای هتل، خدماتشان را روی سر این دو خراب میکردند حتی تا آنجا که دنبال درشکهی آنا گریگوریونا و فئودور میخائیلویچ میدویدند و تا نمیگفتند برو پی کارت، خورگی میکردند تا چوب سیگارهای کهربایی خود را به آنها بفروشند و عصر همان یهودیها را با موهای کوتاه نکردهی تابدار آویخته تا ابرو میدیدی که با زنهای یهودیشان توی خیابانهای قدیمی و باریک قدم میزنند.»[1]
گاه تاریخ ادبیات با نویسنده و خواننده بازی غریبی میکند. نویسندهای که در طول زندگیاش حتی یک برگ از دست نوشتههایش را به چاپ نرسانده، سالها بعد وقتی خواننده خیال میکند تاریخ ادبی یک دوران را شناخته و دیگر این تاریخ چیزی برای شگفتی ندارد به یکباره شاهکاری از یک رمان نویس گم شده ارائه میکند و تمام معادلهها را به هم میریزد. لئونید تسپکین همان رمان نویس گمشدهای است که تنها رمانش یکی از مهمترین دستآوردهای ادبیات روس در نیمه دوم قرن بیستم محسوب میشود.
سوزان سانتاک در مقدمه کتاب اشاره میکند که این کتاب شبیه کتاب ارباب پترزبورگ جی. ام . کوئتزی نیست که یک داستایوفسکی خیالی ترسیم کند. اما این کتاب رمان مستند هم نیست. بیوگرافی یا خاطره تلخ و شیرین یک نویسنده است یا بخشی از تاریخ که روایت پیچیدهای را در چندین مکان و زمان با زوایای تو در تو بیان میکند، به طوری که در نهایت نتوان گفت با یک رمان سر و کار داریم و در عین حال در برگیرنده تمامی اینها هست. در این رمان همه چیز ساختگی است و نیست.
تابستان در بادن بادن سفری است به زندگی و محل رمانهای داستایوفسکی. در واقع رمان دست نوشتهها و خاطرات آنا همسر داستایوفسکی است و ماحصل اندیشههای بکر، ناب و محسور کنندهی مردی که با تمام وجود در نوشتهها و اندیشههای داستایوفسکی ذوب شده و با آنها زندگی کرده در حالی که خود و قومش چون یهودای سرگردان همیشه رانده شده و با بدترین الفاظ توسط همین رمان نویس روسی تحقیر شده است و این عشق یکجانبه سبب نگارش این اثر تابناک گردیده است. داستان سفر چهار ساله داستایوفسکی با همسرش آنا به خارج از کشور و بادن بادن است یا بهتر بگوییم سفر تسیپکین به زندگی و دنیای ذهنی داستایوفسکی و همین است که روایت را پیچیده و مار گونه میکند.
تابستان در بادن بادن سفری است به زندگی و محل رمانهای داستایوفسکی. در واقع رمان دست نوشتهها و خاطرات آنا همسر داستایوفسکی است و ماحصل اندیشههای بکر، ناب و محسور کنندهی مردی که با تمام وجود در نوشتهها و اندیشههای داستایوفسکی ذوب شده.
آشنایی فدیا با آنای جوان که ماحصل آن عشقی پرشور و شوق و اندوهناک است در حالی شروع میشود که فدیای میانسال با تردید به واقعی بودن آن مینگرد و در پایان نیز با همین تردید و قدردانی سر بر بستر مرگ میگذارد، زیرا میپندارد، آنا بیشتر محسور شخصیت و اندیشههای بکر و جاودانهی اوست که در بستر نوشتههایش به زیبایی آرمیدهاند.
تابستان در بادن بادن بین سالهای 1977 و 1980 نوشته شده است. لئونید تسیپکین پزشک بود که صدها مقاله علمی در مجلات اتحاد جماهیر شوروی و خارج از آن به چاپ رساند. پدر و مادر یهودی- روس او نیز هر دو پزشک و جراح بودند. سال 1941 با حمله آلمان به شهر مینسک مادربزرگ، یک خواهر و دو خواهر زادهاش به قتل میرسند و وی به همراه پدر و مادرش در میان بشکههای ترشی به مکانی دیگر جا به جا میشوند. زندگی تسپکین همواره در سفر، مخفیگاه و در هول و ولای دستگیری و قتل گذشت و طبیعی بود که در این شرایط رمانی از او منتشر نشود. اما وی عاشق ادبیات بود و عاشق داستایوفسکی که نگرشهای ضد یهودی هم داشت. سوزان سانتاگ در مقدمهاش مینویسد: " زندگی بدون امید به چاپ چه حال و چه آینده حاکی از چه اندوختهای از ایمان به ادبیات است؟ " پس تسیپکین برای سر تاقچه خانهاش مینوشته است. چیزی که او را برای نوشتن ترغیب میکرده چیزی نیست جزعشق به ادبیات و عشق به داستایوفسکی.
جملههای تسیپکین جملههای بی وقفهای است که نفس خواننده را می برد، پاراگرافها طولانی و لاینقطع است و همین سبک و شیوه نوشتاری ساراماگو را به یاد میآورد. او عاشق نثرهای اولیه و ادبیات پاسترناک بود و از این جهت بیشتر ادبیات کشور خودش را مطالعه میکرد تا ادبیات خارجی. به هر حال به قول سانتاک اگر میخواهید مزهی ژرفا و اقتدار ادبیات روس را فقط با خواندن یک کتاب بچشید، یا رمانی میخواهید که روح شما را تقویت کند، تابستان در بادن بادن را بخوانید.
تابستان در بادن بادن توسط راجر و آنجلا کیز به انگلیسی ترجمه شده و با مقدمهای از سوزان سانتاک همراه است. این کتاب یک بارهم توسط بابک مظلومی به فارسی در آمده است.
«خیابان یا مسکایا بدون هیچ پیچ واپیچی اسمش عوض میشود، خیابانی میشود به همان مستقیمی و همانطور پوشیده از برف و با همان تیرهای چراغ برق در دو سو که دور دستها ناپدید میشود- من اینجا واقعا چکار می کردم؟ - چرا زندگی مردی که من و آدمهای از نوع من را ( بسیار سنجیده و به قول خودش با چشم باز) تحقیر می کرد، این همه برایم جذاب است و مرا به سوی خود میکشاند؟ چرا در این تاریکی مثل دزدها توی این خیابانهای خلوت به امان خدا رها شده، راه میروم؟ چرا وقتی به بازدید موزه مرد، نزدیک بازار روز کوزنچنی، یا سایر جاهای مربوط به او رفتم، خود را تا حدودی کنار کشیدم مثل کسی که اتفاقی از آنجا سر در آورده و هیچ چیز واقعا توجهش را جلب نمیکند؟ آیا مکاشفات اخیرم در خانه گیلیا که در آخر، مرد به عیسایا فومیچ تبدیل شد، تلاش بیمارگونه ناخودآگاهم نبود تا شور و شوقم را منطقی جلو دهم؟»[2] پی نوشت:
[1] صفحه 25 کتاب
[2] صفحه 179 کتاب