« اگر انسان در وضعیت طبیعی کاملا آزاد است، اگر سرور و آقای شخص و دارایی خود است، اگر با ارشدترین برابر است و مطیع هیچ کس نیست، پس چرا باید از آزادی خود صرف نظر و آن را با دیگران تقسیم کند؟ چرا از امپراتوری خود دست میکشد و خود را تحت سلطه و کنترل قدرت دیگری قرار میدهد؟ » [1]
سر فردریک پولاک گفته است: رساله دوم لاک درباره حکومت احتمالا مهمترین خدمتی است که تاکنون به قانون مشروطه انگلستان توسط نویسندهای شده که حرفه او وکالت نبوده است. تاثیر این رساله در انگلستان در سالهای آخر قرن هفدهم بسیار زیاد بود و بخش عمدهای از اصول انقلاب امریکا منطبق بر ایدههایی بود که در این رساله وجود داشت.
اما این رساله در مقایسه با رسالههای دیگر وی همچون «درباره فهم انسانی» و «نامههایی در باب تساهل» کمتر شناخته شده است. عقیده لاک بر این بود که قدرت سیاسی وجود دارد و باید تنها در مسیر خیر و صلاح عمومی به کار گرفته شود.
بنیان و اساس حکومت توافق است و قدرتی که شهریاران و فرمانروایان از آن برخوردارند، توسط حقی مطلق پیمان و یا چیزی دیگر اعطا نشده است بلکه وابسته به اعتماد و در قبال مسئولیتی است که اگر تحقق نیابد تاوان آن را میدهند.
دو رساله درباره حکومت جان لاک محتوی نظریههای سیاسی اوست. رساله اول ردیهای است بر دکترین سلطنت مطلقه مبنی بر حق الهی در دوران کنونی است. رساله دوم وی با وضعیتی طبیعی آغاز میشود که سرچشمه همه تنوارههای سیاسی است. اما نه وضعیتی که هابز درک کرده بود. اینکه انسان گرگ انسان است و با دشمنی و خصومت همنوع زندگی میکند. وضعیت طبیعی جان لاک سرشتی اجتماعی دارد.
در اینجا انسان تابع قانون عقلی است که به همه انسانها میآموزد که هیچ کس نباید به زندگی، سلامت آزادی و مالکیت دیگری صدمهای بزند. امکان جنگ و خشونت تنها زمانی پیش میآید که انسانها قانون عقلی را که مکمل سرشت شان است رها کنند.
امروزه حق مالکیت چه در کلیت خود و چه در مورد برخی چیزهای مشخص مورد قبول نیست مگر این که قانون آن را تایید کرده و جامعه آن را به رسمیت شناخته باشد. وی معتقد است جامعه مدنی را از طریق میانجیگری قراردادی میتوان خلق کرد که در آن هر فرد با توافق افراد دیگر، حق طبیعی به اجرا در آوردن قانون عقل را تسلیم جامعه میکنند تا بتوانند از زندگی، آزادی و مالکیت خود حراست کنند. اما قدرت قانون گذاری که بر رضایت مردم استوار است تبدیل به قدرت برتر تنواره سیاسی میشود که قدرتی دلبخواه نیست. این قدرت باید برای خیر و صلاح جامعه اعمال شود. وی اظهار میدارد که تنها عقیده و نظر نهایی عامه مردم است که باید در مورد حکومت حکم صادر کند. این چکیدهای است از نظرات لاک در رساله دوم حکومت که به تفصیل در این کتاب آورده شده است.
جان لاک در سال 1632 در سامرست به دنیا آمد. وی یکی از فیلسوفان به نام در دوران رنسانس است که بیشتر به عنوان فیلسوف معرف جهانیان است، دورانی که انسان غربی به عقل روی آورد و از این ابزار برای حل معضلات اجتماعی و سیاسی است بهره برد. عقل گرایی در آن زمان منجر به رشد علوم طبیعی و آغاز دوران روشنگری و مدرن شد.
جان لاک ریشه همه دانشها را ثمره تجربیات مستقیمی میدانست که از حواس انسانی به دست میآیند. از این رو باور به ایده ذاتی و فطری را مردود میدانست. به عقیده او مغز انسان در آغاز همچون صفحه سفیدی است که در نتیجه تفاوتهای موجود در باور و دانش که ثمره تاثیرات محیط است شکل میگیرد. نتیجه نهایی این اندیشه این بود که همه انسانها با هم برابر هستند. عقل به حس مشترک یا عرف عام تقلیل پیدا کرد و امتیازها از رجحانهای اجتماعی و قدرت سیاسی ثمره حادثههای تاریخی معرفی شدند. از این جهت همه انسانها به طور مساوی صلاحیت تشخیص درست را یافتند و دمکراسی به عنوان اکثریت، تنها فلسفه سیاسیای شد که تناقضی با حس مشترک پیدا نمیکرد.
خواندن این کتاب از این جهت مهم است که از طرفی با مفاهیمی چون عقل، دمکراسی و ذات بشری و نظریه لاک در این باره بیشتر آشنا میشویم و از سوی دیگر نظریات فیلسوفان و نظریه پردازان تاریخ مدرنیته را بهتر و بیشتر درک میکنیم. همچنین این کتاب را به دانشجویان علوم فلسفه و سیاست نیز پیشنهاد میکنم.
این کتاب شامل سه مقدمه از مترجم، پرفسور دبلیو. اس. کارپنتر و سی. بی. مکفرسون است و همچنین حاوی نوزده فصل که اسامی برخی از فصلها عبارتند از: درباره وضعیت طبیعی، درباره وضعیت جنگ، درباره بردگی، درباره مالکیت، درباره قدرت پدری، درباره جامعه سیاسی یا مدنی، درباره آغاز جوامع سیاسی، درباره غایت و هدف جامعه سیاسی و حکومت، درباره اشکال یک تنواره سیاسی، درباره گستره و دامنه قدرت قانون گذاری، و...
پی نوشت:
[1] صفحه 175 کتاب