کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

به زودی کتاب های انتخابی  را معرفی خواهم کرد

حالا واقعاً چه خبر است تهران؟

حالا واقعاً چه خبر است تهران؟ 


اگر هیچ‌کدام از این کتاب‌ها را نخوانده‌اید، او را با «دایی جان ناپلئون» به یاد خواهید آورد. دایی جان ناپلئون را همه‌کس با نام زنده‌یاد علی حاتمی به‌خاطر می‌آورند و بی‌راه نیست اگر بگوییم بیش از هر چیز اقتباس سینمایی از این کتاب، به شهرتش کمک کرد.


خانواده‌ی نیک‌اختر

خانواده‌ی نیک‌اختر. ایرج پزشکزاد. تهران: نشر آبی. چاپ دوازدهم: 1388. 1500 نسخه. 156 صفحه. 3000 تومان. 

«نیک‌اختر - اتفاقا اگر من به چشم مردم بط شده‌ام، اگر این انجمن و آن کانون برای خیریه و کوفت و زهرمار از من پل می‌خواهند، یک مقداری زیادی‌اش تقصیر ریخت ‌و پاش‌های همین بچه‌های توست. از این‌طرف دختر پایش را توی یک کفش کرده که ماشین پورشه‌ی آلمانی می‌خواهد. از آن‌طرف این پسره‌ی تن لش بی‌عار می‌خواهد...»[1]

خانواده‌ی نیک ‌اختر از همان کتاب‌هایی است که به چاپ‌های دو رقمی می‌رسند، ولی باز هم با ترس و لرز با شمارگان‌های زیر دو هزار جلد روانه‌ی بازار می‌شوند. شاید این مساله دلایل بی‌شماری داشته باشد؛ دلایلی چون قدرت خرید مردم، نبود معیارهای محک خواست خواننده در بازار کتاب، نوسان‌های بی‌امان و غیرقابل پیشبینی قیمت کاغذ، مواد اولیه‌ی دیگر و همین‌طور قیمت کارگر و سایر موارد که مستقیم یا غیر مستقیم بر قیمت کتاب تاثیر می‌گذارند و از سوی دیگر بر روی اراده و جسارت ناشر نیز بی‌تاثیر نخواهند بود.

درهرحال، تمام این گزینه‌ها موجب شده است تا خانواده‌ی نیک ‌اختر در نوبت چاپ دوازدهم خود، در هزار و پانصد نسخه به چاپ برسد تا دوباره بیماری‌های صنعت نشر و فرهنگ کتابخوانی ما را به یاد بیاورد.

آسمون و ریسمون، ادب‌ مرد به‌ ز دولت‌ اوست‌ تحریر شد، حافظ ناشنیده پند از جمله کتاب‌های ایرج پزشکزاد هستند. اگر هیچ‌کدام از این کتاب‌ها را نخوانده‌اید، او را با دایی جان ناپلئون به یاد خواهید آورد. دایی جان ناپلئون را همه‌کس با نام زنده‌یاد علی حاتمی به‌خاطر می‌آورند و بی‌راه نیست اگر بگوییم بیش از هر چیز اقتباس سینمایی از این کتاب، به شهرتش کمک کرد گرچه کتاب دایی جان ناپلئون، در نوع خود ارزشمند است ولی اگر اقتباس‌های سینمایی با موفقیت بر پرده بیایند، به شهرت کتابی که از آن یاری گرفته‌اند کمک خواهند کرد. 

 

گفتم که من آن دباغ عطر ندیده‌ مولانا هستم که باید به بازار و باغ‌ها برگردم، خواجه بزرگوار می‌فرماید: من از دیار حبیبم نه از بلاد رقیب – مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم از آن مهمتر آن کاری است که گفتم با تاریخ مملکت دارم.

خانواده‌ای در آن‌سوی آب‌ها و در آن‌طرف مرزهای سرزمین مادری خود روزگار می‌گذرانند و با مسائل مهاجرت و سرزمین دیگر مواجه هستند. ایرانی‌های زیادی به هر دلیل در آن‌سوی مرزهای وطن زندگی می‌کنند، مسائل خود را دارند، سختی‌های دورافتادگی از کشور مادری و مصیبت‌های انطباق با کشور مقصد، مساله‌ی زبان، فرهنگ، نسل دوم مهاجران و مسائلی از این دست همیشه از دغدغه‌هایی است که مهاجران را دنبال می‌کند. پرداختن به مسائل این طیف دارای اهمیت است، ولی بسیار کم و گزیده به آن پرداخته شده است.

«خان عمو – توهین نکن، محمود! این اعداد برگرفته از آن شعر ترش و شیرین خودت است که متاسفانه ملت هنرناشناس ما که بی‌جهت دنبال سعدی و حافظ افتاده بودند، قدر نشناخت و اجازه نداد که این جرقه‌ی نبوغ هنری تو آسمان ادب ایران را روشن کند.

«نیک اختر – حالا واقعا چه خبر است تهران؟ بقول خانم جون مگر آنجا دمپختک خیر کرده‌اند؟

خان عمو – گفتم که من آن دباغ عطر ندیده‌ مولانا هستم که باید به بازار و باغ‌ها برگردم، خواجه بزرگوار می‌فرماید: من از دیار حبیبم نه از بلاد رقیب – مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم از آن مهمتر آن کاری است که گفتم با تاریخ مملکت دارم.»[2]

پی نوشت:

[1] صفحه‌ی 14 کتاب

[2] صفحه‌ 138 کتاب

از سؤال سخت دست بردار...

از سؤال سخت دست بردار... 


در این منظومه، محمود درویش، هرچه بیشتر به زندگی و ذات مبهم آن می‌پردازد. با لذت نوشتن، درباره‌ی حیاتی که همواره تاریک و بی‌پاسخ مانده از دیرگاهان، محمود درویش را می‌برد تا آن‌سوی اساطیری که حس می‌کند خود اوست. گیلگمش، سیمرغ، انکیدو، مرگ و... خود شاعر است.


دیواری

دیواری. محمود درویش. نرجمه‌ی حمزه کوتی. تهران: انتشارات افراز. چاپ نخست: 1390. 1100 نسخه. 72 صفحه. 2500 تومان.  

هزار شاعر عرب هم که باشد، همه‌ی نشرها و مترجم‌ها به‌سراغ محمود درویش می‌روند و هرچه نویسنده‌ی خوب و پرتیراز هم که در سرتاسر دنیا باشد، دست آخر همه‌ی ناشرها سفارش ترجمه‌ی داستان‌های هاروکی موراکامی را می‌دهند و یا به‌سراغ نویسنده‌های چون اویتس می‌روند. این به معنی بد بودن کار موراکامی و اویتس یا ضرورت نداشتن پرداختن به شعرهای محمود درویش نیست، بلکه این به معنی برخواستن موج‌هایی است که دامن فرهنگ و نشر را می‌گیرند و این مقوله را صرفن به یک هستی کالامحور فرو می‌کاهند.  

ذکر این نکته خالی از لطف نیست که انتشارات افراز در کنار همین کتاب، سلسله‌کتاب‌هایی را با عنوان شعر همسایه، به فارسی برگردانده است و روانه‌ی بازار کرده است. همچنین در همین مجموعه، و از همین مترجم آثار با ارزشی از شاعرانی چون آدونیس، نوری الجراح و  جمال جمعه به چاپ رسیده است. مجموعه‌ای که نوید پربار شدن ادبیات ترجمه‌ی همین حوالی را در کشورمان می‌دهد.

«خواب خواهم دید نه برای تعمیر کشتی‌های باد

و نه برای شکستی در جان

که اسطوره جایگاه خود را یافت: دامی در سیاق واقعیت‌گری.

و در همت شعر نیست که گذشته‌ی گذران بی‌گذری را تغییر دهد

و زلزله‌ای را بایستاند.

اما من خواب خواهم دید:

شاید سرزمینی به‌خاطر من گسترش یافت

بدان‌گونه که انگار یکی از اهالی این دریایم.

از سؤال سخت دست بردار...»[1]

 

هزار شاعر عرب هم که باشد، همه‌ی نشرها و مترجم‌ها به‌سراغ محمود درویش می‌روند و هرچه نویسنده‌ی خوب و پرتیراز هم که در سرتاسر دنیا باشد، دست آخر همه‌ی ناشرها سفارش ترجمه‌ی داستان‌های هاروکی موراکامی را می‌دهند و یا به‌سراغ نویسنده‌های چون اویتس می‌روند.

شعر عرب از دوران جاهلی تا به امروز، گزینه‌های خوبی را برای شعرخوانی پیش روی هر خواننده‌ی اهل ذوقی قرار داده است. زبان عربی امکان‌های زبان‌آورانه‌ی فراوانی برای خلق ادبیاتی از جنسی دیگر را در خود پنهان کرده است. شاید زبان عربی به دلایلی، زبان امروزین و برای ارتباطات معاصر زبان در خور توجهی نباشد، ولی در حوزه‌ی شعر نه امروز، بلکه همیشه دارای قابلیت‌های منحصربه‌فردی بوده است.

 محمود درویش

محمود درویش را شاعر مقاومت می‌دانند. درویش در پنجمین دهه‌ی زندگی خود به سر می‌برد و تاکنون بیست‌وپنج کتاب از شعرهای او منتشر شده‌اند که بسیاری از این کتاب‌ها به فارسی برگردانده شده‌اند و در اختیار مخاطب علاقه‌مند به این حوزه قرار گرفته‌اند.

بحث بر سر زندگی و مرگ است، این ذات هستی است که در این مجموعه مورد خطاب قرار گرفته است، چیستی وجودی آدمی و فراتر از آن، مفهوم عدم و امکان. درویش هم چون بسیارانی دیگر یارای مقاومت در برابر این برساخته‌ی غول‌آسای غوطه‌ور در توهم و حقیقت را نداشته و به آن ورود کرده است و در آن غوطه‌ور گشته است. اگر سؤال این است که او به این مقوله چگونه نگریسته است و پاسخ خود را به چه شکل یافته است، باید منظومه‌ی دیواری را خواند تا به جواب دلخواه رسید.

«در این منظومه، محمود درویش، هرچه بیشتر به زندگی و ذات مبهم آن می‌پردازد. با لذت نوشتن، درباره‌ی حیاتی که همواره تاریک و بی‌پاسخ مانده از دیرگاهان، محمود درویش را می‌برد تا آن‌سوی اساطیری که حس می‌کند خود اوست. گیلگمش، سیمرغ، انکیدو، مرگ و... خود شاعر است.»[2]

پی نوشتها:

[1] صفحه‌ی 47 کتاب

[2] صفحه‌ی 8 و 9 کتاب

 

ماجراهای قلعه‌ی متحرک

ماجراهای قلعه‌ی متحرک 


در این داستان جذاب در هر صفحه با شگفتی تازه‌ای روبه‌رو خواهید شد! وقتی سرانجام آخرین نبرد بین جادوگر و هاول پایان می‌پذیرد تمام قطعات پازل به شکل جادویی بر سر جای خود قرار می‌گیرند.


ماجراهای قلعه‌ی متحرک

قلعه متحرک. دایانا واین جونز. ترجمه‌ی شراره صدیق. تهران: کتابسرای تندیس. چاپ سوم: 1389. 2000 نسخه.  302 صفحه. 6000 تومان. 

«در این پازل جادویی هیچ‌‌چیز و هیچ‌کس آن‌چه به نظر می‌آید نیست. سرنوشت‌ها به هم گره خورده و هویت انسان‌ها با هم عوض می‌شوند. جادوگر طلسمی به‌دنبال هاول فرستاده است. آیا سر نخ شکستن این طلسم درون ابیات یک شعر است؟ قرارداد اسرارآمیز بین شیطانک آتش، کلیسیفر چیست؟در این داستان جذاب در هر صفحه با شگفتی تازه‌ای روبه‌رو خواهید شد! وقتی سرانجام آخرین نبرد بین جادوگر و هاول پایان می‌پذیرد تمام قطعات پازل به شکل جادویی بر سر جای خود قرار می‌گیرند.»[1] 

 

شاید اگر حوصله نکنید و کتاب را تا جایی پیش نبرید، نتوانید از دنیای فانتستیک کتاب لذت ببرید چراکه تا نیمه‌های کتاب بسیاری از معانی قابل فهم نیستند و از آن طرف، روند ماجراها کمی کند پیش می‌رود، ولی به خواننده توصیه می‌شود تا صبر پیشه کند و ضعف تالیف یا قلم مترجم را تاب آورد تا به جاهای خوب ماجرا برسد. 

برای هر سه خواهر ماجراهای عجیب و غریب و درعین‌حال به‌هم‌تنیده‌ای رخ می‌دهد و آن‌ها را وارد فضایی گرداب‌مانند می‌کند که همه‌ی چیزهایی که در آن می‌چرخند در نهایت همگی به یک جا می‌رسند.

از دایانا واین جونز، توسط کتابسرای تندیس و با ترجمه‌ی خانم صدیق خانه‌ی هزارتو و قلعه‌ای در آسمان هم منتشر شده‌اند که اگرچه در هیچ‌کجای کتاب به سریالی بودن این کتاب‌ها اشاره نشده است، ولی به‌نظر می‌رسد که این سه کتاب در پی هم و از مجموعه‌ی گسترده‌تری انتخاب شده‌اند.

برای هر سه خواهر ماجراهای عجیب و غریب و درعین‌حال به‌هم‌تنیده‌ای رخ می‌دهد و آن‌ها را وارد فضایی گرداب‌مانند می‌کند که همه‌ی چیزهایی که در آن می‌چرخند در نهایت همگی به یک جا می‌رسند.

«در سرزمین اینگاری که چیزهایی مثل چکمه‌های هفت‌فرسخی و شنل‌هایی برای نامرئی شدن وجود دارد بزرگ‌ترین فرزند خانواده بودن یک بدشانسی واقعی است. همه می‌دانند که تو اول شکست می‌خوری، و اگر هر سه با هم به‌سراغ خوشبختی بروید اوضاع بدتر است.»[2]

ماجراهای قلعه‌ی متحرک

سوفی هتر همان آدم بدشانس ماجراست. نامادری سه خواهر را برای یادگرفتن حرفه‌های مختلف از هم جدا می‌کند تا برای آینده مهیا شوند. سوفی را نزد خود نگاه می‌دارد و یکی از دو خواهر را به قنادی و آن دیگری را به ساحره‌ای به نام فرفکس می‌سپارد.

در ادامه‌ی این داستان، سوفی با طلسم جادوگر ویست شصت سال پیر می‌شود و برای دوباره جوان شدن، باید قراردادی را بشکند که در این هنگام با هاول، صاحب قلعه‌ی متحرک آشنا می‌شود. سرانجام او موفق به انجام این کار می‌شود، دوباره جوانی خود را به دست می‌آورد و با هاول ازدواج می‌کند.

«او قدم دیگری برداشت، بادی که به صورتش می‌خورد اصلاً او را خنک نکرد. سنگ‌ها و بوته‌ها تغییری نکرده بودند اما شن‌ها خاکستری‌تر به نظر می‌رسیدند. در دوردست چیزی دیده می‌شد. سوفی قدم دیگری برداشت.»[3]

پی نوشت:

[1] پشت جلد کتاب

[2] صفحه‌ی 5 کتاب

[3] صفحه‌ی 284 کتاب

 

به بهانه آزادی

به بهانه آزادی 


 "آنچه مرا به وحشت انداخت این بود که در آن روزگار، احتمالا رسوب انجماد" ایدئولوژیک" مرا از اندیشیدن به چشم انداز تفکر " سرخو"... و" سرخی" ها باز می داشت. از اندیشیدن به نتایج وحشت بار چپ و راست افراطی."  


اتاق شماره 6

اتاق شماره 6. خسرو حکیم رابط. تهران: انتشارات افراز. چاپ اول: 1389. 1100 نسخه. 152صفحه. 3800 تومان. 

 

"گروموف: خلافم این بوده که از دیدن درد و رنج وگرفتاری دیگرون به وحشت افتادم که نکنه همون بلاها سر من هم بیاد... همین وحشت گاهی چنان شدت می گیره که منو از خود بی خود می کنه و به همه بد بین می شم... ولی همه ی این ها چه ضرری به کسی می زنه که باید یازده سال هوای آزاد رو نبینم؟ یازده سال توی این قفس کثیف و میون یه مشت حشرات... گاهی می زنه به سرم و تا مرز جنون پیش می رم ... دلیلش روخودم بهتر از هر کسی می دونم... دلیلش هیچی نیست جز وحشت و رنجی که از گرفتاری در این محبس می کشم ...

دکتر را گین: شما انسان عاقل و اندیشمندی هستید. درد و رنج در ذهن ماست نه خارج از ما. انسان این توانایی رو داره که همون جور زندگی کنه که فکر می کنه. در حقیقت هیچ فرقی بین این اتاق و اتاق من نیست. تفاوت در تصوریه که من یا شما از این یا اون اتاق داریم. اگر زندگی رو بد ببینید بده و اگر خوب ببینید خوب... این نوع نگاه شماست که به زندگی صفت خوبی یا بدی می ده..."1

اتاق شماره 6 شامل چهار نمایشنامه است به نام های "به بهانه آزادی"، "ومن آن ساز بی آواز دلتنگ"، "خرسی که می خواست خرس باقی بماند"، و" اتاق شماره 6". هر کدام از این نمایشنامه ها در حدود سی یا چهل سال از اولین نگارش آنها می گذرد. برخی از آنها بارها به اجرای عموم در آمده است و پس از سال ها اجرا، اکنون در یک مجموعه به چاپ رسیده است.

حکیم رابط در مقدمه کتاب می نویسد: این نمایشنامه را در سال 44  نوشته و بارها با عنوان " یاغی" به اجرا گذاشته شد اما هیچ گاه تمایلی به چاپ آن وجود نداشت. شاید به دلیل فقدان عمق و پیچیدگی شخصیت ها و سطحی نگری آن ها یا سطحی نگری خودم، یا خامی و خام دستی. یا شاید هم به دلیل ظاهر " کهنگی" ( مقوله روستا و ارباب رعیتی) گرچه در همان روزگار نیز با اینکه تازه بود- به دلایل خاصی که بر صاحبان قلم پوشیده نیست –  در مقدمه یی آن را کهنه وانموده بوده ام تا به امروز... تا امروز که از خواندن دوباره آن و دیدار با آن مخلوقات ذهن به نکته ایی بر خوردم و از خودم ترسیدم – ترسیدم از " سرخو" ی قصه – کمی به خود امیدوار شدم- امیدوار شدم از " گلو" ی قصه – و به خودم نگریستم- با نگرش به " احد" قصه – و به بزرگواری اندیشیدم با " قوچعلی" زندانبان قصه- "

چنان که خود نمایشنامه نویس هم در مقدمه کتاب ذکر می کند، شخصیت های داستان همه تیپ هستند. در فضای ارباب رعیتی کهنه ای که سراسر از بغض و کینه و سترونی و خشونت نشانه دارد. زندانیانی که برای رهایی می نشینند تا در این سرزمین بی خون کسی پیدا شود و آنها را از بندها برهاند. فضای روستایی و دل مرده این نمایشنامه ها به سلب بودن طرز تفکرشخصیت های نمایش کمک شایانی می‌کند. فضایی که شاید نه به تمامی اما کم رنگ شده و همین است که این نوع نمایشنامه ها را برای اجرای امروزی از آن کهنه جلوه می دهد.

حکیم رابط درباره علت انتشار این نمایشنامه‌ها پس از  حدود چهل سال از گذشت اولین تقریر و اجرای آنها می‌نویسد:" به بهانه آزادی منتشر می کنم و به خود بقبولانم که " چه باک؟ بگذار در این روزگار تازه، در زیر این آسمان تازه و در هنگامه و غوغای این همه ساز و آواز تازه و جلوه های رنگارنگ مدرنیسم و پست و پسا پست و پست مدرنیسم در این جا و این سو بر صحنه های ما و آن خونبارش دهشتبار در آن سو، نه  بر صحنه که بر پهنه جهان، این دو تا و نصفی آدم تو هم  به رسم عبرت و یادگار بر متنی از کاغذ ثبت شوند و ماندگار... مگر چه خواهد شد؟... هیچ... آب ها همچنان بی خبر از این هنگامه آوازشان را خواهند خواند، مستان مهتاب باز هم مست خواهند کرد و شوربختان زخم معهود را بر شانه خواهند داشت و دیوانه سران شوریده هر یک با پیکر ناچیز و بی ارزش خویش صد ها جان عزیز وگرامی و بی گناه را بی آنکه بفهمند یا بشناسندشان – در آتش و خون غرقه خواهند کرد... و تو... این من... در این میانه چه می توانی کرد غیر از...؟"

از زبان شخصیت گلو در نمایشنامه به بهانه آزادی می‌شنویم.

"گلو: من یاغی هستم! من با زن و بچه ام زدم به کوه تا نتونن زنم رو به خرمنکوب ببندن و خودم رو به بیگاری بکشن. اما این قوچعلی رو نمی تونم بشم... اون سال ها است که با ما زندگی می کنه... زحمت مارو می کشه... درسته که براش بی فایده هم نبوده... لفت و لیس هم کرده... اما خودت بگو... چندبار شده که جوراب ها فروش نرفته، از جیبش برای تو خرما و توتون و چای خریده؟... مریض شده یی برات دوا آورده ... یه عمره که خودش و زن و بچه اش دارن ظلم می کشن... همون جور که من و تو ظلم می کشیدیم... خب حالا قراول ما شده... اما  خودش یه پا مظلومه!"2

  

در آن سوی اتاق، زندان است. فرماندار نظامی علاقه ای وافر به آنجا دارد. آنهایی که در اتاق 6 نگه داری می‌شوند هیچکدام دیوانه نیستند. فقط به خاطر اینکه جامعه نمی تواند رنج آنها را تحمل کند، دیوانه شان خوانده اند.

نمایشنامه های "به بهانه ی آزادی"، "و من آن ساز بی آواز دلتنگ" و" خرسی که می خواست خرس باقی بماند" همگی در فضاهای ایرانی و البته ارباب رعیتی نوشته شده است. به جز نمایشنامه اتاق شماره 6 که برداشتی است از داستان اتاق شماره 6 آنتوان چخوف و با دراماتورژی حکیم رابط و ناصر حسینی مهر از این داستان. این نمایشنامه در اصل طرح‌های اجرایی ناصر حسینی مهر برای داستان اتاق شماره 6 آنتوان چخوب بوده است که با همکاری حکیم رابط و ناصر حسینی مهر به نگارش در می‌آید. نمایشنامه اتاق شماره 6 موضوع زندان و زندان بانی را به چالش می کشد. فضای خفقانی که از یک فرد عادی بیمار می‌سازد و سرانجام او را در هر مقامی که باشد، بی رحمانه به اتاقی چون سلول انفرادی می‌کشاند. اتاق شماره ی 6، داستان بخش روانی بیمارستانی است که دکتر راگین رییس آنجاست. او مدتی است که گوشه گیر شده. راگین در یکی از بازدیدهایش از اتاق شماره ی 6 در می یابد که فردی به نام گروموف نه تنها دیوانه نیست، بلکه تنها مردی است که راگین می تواند با او حرف بزند و او را بفهمد. او در مرز دیوانگی و فرزانگی در نوسان است.  گروموف دنیا را پر از رنج و سختی و تاریکی می بیند. چرا که یازده سال است او را به خاطر عذاب های روحی اش در اتاق شماره ی 6 به تعبیری زندانی کرده اند. دکتر راگین مردی نسبی نگر است. رنج را زاده ی توهم انسان می داند. او معتقد است که می توان دنیا را با ذهنی زیبا، زیبا حس کرد.

در آن سوی اتاق، زندان است. فرماندار نظامی علاقه ای وافر به آنجا دارد. آنهایی که در اتاق 6 نگه داری می‌شوند هیچکدام دیوانه نیستند. فقط به خاطر اینکه جامعه نمی تواند رنج آنها را تحمل کند، دیوانه شان خوانده اند. از سوی دیگر دکتر خاباتوف جوانی است جاه طلب و جویای قدرت که با کمک فرماندار نظامی و نیکیتا و دیگران، دکتر راگین را هم متقاعد می کنند که بیمار است و باید در اتاق شماره ی 6 تحت سرپرستی باشد.

این چرخه، که تمام اندیشمندان یک جامعه در اتاقی که جایگاه و مقام دیوانگان است، زندانی باشند از سویی تاسف برانگیز است و از دیگرسو شگفت انگیز. که چخوف با چه نکته سنجی و هوشیاری این موضوع را در داستانش بیان کرده است. برخی از این نمایشنامه‌ها مثل خرس برای رادیو نوشته شده‌اند و برخی از آنها مثل اتاق شماره 6 دیر وقتی نیست که به روی صحنه رفته اند. اتاق شماره 6 توسط ناصر حسنی مهر سال 87 به اجرا درآمد و جایزه نمایشنامه نویسی را نیز از آن خود کرد. با این که سال های زیادی از نگارش برخی از این نمایشنامه‌ها می‌گذرد اما به نظر می‌رسد زبان و بیان نمایشنامه ‌‌ها هنوز خون تازه ای دارد و می توان باز هم این شخصیت ها را روی صحنه جان داد.

خسرو حکیم رابط، زاده شیراز، نویسنده ای است که در حوزه‌های نمایشنامه و فیلمنامه بیش ترین فعالیت را داشته است. البته او را بیش تر به عنوان معلم می شناسیم. که این دوره 60 ساله تجربه را در بر می گیرد. خسرو حکیم رابط سال 1328 درآموزش و پرورش مشغول کار شد و بعدها تحصیلات خود را در دانشکده هنرهای دراماتیک ادامه داد. از نمایش نامه های او می توان به " آنجا که ماهی ها سنگ می شوند"، " ایوب دلتنگ"،" سهراب و ساز و والی قبرستان" و " روز هفتم، خاطره ها" اشاره کرد. حکیم رابط بیش از 80 نمایشنامه ی رادیویی نوشته که از شبکه های مختلف رادیو پخش شده و از آن میان می توان از " آهو و احمد"، "زمانه در دست زمان"،"عطسه "،" زیر تیغ آفتاب"،" بانگ زنگ فیل فیلن" و" فیل درپرونده" نام برد. فیلم نامه های او عبارت است از" ارض موعود"،" فصل خون"،" دست هزرار بلوچ"،" تشنگی آب، چرخ" ،"گذر از ظلمات"،" اسماعیل در قربانگاه"،" باغ آدم"،" طلوع درکوچه قهر آشتی" و"مهتاب شب اول". تدریس در دانشگاه های تبریز، هنرهای دراماتیک، سینما تئاتر دانشگاه آزاد و دوره نمایش نامه نویسی رادیو در صدای جمهوری اسلامی ایران و عناصر دراماتیک در دوره تهیه کنندگی تلویزیون در دهه ی 60 و 70 از عمده فعالیت های این نویسنده است.

پی نوشت:

1: صفحه 116 و 117 از نمایشنامه اتاق شماره 6

2: صفحه 28 از نمایشنامه به بهانه آزادی