کوکی. فیلیپ پولمن. تهران: ترجمهی فرزاد فربد. کتابهای پریان وابسته به انتشارات کتاب پنجره. چاپ نخست: 1390. 1100 نسخه. 80 صفحه. 3000 تومان.
«بعضی داستانها هم چنین حالتی دارند. وقتی آن ها را کوک کنید دیگر چیزی جلودارشان نیست؛ آنقدر جلو میروند تا به مقصد موعود برسند، و هرقدر شخصیتهای داستان سعی در عوض کردن شخصیت خود داشته باشند، موفق نمیشوند، این یکی از همان داستانهاست که حالا کوک شده است و میتوانیم آن را آغاز کنیم.»[1]
شیوهی پرداخت این داستان، شیوهی جالب توجهی است. فیلیپ پولمن داستان را با واقعیت مخلوط میکند و شخصیتها از دل داستان نویسندهی توی کتاب بیرون میآیند و زیاد هم البته مهم نیست که کدام توی داستان هستند و کدام نه، چراکه کتابهای پریان، همه را در یک قطع رقعی با تصویرها و یادداشتهای حاشیهای به خواننده عرضه میکند، کتابی که یک نفس میتوان آن را خواند و زمین نگذاشت.
قهرمانهای کوچک داستان، سادهدلانه در انتها در کنار هم قرار میگیرند و با قلبهای کوچکشان زندگی را کوک میکنند. ساعتها با قلب انسانی که برای قلب انسانها میتپد تنظیم میشوند و اینگونه است که گرتل و فلورین نبض هستی را در دست میگیرند.
کتاب بهجز متن اصلی داستان، دربردارندهی کادرهایی است که در آنها نوشتههای کوچکی به چشم میخورند که خواندنشان خالی از لطف نیست. برای نمونه در مورد مواجه کارل که شاگرد ساعتساز است و دکتر کالمنیوس چنین میخوانیم:
«حالا داریم به اصل ماجرا میرسیم. فلسفهی دکتر کالمنیوس این است. او میخواهد کارل باورش کند. خب، شاید حرفی در آن باشد. خیلی آدمها فکر میکنند کافی ست آرزویی کنند تا برآورده شود. وقتی بلیت بختآزمایی میخرند چنین فکری نمیکنند؟ و بدون شک تصور شیرینی است. اما اشکالی دارد...»[2]
فیلیپ پولمن یک نویسندهی تماموقت است. دست کم این را از کتابهایی که از او به فارسی برگردانده شده است بهخوبی میتوان دریافت؛ پل شکسته، روزی روزگاری در شمال، کنت کارلشتاین، مترسک و خدمتکارش و نیروی اهریمنیاش همگی توسط همین ناشر و همین مترجم روانهی بازار شدهاند،
لازم به ذکر است که این کتاب با عنوان ساعتساز در سال 1381 با ترجمهی محمد قصاع به بازار کتاب راه یافته است. از همین مترجم کنت کارل اشتین یا اهریمن شکارچی و دختر مرد آتشباز نیز به چاپ رسیده است. البته غیر از این دو مترجم، کسان دیگری هم دست به ترجمهی فیلیپ پولمن زدهاند، ولی از میان آنها فرزاد فربد و محمد قصاع پرکارتر بودهاند.
«فیلیپ پولمن (1946) در نوریچ انگلستان متولد شد. او فارغالتحصیل زبان انگلیسی از دانشگاه کالج اکستر در آکسفورد است. نویسندگی حرفهی اصلی اوست. کسانی که از خواندن شاهکار او "مجموعهی داستانی نیروی اهرمینیاش" لذت بردهاند، اینک با "کوکی" بار دیگر به توانایی و استعداد او در داستاننویسی پی میبرند»[3]
چیزی که در پارهای از کتابهای موجود در بازار کتاب به چشم میخورد و باعث تاسف است این است که با وجود اینکه کتابها با وسواس انتخاب میشوند و هزینه و وقت و انرژی زیادی را هم به خود اختصاص میدهند ولی بهتر بود در زمینهی واژهگزینی و رفتار سلامت با زبان مکث میشد و وقت بیشتری به این امر اختصاص مییافت تا فارسی سلیستری به مخاطب اصلی این کتابها که نوجوانان هستند ارائه میشد.
پی نوشت:
[1] صفحهی 9 کتاب
[2] صفحهی 32 کتاب
[3] پشت جلد کتاب
توسریخور. گابریله دانونزیو. ترجمهی بهمن فرزانه. تهران: انتشارات پنجره. چاپ دوم: 1390. 1100 نسخه. 104 صفحه. 3000 تومان.
«واقعیت... واقعیت... ولی آیا چنان عملی قبیح امکان داشت که واقعیت پیدا کند؟ آیا امکان داشت که مردی که ظاهرا دیوانه نبود، بله نبود، تن به آنچنان واقعیتی شنیع بدهد.»[1]
شما یک بار باید دست به انتخاب بزنید حتی اگر دیر شده باشد و یا اگر همهچیز را هم از دست داده باشید. باید سرنوشت را بسازید و در آن دخیل باشد. جایی از تاریخ متعلق به شماست، حتی اگر شما سیاستمدار، هنرمند سرشناس یا چیزی از این دست نباشید.
جیووانی در انتظار اعدام است که این ماجرا را برای ما باز میگوید؛ او از ماجرای زندگی خود و انتخاب خود در واپسین لحظههای زندگیاش سخن میگوید. این مرد در تمام زندگیاش آنقدر سست عمل کرده است که همهچیز را بدون انتخاب پیش ببرد، ولی یک بار و فقط یک بار بهخاطر عشق به فرزند خود، این قاعده را کنار میگذارد و دستبهکار میشود.
این کتاب در مورد آدمهایی است که در اطراف ما هم دیده میشوند. اگر بیشتر دقت کنیم، آنها را بهتر خواهیم دید چراکه در عمل و در بیشتر اوقات، آنها از دید غایب هستند و بههیچوجه در حساب نمیآیند. ما از آنها با تعابیری چون دستوپاچلفتی، بیاراده و توسریخور یاد میکنیم. در پیرامون چنین افراد هم معمولا کسانی پرسه میزنند که درست در تقابل رفتاری با ایشان قرار دارند؛ آنها کسانی هستند که از فرد توسریخور نهایت بهرهبرداری را میکنند.
نکتهی جالب توجه در مورد این نویسنده، دلبستگی شدید و عجیب او به اشیا است. او جملهی معروفی دارد که میگوید "اشیا بیهوده برای من جنبهی حیاتی دارند." و اینگونه است که قصر محل اقامتش، مملو از شیءهای ریز و درشت است که از آن جمله میتوان به مجموعهی ارزشمند کاشیهای ایرانی قیمتی او اشاره کرد.
گابریل دانونزیو در ایتالیا به دنیا آمد. نخستین مجموعه از شعرهای او درست زمانی منتشر شد که شانزده سال بیشتر نداشت و پس از چاپ چند مجموعهشعر دیگر، پس از 1897، مجموعهای از رمانهای خود با نامهای بامداد بهاری، شهر مرده، جیوگوندا و افتخار را به خوانندگان ارزانی داشت. بعد هم بهسراغ روزنامهنگاری و نقد هنری رفت و پس از آن، تاریخنگاری را هم محک زد.
دانونزیو در زمان جنگ جهانی، بهصورت داوطلبانه به ارتش ایتالیا پیوست و در همین گیر و دار، یک چشم خود را از دست داد و در همان سالها فاشیسم را بنیان نهاد.
او در نهایت در سال 1938 در ویلای شخصی خود و در اوج شهرت درگذشت. از معروفترین رمانهای او میتوان به پیروزی مرگ و آتش اشاره کرد که شهرتی جهانی دارند. دانونزیو جووانی اپیسکوپو یا همان توسریخور را در سال 1892 نوشت که بعدها از روی آن، فیلمی به همین نام ساخته شد. نکتهی جالب توجه در مورد این نویسنده، دلبستگی شدید و عجیب او به اشیا است. او جملهی معروفی دارد که میگوید «اشیا بیهوده برای من جنبهی حیاتی دارند.» و اینگونه است که قصر محل اقامتش، مملو از شیءهای ریز و درشت است که از آن جمله میتوان به مجموعهی ارزشمند کاشیهای ایرانی قیمتی او اشاره کرد.
«اکنون من هر شب این یک جفت کفش را کنار هم دم در اتاق میگذارم. برای او. شاید اگر از اینجا رد شود آنها را ببیند. شاید هم آنها را میبیند ولی به آنها دستی نمیزند. شاید هم میداند که اگر من آن کفشها را صبح روز بعد سر جای خود یکی در کنار دیگری نبینم، دیوانه خواهم شد... شما خیال میکنید که من دیوانه هستم؟ نه، نه، از نگاه شما خیال میکنم که شاید به شک افتادهاید. نه آقای محترم، هنوز دیوانه نشدهام. آنچه را که دارم برایتان تعریف میکنم واقعیت دارد. همهچیز آن واقعیت دارد. مردهها باز میگردند.»[2]
پی نوشت:
[1] صفحهی 62 کتاب
[2] صفحهی 12 کتاب
عملیات دک کردن کپک. باربارا پارک. ترجمه ی نازنین دیهیمی. تهران: نشر ماهی. چاپ نخست: 1390. 2000 نسخه. 80 صفحه. 2000 تومان.
«باربارا پارک از بهترین و بامزهترین نویسندهها برای کودکان و نوجوانان است. مجموعهاجراهای جونیبی جونز، که از نوشتههای او برای کودکان است، دائماً در فهرست پرفروشها قرار دارد و رمانهایی که برای نوجوانان نوشته بیش از چهل جایزه را از آن خود کردهاند. او در زمینهی علوم تربیتی تحصیل کرده و با شوهر و دو پسرش در آریزونا زندگی میکند.»[1]
نویسندههای وطنی چگونه فکر میکنند که نمیتوانند ایدههایی چون ایدهی عملیات دک کردن کپک را روی کاغذ بیاورند؟ این همیشه سوالی خیرهکننده است برای رسیدن به جوابی که شاید اینقدر پیش روی ماست که نمیتوانیم آن را ببینیم. باید گفت که موضوع برای نوشتن و ایده برای پرداختن از آسمان نمیآید و درست همین مشغولیتهای هر روزه و هر ساعتهی ماست که هر دم آبستن ماجرایی ست.
اسکار مشغول نقشه کشیدن برای دک کردن برادر خود، رابرت است. به همین سادگی و با همین کلافگی هر روزه که اتفاق میافتد و به چشم نمیآید. این بار اسکار بر خواستهی خود پا میفشارد و برای هدفش طرح و برنامه دارد که هر کدام از مرحلههای عملیات در یک فصل جداگانه آمده است.
باربارا خالق آینهها ست، آینههای صیقلی که وقتی بچهها در مقابل آنها قرار میگیرند از دیدن چهرهی خود شگفتزده میشوند و لبخند به لب میآورند چرا که انتظار ندارند کسی بیاید آنها را با خودشان که بزرگترهای دیگر سعی در نفهمیدنش دارند روبهرو کند، نفهمیدن چیزی که مادر اسکار هم سعی در مخفی کردن و دیگرگونه جلوه دادن آن دارد.
کتاب در فصل نخست با این جملهها آغاز میشود:
«تا جایی که یادم آمده هیچوقت خیلی از برادرم خوشم نمیآمده. هیچوقت. کار احمقانهای هم است که بخواهم جور دیگری وانمود کنم.
خیلی سعی کردهام این موضوع را به مادرم حالی کنم ولی ظاهرا دوزاریاش کج است. همیشه جوابهایی شبیه این میدهد که: "تو که جدی نمیگی اسکار. خودت هم که میدونی ته دلت برادرت رو دوست داری."
این خوب است که کودکان با خود و مسایل اطرافشان روراست باشند ولی تا چه حد به آنها اجازه داده میشود که بیپرده و صادق باشند؟ تا کجا این صداقت عریان به ما آسیب نخواهد رساند؟
البته اشتباه میکند من ته دلم معتقدم که "برادرم یه عوضیه".
از همان روز اولی که مامان از بیمارستان آوردش خانه، فهمیدم که عوضی از آب در میآید.»
این خوب است که کودکان با خود و مسایل اطرافشان روراست باشند ولی تا چه حد به آنها اجازه داده میشود که بیپرده و صادق باشند؟ تا کجا این صداقت عریان به ما آسیب نخواهد رساند؟
نکتهی مهم دیگری که در این کتاب و محصولات دیگری از این دست که از آنسوی آب به ما میرسند توجه را جلب میکند این است که نوع برخوردها گاهی با شیوههای رفتاری و تربیتی ما چونان تفاوت دارد که ما را شگفتزده میکند. لزوما هیچ ارزشگزاری خاصی در این بین مدنظر نیست که کدامیک بهتر و کدامیک بدتر است بلکه صرفا میتوان به شیوههای دیگر نیز در مواجه با کودکان توجه کرد و آنها را مورد مطالعه قرار داد شاید نسبت به شیوههای کنونی ما کاراتر و ارزندهتر باشند.
خانم پارک کودکان را واقعیتر و ملموستر به تصویر میکشد و با آنها گام به گام پیش میرود. شاید برای والدین و بزرگسالانی که ممکن است این کتاب را در دست بگیرند، خوشآیند نباشد که کودکان را به این شکل ببینند و بپذیرند ولی باربارا پارک زیبایی کودکی را با تمام ابعادش پیش چشم میآورد، طوری که فکر میکنی او خود در این دنیا زندگی میکند و آن را مثل کف دست میشناسد.
پی نوشت:
[1] پشت جلد کتاب
باز دیدن کلمهها
توصیف ساختار دستوری زبان فارسی. محمدرضا باطنی. تهران: موسسهی انتشارات امیرکبیر. چاپ بیستو سوم 1389. 10000 نسخه. 198 صفحه. 3200 تومان.
«توصیف ساختمان دستور زبان فارسی نخستین کتاب کاملی است که بر پایهی زبانشناسی عمومی نوشته شده است و اساس آن «تجزیه و تحلیل یازده هزار جملهی امروزی است که از کتابها، مجلات، روزنامهها و نوشتههای مختلف استخراج شده است.»
سطرهای بالا متعلق به قسمتی از متن پشت جلد کتاب توصیف ساختار دستوری زبان فارسی است که به ما دورنمایی از آنچه قرار است با آن مواجه شویم را نشان میدهد. این کتاب نه فصل دارد که فصل نخست آن، دربارهی تعریفهایی کلی و پایهای چون تعریف زبان، کارکرد زبان، ساختمان و دستور زبان فارسی، توصیف و معایب دستور زبانهای موجود و رابطهی صورت و معنی گفتو گو می کند. فصل دوم نظریهی زبانی مقوله و میزان بحث می شود؛ واجشناسی توضیح داده میشود و در برابر اصطلاحهای انگلیسی، معادلهای فارسی گذاشته میشود و در فصلهای بعد هم نویسندهی کتاب، که به موضوع مورد بحث کاملن مسلط است قدمبهقدم ما را پش میبرد. البته لازم به ذکر است که محمدرضا باطنی در زمینهی دستور و زبان فارسی صاحبنظر هستند و این کتاب به کسانی توصیه میشود که اول از همه، پایهی ابتدایی شناخت دستور زبان فارسی و اطلاعاتی در حوزهی زبانشناسی را داشته باشند و دوم اینکه به دنبال روشهای تحلیل جدید و روزآمد در این حوزه باشند و علاقهمند به پیگیری مباحثی از این دست باشند. اگرچه محمدرضا باطنی در پیشگفتار خود چونین عنوان میکند که «سعی شده مباحث این کتاب تا حد امکان ساده نوشته شود و با مثالهای فراوان همراه گردد، با وجود این، توصیف ساختار دستوری زبان فارسی کتابی فنی است و ناچار اطلاعاتی را بدیهی فرض کرده است.
باید توجه داشت، توصیفی که از ساختمان زبان فارسی در کتاب توصیف ساختار دستوری زبان فارسی آمده است برای آموزش در سطح مدارس کارایی ندارد. این توصیف بیش از آن فنی است که بتواند در سطحهای پایهای آموزش، مورد استفاده قرار گیرد، ولی میتواند پایهای برای نگارش دستورهای مختلف باشد.
در انتهای کتاب، و بعد از نه فصل پیاپی، ملحقات به چشم میخورند که مجموعهی مورد استفادهای از فهرست فعلهای نامنظم، معرفی چند کتاب برای مطالعهی بیشتر، دو واژهنامه یکی بهترتیب حروف الفبای فارسی و دیگری بهترتیب حروف الفبای انگلیسی و دو بخش دیگر که شامل چند نمودار تشریحی ساختار جمله است را شامل میشود.
محمدرضا باطنی در سال 1340 به انگلستان رفت و از دانشگاه لیدز فوق لیسانس زبانشناسی گرفت. پس از آن، باطنی در انگلستان با پروفسور مایکل هالیدی بر روی تئوری زبان برای دورهی دکترا کار کرد. در سال 1345 برای مدت کوتاهی به ایران آمد که از سوی حکومت وقت، بهعلت فعالیتهای سیاسی از خروج او ممانعت کردند و اینطور شد که تحصیل او نیمهتمام رها شد. محمدرضا باطنی بعد از مدتی همان رساله را که قرار بود در لندن از آن دفاع کند، با کمی تغییر به فارسی برگرداند و با عنوان «توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی» در دانشگاه تهران و در دورهی دکترای زبانشناسی از آن دفاع کرد. همان رساله در حال حاضر، در یک مجلد از سوی موسسهی انتشارات امیرکبیر عرضه میشود و به دست علاقهمندان میرسد.
از کتابهای دیگر محمدرضا باطنی در این حوزه، میتوان به مسائل زبانشناسی نوین، نگاهی تازه به دستور زبان، چهار گفتار در بارهی زبان و در بارهی زبان هر چهار کتاب از سوی نشر آگاه و زبان تفکر و پیرامون زبان و زبانشناسسی هر دو کتاب از سوی فرهنگ معاصر و همینطور به ترجمهی زبان و زبانشناسی نوشتهی رابرت هال منتشر شده توسط انتشارات امیرکبیر و زبانشناسی جدید نوشتهی مانفرد بی یرویش از انتشارات آکاه اشاره کرد. کتابهای دیگری هم از ایشان در بازار کتاب موجود است که بهدلیل مرتبط نبودن با کتاب حاضر از اشاره به آنها صرف نظر میکنیم.
و درنهایت لازم است اشاره کنم که اگرچه چونین کتابهایی ممکن است مخاطب گستردهای نداشته باشند، ولی توجه حرفهایها به آنها موجب دگرگونی گسترده در سطح حوزهی مورد بحثشان میشود.
نکند دلت شور پرواز فردا را میزند [1]
این برف کی آمده. محمود حسینیزاد. تهران: نشر چشمه. 1390. 1500 نسخه. 111 صفحه. 2600 تومان.
محمود حسینی زاد اگرچه بیشتر از هرچیز مترجم شناخته میشود تا نویسنده، و بااینحال که نوشتن را با نمایشنامه شروع کرده است، ولی ادامهی نویسندگی او با ورود به حوزهی ادبیات داستانی، قابل قبول بوده است.
خود حسنیزاد در گفتو گویی با خبرگذاری ایسنا میگوید: «این اثر دربرگیرندهی ۱۳ داستان کوتاه است که به زندگی بعد از مرگ و این موضوع میپردازد که برخی با درگذشتگان خود زندگی میکنند.»
«پشت پلکها آتشبازی است. فوارههایی از ستارههای سیاه.
روی سکو میرود. قدم آهسته بر میدارد. مسیر را نمیداند. ابرها راه باز میکنند. مه و دود زیر بغلش را گرفتهاند و میبرندش.
لبهی سکو ایستاده. یک پا جلو میگذارد. تودهی خاکستری جمع میشود باز میشود کش میآید و آنچنان دل میزند که مرد قلبش تیر میکشد.»
او خود کتابش را به کسانی تقدیم میکند که یا مردهاند و یا با مثل محبوبه «هر شب برای رفتهها دعا میخوانند» و در همان صفحه، پیش از هر چیز از قول حنیف قریشی میآورد که: «... مثل خیلی از آدمهای دیگر چندتایی از بهترین رفاقتهام با مردههاست...»
در این کتاب 11 داستان گرد هم آمدهاند که گویا قرار بوده است، 13 تا باشند. اگرچه من «سیاهی چسبناک شب» که در سال 1384 توسط انتشارات کاروان منتشر شده است را بیشتر از «این برف کی آمده..» دوست دارم و روایت، زبان، شخصیتپردازیها و پیرنگ و موارد دیگر را در «سیاهی چسبناک شب» قویتر مییابم، بااینوجود، این 11 داستان هم خواندی بودند.
«مرد میخواهد پای دوم را از سکو بر دارد. آنها که زیر بغل را گرفتهاند، آرام کنار میروند، رهایش میکنند. زیر بغلها دیگر خالی است. مه زیر پایش قرچی میکند و کنار میرود و مرد رهاست.
رها شد و فرو رفت به عمق صدای سریدن قطرهای اشک روی گونه از سر دلتنگی، به عمق هق، به عمق مه و ابری که تن بههم میمالند و ناله میکنند.
رها شد و فرو رفت، فرو رفت به تودهی خاکستری دلزن.»
این برف کی آمده - محمود حسینیزاد - ص 95
رُسهالده. هرمان هسه. ترجمهی پروانه فخامزاده. تهران: انتشارات بازتابنگار. چاپ نخست: 1389. 1100 نسخه. 176 صفحه. 4000 تومان.
«ده سال پیش زمانی که یوهان فراگوت رسهالده را خرید و به آن نقل مکان کرد، آن جا ملک اربابی کهنه و متروکی بود با راه های پوشیده از علف، نیمکت های خزه بسته، پلکان شکسته و باغی غیر قابل عبور از انبوه علف های هرز. بر قطعه زمین سه هکتاری جز عمارت اربابی زیبای نیمه مخروبه، اسطبل و کلبه ی عذب خانه ی معبدشکل باغ که در ورودی آن به لولاهای خمیده ی آویزان و دیوارهای آن، که زمانی به ابریشم آبی پوشیده و اکنون بستر خزه و کپک بود، ساختمان دیگری وجود نداشت.»[1]
گنجینهی ادب زبان آلمانی همیشه مائدههای خوبی برای دوستداران ادب و اندیشه در چنته داشته است و همیشه نامهای ارزندهای را پیش روی ادب دوستان میگذارد.
گرگ بیابان، سیدهارتا، سفر بهسوی شرق، در ستایش سالخوردگی، داستان دوست من، پیتر کامنزنید، پرسه زدن در مه، استاد بازی مهرهی شیشهای، دفتر شعری با عنوان از عشق و جدایی و آخرین تابستان کلینگرور از جمله آثاری هستند که از هرمان هسه به فارسی برگردانده شدهاند و حتی تعدادی از آنها نه یک بار بلکه چندین بار توسط چند مترجم و نشر گوناگون به دست خوانندهی خود رسیدهاند، از این جهت هرمان هسه نام غریبهای برای اهل ادبیات فارسیزبان نیست.
برندهی جایزهی نوبل در سال 1932، رسهالده را در سال 1914 نوشت و ترجمهی مستقیم آن از زبان اصلی، در سال 1388 به چاپ رسید و البته در همان سال، محمد بقائی (ماکان) هم ترجمهای از متن انگلیسی این رمان را به دست ناشری دیگر سپرد، ولی آنچه به ترجمهی پروانه فخامزاده نسبت به همکار خود ارجحیت میبخشد، برگردان از زبان اصلی است.
در هر صورت، بهجز رسانایی زبان، بهویژه در متن و نوشتار ادبی، موارد دیگری چون آوا و آهنگ کلمهها و جمله، چندگانگی معانی، پیچیدگیهای زبانی و متنهای زبانآورانه تقدم و ارزش ترجمه از زبان اصلی را یادآور میشوند.
رسهالده، نام یک قلعه یا قصر اربابى یا ملک اربابى بزرگ، شامل باغ، شاهنشین و قصر و مخلفات و منضمات دیگر آن است که فراگوت، قهرمان داستان، آن را خریده است و حوادث داستان در آن مکان اتفاق میافتد.
رسهالده را میتوان مکمل گرترود دانست چراکه هر دوی آنها به اعترافات یک هنرمند اشاره دارند با این تفاوت که در رسهالده این هنرمند، فراگوت نقاش نام دارد. فراگوت با دو پسر و همسرش در قلعهی اربابی زندگی میکند. در اثر تیرگی روابطش با همسر خود، پسر بزرگ خود را به شبانهروزی میفرستد، ولی پییر کوچک، فرزند دومش را هیچگاه از خود دور نمیکند. او بهراستی دلبستهی این کودک است و بسیاری از ماجراها پیرامون ارتباط او با این کودک جریان روی میدهد.
«کودک را بهندرت در بستر دیده بود و این نخستین بار بود که میدید موقع خواب، دهانش کودکانه باز نمانده است. به دهان نورسیدهی پر از حس او خوب نگاه کرد. شباهت آن را با دهان پدرش دریافت. با دهان پدربزرگ پییر، که انسانی جسور و خیالپرداز ولی تندخو و بیقرار بود. در حال تماشای کودک و طرح زدن از او به اندیشهی بازی پر معنای طبیعت با سیما و سرنوشت پدران، پسران و نوادگان فرورفت و معمای جالب و نگرانکنندهی جبر زندگی و سرنوشت بشری او را، که محقق و دانشمند نبود، به خود مشغول کرد.»[2]
مهمتر از خود داستان و سیر روایی آن، نگریستن به پیرامون و به زندگی از دریچهی نگاه یک نقاش است. در بند بالا که از متن کتاب انتخاب شده است، بهجز نمود شدت جذبه و علاقهی هنرمند نقاش به کودک خود، آنچه چشمگیر است، زاویهی دید تیزبین و نکتهسنج یک نقاش است که شاید جای دیگری نتوان سراغ گرفت. آنچه خواندن آثار نویسندگان بزرگ را خوشآیندتر میکند، ظرافتهای نوشتاری شخصی هرکدام است که بهویژه در نویسندهای چون هرمان هسه با مادهی آلمانی در دسترسش، سادگی و نرمی کلام او، از توانمندی ادبی و لطافت روان نویسنده خبر میدهد.
پی نوشت:
[1] ابتدای کتاب
[2] - صفحهی 118 کتاب