کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

کاپوچینو و موفقیت

کاپوچینو و موفقیت


«داستان هایی به کوتاهی زندگی» مجموعه صد و یک داستان درباره موفقیت است که در پایان هر یک از این داستان ها نکته آموزشی آن بیان و بررسی می شود.
داستان هایی به کوتاهی زندگی

داستان هایی به کوتاهی زندگی. ریچارد کوئک. مترجم: مرجان توکلی. نشرپنجره.چاپ سوم. تهران.1390. 1650 نسخه.191 صفحه.6000 تومان.

«بیش از 90 درصد افرادی که همه روزه با آن ها رو به رو می شویم منفی هستند. آن ها همیشه نگاه کردن به نیمه خالی لیوان را انتخاب می کنند. از این قبیل افراد انتظار تشویق یا انتقاد نداشته باشید. این افراد نمی توانند یاری گر شما در مسیر پیشرفت باشند، تنها کاری که از دستشان بر می آید سرکوب کردن است و بس.» [1]

همه ما به دنبال موفقیت هستیم که تا آنجایی که ممکن است از جوانی و فرصت های خود بهره ببریم و زندگی موفق و شادی برای خود تدارک بچینیم. اهمیت موفقیت در زندگی به ویژه در دوران نوجوانی و جوانی بیشتر محسوس است. اگر در دوارن جوانی نتوانیم سنگ بنای درستی برای زندگی مان بچینیم ممکن است این موقیعت ها کمتر در دوران سالخوردگی برایمان پیش آید.

کتاب داستان هایی به کوتاهی زندگی در واقع داستان هایی است از انسان های موفق که چگونه راه خود را انتخاب کرده و مسیر زندگی را طوری هموار کرده اند تا به آنچه خواسته اند برسند. این کتاب شامل داستان های کوتاهی است از چگونگی کسب موفقیت و اندرزهایی برای موفق تر بودن در زندگی. داستان های این مجموعه تلاش دارد یک چرخ فکری در دهن ایجاد کند تا بتوانید چشم اندازهای تازه ای را ببینید و آنگاه خود مسیر خود را پیدا کنید. البته موفقیت امری کاملا نسبی است و هر کس موفقیت را در چیزی می بیند و به وسیله ای خاص به آن می رسد. همه  انسان ها یک مدل از موفقیت در ذهن ندارند. اما می توان از میان این همه به نقاط اشتراک دست یافت و الگویی نه چندان قطعی و نه پایدار برای موفقیت به دست داد. حسن این کتاب به این است که قرار نیست شما را با یک مشت فرمول مبهم درباره موفقیت آشنا کند بلکه تنها برای شما قصه ای تعریف می کند از یک وضعیت که آن وضعیت می تواند برای موفق شدن شما راهکار مناسبی باشد. بنابراین هر کس به نسبت تصوری که از موفقیت دارد می تواند مسیر خود را پیدا کند و از شیوه های مختلف رو به رو شدن با مسائل بهره ببرد.

عنوان اصلی این کتاب کاپوچینو و موفقیت بوده است.می گویند نوشیدن روزانه یک فنجان کاپوچینو منفی بافی و یاس را دور می کند. ریچارد کوئک نویسنده ی این کتاب امیدوار است داستان ها و اصل موفقیتی که در ادامه هر یک آمده یاری گر و الهام بخش شما باشند.

عنوان اصلی این کتاب کاپوچینو و موفقیت بوده است.می گویند نوشیدن روزانه یک فنجان کاپوچینو منفی بافی و یاس را دور می کند. ریچارد کوئک نویسنده ی این کتاب امیدوار است داستان ها و اصل موفقیتی که در ادامه هر یک آمده یاری گر و الهام بخش شما باشند.

داستان هایی به کوتاهی زندگی حاوی 101 داستان کوتاه درباره موفقیت و راه های رسیدن به موفقیت  است.

عناوین برخی از داستان های این کتاب عبارتند از: راز موفقیت، دیگر جستجو مکن، بهترین نوازنده، مردی که خودش دوست داشت بمیرد، طریقه پخت قورباغه در آب جوش، راننده باهوش، کتری کهنه ، قورباغه ای که موفق شد، آزمایش بر روی یک سگ، آزادی در انتخاب، فروشنده کفش، تو یک تاجر به تمام معنا هستی و...

در پایان هر داستان نکته مهم داستان تحت عنوان اصل موفقیت آورده شده و توضیحی درباره آن ذکر شده است.

« سال ها پیش زن و مردی زندگی می کردند که از دار دنیا تنها یک پسر داشتند. آن دو، پسرشان را با تمام وجود دوست داشتند. با این همه روزی رسید که باید از پدر و مادرش جدا می شد. زیرا به خدمت نظام فرا خوانده شد و دیری نگذشت که او را عازم یک ماموریت جنگی کردند. آن پسر هیچ وقت از ماموریت بازنگشت و بااین که جسدش پیدا نشد، او را مرده پنداشتند. اما پدر و مادر مرگ فرزندشان را قبول نکردند.روزی از روزها...»[2]

 

پی نوشت:

[1]صفحه 37 اصل موفقیت از داستان سگ من می تواند درآب راه برود

[2]صفحه 33 کتاب از داستان دوست جانباز


سفر به انتهای پر

سفر به انتهای پر


سفر به انتهای پر تازه ترین مجموعه شعر رویا تفتی است که توسط انتشارات بوتیمار منتشر شده است. این مجموعه شعر شامل 48 شعر از اشعار اخیر وی است.

سفر به انتهای پر

سفر به انتهای پر. رویا تفتی.نشر بوتیمار.چاپاول. تهران.1391. 1000 نسخه.134 صفحه.4500 تومان.

 

نهیب

نتکانده دستمال

بر کریستال می کشی؟

برخیز

ننویس اما زمین جای مساعدی نبود

الماس هم نبرد وبال گردن است

تکان بده

دستمالت را در همین مسیر

گیر بزن بتکان

شاید

باد و فاصله جم بخورد

مثل لحظه ی تکثیر شاید که این دست ها دوباره پا بگیرند

یکبار هم شده ببین

از دور ببین

ته نشین شوی، آب از سرت آن قدر می گذرد

تا زلال شود»[1]

 

می توان گفت شعر های مجموعه سفر به انتهای پر در واقع شعر های روزمرگی شاعری است که دیگر بالی برای پریدن احساس نمی کند.

همانطور که از نام کتاب بر می آید از فحوای اشعار نیز بر می آید که تفتی خسته و ملال انگیز روزمرگی بی ثمری است که خود را در آن محبوس می یابد. البته تفتی این همه روزمرگی را نگاه می کند و از آنها می نویسد. انگار خود بیرون از آن قرار گرفته و مثل دو چشم تنها نظاره گر زندگی ای است که دیگر خواهان میل او در جریان نیست و نمی گذرد آنگونه که باید با شور و اشتیاق بگذرد.

زنی که در این اشعار نمایش داده می شود زنی است در میانه سالی. با دغدغه های زندگی شهری خسته کننده اش که وی را در چارچوب خود له می کند. از سبزی خریدن های هر روزه و سفر های تفریحی به دبی، روزنامه های کسل کننده و اخبار کذا، شب نشینی های طبقه متوسطی و خاطرات دبیرستان و یادهای شهر زادگاه تا مادری که تنها دلخوشی اش فرزندی است که در آستانه برومندی است و روابطی که خود از آنها به روابط ملال آوری یاد می کند که اشتیاقی بر نمی انگیزد و به فردا موکولش می کند همه و همه ملال این روزهای شاعر را به یاد می اندازد.

همانطور که از نام کتاب بر می آید از فحوای اشعار نیز بر می آید که تفتی خسته و ملال انگیز روزمرگی بی ثمری است که خود را در آن محبوس می یابد. البته تفتی این همه روزمرگی را نگاه می کند و از آنها می نویسد

تفتی همانطور که در اندیشه شاعرانگی اش پر پروازش را خسته از پریدن می یابد، در نوشتن نیز جانب محافظه در پیش گرفته و دیگر از آن سرکشی مجموعه های قبلی اش کمتر نشانی دیده می شود. هر چند خصلت های شعری تفتی همچنان در این مجموعه نیز دیده می شود. بازی با جمله بندی و نحو، و بازی با کلمات و گاه تصاویر خوبی که در این مجموعه ارائه می دهد هنوز هم از قلم توانای این شاعر نشان دارد هر چند نه به شگفتی آثار قبلی اش.

اغلب شعر های این مجموعه شعر های تقریبا بلندی هستند. سطرهای یک کلمه ای که بلافاصله به سطر های بلند کشیده می شود و ادامه میابد ویژگی خوب این مجموعه شعر است. اما شاعر در اجرای احساس جانب احتیاط را رعایت کرده و خود را به دست نوشتن و به دست شعر نسپرده است.

یکی دیگر از ویژگی های اشعار تفتی که البته ویژگی شعر های زبان مدار است بردیه بردیه گویی است که در اغلب این شعر ها دیده می شود. سطرهایی که بنا نیست به پایان بندی خود بیندیشند و دغدغه کمال و انتها ندارند.

تکرار کلمات و تاکید بر فضاسازی توسط یک کلمه از دیگر ویژگی های این اشعار است.

سعید نصار یوسفی درباره  شعر تفتی می نویسد: اشتیاق و دلبستگی شاعر به روز مره گی و حواشی اجتماعی توام با تدقیق و کنکاش هوشیارانه اش در خزائن کلمات و برتافتن زنجیره ی تُرد وتازه از کلمات جدید و تعدد و تنوع هرچه بیشتر موتیف های اجتماعی و روزمره گی و عطف توجه به حوائج جمعی انسان امروز موجد ایجاد ارتباط  والبته همزاد پنداریِ گسترده و  رهیافت او به جهان وسیع مخاطب گردیده است.

سفر به انتهای پر شامل 48 شعر از اشعار اخیر رویا تفتی است. برخی از این شعر ها دارای تاریخ است و برخی دیگر بدون تاریخ منتشر شده اند. تفتی پیش از این مجموعه شعر «سایه لای پوست» و «رگ هایم از زیر بلوز می گذرند » را منتشر کرده است.

 

چارچوب

یک ساعت

یک ساعت بودم اگر

آن قدر می افتادم عقب

تا تو ناگهان برگردی تنظیم کنی بروی

مثل پشت دیوار اتاقت

صدای پا بشنوم بروی

و ساعت دیگری درست روی دیوار رو بروم نباشد دیوار رو بروت

بازی با پشت در چارچوب

بازی در چار چوب از هر طرف حساب کنی مساوی است»[2]

 

پی نوشت:

[1]صفحه 30 کتاب شعر نهیب

[2]صفحه 66 کتاب شعر چارچوب

قطعات ناکامل تفکر

قطعات ناکامل تفکر


کتاب قطعات تفکر شامل گزین گویه ها و تعاریف و قطعاتی از امیل سیوران است که در پی تعریف موقعیت های انسانی اند ولی این موقیعت ها در یک تعریف ناکامل و تمام نشدنی ارائه می شوند. این سنتی است که از دوران یونان وجود داشته و سیوران ادامه دهنده راه افرادی چون اقلیدس و فیثاغورث است.

قطعات ناکامل تفکر

قطعات تفکر. امیل سیوران. مترجم: بهمن خلیقی. نشر مرکز. چاپ اول. تهران.1389. 1800 نسخه.128 صفحه .3800 تومان.

 

«هر کس ناخودآگاه گمان می کند که به تنهایی به دنبال حقیقت است و دیگران توان جست و جو و لیاقت رسیدن به آن را ندارند. این دیوانگی آنچنان ریشه دار و آنچنان مفید است که اگر روزی از میان برود قابل تصور نیست  که بر سر هر کداممان چه خواهد آمد.» [1]

 

این کتاب حاوی قطعاتی از افوریسم های امیل سیوران است. افوریسم در زبان یونانی به معنای تعریف است. تعریف یک چیز یا یک واقعیت برای فلاسفه یونان به معنی بیان اصل یا جوهر و ذات آن چیز به زبانی فشرده با حداقل کلمات است.

ذات افوریسم یعنی تعریفِ تعریف. افوریسم در حوزه کاربردی علوم تجربی معنا پیدا می کند و تعیین پذیری، وضوح و قطعیت اکسیوم را که در حوزه ریاضی و منطق معنا پیدا می کند، ندارد.

بقراط یکی از اولین رساله های پزشکی تاریخ را به شکل مجموعه ای از افوریسم نوشته است. پاسکال ،مونتنی، روژفوکو و سپس متفکرانی مثل نیچه  و کیرکگارد از افوریسم برای بیان نوع اندیشه ای استفاده کرده اند که سعی می کند با آگاهی از این ابهام بنیادین امور انسانی ، بیندیشد.

سیوران ادامه دهنده این سنت است که افوریسم های خود را به زبان فرانسه می نویسد. افوریسم در زبان فارسی به گزین گویه، کوته کلام، بیان موجز، سخن حکیمانه و کلمات قصار معنی شده است. اما خود سیوران واژه قطعات را برای نوشته هایش برگزیده است. قطعه تفکر بیانی است تمام نشده، اندیشه ای که لازم است ادامه پیدا کند و جایی دیگر تکمیل شود. نقطه پایان نیست و اصلا نقطه پایانی ندارد. قطعه تفکر باید بتواند به ذهن ضربه ای بزند و و روند تازه ای را در آن به وجود آورد. قطعه تفکر الزاما غریب و تازه نیست و می تواند نکته ای باشد که ذهن به آن قبلا اندیشیده و فرصت نکرده برای خود بازگو کند.

سیوران ادامه دهنده این سنت است که افوریسم های خود را به زبان فرانسه می نویسد. افوریسم در زبان فارسی به گزین گویه، کوته کلام، بیان موجز، سخن حکیمانه و کلمات قصار معنی شده است. اما خود سیوران واژه قطعات را برای نوشته هایش برگزیده است. قطعه تفکر بیانی است تمام نشده، اندیشه ای که لازم است ادامه پیدا کند و جایی دیگر تکمیل شود

قطعات سیوارن تکه هایی ناکامل از وضعیت انسانی اند و گاه به شکل شعر بروز پیدا می کنند. برای قطعات سیوران نمی تواند قالب خاصی در نظر گرفت. و برای خواندن و لذت بردن از این قطعات باید حساسیت های فلسفی و شعری هر دو را داشت. قطعات تفکر سیوران دارای طنز به خصوصی است وی به موقعیت های هولناک بشر می اندیشد و می خندد. اگر چه قطعات او تکه تکه هستند اما اندیشه وی پاره پاره نیست و در مجموع می توان سیر فکری وی را دنبال کرد. فضایی که وی در آن می اندیشد یاد آور فضای ذهنی خیام است.

امیل سیوران در 1911 در دهکده رازیناری در رومانی به دنیا آمد. وی در جوانی با اکثر آثار دیدرو، شوپنهاور، نیچه، تاگور، لیشتن برگ و داستایوفسکی آشنا می شود. وی بعدها به اوژن یونسکو و میرچا الیاده می پیوندد و دیگر هرگز از آنها جدا نمی شود. پایان نامه وی در زمینه شهودگرایی برگسون است. «برقله های نا امیدی» کتاب دیگر وی است که هم زمان با اولین نمایشنامه اوژن یونسکو در سال 1934 منتشر می شود. «اشک ها و قدیس» نیز یکی دیگر از کتاب های او ست که به شیوه افوریسم نوشته شده است.  کتاب« فریب ها»ی او پیش از «اشک ها و قدیس» منتشر می شود. سیوران کتاب های زیادی را منتشر می کند و در سال 1987 پس از انتشار « اعتراف ها و نفرین ها» ناگهان تصمیم می گیرد دیگر هر گز کتابی منتشر نکند. تا پایان عمر از وی هیچ کتاب یا مصاحبه ای منتشر نمی شود وی دو سال قبل از مرگش دچار بیماری فراموشی می شود و می میرد.  وی که همه عمر درباره فراموشی و مرگ نوشته است به این دو آرزوی دیرین خود می رسد.

این کتاب حاوی یک مقدمه و شش بخش به نام های: اشک ها و قدیسان، قیاس های صوری تلخی، عواقب به دنیا آمدن، طرح سرگیجه، اعتراف ها و نفرین ها و یادداشت ها است.

«هر وقت دچار فراموشی لحظه ای می شوم به احساس اضطراب کسانی فکر می کنم که می دانند دیگر هیچ چیز را به خاطر نخواهند آورد. با وجود این چیزی ته دلم به من می گوید که چندی بعد چنان شادی ای وجود این افراد را در بر می گیرد که حاضر نخواهند بود آن را حتی با پر شور ترین خاطرات عوض کنند.» [2]

 

پی نوشت:

[1] صفحه 57 کتاب

[2] صفحه 88 کتاب


چشم های بسته از خواب

چشم‌های بسته از خواب


آخرین کتابی که از محمد چرمشیر منتشر شده، دو نمایشنامه را در خود جای داده که هر یک حال و هوای خاص خودش را دارد: یکی به زندگی درهم‌شکسته‌ی یک خانواده می‌پردازد، آن هم با لحن و زبانی تلخ و گزنده، و دیگری به قول خود چرمشیر، یک هجویه‌ی شاد است.

چشم‌های بسته از خواب

چشم‌های بسته از خواب. محمد چرم‌شیر. تهران: انتشارات نیلا. چاپ اول: 1391. 2200 نسخه. 128 صفحه. 5000 هزار تومان

 

«دختر: مامان راست می‌گه، به‌هم ریخته‌م. بدجوری هم به‌هم ریخته‌م. سر اون سه تا این‌جوری نبودم. زودرنج شده‌م و متوقع. قبلا اگه یه کاری می‌کردم، خب اون کارو کرده بودم. برام مهم نبود کسی می‌فهمدش یا نه، اما حالا یه دستمالم به میز می‌کشم، دلم می‌خواد یکی ببیندش، اما هنوزم هیچ‌کس نمی‌بینه. بچه‌ها هنوز کارهای خودشونو می‌کنن. شوهرم هنوز همون‌جوریه که بود. حالا این چیزها منو اذیت می‌کنن. این‌که انگار هیچ‌کس منو نمی‌بینه اذیتم می‌کنه ـــ مامان راست می‌گه، من خیلی بد شده‌م. دارم فکر می‌کنم نکنه بابا هم همین‌جوری شده؟»[i]

 

کتاب «چشم‌های بسته از خواب» حاوی دو نمایشنامه نیمه‌بلند است: اولی که عنوان خود را به جلد کتاب هم بخشیده، آنگونه که خود نویسنده قید کرده، بازخوانی قصه‌ای است با نام «نویسنده‌ام قاتل است» نوشته‌ی برنارد مالامورد، و دومی که «عبدل‌میمون لات پاکوتاه» نام دارد، همان‌طور که از عنوانش نیز کمابیش برمی‌آید و نویسنده هم اشاره داشته، یک هجویه است. این دو نمایش‌نامه نه تنها هیچ ربطی به یکدیگر ندارند، که اصلا حال و هوای این یکی به آن یکی نمی‌خورد: این یکی خیلی عبوس و تلخ و جدی است و آن دومی تا دلت بخواهد شوخی و دست انداختن و لودگی دارد. این‌که چرا این‌ دو نمایشنامه‌ی بی‌ربط در یک کتاب منتشر شده، سوالی است که فقط نویسنده و ناشر می‌توانند به آن پاسخ دهند.

به هر حال، مخاطب نمایش‌نامه در ایران در این یکی دو دهه اخیر به خواندن نمایش‌نامه‌های کوتاه و نیمه‌بلند در ققالب کتاب‌های جیبی و پالتویی عادت کرده و بد نمی‌بود اگر این نمایشنامه‌ها هم مستقلا در همان قطع منتشر می‌شدند. البته ای‌بسا چاپ دو نمایشنامه‌ی هر چند بی‌ربط در یک کتاب از نظر مالی به نفع ناشر و مخاطب بوده، که اگر اینگونه بوده باشد، باز هم گلی به سر ناشر که هم فکر دخل خودش را کرده و هم فکر جیب خواننده‌اش را.

فارغ از این‌ها اگر قرار به داوری در باب این دو نمایشنامه باشد، می‌شود آن دو تا را با سنگ یکدیگر محک زد تا حساب کار دست خواننده بیاید. نمایشنامه «چشم‌های بسته از خواب» به همان اندازه که جدی می‌نماید، از هر نظر چند سر و گردن بالاتر از «عبدل‌میمون لات پاکوتاه» می‌ایستد.

«چشم‌های بسته از خواب» گفت‌و‌گویی است طولانی میان سه شخصیت که نام خاصی ندارند و صرفا با عنوان مادر، پسر و دختر شناسانده شده‌اند

«چشم‌های بسته از خواب» فقط جدی نیست، که مهم‌تر از آن به لحاظ تکنیکی و فرمی هم متنی قابل اعتنا است، در حالی که «عبدل میمون لات پاکوتاه» حتی به عنوان یک هجویه هم حرفی برای گفتن ندارد: لوس است، بی‌سروته به نظر می‌رسد، مسئله‌اش روشن است، و خلاف آن‌چه خودش ادعا می‌کند، اگر هم هجویه باشد، آن‌قدرها «شاد» نیست.

«چشم‌های بسته از خواب» گفت‌و‌گویی است طولانی میان سه شخصیت که نام خاصی ندارند و صرفا با عنوان مادر، پسر و دختر شناسانده شده‌اند. اگر پدر در این گفت‌و‌گوی طولانی غایب است، اما حرف‌ها مدام به او ختم می‌شوند و طرف‌های گفت‌و‌گو مدام او را خطاب قرار می‌دهند و به سمت او برمی‌گردند. نمایشنامه اگرچه شرح صحنه ندارد، اما در همین گفت‌و‌گوها به خوبی از پس به تصویر کشیدن فضایی که در آن اتفاق خواهد افتاد، برمی‌آید: خانواده‌ای کمابیش درهم‌شکسته که مدت‌ها است کاری به کار هم ندارند، جز آن که بخواهند روی اعصاب یک‌دیگر بروند.

چرمشیر با دیالوگ‌های کوتاه و پیاپی‌ای که نوشته، این فضای پرتنش و عصبی را به خوبی تجسد بخشیده، به گونه‌ای که دیگر جایی برای شرح صحنه باقی نگذاشته است.

«عبدل میمون لات پاکوتاه» را نیز می‌توان یک کمدی پلیسی دانست که ماجراهایش در یک محله اتفاق می‌افتد. چرمشیر در این نمایشنامه با در هم تنیدن روابط خانوادگی و روابط اجتماعی در بستر یک محله که همه اهالی آن با یک‌دیگر در ارتباط‌اند، برخی مناسبات موجود را هجو کند.

 

«صدای مرد: روزی که عزیزِ مفتونو اعدام کردن، همه فهمیدن جوادِ مشکین، شکوه خانومو با سه بسته «بادیون» فرستاده قبرستون. می‌گفتن اون سه تا بسته رو داده تا بریزن روی قبرش تا خاک از بوی نفخ شکم عزیز مفتون بو نگیره ــ هیچ کس نفهمید این شوخی آقای جواد مشکین بوده یا یه جور پاسداشت از یاد و خاطره‌اش.»[ii]

 

پی نوشت:

[i]صفحه‌ی 22 و 23 کتاب

[ii]صفحه‌ی 85 و 86 کتاب

رقصیدن علیه مرگ

رقصیدن علیه مرگ


«گزیده‌ی افسانه‌ی شاعر گمنام» میان گذشته و حال، تاریخ و آینده، واقعیت و وهم، کابوس و رویا روایتی است شعری، با تصاویری که از اعماق تاریخ جان می‌گیرند و زنده می‌شوند و پیش می‌آیند و روبه‌روی چشمان خواننده‌ای در صدها سال بعد نقش می‌بندند.

رقصیدن علیه مرگ

گزیده‌ی افسانه‌ی شاعر گمنام. محمد علی سپانلو. تهران: نشر افق. چاپ اول: 1391. 1100 نسخه. 80 صفحه. 3800 تومان

 

«هلاکوخان را چون بغداد مسخر شد، جمعی را که از شمشیر بازمانده بودند بفرمود تا حاضر کردند. حال هر قومی را بازپرسید. گفت: از محترفه ناگزیر است. ایشان را رخصت داد تا بر سر کار خود رفتند. تجار را مایه فرمود دادن، تا از بهر او بازرگانی کنند. جهودان را فرمود که قومی مظلوم‌اند. به جزیه از ایشان قانع شد. مخنثان را به حرم‌های خود فرستاد. قضات و مشایخ و صوفیان و حاجبان و واعظان و معرفان و گدایان و کشتی‌گیران و شاعران و قصه‌خوانان را جدا کرد و فرمود: ایشان در آفرینش زیادت‌اند. حکم فرمود تا همه را در شط غرق کردند. عبید زاکانی (اخلاق‌الاشراف)

اما یک شاعر قصه‌گو زنزده‌ماند. شاید برای زینت بزم فاتحان... لازم بود که بیاید، حتی از آینده.»[i]

«گزیده‌ی افسانه‌ی شاعر گمنام» آخرین کتاب شعری است که از محمد علی سپانلو شاعر صاحب سبک و سرشناس معاصر منتشر شده است. قید لفظ «گزیده» در عنوان کتاب شاید از سر کنایه باشد؛ چرا که متاسفانه همه شعرهای سپانلو در این کتاب فرصت انتشار پیدا نکردند، وگرنه فارغ از این موضوع، نام اصلی این کتاب باید «افسانه‌ی شاعر گمنام» باشد؛ همان نامی که شاعر خود در مصاحبه‌های مختلف نیز به آن اشاره کرده است.

افسانه‌ی شاعر گمنام را می‌توان حاصل یک عمر شاعری و نتیجه‌ی پنجاه سال نوشتن و بازنایستادن او دانست. سپانلو در این کتاب نیز سراغ همان فرم شعری مورد علاقه‌ی خود یعنی منظومه رفته است. از قضا نوشتن این منظومه‌ی بلند نیز خود به بلندای 14 سال طول کشیده و شاید از همین رو باشد که سپانلو در مصاحبه‌ای پیش از انتشار کتاب گفته است: «از آن‌جا که 14 سال بر روی این کتاب کار کرده‌ام، آن را یکی از شاهکارهای شعر معاصر می‌دانم.» اما اگر سپانلو را تا پیش از این با منظومه‌های به یاد ماندنی و درخشانی که برای تهران نوشته بود، می‌شناختند، شاعر تهران این بار از شهر خود بیرون آمده و در مکان‌ها و زمان‌های گذشته سفر کرده است. البته نباید از یاد برد که سپانلو برای نخستین بار نیست که دست به چنین آزمونی می‌زند. او در منظومه‌های قبلی نیز به واسطه‌ی تهران نقبی به تاریخ معاصر ایران می‌زد و همیشه گوشه چشمی به زمینه‌ی سیاسی و اجتماعی این شهر داشت.

افسانه‌ی شاعر گمنام را می‌توان حاصل یک عمر شاعری و نتیجه‌ی پنجاه سال نوشتن و بازنایستادن او دانست

این بار در افسانه‌ی شاعر گمنام اما شاعر مستقیما سراغ تاریخ این کشور رفته و ای‌بسا به همین دلیل نوشتن آن سالیانی دراز به طول انجامیده است؛ چه آن‌که رفتن سراغ تاریخ و گام برداشتن در دهلیزها و دالان‌های تو در تو و پیچاپیچ آن کار ساده‌ای نیست، خطرها و مخاطره‌های خاص خود را دارد و هیچ نمی‌توان آن را با خاطره‌نویسی و خاطره‌بازی یکی گرفت؛ خاصه وقتی پای ایلغارها و غارت‌ها در میان باشد؛ یعنی همان صحنه‌هایی از تاریخ این ملک که سپانلو در این منظومه‌ی واپسین بیش از هر چیز دیگری به آنها نظر دوخته و چنان آن‌ها را به تصویر کشیده که می‌پنداری خود این صحنه‌های پرکشاکش را در میان وهم و واقعیت تجربه کرده است. و نکته این‌ جا است که شاعر در میان این همه زد و خورد و آمد و رفت، باید که بماند و روایت کند. و اینگونه است که سپانلو شعر و روایت و در یک کلمه ادبیات را معادل زندگی می‌داند، و شاید یکی از معدود نقاطی جایی که در همه‌ی این قرون رفته بر ما، می‌توان در آن ایستاد و از زندگی و از زیستن دفاع کرد. سپانلو که در این سال‌ها خود درگیر بیماری بوده و از آزمون مرگ نیز سربلند بیرون آمده، در این منظومه همین کار را می‌کند: می‌ایستد و از زندگی دفاع می‌کند. به قول خودش: «در نفی مرگ برقصیم.» «

 

چه‌گونه؟

آیا زندگی‌ام پرده‌ای است که پس می‌رود تا به دیواری بیاویزد؟

کتابه‌هایم را فاتحان

برای زینت دهلیزهای محبس خود مشتری شده‌اند...!

ولی گالری‌ها نیز به سهم خود پس می‌روند

و هیچ دیواری نیست

در آن حدود که می‌خواهی از این ابدیت بی‌مرز

به معنی مشخصی بگریزی!»[ii]

هوای غربت بس ناجوانمردانه است!

هوای غربت بس ناجوانمردانه است!


محمود استادمحمد در «کافه مک‌ادم» زندگی مهاجران سیاسی ایرانی را در ابتدای دهه‌ی شصت در کانادا به تصویر می‌کشد و از سرگشتگی‌ها، دربدری‌ها و سرخوردگی‌های کسانی می‌گوید که با امیدهای واهی قدم در دنیای سیاست گذاشتند و زمانی که به خود آمدند،خود را اسیر غربت، تنهایی و رویاهای بر بادرفته دیدند.

هوای غربت بس ناجوانمردانه است!

کافه مک‌ادم. محمود استاد محمد. تهران: انتشارات ققنوس. چاپ اول: 1391. 550 نسخه. 90 صفحه. 5000 هزار تومان

 

«مک‌اَدَم نام گیاهی گلدانی است. همان گیاهی که در ایران به نام پیچ شناخته می‌شود. بوته‌ای کم‌توقع و سخت‌جان. در هر آب و هوایی زنده می‌ماند و رشد می‌کند. مشهور است اگر قلمه‌اش را بین دو تا سنگ هم بگذاری ریشه می‌دواند و سبز می‌شود. شاخه در شاخه می‌پیچد و با سبزینه‌اش فضایی را پرطراوت می‌کند. این گیاه را نخستین بار مهاجری به نام مک‌آدم از اروپا به کانادا آورده است و در کانادا نشانه‌ای است از مهاجر و مهاجرت.»[i]

 

«کافه‌ مک‌ادم» آخرین نمایشنامه‌ای است که از محمود استاد محمد، نویسنده و کارگردان برجسته‌ی تئاتر ایران منتشر شده است. این نمایش‌نامه پیش‌تر در آذر و دی 89 در تالار چهارسو مجموعه تئاتر شهر تهران نیز به کارگردانی خود نویسنده روی صحنه رفته است.

ماجراهای این نمایشنامه، چنان‌که از عنوان آن نیز برمی‌آید، در یک کافه اتفاق می‌افتد؛ کافه‌ای به نام «مک‌ادم» در مونترال کانادا که پاتوق مهاجران سیاسی ایرانی در دهه‌ی شصت بوده است. این‌طور که استاد محمد در مقدمه‌اش بر این نمایشنامه نوشته، این کافه واقعیت خارجی داشته، در خیابان سن‌لورن ـطولانی‌ترین خیابان مونترال ـ واقع بوده و اعضای کنفدراسیون دانشجویی در سال‌های دهه‌ی چهل آن را تاسیس کرده‌ بودند. فضای نمایشنامه نیز تا همین اندازه به واقعیت تنه می‌زند؛ واقعیتی که چندان هم بی‌رنگ و بو نیست و از زندگی خاکستری و تلخ کادرهای ِ احزاب و سازمان‌های کوچک و بزرگ سیاسی و کسانی که با رویاهای سیاسی‌شان راه مهاجرت را در پیش گرفتند، در غربت حکایت دارد. اما این فقط غم غربت نیست که بر زندگی آنها سنگینی می‌کند. رویاهایی هم که آنها با خود به دیار غربت آورده‌اند، اینک به کابوسی بدل شده که یک لحظه دست از سرشان برنمی‌دارد و روزها و شب‌ها، دوستی‌ها و مراوده‌ها، حرف‌ها و فکرهایشان، همه را در تنش، توهم و گاه تزویری کوکانه غرق کرده است.

نمایش‌نامه‌ی «کافه مک اَدم» چارچوب داستانی منسجمی ندارد و اتفاقا همین از هم پاشیدگی به فضای پرتنش و درگیری آن دامن زده است. البته خواننده از میان دیالوگ‌های کافه‌چی‌ها و مشتری‌ها که مرتب قطع می‌شوند و در فضایی ناآرام و عصبی به پیش می‌روند، می‌تواند سرنخ ماجراهای تو در توی نمایشنامه را در دست بگیرد و کورمال کورمال همراه با کاراکترهای سرگشته و شیدای آن از حادثه تلخ و هولناکی که در راه خواهد بود، سردربیاورد.

نمایش‌نامه‌ی «کافه مک اَدم» چارچوب داستانی منسجمی ندارد و اتفاقا همین از هم پاشیدگی به فضای پرتنش و درگیری آن دامن زده است. البته خواننده از میان دیالوگ‌های کافه‌چی‌ها و مشتری‌ها که مرتب قطع می‌شوند و در فضایی ناآرام و عصبی به پیش می‌روند، می‌تواند سرنخ ماجراهای تو در توی نمایشنامه را در دست بگیرد و کورمال کورمال همراه با کاراکترهای سرگشته و شیدای آن از حادثه تلخ و هولناکی که در راه خواهد بود، سردربیاورد

به رغم بگومگوهای پایان‌ناپذیری که از همان ابتدا میان مشتری‌های کافه در جریان است و اغلب پای کافه‌چی‌ها را هم به میان می‌کشد، هسته‌ی اصلی ماجراها حضور نابهنگام یک ناشناس در جمع مهاجران ایرانی در مونترال است به نام علیرضا، که دنبال شخصیتی مرموز و مبهم به نام شاهرخ شیرازی می‌گردد. آدم‌های کافه که اغلب از مهاجران سیاسی به حساب می‌آیند، واکنشی دوگانه به این ماجرا نشان می‌دهند: برخی به دید سوء‌ظن به او نگاه می‌کنند و برخی دیگر می‌خواهند به او کمک کنند. با این حال سرانجام مشخص می‌شود که آن ناشناس، خود شاهرخ شیرازی بوده و «علیرضا» چیزی بیش از یک اسم مستعار نبوده است. گویی شاهرخ شیرازی در تمام این مدت می‌خواسته خودش را پیدا کند، اما حقیقت وقتی فاش می‌شود که پلیس جنازه‌ی او را که در سرما یخ بسته، در نزدیک یک قبرستان قدیمی در مونترال می‌یابد و خبرش در رسانه‌های محلی منتشر می‌شود. البته این اتفاقی است که نمایش‌نامه از همان ابتدا به استقبالش رفته است؛ چرا که مدام آدم‌هایی از بیرون کافه به درون آن می‌آیند که سرمای مونترال تا مغز استخوانشان نفوذ و منجمدشان کرده است. گویی آن آدم‌ها تنها جای گرمی که در غربت گیرشان می‌آید، همین جمع همزبانانی است که گرچه هر یک گرایش سیاسی‌شان با آن یکی جور نیست و گرچه جز به زبان نیش و کنایه با آن یکی حرف نمی‌زند، اما بالاخره همزبان‌ است و همین کفایت می‌کند. بیرون از این جمع ِ کوچکِ کافه‌ مک‌ادم، هوا بس ناجوانمردانه سرد است در غربت. کافی است در کافه مک‌ادم یک بار دیگر باز شود. باز هم یکی دیگر از همین آدم‌های هم‌زبان را می‌بینی که از سرمای آن بیرون به گرمای این درون پناه برده است.

 

«چنگیزی: هیس! [تلویزیون را خاموش می‌کند.] بذاریم ببینم چی شده؟

پروین: هر چی می‌خواست بشه، شده.

تیام: ججون مردم مُرد رفت.

جواد: کی مُرد تیام؟

تیام: شاهرخ شیرازی.

جواد: پس عیرضا کی بود؟ هان؟

تیام: آقای چنگیزی، آقای چنگیزی.

چنگیزی: هیشکی. اصلا علیرضایی در کار نبود. شاهرخ شیرازی خودش بود.

تیام: خودِ کی؟

چنگیزی: علیرضا.

تیام: پس این‌که می‌گفت نصف دنیا رو دنبالِ...

جواد: پس دنبال کی می‌گشت؟

جواد: [تلخ و سرد و گزنده] دنبال حسین کرد شبستری.

کتایون: دنبال خودش.»[ii]

 

پی نوشت:

[i] صفحه‌ی 8 کتاب

[ii] صفحه‌ی 85 و 86 کتاب