چشمهای بسته از خواب. محمد چرمشیر. تهران: انتشارات نیلا. چاپ اول: 1391. 2200 نسخه. 128 صفحه. 5000 هزار تومان
«دختر: مامان راست میگه، بههم ریختهم. بدجوری هم بههم ریختهم. سر اون سه تا اینجوری نبودم. زودرنج شدهم و متوقع. قبلا اگه یه کاری میکردم، خب اون کارو کرده بودم. برام مهم نبود کسی میفهمدش یا نه، اما حالا یه دستمالم به میز میکشم، دلم میخواد یکی ببیندش، اما هنوزم هیچکس نمیبینه. بچهها هنوز کارهای خودشونو میکنن. شوهرم هنوز همونجوریه که بود. حالا این چیزها منو اذیت میکنن. اینکه انگار هیچکس منو نمیبینه اذیتم میکنه ـــ مامان راست میگه، من خیلی بد شدهم. دارم فکر میکنم نکنه بابا هم همینجوری شده؟»[i]
کتاب «چشمهای بسته از خواب» حاوی دو نمایشنامه نیمهبلند است: اولی که عنوان خود را به جلد کتاب هم بخشیده، آنگونه که خود نویسنده قید کرده، بازخوانی قصهای است با نام «نویسندهام قاتل است» نوشتهی برنارد مالامورد، و دومی که «عبدلمیمون لات پاکوتاه» نام دارد، همانطور که از عنوانش نیز کمابیش برمیآید و نویسنده هم اشاره داشته، یک هجویه است. این دو نمایشنامه نه تنها هیچ ربطی به یکدیگر ندارند، که اصلا حال و هوای این یکی به آن یکی نمیخورد: این یکی خیلی عبوس و تلخ و جدی است و آن دومی تا دلت بخواهد شوخی و دست انداختن و لودگی دارد. اینکه چرا این دو نمایشنامهی بیربط در یک کتاب منتشر شده، سوالی است که فقط نویسنده و ناشر میتوانند به آن پاسخ دهند.
به هر حال، مخاطب نمایشنامه در ایران در این یکی دو دهه اخیر به خواندن نمایشنامههای کوتاه و نیمهبلند در ققالب کتابهای جیبی و پالتویی عادت کرده و بد نمیبود اگر این نمایشنامهها هم مستقلا در همان قطع منتشر میشدند. البته ایبسا چاپ دو نمایشنامهی هر چند بیربط در یک کتاب از نظر مالی به نفع ناشر و مخاطب بوده، که اگر اینگونه بوده باشد، باز هم گلی به سر ناشر که هم فکر دخل خودش را کرده و هم فکر جیب خوانندهاش را.
فارغ از اینها اگر قرار به داوری در باب این دو نمایشنامه باشد، میشود آن دو تا را با سنگ یکدیگر محک زد تا حساب کار دست خواننده بیاید. نمایشنامه «چشمهای بسته از خواب» به همان اندازه که جدی مینماید، از هر نظر چند سر و گردن بالاتر از «عبدلمیمون لات پاکوتاه» میایستد.
«چشمهای بسته از خواب» گفتوگویی است طولانی میان سه شخصیت که نام خاصی ندارند و صرفا با عنوان مادر، پسر و دختر شناسانده شدهاند
«چشمهای بسته از خواب» فقط جدی نیست، که مهمتر از آن به لحاظ تکنیکی و فرمی هم متنی قابل اعتنا است، در حالی که «عبدل میمون لات پاکوتاه» حتی به عنوان یک هجویه هم حرفی برای گفتن ندارد: لوس است، بیسروته به نظر میرسد، مسئلهاش روشن است، و خلاف آنچه خودش ادعا میکند، اگر هم هجویه باشد، آنقدرها «شاد» نیست.
«چشمهای بسته از خواب» گفتوگویی است طولانی میان سه شخصیت که نام خاصی ندارند و صرفا با عنوان مادر، پسر و دختر شناسانده شدهاند. اگر پدر در این گفتوگوی طولانی غایب است، اما حرفها مدام به او ختم میشوند و طرفهای گفتوگو مدام او را خطاب قرار میدهند و به سمت او برمیگردند. نمایشنامه اگرچه شرح صحنه ندارد، اما در همین گفتوگوها به خوبی از پس به تصویر کشیدن فضایی که در آن اتفاق خواهد افتاد، برمیآید: خانوادهای کمابیش درهمشکسته که مدتها است کاری به کار هم ندارند، جز آن که بخواهند روی اعصاب یکدیگر بروند.
چرمشیر با دیالوگهای کوتاه و پیاپیای که نوشته، این فضای پرتنش و عصبی را به خوبی تجسد بخشیده، به گونهای که دیگر جایی برای شرح صحنه باقی نگذاشته است.
«عبدل میمون لات پاکوتاه» را نیز میتوان یک کمدی پلیسی دانست که ماجراهایش در یک محله اتفاق میافتد. چرمشیر در این نمایشنامه با در هم تنیدن روابط خانوادگی و روابط اجتماعی در بستر یک محله که همه اهالی آن با یکدیگر در ارتباطاند، برخی مناسبات موجود را هجو کند.
«صدای مرد: روزی که عزیزِ مفتونو اعدام کردن، همه فهمیدن جوادِ مشکین، شکوه خانومو با سه بسته «بادیون» فرستاده قبرستون. میگفتن اون سه تا بسته رو داده تا بریزن روی قبرش تا خاک از بوی نفخ شکم عزیز مفتون بو نگیره ــ هیچ کس نفهمید این شوخی آقای جواد مشکین بوده یا یه جور پاسداشت از یاد و خاطرهاش.»[ii]
پی نوشت:
[i]صفحهی 22 و 23 کتاب
[ii]صفحهی 85 و 86 کتاب