ایمپالای سرخ و نوستالژی چپ
این کتاب مجموعه ای از تمامی گرایشات و نحله های چپ است که تحت تاثیر مبارزات ویتنام، الجزایر و روسیه در دهه چهل و پنجاه در ایران شکل گرفت. پدیده ای که حاصل حکومتی بود که پیش از این واقعه 28 مرداد را ساخته بود و بازتاب آن نسل سرگشته ای بود که قهرمانی اش را در مبازرات چریکی می دید.
ایمپالای سرخ. بنفشه حجازی. تهران: نشر افراز. چاپ اول: 1389 .1100نسخه.264صفحه. 6200تومان.
«-وقتی که دادم خوشگل سوزن کاریت کنن اونوقت حرف می زنی بی خرد. با شما نباید مث بچه آدم رفتار کرد.
-اگه حرفی بود که زیر اینهمه شلاق گفته بودم.
-آخه هه هه هه می دونم که تو چقدر حرف نگفته داری. فکر کرده ای. از همه چیزتون خبر داریم.
-هر چی بود گفتم. دیگه چی می خواین؟
-حرصم از این می گیره که نون شاهنشاه را می خوری و هنوز نمی دونی که چه گهی خورده ای؟ تو و هم مسلک هات تیشه بر داشتین به ریشه این مملکت بزنین. همه تون خارجی هستین. نوکر اجانب.
-آخه مگه من چی گفته ام؟ شما گوش کنین به این حرفا گوش کنین. من می گم. ما مهندس داریم، مهندسی نداریم...
-خفه شو ببند دهنتو. دکتر سوزنا رو فرو کن. حسابی داغش کن که چرک نکنه. » [1]
ایمپالای سرخ را در دهه چهل توی خیابان ها می شد دید. شورلت محبوبی نبود اما به هر حال برای خودش ماشینی بود که خیلی ها بدشان نمی آمد توی آن سوار شوند. در کل ماشین آبرومندی بود. حالا موضوع بر سر ایمپالا نیست بر سر سرخ بودنش است شاید. رنگی که باز دهه چهلی ها بهتر از هر کسی مفهومش را می دانند. سرخی که توی رگ ها جاری بود و البته توی خیابان ها. سرخی که یادگار آموزه های مائویی بود و نمادی برای چپ های مارکسیستی. ایمپالای سرخ همه این مفاهیم را نمایندگی می کند. ایمپالای سرخ را به تعبیری می توان تاریخ چپ های ایران دانست. چرا که انوع گرایش های مغشوش چپ در سال های سی و چهل را در بر می گیرد. داستان از بحث و در گیری بین یک زن و مرد آغاز می شود و با عروسی همان زن با مردی دیگر خاتمه می یابد. در این بین اما داستان نه بر سر زن است و نه بر سر مرد. بلکه هر فصل با یک بهانه آغاز می شود تا تاریخ سر نوشت اسامی آشنا و ناآشنای سال های چهل وپنجاه به روایت در آید. داستان سر نوشت انجمن های مدنی و غیر مدنی، مکان ها، وقایع و مخصوصا نگرش طیف های مختلف چپ از توده ای ها گرفته تا مارکسیست های لنینیستی و استالینیستی و هگلی های جوان، تروتسکی ها و البته رژه دبره که مبارزات چریکی را به همراهی از مبارزات چین و کوبا و ویتنام و روسیه و الجزایر به دنبال داشت. هر فصل کتاب یک بهانه است برای درک بهتر یک نوع نگرش و بعد بلافاصله نویسنده به تئوری ها و نظریات از زبان این و آن شخصیت و این آن کتاب می پردازد. یک عالم حرف نگفته و تئوری و نظریه عملی شده و نشده است که از زبان شخصیت های مختلف داستان به رمان سرازیر می شود و رمان را از شکل رمان بودن خود خارج می کند. ایمپالای سرخ را اگر بخواهید بخوانید برای دانستن تئوری ها و نظریه ها و جریانات چپ و راست و شکست و پیروزی و وقایعی که در زندان ساواک اتفاق می افتد بخوانید. رمان داستان زنی را روایت می کند که از همسر خود جدا شده و حالا گرایش به مردی پیدا کرده که یکسر از تاریخ روزگار مرده خود حرف می زند و در نهایت بی این که توان بیان عشق خود را داشته باشد، زن را به مرد تازه نفسی می سپارد که او نیز قصه ها می داند و البته ابراز عشق . این خط روایت در میان انبوهی از فکت های تاریخی و تئوری ها گم می شود و یا صرفا به یک بهانه خیلی فرعی تقلیل پیدا می کند. در نهایت از همه این تاریخ چپ و گرایشات مختلفش تنها یک نوستالژی می سازد. نوستالژی رمانتیکی که امروز به محاق رفته است و بی بُعد و اَبتر به حیات نیمه جانش ادامه می دهد. ایمپالای سرخ از چپ آن روزگار و بازماندگان این روزگارش تنها یک هیولای مرده به تصویر می کشد که به درد پیرمردها و پیرزنانی می خورد که این جا و آنجا، در ایران و در خارج از کشور در کمین گوشی نشسته اند که قصه فتوحاتشان را بشنود. همین نوستالژی ضربه زننده است که کل تاریخ شکنجه ساواک و کل ماجرا را به روایتی سانتی مانتال و بی روح بدل می کند. ایمپالای سرخ بی جانب داری نیست و تمامی تلاش خودش را می کند تا مبارزه مصلحانه چریک های چپ دهه چهل را زیر سوال ببرد و از آن یک اشتباه احمقانه تاریخی بسازد. جدای از درست و غلط بودن این نگرش اما چپ مارکسیستی یکسر به مبارزه مصلحانه خاتمه نمی یابد واین را نباید از نظر دور داشت. نتیجه تمامی بحث های کتاب این است که بهتر است زندگی کردن را بیاموزیم و به کار فرهنگی مان ادامه دهیم. کسی که حتی قادر نیست عشقش را به دست بیاورد نمی تواند چشم اندازهای وسیع تررا پیش روی خویش ببینید. در هر حال خواندن ایمپالای سرخ شاید لذت خواندن یک رمان را نداشته باشد اما در عوض جنگ و جدال های یک دهه تاریخ مهم ترین گرایش سیاسی در ایران را به تصویر می کشد. برای آنهایی که در دهه چهل زندگی کرده اند و از نزدیک وقایع را دیده اند اسامی بعد دیگری دارند و وقایع قابل لمس تر هستند و حلقه های مفقوده را نیز حافظه تاریخی شان فراخوان خواهد کرد. از این چشم انداز ایمپالای سرخ که روایت نسل سرگشته بحران های سیاسی دهه چهل و پنجاه است می تواند خواندنی باشد.
بنفشه حجازی تاریخ نگار، شاعر و نویسنده است که تاکنون کتاب های زیادی در این زمینه ها به چاپ رسانده است. «تاریخ هیچ کس»، «بررسی جایگاه زن ایرانی در عصر زندیه و افشاریه»، «زن تاریخ: بررسی جایگاه زن در عهد باستان تا پایان دوره ساسانیان»،« زن ترانه و بررسی حضور زن در ترانه ها و اشعار عامیانه»،« تاج الرجال: رابعه عدویه» و« زن به ظن تاریخ» از مهم ترین کتاب های تاریخی وی است. بنفشه حجازی پیش از این کتاب های رمان «اعترافات یک عکاس»،« بیسکویت نیم خورده»،« ماه گریخته در پیراهن»،«گزارشی از ستونزار» و« نرگس به اضافه عشق» را نوشته است. وی همچنین شاعر مجموعه شعرهای «رویای انار»، «نپرس چرا سکوت می کنم» و« به انکار عشق تو ناگزیرم» نیز هست.
«یک واقعه مهم تئوریک در سال چهل و یک در ایران اتفاق افتاد. این واقعه سیاسی و اقتصادی نبود، فرهنگی بود. گفتمانی به وجود آمد که سال های سال تاریخ معاصر ما را جهت داد. این گفتمان هنوز هم هنوز است بر حرکات جمعی ما حاکم است. این گفتمان حاصل شرایط خاصی است. حاصل مدرنیته سطحی و پوشالی سلطنت پهلوی است، حاصل کوته بینی حکومتی که هیچ زمزمه ای را جز صدای خود تحمل نمی کرد. این حکومت چنان حقیر بود که به آرای صادره از دادگاه های نظامی خودش هم احترام نمی گذاشت. او مخالفان سیاسی اش را بعد از چندین سال زندان به روی تپه برد و نابود کرد. اگر می خواهی حکومتی را بشناسی به پلیس سیاسی اش نگاه کن یعنی به ساواک و شعبان بی مخ. با این همه شاه خود را مدرن می نامید و می گفت غربی ها باید بیایند از من حکومت کردن بیاموزند.» [2]