این کتاب گزارش واقعی از سرگردانی ده روزه یک ملوان در دریا است که با روایت داستانی مارکز از عشق و امید، حقیقت و دروغ، زندگی و مرگ، تلاش و خستگی، شجاعت و ترس و افتخار و مصرف زدگی سخن میگوید.
سرگذشت یک غریق. گابریل گارسیا مارکز . مترجم فرزانه فتحی نژاد. تهران: نشر روزگار. چاپ اول:1389. 1200نسخه. 128صفحه. 3500تومان.
«آن شادی که در دوازده ساعت به وجود آمده بود در یک دقیقه از بین رفت. بدون این که اثری از خود باقی گذارد. نیروی من از بین رفت. از تمامی نگرانیهایم دست کشیدم و برای اولین بار در طی نه روز دمر خوابیدم و پشت تاول زدهام را رو به خورشید قرار دادم واین کار را با بی رحمی نسبت به بدنم انجام دادم. میدانستم اگر همین طور تا قبل از شب میماندم، خفه میشدم. اما لحظهای وجود دارد که دیگر در آن درد احساس نمیشود. احساسات ناپدید میشود و منطق شروع به ضعیف شدن میکند تا وقتی که تئوری زمان و مکان ناپدید شود.» [1]
گابریل گارسیا مارکز برنده جایزه نوبل ادبیات سال 1982 میلادی نوشتن را از روزنامه نگاری آغاز کرد. سرگذشت یک غریق داستانهای کوتاهی است از سرگذشت افرادی که کشتی شان در دریا غرق شده و یا سرگردان گشتهاند و مارکز این خاطرات و سرگذشتها را میشنید و به زبان داستان در روزنامه منتشر میکرد. سرگذشت یک غریق یکی از این داستانها است که در زمان جوانی مارکز نوشته شد و البته نتوانست به صورت کتاب منتشر شود. این کتاب نخستین بار در سال 1955 میلادی در روزنامه «اِل اسپکتادور دِ بوگاتا» منتشر شد، اما تا زمانی که در سال 1970، «سرگذشت یک غریق» در قالب یک کتاب مستقل به چاپ رسید، کسی نویسنده آن را نشناخت.
سرگذشت یک غریق خاطرات یکی از سرنشینان کشتیای است که با 8 خدمه اش در دریا غرق میشود و یکی از آنها به نام «لوییسن ولاسکو» پس از ده روز سخت سرگردانی در دریا عاقبت دل به دریا میزند و پس از دو روز شنا خود را به یکی از جزایری میرساند که از آن تنها سرابی دیده میشد. مارکز این ماجرا را به صورت گزارش مینویسد و در حین توصیف شرایط سخت شخصیت اصلی داستان نقبی هم به مسائل و مشکلات اجتماعی میزند. او این گزارش را طی بیست جلسه شش ساعته با ولاسکو تهیه کرد. امید و نا امیدی به همراه شرایط سخت و استثنایی در این رمان به خوبی مخاطب را جذب خود میکند. این داستان پیش از این توسط «رضا قیصریه» و ازطرف نشر نیلوفر و روزگارما منتشر شده بود.
سرگذشت یک غریق داستانهای کوتاهی است از سرگذشت افرادی که کشتی شان در دریا غرق شده و یا سرگردان گشتهاند و مارکز این خاطرات و سرگذشتها را میشنید و به زبان داستان در روزنامه منتشر میکرد.
فرزانه فتحی نژاد این داستان را از زبان اسپانیایی ترجمه کرده است. در مقدمه این کتاب شرح کوتاهی از زندگی مارکز به قلم فرزانه فتحی نژاد آورده شده و در ادامه تاریخچه این سرگذشت توضیح داده شده است. آنطور که در پشت جلد آمده است این داستان از عشق و امید، حقیقت و دروغ، زندگی و مرگ، تلاش و خستگی، شجاعت و ترس، افتخار و مصرف زدگی میگوید.
« زیر تابش آن خورشید سوزان و با آن نومیدی و آن تشنگی که برای اولین بار واقعا غیر قابل تحمل شده بود، یک اتفاق غیر منتظره و عجیب برایم رخ داد. در وسط قایق، در میان طنابهای تور، ریشه گیاهی قرمز رنگ گیر کرده بود. مثل آن ریشههایی که در " بویاکا" برای رنگ میکوبند و اسمش را به یاد نمیآورم. نمیدانم از چه وقت آنجا بود. در طی نه روزی که در دریا بودم یک برگ علف هم در سطح دریا ندیده بودم و در عین حال، بدون این که بدانم چگونه آن ریشه آنجا بود، در طنابهای تور پیچیده شده و نشانه غیر قابل انکار دیگری از زمین بود. زمینی که از هیچ سمتی دیده نمیشد.» [2]
گابریل خوزه گارسیا مارکز نویسنده کلمبیایی است که پس از درگیری با دولت کلمبیا تبعید و در مکزیک زندگی میکند. رمان صد سال تنهایی که به شیوه رئالیسم جادویی سبک ابداعی خود او، نوشته شد او را به شهرت جهانی رساند. برای همین رمان هم بود که جایزه نوبل را دریافت کرد. او در سال 1999 رسماً مرد سال آمریکای لاتین شناخته شد و در سال 2000 مردم کلمبیا با ارسال طومارهایی خواستار پذیرش ریاست جمهوری کلمبیا توسط مارکز بودند که وی نپذیرفت. ساعت شوم، پاییز پدر سالار، عشق سالهای وبا، ژنرال در لابیرنت ازمهمترین رمانهای بلند اوست. وی داستان کوتاه و مجموعه داستانهای زیادی نیز به رشته تحریر در آورده است.
پی نوشت:
[1] صفحه 94 کتاب
[2] صفحه 96 کتاب
اسم مترجم فرزانه فتحی نژاد هست که چند بار توی متن به اشتباه فتحی پور نوشته شده است . ممنون برای معرفی .