کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

پَپَر و گل‌های کاغذی

پَپَر و گل‌های کاغذی 

 


 آن‌چه مهم است ثبت این نکته است که مسعود میناوی عمری را خرج ادبیات کرد، به سبک و سیاق خاص خود رسید، از هیچ نویسنده ای تقلید نکرد، از ادبیات بنام جهان تاثیر پذیرفت، لکن مثل خودش نوشت.


پَپَر و گل‌های کاغذی

پَپَر و گل‌های کاغذی (داستان امروز ایران – 32). مسعود میناوی. ویرایش فنی: سعید شریفی. تهران: انتشارات افراز. چاپ نخست: 1390. 1100 نسخه. 120 صفحه. 3200 تومان.

مسعود میناوی در سال 1319 در اهواز متولد شد و در سال 1387 در تهران در گذشت. از این نویسنده و مترجم اهوازی به‌جز پپر و گل‌های کاغذی که محصول دهه‌ی چهل خورشدی است، مجموعه‌ی داستان آن روزهای در جنوب و رمان لنج عبود در انتظار انتشار و رسیدن به دست خواننده‌ی خود هستند.

پپر و گل‌های کاغذی پس از مرگ نویسنده‌ی خود، در بهار 1390 به‌همت انتشارات افراز منتشر شد. این مجموعه‌ی داستان نخستین کتاب چاپ‌شده‌ی نویسنده‌ای است که پشتکار و کیفیت نوشتار او را می‌توان از نویسندگان دیگر سراغ گرفت، ولی این‌که چرا نویسنده‌ای چون میناوی که در سرزمین ما کم نیستند، در چنین شرایطی و درست در زمانی که فهرست طویل کتاب‌های دست چندمی ویترین‌ها را پر کرده‌اند، به این سرنوشت گرفتار می‌آیند. پاره‌ای از دلایل این رویداد در مقدمه‌ای که محمد ایوبی بر این کتاب با عنوان «یکی از چند نویسنده‌ی صاحب‌سبک جنوب» نگاشته آمده است.

«مسعود میناوی چرا تا زنده بود کتابی چاپ نکرد؟ گناه این ستم بر گردن دوارگان مهم و زورمند است! دوارگانی که از نظر کمیت، بسیارند و به‌همین دلیل بر صنعت نشر و چاپ کتاب مسلط‌اند و همین تسلط باعث شد که مسعود میناوی نتواند در مدت شصت و چند سال عمر، مجموعه‌ی داستانی چاپ کند.»[1]

سپس محمد ایوبی به تشریح این ستم می‌پردازد و درنهایت و در انتهای مقدمه‌ی خود چنین می‌آورد:

«آن‌چه مهم است ثبت این نکته است که مسعود میناوی عمری را خرج ادبیات کرد، به سبک و سیاق خاص خود رسید، از هیچ نویسنده‌ای تقلید نکرد، از ادبیات بنام جهان تاثیر پذیرفت، لکن مثل خودش نوشت.»[2] 

در قصه های میناوی استعمار حاکم زمان پهلوی با کنایه ها و در لفافه و گاهی حتا با صراحت به پرسش گرفته می شود. موقعیت برساخته در داستان‌های میناوی موقعیت هایی را که خوزستان آن زمان و مساله ی قاچاق و نفتش با آن درگیر بوده است بیان می کند.

در قصه‌های میناوی استعمار حاکم زمان پهلوی با کنایه‌ها و در لفافه‌ و گاهی حتا با صراحت به پرسش گرفته می‌شود. موقعیت برساخته در داستان‌های میناوی موقعیت‌هایی را که خوزستان آن زمان و مساله‌ی قاچاق و نفتش با آن درگیر بوده است بیان می‌کند. گاهی در این داستان‌ها پیش می‌آید که روابط آدم‌ها و همچنین دیالوگ‌های میانشان و موقعیت‌هایی که در آن‌ها قرار می‌گیرند، شامل کلیشه‌هایی می‌شود که شاید بارها خوانده‌ایم و شنیده‌ایم، ولی واقعیت این است که چفت و بست داستان‌ها و شناخت نویسنده از روابط حاکم، ما را از موقعیت کلیشه خارج می‌کند و به تامل در داستان‌ها وا می‌دارد. این روابط از ارزش قصه‌ها نمی‌کاهد و تک‌تک قصه‌های کتاب با چنان کیفیتی روایت شده‌اند که کیفیت متن را به رخ خواننده می‌کشند. نگاه با دقتی که به جزییات شده است و موقعیت‌های بحرانی که افراد داستان در آن‌ها قرار می‌گیرند، در بیشتر قصه‌ها به چشم می‌خورد. توصیفات در داستان‌ها از موقعیت‌های مکانی و زمانی نقش‌های کلیدی در ماجراها را به خود می‌گیرد و جزییات اهمیتی استراتژیک در داستان‌ها دارند. عینیات قابل تصوری که چنان ملموس در متن‌ها به چشم می‌خورد که گاهی خواننده‌ی داستان را فرای منطقه‌ای که در آن روایت می‌شود تصور می‌کند. نویسنده به‌هیچ‌روی در داستان‌هایش موضعی خاص را اتخاذ نمی‌کند، ولی با شناختی که از منطقه و مردم دارد، روایتش به گونه‌ای است که جهت و سمت و سوی او برای ما مشخص می‌شود. درون‌مایه‌ی قصه‌های میناوی بیشتر به مسایل اجتماعی- سیاسی حاد خوزستان می‌پردازد. قصه‌های او در پپر و گل‌های کاغذی به‌مثابه بازتولید مسایل اجتماعی منطقه‌ی خوزستان است و  درونی‌ترین لایه‌های این روابط را بازگو می‌کند. او تعهدی را که به خوزستان و مردمش دارد، در تک‌تک داستان‌ها نشان می‌دهد.

مسعود میناوی

سخت است وقتی نخستین کتاب نویسنده‌ای را در حالی در دست بگیری که نویسنده‌اش در میانه نباشد و این‌همه سال مشتاق دیدن حاصل زندگی خود بوده باشد، سخت است وقتی سطرها را می‌خوانی، با توصیف‌های زنده و گیرای او از زیست‌بوم خود مواجه شوی، وقتی می‌بینی که او بهتر از هم‌تایان دیگری می‌نویسد که کتاب‌هایشان در ویترین کتابفروشی‌ها چشمک می‌زنند که اگر حتا بهتر نباشد، چیزی کمتر از دیگرانی ندارد که هر روز از کتاب‌هایشان رونمایی می‌کنند. شاید به همین‌خاطر است که ادبیات ما تک‌صدایی شده است و هیچ صدایی از دیگری‌هایی نمی‌آید که مرکز نیستند، ولی خوب می‌نویسند. میناوی از آن‌دست نویسندگانی است که با مرور کارهایش می‌توان تسلط و شناخت او را علاوه‌بر ادبیات، بر مردم اطراف خود بازشناخت. او از مردمی صحبت به میان می‌آورد که چون خود او به حاشیه رانده شده‌اند. این حاشیه‌ها نه فقط حاشیه‌نشین‌ها را ترک‌شده می‌گذارد، بلکه بیش از آن‌ها کسانی متضرر شده‌اند که صداها را خاموش کرده‌اند تا فقط یک صدا شنیده شود.

«بالای سرش غریو دهشتناک انفجار و غرض موتورهای تانک بود، صدای توپ‌ها و صدای رگبار مسلسل‌ها در بیهوشی با صداهای عجیبی که در سرش می‌پیچید، صدای رعد و نور برق، صدای لطیف ریزش باران، صدای مهربان شمامه، بوی گل باقالا، بوی گل حنا، صدای تپش مبهمی در بیهوشی، احساس مایعی شورمزه و گرم توی گلو و دهانش، احساس سبکی بر موج ابر و نوازش دست‌های شمامه.»[3]

پی نوشت:

[1] صفحه‌ی 9 کتاب

[2] صفحه‌ی 14 کتاب

[3] صفحه‌ی 108 کتاب

نظرات 1 + ارسال نظر
فضول جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:21 ب.ظ

جلا الخالق! نویسندهُ مسعود میناوی، ویراستار فنی، سعید شریفی، عکس، مال غلامحسین سالمی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد