تاملات کافکا
یک شب فرانتس کافکا در خانه ماکس برود متن هایی را که باید در دفتر تاملات به چاپ میرسیدند تنظیم کرد. همان شب بود که با فلیسه بائر آشنا و مجذوب او شد. روز بعد در نامهای به ماکس برود نوشت: «دیروز من موقع نتظیم این دفتر تحت تاثیر دوشیزه فلیسه بائر قرار داشتم. از این رو احتمال دارد مجموعه ای احمقانه با ترتیبی چه بسا مضحک پدید آمده باشد.» همان سال کافکا مجموعهای را برای انتشار برای ناشری میفرستد و در نامهای مینویسد:« به هر حال خوشحال خواهم شد اگر شما این نوشتهها را برای چاپ بپسندید. هر چه باشد حتی با تجربه بسیار و تبحر فراوان هم نمیتوان بدی این نوشته ها را به یک نگاه دریافت. عام ترین فردیت نویسندهها در این واقعیت بروز میکند که هر یک به شیوه خاص خود بدی خود را پنهان میکنند» چند روز بعد کافکا باز دچار شک شده و در یادداشت روزانهاش می نویسد:« کاش روولت"ناشر" دست نوشتهها را پس میفرستاد. در آن صورت میتوانستم تمامشان را در جایی در بسته بگذارم، چنان که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است. در آن صورت دوباره این امکان را داشتم که فقط همان اندازه تیره بخت باشم که پیشترها بودم» نمیدانم این تردید دم به دم کافکا از چه چیز ناشی میشده است. اما اگر بی تردید و بدون هیچ شک و شبههای دست نوشتههایش رابه ناشران میسپرد شاید تاملات و نوشتههای او تا این اندازه دردناک و تکان دهنده نبود.
کافکا به روایت بنیامین. والتر بنیامین. گردآورنده: هرمان شوپن هویزر. مترجم: کوروش بیتسرکیس تهران: نشر ماهی. چاپ اول: 1389. 2000 نسخه. 239 صفحه. 6000 تومان.
«از کودکی کافکا عکسی به جا مانده است، تصویری از دوران کوتاه و بینوای کودکی، که به ندرت چنین تاثر آور از آب در میآید. متعلق به یکی از آن آتلیههای قرن نوزدهمی است که با پردههای چیندار گوبلنها، سه پایههای نقاشی و نخلهایش، چنان جای شبهه برانگیزی است که هم میشود آن را به جای اتاق شکنجه گرفت و هم سراپردهی پادشاهی. آنجا پسر بچهای تقریبا شش ساله در لباسی تنگ و تحقیرآمیز که سرتاپا حاشیه دوزی شده، ایستاده است. از آن پشت، شاخههای نخل آدم را برانداز میکنند و گویا برای این که این فضای استوایی متورم، خفقانآورتر و شرجیتر جلوه کند، کلاه بیش از اندازه گشاد و لبه پهنی را در دست چپ مدل گذاشتهاند که به کلاه اسپانیاییها میماند. چشمانش مملو از اندوهی است بیکران که چشمانداز مقدر شده را زیر سیطرهی خود گرفتهاند و صدف بزرگ گوشش مترصد هر صدایی است که از آن جا بر میخیزد»{1}
هیچ کس نیست که آثار کافکا را بخواند و مجذوب نوشتههای او نشود. حالا تصورش را بکنید این فرد والتر بنیامین فیلسوف، مترجم، نویسنده و زیباییشناس آلمانی و از اعضای مهم مکتب فرانکفورت باشد. یکی از دانشمندان ادبی، منتقدان فرهنگی و ژورنالیست نیمه اول قرن بیستم. بنیامین یک دهه ازعمر خود را صرف پژوهش درباره آثار و نوشتههای فرانتس کافکا کرده است. صدها یادداشت، سخنرانی، متنهای کامل، نامهها و نظرات مختلف حاصل تلاش بنیامین در طول این دهه از زندگی اوست که توسط هرمان شوپن هویزر گردآوری شدند. برخی از این یادداشتها پیش از این به صورت پراکنده منتشر شدهاند.
کافکا به روایت والتر بنیامین پژوهشی است در تمام زندگی، آثار، و دست نوشتهها و حتی عکسهای کافکا که برای گردآوری و مطالعه آنها دهها سال وقت والتر بنیامین صرف شده است. با این حال چنان شیرین و جذاب تدوین شده، که هر خوانندهای را سر شوق میآورد.بنیامین در یکی از نامههایش به شولم مینویسد:در انبان خویش فرشتهی تیمارگری دارم مثل کافکا. سرگم خواندن محاکمه هستم. به راستی خواندن آثار کافکا هیجان وصف ناپذیری ایجاد میکند. هنگام خواندن هر کدام از آثار کافکا مثل این است که وارد قصری پیچیده و مرموز شده باشید که از هر راهی که بروید با موجودات عجیب و غریب و وقایعی بس خیال انگیز و شگفت رو به رو میشوید. دنیاها و مکانهایی سراسر پیچیده و رازآلود.
جهان کافکا تئاتری است با ابعادی جهانی. برای او آدم از همان ابتدای کار روی صحنه است. مثال حی و حاضر آن هم این است که هرکس را میتوان در تئاتر طبیعی اکلاهما استخدام کرد. حالا بر اساس چه معیاری این گزینش صورت میگیرد، از راز آن نمیشود سر در آورد... ظاهرا هیچ نقشی بازی نمیکنند. اما میتوان مسئله را این گونه هم مطرح کرد: هیچ انتظاری از متقاضی نمیرود مگر این که نقش خود را بازی کند
این کتاب شامل چهار مقاله اصلی است و در پی آن یادداشتها، گزینگویهها و مباحثات او با دیگر منتقدان درباره آثار کافکا آمده است. روش و هدف بنیامین از پژوهش در آثار کافکا تفسیر نویسنده از میان تصاویر موجود در جهان، زبان و ایما و اشارات انتخابی کافکا است.
«زمانی گئورگ لوکاچ گفته بود که این روزها برای ساختن یک میز درست و حسابی باید دارای نبوغی بود مثل نبوغ میکلآنژ در معماری. همان گونه که لوکاچ بر مبنای زمان تاریخی میاندیشد، اساس اندیشههای کافکا زمان بیکران است. انسان با اعمالی جزیی، گردونهی زمان بیکران را به جنبش وامیدارد؛ تازه آن هم با ایما و اشاراتی که اصلا به چشم نمیآیند. شخصیتهای آثار کافکا بارها و بارها اغلب به دلایل عجیبی کف میزنند. ولی یک بار، آن هم در حاشیه گفته میشود که این دستها " در واقع حکم پتکهایی را دارند که با فشار بخار کار میکنند»{2}
چنین پژوهشی که دههها به طول کشیده باشد در ادبیات آلمان سابقهای نداشته است. نتیجه پژوهش بنیامین روشن کردن این نکته است که آثار کافکا در قالب وداعی مابعدالطبیعی از مابعدالطبیعه که همزمان در پی نجاتی فلسفی- تاریخی در برابر راهحلهای ظاهری است، ساختار پاسخی را ارائه میکند که پرسش را ملغا میسازد. بنیامین با تشریح چنین ساختاری به رهیافتهایی اشاره میکند که هنوز در تازهترین رویکردهای ساختارگرایانه به آثار کافکا بکار برده نشده است. بخشهایی که در این کتاب میخوانید شامل چهار متن اصلی است به نامهای: «فرانتس کافکا. به مناسبت دهمین سالگرد مرگ او»، «فرانتس کافکا. هنگام بنای دیوار چین»، «آداب جوانمردی و ماکس برود»و« فرانتس کافکا. زندگینامه. پراگ 1937» در این چهار متن کامل بنیامین تنها با توجه به اصل آثار کافکا به بررسی او پرداختهاست و تمام اشارات و مثالها نیز از داستانهای او آورده میشود. در بخش بعدی کتاب گزیده مکاتبات بنیامین با گرشوم شولم، از دوستان نزدیک او که تقریبا تا پاین عمر او را همراهی کرده است، ورنرکرافت و تئودور آدورنو درباره آثار کافکا است و در بخش پایانی کتاب تمام دست نوشتهها و یادداشتهای بنیامین گردآوری شده است. در یکی از این یادداشتها به گفتگویش با برتولد برشت نیز پرداختهاست.
والتربنیامین، منتقد ادبیات و یکی از مشهورترین اهل قلم در ژانر مقاله نویسی قرن بیست غرب است. سنت ژانر مقاله نویسی او را ادامه راه نیچه و منتگین درغرب بشمار میآورند. او خود را مهندس زیباشناسی دانست که به شرح انتقادی زمان خود میپردازد و منتقد ادبی و فرهنگی را، طراح و استراتژیک مبارزه انسانی بشمار میآورد و میگفت که نقد باید بدون تعارف، جدی باشد و نه دوستانه و چاپلوسانه. او منتقد را همچون گرگی میدانست که بره کتاب را حریصانه درآغوش میگیرد تا آنرا قطعه قطعه نماید.
«جهان کافکا تئاتری است با ابعادی جهانی. برای او آدم از همان ابتدای کار روی صحنه است. مثال حی و حاضر آن هم این است که هرکس را میتوان در تئاتر صبیعی اکلاهما استخدام کرد. حالا بر اساس چه معیاری این گزینش صورت میگیرد، از راز آن نمیشود سر در آورد... ظاهرا هیچ نقشی بازی نمیکنند. اما میتوان مسئله را این گونه هم مطرح کرد: هیچ انتظاری از متقاضی نمیرود مگر این که نقش خود را بازی کند... آن ها با نقشی که دارند مثل آن شش شخصیت پیراندللویی در جستجوی نویسنده، در تئاتر طبیعی به دنبال جایگاهی برای خود میگردند. این مکان برای هر دو طرف آخرین و لزوما مانعی بر سر راه رستگاری نیست. رستگاری جزو تجملات هستی نیست بلکه آخرین مفر برای انسانی است که به قول کافکا " راه را با استخوان پیشانی خود " سد کرده است»{3}
بنیامین درسال 1940 میلادی، 48 ساله بود که به علت فرار از فاشیسم آلمان، در مرز فرانسه – اسپانیا، دستگیر و برای فرار از تحویل به نیروی گشتاپوی آلمان، دست به خودکشی زد. از او آثار و مقالات زیادی باقیمانده است که از جمله میتوان به " خیابان یک طرفه"، "خواستگاه نمایش سوگوار آلمانی"،" انگیزههای بودلر" و " خویشاوندان انتخابی گوته" اشاره کرد.
خواندن این کتاب تاثیر عمیقی بر نوع نگرش من از کافکا وهمینطور بنیامین گذاشت. این دو غول آلمانی که هر دو برایم بسیار راز آلود و شگفت هستند.
پی نوشتها:
[1] صفحه 31
[2] صفحه 29
[3]صفحه 40