باید از اول طور دیگری شروع میشد
کتاب را که باز میکنی، از همان اول، نسترن رها خودش را به روایت میکشاند و تکلیف همهچیز را یکسره میکند. آنقدر بیپرده و آسوده که میل به آسودگی در خواننده هم ایجاد میشود.
ایام بیشوهری. نسترن رها. تهران: انتشارات ققنوس. چاپ دوم: 1389. 1650 نسخه. 184 صفحه. 3500 تومان.
«من یک بار سی و نه سال پیش در بیمارستانی در تهران متولد شدم و زندگی را مثل همهی همسالانم و هم جغرافیاییهایم در بخشی از تهران آغاز کردم و با آن خو گرفتم، اما پیش از آن در زادگاه اجدادیام متولد شده بودم. در یک خانوادهی خانزادهی روستایی که به قول مادرم: "بالا بالاها راش نبود، پایین پایینا جا نبود." با همهی تفکرات چنین خانوادهای در جغرافیای کویری ایران. بار سوم سال 1357 با انقلاب مردم سرزمینم متولد شدم؛ تولدی درست یک سال قبل از بلوغ.»[1]
او اولین جملهاش را چنین مینویسد که اسمش چیست و تقریبن چهل سال دارد، مجرد و ساکن تهران است. بعد هم شروع میکند به واگویهی آنچه او را واداشت تا ایام بیشوهری را بنویسد.
کتاب شش فصل دارد که هرکدام از فصلها برههای از زندگی شخصیت اصلی رمان را تشکیل میدهند، مانند خانه، تولد، بزرگ شدن، سرنوشت و ایام بیشوهری. منطق متن مبتنیبر نگارش وبلاگی در فضای مجازی اینترنت است، هر مطلب یک عنوان دارد و در زیر هر عنوان، جملهها راحت و بیخیال آمدهاند و هر کلمه در جایی که دلش میخواهد نشستهاند. حتی در جاهایی با کامنتها هم مواجه میشویم. فصلها و زیرفصلها، بهاضافهی خوردهروایتهای پخش در داستان، فضایی را ایجاد کردهاند که بهراحتی می شود با راوی برخورد نزدیک داشت.
نسترن رها از چهارراه ولیعصر مینویسد، از همان سیدی فروشی که ممکن است گذر هر کسی به آن بیفتد، از کلیدی مینویسد که چند بار در قفل میچرخد و برای زنهای تنها حرف غریبهای نیست و از خریدها و قرارهای زنانه مینویسد و خلاصه از هرچیزی که در یک قدمی خواننده است و انگار زندگی خود خوانندهی ماجرا ست.
«دو سال است دیگر کسی را نمیبینم. خسته شدهام از دختری که پشت ویترین ازدواج گذاشته شده بود با آن مانتو و مقنعه. مدام باید از پشت ویترین بیرون میآمد که دیگران بررسیاش کنند. جنسش چیست؟ مارک تولیدیاش چیست؟ رنگش را آیا میتوان تغییر داد؟ آیا با روسری هم ست میشود؟ یعنی همیشه باید بدون آرایش باشد؟
اگر شما را هجده سال وارسی میکردند چه میکردید؟ آیا خودتان از پشت ویترین ازدواج پایین نمیآمدید؟
دیگر بس است.»[2]
نسترن رها در ایام بیشوهری آه و ناله را شروع نمیکند. شاید در آغاز چنین به نظر برسد که او بهدنبال شرایطی غیر از شرایط کنونی زندگی خود است، ولی او سعی دارد تمامی این پیشفرضها را به چالش بکشد و مدام در متن، بلند بلند فکر میکند و درنهایت هم همانقدر خانهی خلوت و ساکت خود را دوست دارد که هیاهوی یک خانهی کوچک متأهلی را.
او هنوز هم سردرگم است و کتاب را با این جمله به پایان میرساند که «باید از اول طور دیگری شروع میشد.»[3]
[1] صفحهی 83 کتاب
[2] صفحهی 115 کتاب
[3] صفحهی 184 کتاب