«دریانوردها به پرندههای مهاجر میمونن. هم جنوب و هم شمال رو خونهی خودشون میدونن. اما برای همین هم که شده، آقای هووستاد، ما غیر دریانوردها باید از این هم بیشتر کار کنیم. فردا چیزی که به درد همه بخوره تو "پیک مردم" در میاد؟»[1]
تاکنون غیر از ترجمهی حاضر، سه برگردان از این نمایشنامه به بازار کتاب فارسی هدیه شده است؛ نخست ترجمهی محمدعلی جمالزاده، پس از آن ترجمهای از امیرحسین آریانپور و در نهایت ترجمهی رستگار. آنچه ترجمهی میرمجید عمرانی را به سایر برگدانهای موجود در بازار کتاب برتری میدهد این است که ترجمهی ایشان از زبان نروژی به فارسی راه یافته است. ترجمه از زبان اصلی اتفاق مبارکی است و مزایای فراوانی دارد که بهطور موردی خود مترجم در «سخنی کوتاه با خواننده» به آن پرداخته است. پس از نوشتار مترجم، متنی دربارهی ایبسن آمده است و بعد از آن متن نمایشنامه پیش روی خواننده قرار میگیرد.
نمایشنامهی دشمن مردم اثر هنریک ایپسن، ماجرای دکتر اشتوکمان پزشک موسسهی آبهای معدنی است. او متوجه آلوده بودن آبها میشود، ولی هرگز موفق نمیشود تا مردم و مقامات را نسبت به این مساله آگاه کند و خطر آن را به آنها بفهماند. در نهایت دکتر تصمیم میگیرد که شهر را ترک کند، ولی پس از چندی منصرف میشود و در شهر زادگاهش میماند و به مبارزهاش ادامه میدهد.
دکتر استوکمان قصد دارد وضع موجود را بر هم بزند و اوضاع را تغییر دهد. او توان مقابله با این جریان را ندارد، بااینحال هوشمندی لازم را برای نمایاندن خود و نظرگاهش در خود سراغ دارد. او قصد دارد از توانمندیهایش سود ببرد و از آنها در جهت توازن قدرت استفاده کند.
گاهی زبان و کلام در این اثر به سوی خطابه و شعار میرود و اینگونه است که از تاثیر آن بر مخاطب میکاهد چراکه مخاطب امروزی نیازی به پیامبرگونههایی از این دست ندارد و اگر کسی خود را در این جایگاه قرار دهد، با واکنش شدید مواجه خواهد شد.
این اثر در خود حقایق تلخی را بازتاب میدهد که شاید هیچکدام از خوانندگان آمادهی پذیرش آنها نیستند. این حقیقت که قدرت و محرکهای آن، بیش از توان و نیروی ما عمل میکنند و قویتر پیش میتازند و اقراد را بهسوی خود میکشانند.
بذارمش به داوری همهی همشهریهای اهل فن. اوه، هیچ تصورش را هم نمیکنی که امروز با من چه کردند. چپ و راست تهدیدم کردند و خواستند پیش پا افتادهترین حقوق انسانیام رو ازم بگیرن.
«دکتر استوکمان: بذارمش به داوری همهی همشهریهای اهل فن. اوه، هیچ تصورش را هم نمیکنی که امروز با من چه کردند. چپ و راست تهدیدم کردند و خواستند پیش پا افتادهترین حقوق انسانیام رو ازم بگیرن.
بیل لینگ: چی! حقوق انسانیتون رو!
دکتر استوکمان: خواستن کوچیکام کنن، خوارم کنن ازم خواستن که نفع خودم رو برتر بدونم بر مقدسترین باور درونیام –
بیل لینگ: این دیگه، به جان خودم، خیلی بیشرمی میخواد.
هووستاد: خب بله، آدم باید انتظار هر چیزی رو از اونور داشته باشه.
دکتر استوکمان: اما چاقوشون برای من نمیبره. این رو بهشون نشون میدم. حالا هر روز خدا تو "پیک مردم" لنگر میندازم و میبندمشون به نوشتههای آتشبار پیدرپی.»[2]
پی نوشت:
[1] صفحهی 42 کتاب
[2] صفحهی 87 کتاب