اودوسنوس قرن بیستم
«تابستان هنوز برجاست، آن عصارهی زرد،
و دستان تو میساید بر ناقوسهای دریایی در آب
و ناگاه پرده از چشمانت میافتد
اولین چشمهای دنیا
و غارهای دریایی:
پاهایی برهنه بر خاک سرخ.
تابستان هنوز برجاست، جوانی مرمرین زرینگیسو
خردهای نمک که خشک شده بر گودی صخرهای
چندتایی سوزن کاج بعد از باران
پراکنده و سرخ مثل آشیانی ازهمپاشیده»[2]
در مقدمهی مترجم، عبدالله کوثری می گوید که با شعر جورج سفریس، پانزده سال پیش آشنا شده است و دلیل ترجمه نکردن شعرها را بهرغم علاقهمندیاش به آنها، اعتقاد خود به این اصل میداند که شعر باید از زبان اصلی به زبانی دیگر برگردانده شود. خوشبختانه کوثری بهدلیل علاقهاش به این شعرها، دست به ترجمه زده است و بیش از این ما را منتظر نگذاشته است وگرنه باید منتظر میماندیم تا مترجم زبان یونانی از راه میرسید و شاید در سالهای دور این شعرها به دست ما میرسید.
کمتر کسی ست که با ترجمههای کوثری آشنا نباشد، حتی اگر نام کوثری به گوش علاقهمندان به ادبیات داستانی نخورده باشد، کتابهایی چون جنگ آخرالزمان و سور بز از آثار بارگاس یوسا، آئورا و پوست انداختن از آثار کارلوس فوئنتس، اعتماد آریل دورفومن و سالومه اثر اسکار وایلد از آثاری هستند که اسمشان به گوش هر کتابخوانی خورده است و همچنین شماری از کتابهای دیگر که کمتر شناختهشده هستند، آن ها را به یاد مجموعهای خوب از ترجمهی ادبی میاندازد. کوثری با وسواس و سلیقهی تمام، کتابها را دانهدانه انتخاب میکند و وقت میگذارد و اغلب خواننده را راضی میکند.
و اما جورج سفریس (سفریادس) در 29 فوریهی 1900 در ازمیر (اسمورنه) واقع در آسیای صغیر متولد شد. یک متن مفصل از جان ای. رکساین، با عنوان جرج سفریس، در پی سخن مترجم آمده است و شرح خوبی بر زندگی این شاعر است که در واقع یک روزشمار نیز به حساب میآید. در بخشی از این متن چونین آمده است:کمتر کسی ست که با ترجمههای کوثری آشنا نباشد، حتا اگر نام کوثری به گوش علاقهمندان به ادبیات داستانی نخورده باشد، کتابهایی چون جنگ آخرالزمان و سور بز از آثار بارگاس یوسا، آئورا و پوست انداختن از آثار کارلوس فوئنتس، اعتماد آریل دورفومن و سالومه اثر اسکار وایلد از آثاری هستند که اسمشان به گوش هر کتابخوانی خورده است
«در این ایام پرداختن به شعر سفریس در زبانهای گوناگون رونقی نمایان گرفت. مجموعهی شعرها و مقالاتش به چاپ های متعدد رسید. در اوت 1962 سفریس از خدمات دیپلماتیک بازنشسته شد و به آتن بازگشت. در اکتبر 1963 جایزهی نوبل ادبیات به او تعلق گرفت و این رویداد در یونان بدل به جشنی ملی شد و در سال 1964 دانشگاه تسالونیکی نشان افتخارش را به شاعر اهدا کرد. در همان سال دانشگاه آکسفورد نیز نشان افتخاری به سفریس اهدا کرد. در ژوئن 1965 دانشگاه پرینستن ایالت متحد به او نشان افتخار داد و در مارس 1966 آکادمی هنر و علوم امریکا سفریس را به عضویت افتخاری برگزید.»[3]
پس از متن جان ای. رکساین، خطابهی جورج سفریس به هنگام دریافت جایزه ی نوبل در سال 1963 آمده است. او خطابهاش را با انتقادی غیرمستقیم از آکادمی نوبل سوئد آغاز می کند و به طرح تناقضی می پردازد که در اعطای این جایزه به او وجود دارد. او معتقد است که در واقع این جایزه به او داده نشده است بلکه هدف آکادمی سوئد بزرگ داشت زبانی بوده است که او به آن شعر می سراید و درنهایت متن شعرها از صفحهی 40 شروع میشود.
شعر «آبانبار» که در سال 1932 منتشر شد، از مؤثرترین شعرهای سفریس خوانده میشود و بار تراژیک بالایی دارد. قسمتی از «آبانبار» را در زیر میخوانیم:
«اما اینجا، زیر خاک، آبانباری ریشه دواندهست، گرم
مغاک پنهانی که گرد میآورد
نالههای هر پیکر را در هوا
نبرد با شب، با روز
و جهان که قد میکشد و میگذرد
دستی به آن نمیرساند
زمان میگذرد، خورشیدها و ماهها
اما آب سخت شدهست چون آبگینهای
آرزو چشمان باز دارد
آنگاه که بادبانها همه غرق میشوند
بر لب دریایی که پرورش میدهد آرزو را.[4]
گزیدهی شعرهای جورج سفریس، در مجموعهی شعر جهان قرار دارد که بههمت انتشارات مروارید در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است. مروارید در این مجموعه، کتابهای ارزندهای وجود دارد که پشت جلد کتاب معرفی شدهاند.
پی نوشت:
[1] صفحهی 18 کتاب
[2] صفحههای 82 و 83
[3] صفحهی 17 کتاب
[4] صفحههای 169 و 170