عبور انسان از کرانههای دور یا نزدیک جهان او را با تمام جهان مرتبط میکند، این معنای سینماتوگراف است.
«هنرمند زمانی آغاز می شود که مقصودش با نظام شخصی ویژه ی تجربیات و شناخت او از جهان واقعی روی نوار و فیلم متبلور شده باشد. کارگردان اثرش را در دادگاه بیننده عرضه می کند و آن را همچون مهم ترین آرزوی قلبی اش با او در میان می گذارد. فقط در سایه ی وجود دیدگاهی شخصی بر پرده، او فیلسوف گونه ی هنری خویش می شود و به جایگاه هنرمند ارتقا می یابد و سینماتوگراف، به عنوان هنر مطرح می شود...»[1]
پدرش آرسنی تارکوفسکی، شاعر برجستهای بود و مادرش ماریا ایوانووا ویشنیاکووا نام داشت. او در هنگام تحصیل در مدرسهی سینمایی مسکو دو فیلم کوتاه ساخت، که یکی از آنها برندهی جایزهی جشنوارهی نیویورک شد. اولین فیلم بلندش «کودکی ایوان» بود که در همان سال شیر طلایی وین را ربود. از فیلمهای دیگر او میتوان به «سولاریس» و «ایثار» اشاره کرد.
مهران سپهریان در مقدمه، مقالههای موجود در کتاب را به سه دسته تقسیم میکند:
«گروه اول مصاحبهها و سخنرانیهای ضبطشده است که خانم چگونوا آنها را از روی نوار پیاده کرده است.
گروه دوم نوشتههایی از دوستان و آشنایان تارکوفسکی است که دربارهی او سخن گفتهاند.
گروه سوم شامل نوشتههای خود تارکوفسکی است که شامل دو مقاله است یکی زندگینامهی اوست که تارکوفسکی بههنگام ثبتنام در دانشگاه VGIK به دانشگاه ارایه داده است و دیگری مقالهی «تجسم زمان» است.[2]
آندری تارکوفسکی بهسبب نمایش عمومی فیلمهایش در ایران، برای قشر سینمایی و روشنفکر ایرانی شخصیتی شناخته شده است. از همین روست که چندین کتاب به زبان فارسی دربارهی او برگردانده یا تدوین شده است.
آندری تارکوفسکی بهسبب نمایش عمومی فیلمهایش در ایران، برای قشر سینمایی و روشنفکر ایرانی شخصیتی شناخته شده است. از همین روست که چندین کتاب به زبان فارسی دربارهی او برگردانده یا تدوین شده است. از این دست کتابها میتوان به آینه به روایت صفی یزدانیان که توسط نشر نی به چاپ رسیده است و همینطور به کتاب امید بازیافته: سینمای آندری تارکوفسکی بههمت بابک احمدی و نشر مرکز اشاره کرد.
آندری تارکوفسکی و راهش: تجسم زمان آخرین کتاب از این گونه است که سراغ داریم. در بخشهای مختلف این کتاب، با توجه به حرفهای دیگران و همینطور خود تارکوفسکی، از او تصویری به دست میآید که خیلی نزدیک به همان شاعر غمگین فیلمهایش است، همان شاعر غمگینی که فیلمها را ساخت و برای ما بر جای گذاشت.
«سینماتوگراف، مستعد بهکارگیری هرگونه حقیقت جاری در زمان است؛ مستعد گزینش همهچیز از زندگی ست، هرچه ممکن باشد. آنچه در ادبیات جزیی از امکانات به نظر میرسد، پیشآمدهای بهخصوص (برای مثال، ظهور و سقوط مستند Lenvoi در کتاب مجموعهداستانهای همینگوی به نام در زمانهی ما)، برای سینماتوگراف ظهور قوانین بنیادی هنری ست. آنچه برای رمان و نمایشنامه بافت طبیعی و ذاتی به نظر میرسد، برای سینما ذاتی نیست.
تقابل انسان با محیط بینهایت اطرافش، او را با فردیتهای مردم هماهنگ میکند، عبور انسان از کرانههای دور یا نزدیک جهان او را با تمام جهان مرتبط میکند، این معنای سینماتوگراف است.»[3]
و در پایان لازم است به انتخاب ویراستار توسط نشر چشمه اشاره کنم. آقای محسن آزرم از سال 1377 بهطور در حوزهی روزنامهنگاری سینما مینویسد، از اینرو و از آنجایی که ویرایش ادبی اتفاق ویژهای در کتاب را حاصل نداده بود، و از سوی دیگر، متن توسط آقای آزرم ویرایش فنی شده است. این اتفاق بس نیکویی ست که تقریبا میتوان در کتابهایی آن را دید و از آن جمله همین کتاب حاضر است. البته منوط به اینکه ویراستاری ادبی فراموش نشود و این دو در کنار هم انجام گیرند.
پی نوشت:
[1] پشت جلد
[2] صفحهی 12 کتاب
[3] صفحهی 52 کتاب