گوستاو فلوبر را در ایران، با «مادام بوواری» میشناسند. فلوبر نویسندهای جدی و سختکوش بود، برای هر کلمه، هر سطر و هر تصویر وقت میگذاشت و وسواس به خرج میداد، و البته نتیجه هم گرفت.
گوستاو فلوبر )12 دسامبر 1821/8 مه 1880)، از بزرگترین نویسندگان قرن نوزدهم فرانسه است. از آثار فلوبر که به فارسی ترجمه شدهاند، میتوان به افسانه ی سن ژولین راهب و قلبی پاک ،بووار و پکوشه، تربیت احساسات، سالامبو، مادام آرنو، مادام بوواری و وسوسهی آنتونیوس قدیس اشاره کرد.
گوستاو فلوبر را در ایران، با مادام بوواری میشناسند. فلوبر نویسندهای جدی و سختکوش بود، برای هر کلمه، هر سطر و هر تصویر وقت میگذاشت و وسواس به خرج میداد، و البته نتیجه هم گرفت، گروهی معتقدند تربیت احساسات اولین رمان مدرن است.
فلوبر همچون شخصیت جوان رمان تربیت احساسات در جوانی راهی پاریس شد تا در رشتهی حقوق درس بخواند. او پس از چندی، حقوق را نیمهکاره رها کرد تا به نویسندگی بپردازد. فلوبر در زمان انقلاب سال 1848 فرانسه، بیستوهفتساله بود.
نامههایی از مصر شمارهی 16 از مجموعهی «تندیسهای جیبی» است که قرار است همچنان ادامه پیدا کنند. در این مجموعه، آثار کمحجمی از نویسندگان بزرگ میآید که هر کدام کمتر از 100 صفحهی جیبی را به خود اختصاص میدهند.
گوستاو فلوبر در سال 1849 سفری به خاورمیانه داشت و بعد از آن سفر، اثر مشهور خود مادام بوواری را نوشت. سفرهایی که از غرب به شرق میشوند و یا از شرق به غرب انجام میگیرند، اگر تحفهای چون سرگذشتنامه یا سفرنامه در پی داشته باشند، خیلی چیزها را بر ما آشکار خواهند کرد و شاید شباهتهایی را هم در این میان به دست دهند:
«یکطرف بیابان و طرف دیگر مراتع سرسبز قرار داشت. از آن فاصله چنارها شبیه دشت نورماندی با درختان سیبش بود.»[1]
گاهی چنان بیگانگی نسبت به فضا یا حتی انسانها دست میدهد و حس غریبی در فضای ناشناختهای که به آن پا گذاشتی موج میزند که تو صرفا مشاهده میکنی و عکس خود را از منظره میگیری:
«لهجههای تو حلقی و خندههای شدیدشان درست شبیه نعرههای حیوانات وحشی است. لباسهای سفید و بلند، دندانهای سفید که در میان لبهای کلفت میدرخشد، بینیهای پهن سیاهپوستی، پاهای خاکآلود، گردنبند و دستبندها همه نشانهی یک مرد مصری است»[2]
آسیا فراتر از آن چیزی است که فکرش را میکردم. هر موردی که در ذهنم مبهم و نامشخص بود در اینجا تصویر واضحی از آن را یافتم. حقایق جای ظن و گمان را گرفت. خیلی عالیتر از آن چیزی است که من قبلاً با آن مواجه بودم.
در مقابل جملههای بالا، چند سطر بعد، فلوبر با چنان شیفتگیای از شتر یاد میکند که به ناگاه خواننده را هم درگیر حس زیباشناسی خود میکند:
جالبترین حیوان شتر است – من هرگز از دیدن این چهارپا خسته نمیشوم که مثل بوقلمون راه میرود و گردنش را همانند قو تکان میدهد. فریادهایش هم به شکلی است که من بهخاطر تقلید آن از پا در آمدم – امیدوارم که تا زمان بازگشت در خاطرم بماند – اما بازآفرینی آن بسیار سخت است – صدایی مثل تلق و تلوق با نوعی غرغره کردن با صدایی لرزان همانند همراهیکنندهها در موسیقی.»[3]
فلوبر در جواب سوالی دربارهی آسیا چنین اظهارنظر میکند:
«از من پرسید که آیا آسیا بهتر از آن چیزی است که تصورش را میکردم. بله، همینطور است؛ و حتی خیلی بیشتر از آن، آسیا فراتر از آن چیزی است که فکرش را میکردم. هر موردی که در ذهنم مبهم و نامشخص بود در اینجا تصویر واضحی از آن را یافتم. حقایق جای ظن و گمان را گرفت. خیلی عالیتر از آن چیزی است که من قبلاً با آن مواجه بودم.»[4]
در پایان باید گفت که نامههایی از مصر از آن جهت خواندنیتر است که ما مصر را از نگاه گوستاو فلوبر میبینیم که تربیت احساسات و مادام بوواری را نوشته است. توصیفها، نکتههایی که برای او بارزتر هستند و دیدگاه او نسبت به مسایل شاید درک بهتری از او برای علاقمندانش ایجاد کند.
پی نوشت:
[1] صفحهی 15 کتاب
[2] صفحهی 19 کتاب
[3] صفحهی 19 و 20 کتاب
[4] صفحهی 33 و 34 کتاب