«اکنون اولین بار است که آنها در خارج از مرزهای فرانسه منتشر میشوند و آنچه که مرا بر آن داشت تا با این کار موافقت کنم آرزویی بود تا بتوانم بهطریق سادهی خود ادای سهمی کنم در فروپاشیدن مرز مسخرهای که دو سرزمین ما را از هم جدا میکند.
اما با انتشار مجدد این صفحات نمیتوانم موافقت کنم مگر اینکه در ابتدا توضیحی بدهم که درواقع این نامهها در مورد چیست. این نامهها بهطور پنهانی نوشته و منتشر شد. مقصود این بود که پرتویی هرچند ناچیز بر آن جنگ کورکنندهای بیفکند که ما در آن گرفتار بودیم و از آن طریق مبارزه را آسانتر کنم.»[1]
گاهی فکر میکنی متنهایی را خودت نوشتهای، هزار بار نوشتهای و مچاله کردهای و در نهایت کاغذ را که تا کردهای، توی پاکت گذاشتهای و پست کردهای تا به دست کسی برسد. گاهی فکر میکنی همیشه متن هایی از روی دست هم نوشته میشوند.
کتابهایی هستند که گمان میبری همین حالا و برای همین امروز نوشته شدهاند. گویی آلبر کامو توی چشمها خیره نگاه میکند و کلمههایش را بهسوی تو نشانه میرود؛ همان آلبر کاموی سقوط و بیگانه.
نامههایی به یک دوست آلمانی از همان کتابهایی ست که مال همین روزها و سالهاست، نه از آنجهت که ما جنگ جهانی دیگری را تجربه میکنیم، گرچه جنگهایی بودهاند و هنوز هم شرری از آنها به دیده مینشیند، از آنجهت که مرزهای پررنگشده بین دو فرد/دو کشور/دو شیوهی رفتار/ دو ایدئولوژی و دو گونهی زیست را جلوی چشم میگذارد. از آنجهت که مسالهی بشر را همراه با تمام حواشیاش به چالش میکشد.
آنطور که کامو در نامهی نخست میگوید:
«من وسوسه میشوم ادعا کنم که ما برای امتیازی تلاش میکنیم که به اندازهی خود انسان اهمیت دارد. ما برای فرق از جانگذشتگی و صوفیگری، فرق نیرو و خشونت، فرق قدرت و ستمگری است که تلاش میکنیم، حتا از آن هم ظریفتر فرق حقیقی و غیرحقیقی»[2]
در سرتاسر متن نامه ها سایهی یک جمله پیداست «تو کشورت را دوست نداری» این همان جملهای ست که آلمانی جوان به کامو گفته بود و شاید دغدغهی اصلی نوشتن این نامهها همین بوده باشد.
شاید از همین جهت است که کامو در مقدمهی خود بر این کتاب، لازم میداند تا واژههایی را توضیح دهد و در واقع توضیح دهد که جای من، جای یک فرانسوی آزاد و سربلند کجاست:
«من میخواهم صرفا سوءتفاهمهای احتمالی را از پیش بیان کنم، وقتی نویسندهی این نامهها مینویسد «شما» منظور او «شما آلمانیها» نیست، «شما نازیستها» است. وقتی مینویسد «ما» الزاما همیشه منظورش «ما فرانسویها» نیست بلکه «ما اروپاییهای آزاد» است.»[3]
ما در آنچه که با هم میبینیم، در آنچه که با هم رنج میکشیم شبیه به هم هستیم.
رویای آدم ها با هم تفاوت دارد اما واقعیت جهان نزد همه ی ما مشترک است. بنابراین تلاش در جهت واقعگرایی در ارتباط با ماجراجویی هنری کاملا درست است.
پس از چهار نامه که در ابتدای کتاب آمده است، بخش دوم با عنوان «هنرمند و زمان او (آفرینش همراه با خطر)» قرار گرفته است. این بخش متن سخنرانی آلبر کامو در سالن اجتماعات دانشگاه اوپسالا در 14 دسامبر سال 1957 است و در همین سال جایزهی نوبل ادبیات را از آن خود کرده است. کامو در این متن، به دغدغههای هنری خود میپردازد و سعی میکند برای هر کدام، جواب پیدا کند. او از وظیفهی هنرمند مینویسد، از تعهد او به جامعه، از واکنش هر هنرمند و لزوم وجود آن در هر زمان، او از سخن گفتن مینویسد:
«اما برای اینکه بتوان با همه و در مورد همه صحبت کرد باید در مورد چیزی سخن گفت که همه میدانند و واقعیت مشترک میان همهی ماست. آنچه که همهی ما را متحد میکند دریاست، باران است، نیاز ماست، میل و اشتیاق ماست، مبارزهی ما علیه مرگ است. ما در آنچه که با هم میبینیم، در آنچه که با هم رنج میکشیم شبیه به هم هستیم. رویای آدمها با هم تفاوت دارد اما واقعیت جهان نزد همهی ما مشترک است. بنابراین تلاش در جهت واقعگرایی در ارتباط با ماجراجویی هنری کاملا درست است.»[4]
بهطور قطع تمام اندیشههای کامو مورد پذیرش هر خوانندهای نخواهد بود ولی نکتهی مهم این است که نویسندهی این سطرها، با دقت و وسواس به حساسیتهای ذهنی خود و پیرامونش پرداخته است و از همه مهمتر اینکه آنها را با ما در میان گذاشته است.
پی نوشت:
[1] صفحهی 13 کتاب
[2] صفحهی 22 کتاب
[3] صفحهی 13 کتاب
[4] صفحهی 57 کتاب