کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

رمان به رنگ اروپای شرقی

رمان به رنگ اروپای شرقی


 «رمان پلیسی» را در اوایل دهه‌ی 1970 نوشت و برای فرار از سانسور حاکم در آن زمان، وقایع داستان را به کشوری خیالی در آمریکای لاتین نسبت داد. این رمان با قدرتی کوبنده خشنونت‌های سیاه دیکتاتوری‌های جهان را به تصویر می‌کشد. 

 

رمان پلیسی کرتس

رمان پلیسی. ایمره کرتس. گلبرگ برزین. تهران: نشر بازتاب‌نگار. چاپ اول: 1385. 2200 نسخه. 106 صفحه. 1300 تومان.

«ایمره کرتس در 1929 در مجارستان دیده بر جهان گشود، در 15 سالگی به آشویتز منتقل شد و در سال‌های سیطره‌ی دیکتاتوری "کمونیستی" در کشورش به نویسندگی ادامه داد. در سال 2002 جایزه‌ی نوبل ادبیات به خاطر کل آثارش به او اهدا شد.

رمان پلیسی را در اوایل دهه‌ی 1970 نوشت و برای فرار از سانسور حاکم در آن زمان، وقایع داستان را به کشوری خیالی در آمریکای لاتین نسبت داد. این رمان با قدرتی کوبنده خشنونت‌های سیاه دیکتاتوری‌های جهان را به تصویر می‌کشد.»[1]

ایمره کرتس به زبان آلمانی تسلط دارد. او کارهایی از نیچه، فروید، هوفمانشتال و آرتور شنیتسلر را به مجاری بگردانده است. کرتس رمان پلیسی را در سال 1977 نوشت، کتاب در سال 1990 به انگلیسی ترجمه شد و پس از آن تمام جهان را درنوردید.

ایمره کرتس مانند خیلی‌های دیگر، پیش از آن‌که نوبل را از آن خود کند در ایران ناشناخته بود و رمان پلیسی او نیز پس از سه سال از دریافت جایزه‌ی نوبل توسط نویسنده‌اش، توسط خانم برزین به فارسی بگردانده شد. از آثار ترجمه‌شده توسط گلبرگ برزین، می‌توان از موش‌ها و آدم‌ها اثر اشتاین‌بک نام برد که توسط نشر گلمهر به بازار کتاب روانه شده است. 

پس رامون شروع کرد به زوزه کشیدن. تمام نفرتش را نثار ما کرد. انگار آن را استفراغ می‌کرد. ما را مفتری‌هایی می‌دید که تورشان را دور آدم‌های بی‌گناه می‌بافند.

داستان را مردی روایت می‌کند که با اجازه‌ی وکیلش، خاطراتش را مکتوب می‌کند. او در این خاطرات بیش از هر چیز به ماجرای پدر و پسری یهودی می‌پردازد. وکیل مرد بر این عقیده است که جهان به چشم مرد مانند یک رمان پلسی است. ما در این‌جا با ژانر رمان پلیسی مواجه نیستیم بلکه آن‌چه در فضای جهان داستانی موج می‌زند، پرهیبی از یک چیدمان پلیسی است.

در این رمان یک بازی در جریان است. یک فانتزی برای انریکو، پسر یک مرد ثروتمند، که می‌خواهد در تضاد با نوع زندگی‌اش، کار تشکیلاتی انجام بدهد و پدرش چون تب تند او را خاموش‌ناشدنی می‌یابد، او را وارد یک توهم عضویت و فعالیت در یک گروه مخالف می‌گرداند. به او بسته‌هایی را برای جابه‌جا کردن می‌سپارد و از او می‌خواهد که این بسته‌ها را به مکان‌های معینی ببرد. حال آن‌که این بسته‌ها چیزی به‌جز کاغذهای سفید نیستند. پسر دستگیر می‌شود و در جریان بازجویی و سرانجام مواجه با پدر، حقیقت را در می‌یابد. او به پدر می‌گوید که قصد دارد پس از آزادی آدم‌کش شود و اولین گزینه‌اش خود اوست. البته این خواسته هیچ‌گاه عملی نمی‌شود چراکه پدر و پسر را همان روز اعدام می‌کنند.

ایمره کرتس

شخصیت‌های دیگر رمان پلیسی هم به‌نوعی درگیر یک توهم این‌چنینی در روابط خود هستند، گویی ما با یک چینش تئاتری از یک رویداد پر از سوءتفاهم در یک فضای مسموم رویارو هستیم:

«پس رامون شروع کرد به زوزه کشیدن. تمام نفرتش را نثار ما کرد. انگار آن را استفراغ می‌کرد. ما را مفتری‌هایی می‌دید که تورشان را دور آدم‌های بی‌گناه می‌بافند. ما را قصاب می‌دید، آدم‌کش، جلاد. و چیزهای دیگر. دیاز با سرِ پایین به حرف‌هایش گوش می‌کرد، آرنجش را روی میز کارش گذاشته بود، نوک انگشتانش روی صورتش به هم می‌رسیدند. استراحت می‌کرد. ناگهان، رامون ساکت شد. سکوت طولانی. سپس دیاز پیروزمندانه از جا بلند شد. با قدم‌های آرام دور میزش چرخید، یک رانش را روی میز گذاشت و نشست. ژست مورد علاقه‌اش بود. لحظه‌یی بی‌حرکت ماند، روبه‌روی رامون. یک‌دفعه به جلو خم شد. خیلی محکم این کار را نکرد، مواظب بود اثر ماندنی به جا نگذارد. سپس نوبت رودریگز رسید. منِ تازه‌کار فقط صورت‌جلسه می‌نوشتم.»[2]

با نگاهی به پارگراف بالا، چند مساله را می‌توان مورد بررسی قرار داد. پروسه‌ی نشر زمانی کامل خواهد بود که روند آن به خوبی و با ترتیب طی شود. در همین پاراگراف بالا، با جابه‌جایی چند کلمه و به‌گزینی واژگان، حاصل کار نوشتاری نزدیک‌تر به زبان سره خواهد بود. اگرچه پاره‌ای از نشرها لزوما ویراستار را در همان سطح ابتدایی آن مورد نظر داشته‌اند، ولی هنوز در برابر صنعت نشر راه دشواری برای رسیدن به یک تولید استاندارد وجود دارد.

پی نوشت:

[1] پشت جلد

[2] صفحه‌ی 43 کتاب


راه قدم زدن آندره‌ تارکوفسکی

آندری تارکوفسکی و راهش 


 عبور انسان از کرانه‌های دور یا نزدیک جهان او را با تمام جهان مرتبط می‌کند، این معنای سینماتوگراف است.


آندری تارکوفسکی و راهش

آندری تارکوفسکی و راهش: تجسم زمان. گردآوری و ترجمه‌ی مهران سپهران. ویراستار: محسن آزرم. تهران: نشر چشمه. چاپ اول: 1389. 1200 نسخه. 184 صفحه. 6500 تومان.

«هنرمند زمانی آغاز می شود که مقصودش با نظام شخصی ویژه ی تجربیات و شناخت او از جهان واقعی روی نوار و فیلم متبلور شده باشد. کارگردان اثرش را در دادگاه بیننده عرضه می کند و آن را همچون مهم ترین آرزوی قلبی اش با او در میان می گذارد. فقط در سایه ی وجود دیدگاهی شخصی بر پرده، او فیلسوف گونه ی هنری خویش می شود و به جایگاه هنرمند ارتقا می یابد و سینماتوگراف، به عنوان هنر مطرح می شود...»[1]

پدرش آرسنی تارکوفسکی، شاعر برجسته‌ای بود و مادرش ماریا ایوانووا ویشنیاکووا نام داشت. او در هنگام تحصیل در مدرسه‌ی سینمایی مسکو دو فیلم کوتاه ساخت، که یکی از آن‌ها برنده‌ی جایزه‌ی جشنواره‌ی نیویورک شد. اولین فیلم بلندش «کودکی ایوان» بود که در همان سال شیر طلایی وین را ربود. از فیلم‌های دیگر او می‌توان به «سولاریس» و «ایثار» اشاره کرد.

مهران سپهریان در مقدمه، مقاله‌های موجود در کتاب را به سه دسته تقسیم می‌کند:

«گروه اول مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های ضبط‌شده است که خانم چگونوا آن‌ها را از روی نوار پیاده کرده است.

گروه دوم نوشته‌هایی از دوستان و آشنایان تارکوفسکی است که درباره‌ی او سخن گفته‌اند.

گروه سوم شامل نوشته‌های خود تارکوفسکی است که شامل دو مقاله است یکی زندگی‌نامه‌ی اوست که تارکوفسکی به‌هنگام ثبت‌نام در دانشگاه VGIK به دانشگاه ارایه داده است و دیگری مقاله‌ی «تجسم زمان» است.[2] 

آندری تارکوفسکی به‌سبب نمایش عمومی فیلم‌هایش در ایران، برای قشر سینمایی و روشنفکر ایرانی شخصیتی شناخته شده است. از همین روست که چندین کتاب به زبان فارسی درباره‌ی او برگردانده یا تدوین شده است.

آندری تارکوفسکی به‌سبب نمایش عمومی فیلم‌هایش در ایران، برای قشر سینمایی و روشنفکر ایرانی شخصیتی شناخته شده است. از همین روست که چندین کتاب به زبان فارسی درباره‌ی او برگردانده یا تدوین شده است. از این دست کتاب‌ها می‌توان به آینه به روایت صفی یزدانیان که توسط نشر نی به چاپ رسیده است و همین‌طور به کتاب امید بازیافته: سینمای آندری تارکوفسکی به‌همت بابک احمدی و نشر مرکز اشاره کرد.

آندری تارکوفسکی و راهش

آندری تارکوفسکی و راهش: تجسم زمان آخرین کتاب از این گونه است که سراغ داریم. در بخش‌های مختلف این کتاب، با توجه به حرف‌های دیگران و همین‌طور خود تارکوفسکی، از او تصویری به دست می‌آید که خیلی نزدیک به همان شاعر غمگین فیلم‌هایش است، همان شاعر غمگینی که فیلم‌ها را ساخت و برای ما بر جای گذاشت.

«سینماتوگراف، مستعد به‌کارگیری هرگونه حقیقت جاری در زمان است؛ مستعد گزینش همه‌چیز از زندگی ست، هرچه ممکن باشد. آن‌چه در ادبیات جزیی از امکانات به نظر می‌رسد، پیش‌آمدهای به‌خصوص (برای مثال، ظهور و سقوط مستند Lenvoi در کتاب مجموعه‌داستان‌های همینگوی به نام در زمانه‌ی ما)، برای سینماتوگراف ظهور قوانین بنیادی هنری ست. آن‌چه برای رمان و نمایشنامه بافت طبیعی و ذاتی به نظر می‌رسد، برای سینما ذاتی نیست.

تقابل انسان با محیط بی‌نهایت اطرافش، او را با فردیت‌های مردم هماهنگ می‌کند، عبور انسان از کرانه‌های دور یا نزدیک جهان او را با تمام جهان مرتبط می‌کند، این معنای سینماتوگراف است.»[3]

و در پایان لازم است به انتخاب ویراستار توسط نشر چشمه اشاره کنم. آقای محسن آزرم از سال 1377 به‌طور در حوزه‌ی روزنامه‌نگاری سینما می‌نویسد، از این‌رو و از آن‌جایی که ویرایش ادبی اتفاق ویژه‌ای در کتاب را حاصل نداده بود، و از سوی دیگر، متن توسط آقای آزرم ویرایش فنی شده است. این اتفاق بس نیکویی ست که تقریبا می‌توان در کتاب‌هایی آن را دید و از آن جمله همین کتاب حاضر است. البته منوط به این‌که ویراستاری ادبی فراموش نشود و این دو در کنار هم انجام گیرند.

پی نوشت:

[1] پشت جلد

[2] صفحه‌ی 12 کتاب

[3] صفحه‌ی 52 کتاب

بدون حضور مادام بوواری

بدون حضور مادام بوواری 


 گوستاو فلوبر را در ایران، با «مادام بوواری» می‌شناسند. فلوبر نویسنده‌ای جدی و سخت‌کوش بود، برای هر کلمه، هر سطر و هر تصویر وقت می‌گذاشت و وسواس به خرج می‌داد، و البته نتیجه هم گرفت.


نامه هایی از مصر

نامه هایی از مصر. گوستاو فلوبر. مترجم نرگس جلالتی. تهران: انتشارات کتابسرای تندیس. چاپ اول: 1390. 1500 نسخه. 60 صفحه. 1500 تومان.

گوستاو فلوبر )12 دسامبر 1821/8 مه 1880)، از بزرگ‌ترین نویسندگان قرن نوزدهم فرانسه است. از آثار فلوبر که به فارسی ترجمه شده‌اند، می‌توان به افسانه ی سن ژولین راهب‌ و قلبی پاک ،بووار و پکوشه‌، تربیت‌ احساسات‌، سالامبو، مادام‌ آرنو، مادام‌ بوواری‌ و وسوسه‌‌ی آنتونیوس‌ قدیس‌ اشاره کرد.

گوستاو فلوبر را در ایران، با مادام بوواری می‌شناسند. فلوبر نویسنده‌ای جدی و سخت‌کوش بود، برای هر کلمه، هر سطر و هر تصویر وقت می‌گذاشت و وسواس به خرج می‌داد، و البته نتیجه هم گرفت، گروهی معتقدند تربیت احساسات اولین رمان مدرن است.

فلوبر همچون شخصیت جوان رمان تربیت احساسات در جوانی راهی پاریس شد تا در رشته‌ی حقوق درس بخواند. او پس از چندی، حقوق را نیمه‌کاره رها کرد تا به نویسندگی بپردازد. فلوبر در زمان انقلاب سال 1848 فرانسه، بیست‌وهفت‌ساله بود.

نامه‌هایی از مصر شماره‌ی 16 از مجموعه‌ی «تندیس‌های جیبی» است که قرار است همچنان ادامه پیدا کنند. در این مجموعه، آثار کم‌حجمی از نویسندگان بزرگ می‌آید که هر کدام کم‌تر از 100 صفحه‌ی جیبی را به خود اختصاص می‌دهند.

گوستاو فلوبر در سال 1849 سفری به خاورمیانه داشت و بعد از آن سفر، اثر مشهور خود مادام بوواری را نوشت. سفرهایی که از غرب به شرق می‌شوند و یا از شرق به غرب انجام می‌گیرند، اگر تحفه‌ای چون سرگذشت‌نامه یا سفرنامه در پی داشته باشند، خیلی چیزها را بر ما آشکار خواهند کرد و شاید شباهت‌هایی را هم در این میان به دست دهند:

«یک‌طرف بیابان و طرف دیگر مراتع سرسبز قرار داشت. از آن فاصله چنارها شبیه دشت نورماندی با درختان سیبش بود.»[1]

گاهی چنان بیگانگی نسبت به فضا یا حتی انسان‌ها دست می‌دهد و حس غریبی در فضای ناشناخته‌ای که به آن پا گذاشتی موج می‌زند که تو صرفا مشاهده می‌کنی و عکس خود را از منظره می‌گیری:

«لهجه‌های تو حلقی و خنده‌های شدیدشان درست شبیه نعره‌های حیوانات وحشی است. لباس‌های سفید و بلند، دندان‌های سفید که در میان لب‌های کلفت می‌درخشد، بینی‌های پهن سیاه‌پوستی، پاهای خاک‌آلود، گردنبند و دستبندها همه نشانه‌ی یک مرد مصری است»[2]

آسیا فراتر از آن چیزی است که فکرش را می‌کردم. هر موردی که در ذهنم مبهم و نامشخص بود در این‌جا تصویر واضحی از آن را یافتم. حقایق جای ظن و گمان را گرفت. خیلی عالی‌تر از آن چیزی است که من قبلاً با آن مواجه بودم.

در مقابل جمله‌های بالا، چند سطر بعد، فلوبر با چنان شیفتگی‌ای از شتر یاد می‌کند که به ناگاه خواننده را هم درگیر حس زیباشناسی خود می‌کند:

جالب‌ترین حیوان شتر است – من هرگز از دیدن این چهارپا خسته نمی‌شوم که مثل بوقلمون راه می‌رود و گردنش را همانند قو تکان می‌دهد. فریادهایش هم به شکلی است که من به‌خاطر تقلید آن از پا در آمدم – امیدوارم که تا زمان بازگشت در خاطرم بماند – اما بازآفرینی آن بسیار سخت است – صدایی مثل تلق و تلوق با نوعی غرغره کردن با صدایی لرزان همانند همراهی‌کننده‌ها در موسیقی.»[3]

فلوبر در جواب سوالی درباره‌ی آسیا چنین اظهارنظر می‌کند:

«از من پرسید که آیا آسیا بهتر از آن چیزی است که تصورش را می‌کردم. بله، همین‌طور است؛ و حتی خیلی بیش‌تر از آن، آسیا فراتر از آن چیزی است که فکرش را می‌کردم. هر موردی که در ذهنم مبهم و نامشخص بود در این‌جا تصویر واضحی از آن را یافتم. حقایق جای ظن و گمان را گرفت. خیلی عالی‌تر از آن چیزی است که من قبلاً با آن مواجه بودم.»[4]

در پایان باید گفت که نامه‌هایی از مصر از آن جهت خواندنی‌تر است که ما مصر را از نگاه گوستاو فلوبر می‌بینیم که تربیت احساسات و مادام بوواری را نوشته است. توصیف‌ها، نکته‌هایی که برای او بارزتر هستند و دیدگاه او نسبت به مسایل شاید درک بهتری از او برای علاقمندانش ایجاد کند.

پی نوشت:

[1] صفحه‌ی 15 کتاب

[2] صفحه‌ی 19 کتاب

[3] صفحه‌ی 19 و 20 کتاب

[4] صفحه‌ی 33 و 34 کتاب

کتابخانه‌سحرآمیز بی‌بی‌بوکن

کتابخانه‌سحرآمیز بی‌بی‌بوکن


با این‌که خیلی‌ها معتقدن داستان‌های اون ویژه‌ی بچه‌های کوچیکه، اما به نظر من کتاب‌هاش برای ما هم که بزرگ‌تر هستیم جذاب هستن و چیزهایی که از خاطر بردیم یادمون می‌آرن.


کتابخانه‌سحرآمیز بی‌بی‌بوکن
کتابخانه‌ی سحرآمیز بی‌بی بوکن. یوستین گاردر و کلاس هاگروب. مهوش  خرمی‌پور. ویراستار: طاهره صدیقیان. تهران: کتابسرای تندیس. چاپ دوم: 1390. 1500 نسخه. 196 صفحه. 4500 تومان.

«با این‌که خیلی‌ها معتقدن داستان‌های اون ویژه‌ی بچه‌های کوچیکه، اما به نظر من کتاب‌هاش برای ما هم که بزرگ‌تر هستیم جذاب هستن و چیزهایی که از خاطر بردیم یادمون می‌آرن. (مانند داستان بند شلوار آبی توی کتاب وینی پو). گذشته از این، این جور داستان‌ها در این دنیای آشفته و ناآرام به‌نوعی مایه‌ی آرامش و امنیت خاطر هستند. یعنی همان چیزی که من حالا کمی بهش نیازمندم تا تکه‌پاره نشم.»[1]

نیلس در شناساندن آسترید لیندگرن به بریت، پاراگراف بالا را در یکی از نامه‌هایش می‌آورد. آسترید آنا امیلیا لیندگرن نویسنده‌ی کتاب‌های محبوبی چون پی‌پی جوراب‌بلند و برادران شیردل است که به گفته‌ی نیلس «پشت یکی از میزهای کنار پنجره‌ی رستوران کنار اسمایلی نشسته بود.»[2]

حال تعریفی که نیلس در مورد آسترید آنا امیلیا لیندگرن به دست می‌دهد و به‌حق هم تعریف درستی ست، در مورد نویسنده‌ی این کتاب هم صدق می‌کند. یوستین گاردر بیش و پیش از هر چیز با دنیای صوفی‌اش به یاد می‌آید و البته در یادها مانده است. کتابی که شاید خیلی از نوجوان‌ها همان‌طور که تاریخ را با تاریخ سه جلدی جواهر لعل نهرو شروع می‌کنند، فلسفه را نیز با دنیای صوفی می‌آغازند؛ کتاب‌هایی که برای این گروه سنی پیشبینی شده‌اند ولی لزوما فقط مورد توجه همین گروه سنی نیستند.

از یوستین گاردر با ترجمه‌ی مترجم کتابخانه‌ی سحرآمیز بی‌بی بوکن کتاب‌های دختر پرتقالی، مرد داستان‌فروش و شاه مات نیز توسط کتابسرای تندیس منتشر شده‌اند.

لازم به ذکر است که چاپ دوم کتابخانه‌ی سحرآمیز بی‌بی بوکن با طرح جلدی متفاوت وارد بازار شده است.

نیلس و بریت وارد دنیای جادوی کلمه می‌شوند، وارد هزارتوی خیال. آن‌جا که تخیل با توهم در می‌آمیزد ولی از کلمه گریزی نیست.

کارهای پنهانی در کودکی، داشتن فضای خودتان، رمزها، نشانه‌ها، یادمان‌ها و رازهایی که با هم رد و بدل می‌کنید و دنیای پیش از بزرگ‌سالی را آیینی دیگر می‌بخشید. همه و همه به کودکی و دنیای آن رنگ و طراوت می‌بخشد.

کتابخانه‌ی سحرآمیز بی‌بی بوکن ماجرای نیلس و بریت است. آن‌ها تصمیم می‌گیرند با هم نامه‌نگاری کنند و تکنیک کار با نامه‌های این دو پیش می‌رود. آن‌ها نامه‌های خود را در یک دفترچه می‌نویسند و آن را برای هم پست می‌کنند که دست آخر تبدیل به یک کتاب می‌شود، شاید همین کتابی که در دست داریم. آن‌ها با بی‌بی بوکن برخورد می‌کنند، نسبت به او کنجکاو می‌شوند و درنهایت با او آشنا می‌شوند و باهم به سفری شگفت‌انگیز می‌روند، به دیار کتاب‌ها. می‌توان گفت این شیوه‌ها در دنیای صوفی هم به‌نوعی دیگر مشاهده می‌شود. این شیوه‌ی روایت، بسیار مناسب انتخاب شده است و ما می‌توانیم رویدادهای مرموزی که گرد بی‌بی بوکن می‌چرخد را از دید دو نوجوان کنجکاو و مشتاق ببینیم. دو نوجوانی که با توجه به نامه‌ها، شخصیت آن‌ها کم‌کم برای ما جان می‌گیرد و پررنگ می‌شود.

یوستین گاردر و کلاس هاگروب.

چیزی که در خلال این نامه‌ها جلب توجه می‌کند، فضای شفافی ست که بر روابط این دو نوجوان حاکم است، چیزی که از فرهنگ و خاستگاه آن‌ها به رفتارشان سرایت کرده است. در جایی می‌خوانیم:

«نمی‌دونم باید سرزنشت کنم که اولین اصل دفترمون رو زیر پا گذاشتی، یا نه. اما اینو می‌دونم، زمانی از سرزنش معاف می‌شی که اعتراف کنی همه ی داستانت صرفا تخیلات محض یا دقیق‌تر بگم «یک فرضیه» بوده، که در این صورت بسیار معقول‌تر خواهد بود.»[3]

یا در جایی دیگر، نامه‌ی بریت را خطاب به نیلس می خوانیم:

«شاید این آخرین نامه‌ای باشه که برات می نویسم، از اون‌جایی که تو حرفمو باور نمی‌کنی، مسلما مکالمه‌ی ما هم مفهوم زیادی نداره و به این ترتیب تو می‌تونی دفتر نامه رو برای خودت نگهداری...»[4]

و نیلس در پاسخ نامه‌ی بریت چنین می‌نویسد:

«واقعا متأسفم، قصد نداشتم تو رو برنجونم. فقط می‌خواستم یک کم سربه‌سرت بذارم. خودت خوب می‌دونی چه جور آدمی هستم. مهربون و دل‌نازک. برای همین وقتی توی نامه‌ت خوندم تو رو رنجوندم، نزدیک بود گریه‌م بگیره، باور کن اصلاً نمی‌دونستم تو این قدر حساس هستی.»[5]

نیلس و بریت وارد دنیای جادوی کلمه می‌شوند، وارد هزارتوی خیال. آن‌جا که تخیل با توهم در می‌آمیزد ولی از کلمه گریزی نیست. ما دنیای کتاب‌های ننوشته و حرف‌های ناگفته را می‌گشاییم:

«کتاب‌های بی‌شماری وجود دارند که هنوز نوشته نشده‌اند و دیگر این‌که، آن‌چه در این بیست‌و‌شش حرف الفبا وجود دارد، بسیار بیش از آنی است که در سر آدمها در گوشه و کنار این دنیا نهفته است.

و این احساس زیبایی است. کسی چه می‌داند.»[6]

پی نوشت:

[1] صفحه‌ی 101 کتاب

[2] صفحه‌ی 101 کتاب

[3] صفحه‌ی 24 کتاب

[4] صفحه‌ی 14 کتاب

[5] صفحه‌ی 18 کتاب

[6] صفحه‌ی 194 کتاب

آنها به نیویورک بر می‌گردند

آنها به نیویورک بر می‌گردند.


آن‌ها خود را ساکنان امپراطوری آسمان می‌پنداشتند و فرمانروای خود را "پسر بهشت" می‌نامیدند. هنگامی که مردمان سرزمین‌های اطراف را بدون تمدن می‌دیدند، خود را مردم برگزیده قلمداد می‌کردند 

 

یک گروه کوچک.
یک گروه کوچک. جانت نیپ‌ریس. ترجمه‌ی تالین آبادیان. ویراستار: محسن صلاحی راد تهران: نشر افراز. چاپ اول: 1390. 1100 نسخه. 120 صفحه. 3000 تومان.

«جانت نیپ‌ریس در سال 1936 در شهر بوستون به دنیا آمد. پس از فارغ‌التحصیلی در رشته‌ی ادبیات انگلیسی از کالج سیمونز، نمایشنامه‌نویسی را به‌عنوان رشته‌ی تحصیلی خود در دانشگاه برندیس برگزید. آثار او تاکنون در اکثر تئاترهای معتبر آمریکا، اروپا و چین بر روی صحنه رفته‌اند. پیش‌ازاین از او کتاب آموزشی نوشتن برای تئاتر با ترجمه‌ی همین مترجم در انتشارات افراز منتشر شده است.»[1]

ماجرا در چین سال 1988 می‌گذرد. یک گروه از آمریکایی‌های فرهیخته و دانشگاهی به چین سفر می‌کنند تا ادبیات و تاریخ آمریکا را به علاقمندان درس دهند. رابطه‌ی رمی که استاد دانشگاه است با سان مترجم چینی، صمیمانه و نزدیک می‌شود و چین برای آن‌ها دهان اژدها را می‌گشاید.

سان به رمی می‌گوید که این‌جا اتاق شخصی معنی ندارد که این‌جا اتاق شخصی فقط توی زندان‌ها پیدا می‌شود. در چین خلوت فردی هیچ معنایی نمی‌تواند داشته باشد. والت ویتمن نمی‌توان خواند. رمی برای دیدن دوستش، برای ملاقات با بازیگر سینما و یا ملاقات با هرکس دیگری و انجام هر کار دیگری باید اول به رفیق‌وو اطلاع دهد.

شاید چینی که در یک گروه کوچک توصیف می‌شود همان سرزمینی باشد که در میرا از آن حرف زده می‌شود. میرا اثر کریستوفر فرانک با ترجمه‌ی لیلی گلستان، در یک مکان برخاسته توسط نویسنده روی می‌دهد، ولی این‌جا چین است. بااین‌وجود این سوال به ذهن می‌آید که آیا هر کدام از ما در فرهنگ خود نسبت به فرهنگ و زیست دیگران در کشورها و سرزمین‌های دیگر، همان وضع را نداریم. با یک دید تخیلی وارد دنیای دیگری می‌شویم، با رویه‌ی آن مواجه می‌شویم و بعد هم به کشور خودمان برمی‌گردیم، به اتاق خودمان، به عادت‌های خودمان.

«هر کتابی هم که باشه، اون کتاب نمی‌شه. درک چین خیلی سخته، مثل یه سینی پر از شن می‌مونه که هر لحظه چهره‌ش رو عوض می‌کنه. [مکث] اون حرفی که زدی بد بود، چون دولت ما هم یه بار گفت: «بگذارید یکصد گل بهاری بشکوفند.» دولت گفت: «بگذارید گل‌ها بشکوفند و هر کس هرچه می‌خواهد بگوید.» این حرفو روی پرچم‌های دموکراسی نوشتیم، ولی دولت خوشش نیومد و سربازهاشو فرستاد تا همه رو پاک کنن. این جمله یادمون می‌ندازه که احمق نباشیم.»[2]

درک چین خیلی سخته، مثل یه سینی پر از شن می‌مونه که هر لحظه چهره‌ش رو عوض می‌کنه.

هیچ‌کس در چین نمی‌تواند پنهان شود و هیچ‌کس را هم نمی‌توان پیدا کرد. انسان‌های جهان سوم که هنوز به پیشینه‌ی خود می‌بالند و روی دیوار چین راه می‌روند، ولی سان می‌گوید که پایین آمدن از دیوار آسان‌تر از بالا رفتن از آن است. شاید کسانی چون سان بخواهند از دیوار پایین بیایند.

چه کسی این فضا را به وجود آورده است؟ رفیق‌وو را مجبور کرده‌اند تا از زندگی متاهلی دست بشوید و به حزب بیش از پیش یاری رساند، می‌ین بیش از هزار روز در یک چاله محبوس بوده است و شوهرش هم برای جهیز یک دموکراسی مشغول تحصیل است و... همه‌ی آن‌ها از این وضعیت دل خوشی ندارند. چه کسی آن شبح را می‌چرخاند؟

کتاب‌ها گم می‌شوند، متن‌ها گم می‌شوند، حرف‌ها و حتی آدم‌ها گم می‌شوند و این مساله‌ای نیست؛ بعضی چیزها هیچ‌وقت پیدا نمی‌شوند.

«آن‌ها خود را ساکنان امپراطوری آسمان می‌پنداشتند و فرمانروای خود را "پسر بهشت" می‌نامیدند. هنگامی که مردمان سرزمین‌های اطراف را بدون تمدن می‌دیدند، خود را مردم برگزیده قلمداد می‌کردند، برگزیده نه از طرف خدایان بلکه به‌واسطه‌ی دانش و فرهنگ برتر خود. بیگانگان برایشان بربرهای بی‌تمدن بودند. سرزمین چین، زونگ‌گو یا مرکز کائنات نام داشت، قلمروی تابناک و مهد تمدن بشری.»[3]

پی نوشت:

[1] پشت جلد

[2] صفحه ی 32 کتاب

[3] صفحه‌ی 6 کتاب


کتابخانه‌ای برای کتاب‌هایی در دست نوشتن

کتابخانه‌ای برای کتاب‌هایی در دست نوشتن


با این‌که خیلی‌ها معتقدن داستان‌های اون ویژه‌ی بچه‌های کوچیکه، اما به نظر من کتاب‌هاش برای ما هم که بزرگ‌تر هستیم جذاب هستن و چیزهایی که از خاطر بردیم یادمون می‌آرن. 

 

کتابخانه‌سحرآمیز بی‌بی‌بوکن
کتابخانه‌ی سحرآمیز بی‌بی بوکن. یوستین گاردر و کلاس هاگروب. مهوش  خرمی‌پور. ویراستار: طاهره صدیقیان. تهران: کتابسرای تندیس. چاپ دوم: 1390. 1500 نسخه. 196 صفحه. 4500 تومان.

«با این‌که خیلی‌ها معتقدن داستان‌های اون ویژه‌ی بچه‌های کوچیکه، اما به نظر من کتاب‌هاش برای ما هم که بزرگ‌تر هستیم جذاب هستن و چیزهایی که از خاطر بردیم یادمون می‌آرن. (مانند داستان بند شلوار آبی توی کتاب وینی پو). گذشته از این، این جور داستان‌ها در این دنیای آشفته و ناآرام به‌نوعی مایه‌ی آرامش و امنیت خاطر هستند. یعنی همان چیزی که من حالا کمی بهش نیازمندم تا تکه‌پاره نشم.»[1]

نیلس در شناساندن آسترید لیندگرن به بریت، پاراگراف بالا را در یکی از نامه‌هایش می‌آورد. آسترید آنا امیلیا لیندگرن نویسنده‌ی کتاب‌های محبوبی چون پی‌پی جوراب‌بلند و برادران شیردل است که به گفته‌ی نیلس «پشت یکی از میزهای کنار پنجره‌ی رستوران کنار اسمایلی نشسته بود.»[2]

حال تعریفی که نیلس در مورد آسترید آنا امیلیا لیندگرن به دست می‌دهد و به‌حق هم تعریف درستی ست، در مورد نویسنده‌ی این کتاب هم صدق می‌کند. یوستین گاردر بیش و پیش از هر چیز با دنیای صوفی‌اش به یاد می‌آید و البته در یادها مانده است. کتابی که شاید خیلی از نوجوان‌ها همان‌طور که تاریخ را با تاریخ سه جلدی جواهر لعل نهرو شروع می‌کنند، فلسفه را نیز با دنیای صوفی می‌آغازند؛ کتاب‌هایی که برای این گروه سنی پیشبینی شده‌اند ولی لزوما فقط مورد توجه همین گروه سنی نیستند.

از یوستین گاردر با ترجمه‌ی مترجم کتابخانه‌ی سحرآمیز بی‌بی بوکن کتاب‌های دختر پرتقالی، مرد داستان‌فروش و شاه مات نیز توسط کتابسرای تندیس منتشر شده‌اند.

لازم به ذکر است که چاپ دوم کتابخانه‌ی سحرآمیز بی‌بی بوکن با طرح جلدی متفاوت وارد بازار شده است. 

نیلس و بریت وارد دنیای جادوی کلمه می‌شوند، وارد هزارتوی خیال. آن‌جا که تخیل با توهم در می‌آمیزد ولی از کلمه گریزی نیست.

کارهای پنهانی در کودکی، داشتن فضای خودتان، رمزها، نشانه‌ها، یادمان‌ها و رازهایی که با هم رد و بدل می‌کنید و دنیای پیش از بزرگ‌سالی را آیینی دیگر می‌بخشید. همه و همه به کودکی و دنیای آن رنگ و طراوت می‌بخشد.

کتابخانه‌ی سحرآمیز بی‌بی بوکن ماجرای نیلس و بریت است. آن‌ها تصمیم می‌گیرند با هم نامه‌نگاری کنند و تکنیک کار با نامه‌های این دو پیش می‌رود. آن‌ها نامه‌های خود را در یک دفترچه می‌نویسند و آن را برای هم پست می‌کنند که دست آخر تبدیل به یک کتاب می‌شود، شاید همین کتابی که در دست داریم. آن‌ها با بی‌بی بوکن برخورد می‌کنند، نسبت به او کنجکاو می‌شوند و درنهایت با او آشنا می‌شوند و باهم به سفری شگفت‌انگیز می‌روند، به دیار کتاب‌ها. می‌توان گفت این شیوه‌ها در دنیای صوفی هم به‌نوعی دیگر مشاهده می‌شود. این شیوه‌ی روایت، بسیار مناسب انتخاب شده است و ما می‌توانیم رویدادهای مرموزی که گرد بی‌بی بوکن می‌چرخد را از دید دو نوجوان کنجکاو و مشتاق ببینیم. دو نوجوانی که با توجه به نامه‌ها، شخصیت آن‌ها کم‌کم برای ما جان می‌گیرد و پررنگ می‌شود. 

چیزی که در خلال این نامه‌ها جلب توجه می‌کند، فضای شفافی ست که بر روابط این دو نوجوان حاکم است، چیزی که از فرهنگ و خاستگاه آن‌ها به رفتارشان سرایت کرده است. در جایی می‌خوانیم:

«نمی‌دونم باید سرزنشت کنم که اولین اصل دفترمون رو زیر پا گذاشتی، یا نه. اما اینو می‌دونم، زمانی از سرزنش معاف می‌شی که اعتراف کنی همه ی داستانت صرفا تخیلات محض یا دقیق‌تر بگم «یک فرضیه» بوده، که در این صورت بسیار معقول‌تر خواهد بود.»[3]

یا در جایی دیگر، نامه‌ی بریت را خطاب به نیلس می خوانیم:

«شاید این آخرین نامه‌ای باشه که برات می نویسم، از اون‌جایی که تو حرفمو باور نمی‌کنی، مسلما مکالمه‌ی ما هم مفهوم زیادی نداره و به این ترتیب تو می‌تونی دفتر نامه رو برای خودت نگهداری...»[4]

و نیلس در پاسخ نامه‌ی بریت چنین می‌نویسد:

«واقعا متأسفم، قصد نداشتم تو رو برنجونم. فقط می‌خواستم یک کم سربه‌سرت بذارم. خودت خوب می‌دونی چه جور آدمی هستم. مهربون و دل‌نازک. برای همین وقتی توی نامه‌ت خوندم تو رو رنجوندم، نزدیک بود گریه‌م بگیره، باور کن اصلاً نمی‌دونستم تو این قدر حساس هستی.»[5]

نیلس و بریت وارد دنیای جادوی کلمه می‌شوند، وارد هزارتوی خیال. آن‌جا که تخیل با توهم در می‌آمیزد ولی از کلمه گریزی نیست. ما دنیای کتاب‌های ننوشته و حرف‌های ناگفته را می‌گشاییم:

«کتاب‌های بی‌شماری وجود دارند که هنوز نوشته نشده‌اند و دیگر این‌که، آن‌چه در این بیست‌و‌شش حرف الفبا وجود دارد، بسیار بیش از آنی است که در سر آدمها در گوشه و کنار این دنیا نهفته است.

و این احساس زیبایی است. کسی چه می‌داند.»[6]

پی نوشت:

[1] صفحه‌ی 101 کتاب

[2] صفحه‌ی 101 کتاب

[3] صفحه‌ی 24 کتاب

[4] صفحه‌ی 14 کتاب

[5] صفحه‌ی 18 کتاب

[6] صفحه‌ی 194 کتاب