کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

آنچه می خواهید درباره زنان بدانید

آنچه می خواهید درباره زنان بدانید


اگر می خواهید با احوالات زنان آشنایی بیشتری پیدا کنید کتاب رک و پوست کنده را بخوانید. این کتاب از بیشتر چم و خم های روح زنانه پرده بر داری می کند.

رک و پوست کنده .احوال ما زنان

رک و پوست کنده .احوال ما زنان. آسیه جوادی. تهران: نشر آموت. چاپ اول: 1389 .1000نسخه.174صفحه. 4000 تومان.

«تمام روز تلفن به دست روی تخت دراز کشیدم و به عالم آدم تلفن کردم. موقع آمدن شوهر و بچه ها سرم را با دستمال بستم. میزان الحراره و یک لیوان آب و جعبه قرص را کنارم روی پاتختی قرار دادم. آماده شدم. وقتی شوهرم آمد و مرا در آن حال روی تخت دید گفت: چته؟

گفتم: از صبح تب دارم.

میزان الحراره را که روی شوفاژ گذاشته و در دهان قرار داده بودم نشانش دادم. با صدایی ضعیف گفتم: ببین چند است؟ »[1]

نویسندگان زن زیادی در این سال های اخیر تلاش کرده اند با ورود به ساحت نوشتن از سرگذشت ها، روحیات، دغدغه ها، مشکلات و مسائل جزیی و کلی زندگی شان بنویسند.

ورود به ساحت ادبیات نوعی عصیانگری  در ذات خود پنهان دارد که کمترین آن رسوخ در زمینه ای است که هزاره هاست تنها از آن مردان بوده و کمتر زنی به خود جرات داده است وارد دنیای نوشتن شود و در این عرصه فعالیت کند.

نوشتن برای زنان نوعی جنگ، نوعی حمله و یورش است به عرصه ای که تا به امروز مردانه تلقی می شده و تاریخ و ادبیات را از آن خود می دانسته است. سال های سال انجمن های زنان برای مردان و بر عکس انجمن ها و محفل های مردان برای زنان پنهانی و غیر قابل دسترس بوده است.

فهمیدن زنان برای مردان امری محال به نظر می رسد و به همین دلیل این کنجکاوی وجود دارد که سر و راز محفل های زنان را کشف کنند. زنان وقتی دور هم جمع می شوند از چه می گویند؟

بدنه ادبیات ایران و ادبیات غرب پر از رمان ها و شعر هایی است که مردان از زنان نوشته اند اما مردان به زعم خود و بر حسب تجربه و حدس گمان های کماکان درست و یا غلط خود آنچه از زنانگی دریافت کرده اند نوشته اند و به دلیل اینکه دنیای مردانه از دنیای زنانه مجزاست این حجم نوشتار کمک چندانی به شناخت امر زنانه نمی کند. این خلا را خود زنان بیش از هر کسی دریافت می کنند. جدای از شایعات غریبی که درباره زنان بر سر زبانها است اما محافل زنانه و دنیای زنانه خالی از شگفتی نیست و این سال ها زنان با نوشتن احساسات خود و نگرششان به جهان و پیرامون، بخشی از این راز را بر ملا کرده اند. هر چند با بیشتر نوشتن و بیشتر نوشتن بر پیچیدگی امر زنانه افزوده خواهد شد اما از سوی دیگر گریزی از نوشتن نیست.

رک و پوست کنده مجموعه داستانی است از آسیه جوادی که تلاش کرده فارغ از کلیشه های رایج از احوالات زنان بنویسد. از جزیی ترین احساساتشان، محافل سری شان، شیطنت ها، ترس ها، عقده ها، ترفندها، توقع ها، غم ها و کلک هایشان. از شکم پرستی هایشان تا شاعرانگی شان، از دلگرمی هایشان تا خشم هایشان.

تجربه های گوناگونی از نوشتار زنانه و زنانه  نویسی انباشت شده که باید به قضاوت درباره آنها نشست و دید تا چه حد توانسته است حقیقت وجودی زن را به نمایش بگذارد. وقتی می گوییم زن از چه می گوییم؟ و وقتی می گوییم دنیای زنانه و احساسات زنانه قطعا از کلیشه ها سخن نمی گوییم که اگر چنین بود همان حجم انبوهی که مردان نویسنده از زنان گفته و باز می گویند کفایت می کرد.

رک و پوست کنده مجموعه داستانی است از آسیه جوادی که تلاش کرده فارغ از کلیشه های رایج از احوالات زنان بنویسد. از جزیی ترین احساساتشان، محافل سری شان، شیطنت ها، ترس ها، عقده ها، ترفندها، توقع ها، غم ها و کلک هایشان. از شکم پرستی هایشان تا شاعرانگی شان، از دلگرمی هایشان تا خشم هایشان.

جوادی تلاش کرده است از چشم اندازهای مختلف به زندگی خودش و زندگی زنان دورو برش نگاه کند. خودش را جای خیلی از زنان قرار داده و از آن زاویه زندگی و چشم اندازهایش را دیده است. در این کتاب می توان به انبوه زنانی نگاه کرد که معمولا هم در رنج سنی خود نویسنده هستند. زنان در شرف تحصیل، زنان شوهر کرده، زنان طلاق گرفته، مادرانی که بیشترین عمرشان را در آشپزخانه ها طی کرده اند یا در توهم و رویای یک زندگی بهتر.  

مجموعه داستان رک و پوست کنده خیلی رک و راحت از کنش و واکنش های مخصوصا دو سه نسل اخیر زنان ایران پرده برداری می کند. هر قطعه شکلی از واگویه، خاطره و گاه داستان به خود می گیرد و پیش می تازد تا ذهن خواننده را درگیر خود کند. برخی از داستان ها چنان بی پروا نوشته شده است که شاید برخی زنان از خواندن آن پرهیز داشته باشند زیرا که پنهانی ترین دغدغه ناخودآگاه آنان را به یکباره آشکار می کند و چون آینه در برابر قرار می دهد. در این میان البته این تیر به سمت شخصیت های مردانه داستان ها نیز پرتاب می شود و آنها نیز از این زخم بی نصیب نمی مانند.

رک و پوست کنده شامل 54 داستان، خاطره و یادداشت است که با نام احوالات زنان نوشته شده است. نام فصل ها هر یک گوشه ای از دغدغه های زنان را در بر می گیرد. مثل " آزارهای ما زنان" ، آشپزخانه های ما زنان" ،" عموهای ما زنان" ، "بازی های ما زنان" ، " دخالت های ما زنان" ، نویسندگی های ما زنان" ، " وقت های ما زنان " و غیره.

از دیگر کتاب های آسیه جوادی می توان به «تمشک های نارس» و« قاف» اشاره کرد.  

« اون روزا آشپزخانه اپن تازه مد شده بود. من هم وقتی خونه مون رو می خواستم رنگ کنم تیغه بین آشپزخانه و هال را برداشتم. یک کانتر بزرگ سفارش دادم که فضای آشپزخانه و هال را جدا کرد. روی آن غذا می خوردیم. به جز یک نفر که همیشه عیب هر چیز را بدون لحظه ای فکر بیان می کرد، همه تعریف کردند که چه خوب شد خانه بزرگ تر شد. خودمم اوائل دوست داشتم. اما زمان که گذشت دیدم با این تغییر کوچک خیلی چیزها تغییر کرد. از همه مهم تر نوع غذاها بود.»[2]   

 

پی نوشت:

[1] صفحه 155 کتاب از داستان مکرهای ما زنان

[2] صفحه 18 کتاب از داستان آشپزخانه های ما زنان

فروید را فراموش کن

فروید را فراموش کن


پرتره دورا یکی از مهم ترین آثار نمایشی دهه هفتاد اروپا است که برای خارج کردن زنان از زیر سلطه اندیشه های مرد سالارانه، روان کاوی فرویدی را به چالش می کشد. سیکسو در این نمایشنامه رهیافت تبعیض آمیز روان کاوی سنتی را نقد می کند.    

پرتره‌ی دورا

پرتره‌ی دورا. الن سیکسو.تهران: نشر افراز. چاپ اول: 1390 .1100نسخه.112صفحه. 2800تومان.

«فروید: وقتی که بچه بودید چه کسی بالای تخت شما می ایستاد؟

دورا: نمی دانم. پدرم...؟

فروید: نمی دانم. یک نفر جلوی شما می ایستاد و شما بیدار می شده اید.چرا؟

دورا: انچه را که فهمیده اید به من هم بگویید.

فروید: من هیچ چیز" نمی دانم".

دورا: فایده این حرف ها چیست؟ می خواهید مرا وادار کنید که چه بگویم؟

فروید: به شما گوش می دهم.

دورا: فراموش کرده ام. بله. چیزی به خاطر نمی آورم.

فروید : هیچ دودی بدون آتش نیست.

دورا: و هیچ آتشی بدون آب؟

فروید: دقیقا. آتش متضاد آب است. در خوابی که آتش وجود داشته باشد نشانه آب است. شما مطمئننا به خاطر آتش "نیاز به خارج شدن" داشته اید. همچنین برای این که مشکلی هر چند کوچک برایتان پیش نیاید ... از طرف دیگر آتش شعله ور می شود. این مستقیما حاکی از عشق است. آتش نشانه ای است که راهنمایی می کند...

دورا: می دانم چه می خواهید بگویید!»[1]

نمایشنامه پرتره دورا بدون دانستن نظریات الن سیکسو و رویکرد او به روانکاوی فروید و نحله های پس از آن، قابل درک نیست. همچنین شخصیت اصلی دورا که خود یکی از نمونه های تحقیقی فروید است که وی سعی در روانکاوی او نمود و بخشی از کشفیاتش  در حوزه هیستری زنانه مدیون دورا است.  

فروید در مطالعه دورا، از سوگیری ها و جهت مندی های کلامی بیمار خود پرده برمی دارد اما از جهت گیری ها و تعصباتی که به وضوح گفتمان خود وی را می سازند غافل می ماند. فروید به همراه خانواده و جامعه دورا می کوشد هویت و میلی مردسالارانه را به او تحمیل کند اما دورا از پذیرفتن آن سر باز می زند. قرار ملاقات های خود را با فروید به هم زده، جلسات تحلیل را ترک می کند و در نتیجه مورد مطالعاتی فروید ناتمام می ماند و شکست می خورد.

دورای الن سیکسو اما دورای دیگری است. در روایت جدید سیکسو مانند اغلب خوانش های فمینیستی از این داستان، دورا همچنان که قربانی نظامی مردسالار است که الگویی نامناسب و ناروا را به روان او تحمیل کرده، قهرمانی نوپا نیز هست که از پذیرش عقاید تلقینی سر باز می زند.

فروید در مطالعه دورا، از سوگیری ها و جهت مندی های کلامی بیمار خود پرده برمی دارد اما از جهت گیری ها و تعصباتی که به وضوح گفتمان خود وی را می سازند غافل می ماند.

در این نمایشنامه دورا نبردی را با فروید آغاز می کند که نشان از سر باز زدن از گفتمان مسلط مردسالارانه در نگاه فروید است.

پیش از این که به خواندن نمایشنامه پرتره دورا بپردازید لازم است بدانید الن سیکسو نظریه پرداز فمینیستی است که با توجه به نظریات ساختارگرایی و پساساختارگرایی و همچنین و مخصوصا نظریات روانکاوی مسلط روزگار خود، چون فروید به نقد دیدگاهی می پردازد که تلاش می کند زن را در همه حوزه های فردی و اجتماعی پس براند.

وی تفاوت زنان و مردان را نه تنها در فیزیولوژی که در زبان نیز باز می شناسد. وی معتقد است زبان بخشی از گفتمان مسلط جامعه است که زنان را به محاق می کشاند و از همه حوزه ها حذف می کند. وی با تکیه بر نظریات دریدا در مورد تقابل های دوتایی مسلط در گفتمان فلسفی و فرهنگی جامعه مثل روز / شب، خوب / بد و زن/ مرد می گوید، گفتمان مرد سالارانه با پیش کشیدن این تقابل ها زن را همواره در جایگاه منفعلانه در مقابل مرد فاعل قرار می دهد و به این ترتیب او را از حوزه عمل و اکسیون محکوم و در نهایت حذف می کند.

وی با پیش کشیدن بحث نوشتار زنانه سعی می کند نوعی از بیان زنانه در گفتمان مسلط جامعه شکل دهد اما خود تصریح می کند نوشتار مردسالارانه همواره در کار پس راندن گفتمان های دیگر است و به همین دلیل این  پروژه امکان بروز نمی یابد در نتیجه خود آن را در نوشتارش متبلور می کند. وی با توجه به نتیجه گیری بحث لکان مبنی بر این که زبان و اندیشه نشان از واقعیت خارجی ندارد و صرفا ساخته اندیشه گر است، نتیجه می گیرد گفتمان مسلط توسط اندیشمندان مرد سالار شکل می گیرد و چیزی را می سازد که پایه در واقعیت ندارد بلکه ساخت و پرداخت اندیشمندان مرد سالار روزگار است. از این منظر تصوری که از زن ارائه می شود نیز پایه ای در واقعیت ندارد. نوشتار زنانه راهی است تا اندیشه زنانه نیز در چنین گفتمانی رسوخ کند.  وی معتقد است نوشتار زنانه مخصوص زنان نیست و بسیاری از مردان از جمله جویس، مالارمه ، آرتور رمبو و ژرژ باتای نیز از نوشتار زنانه بر خوردار هستند.

نمایشنامه دورا در ابتدا رادیویی نوشته شد تا بتواند بازتاب همان جلسات درمانی گفتاری باشد که فروید پایه ریزی اش کرد. اما بعد ها توسط سیمونه بن موسی، کارگردان سینما باز نویسی شد.

اما پرتره دورا به تمامی نشان از تسلط همه جانبه مرد روانکاو یعنی شخصیت فروید در نمایشنامه دارد. فروید دورا را تحت فشار می گذارد تا در هر شرایط روحی و جمسی به روانکاوی اش ادامه دهد. فروید خواب ها و رویاهای او را با تفسیر های شخصی خود مغشوش و جهت دار کند. دورا اما مدام تحلیل های فروید را نقد می کند و نظریات او را به چالش می کشد. دورا مدام به فروید تذکر می دهد تفسیر های او کاملا شخصی  است و نمایش قدرت مردسالارانه را در نقد و تفسیر او نشان می دهد. دورا در نهایت خود را از چهار چوب روانکاوی فروید خلاص می کند و به سلطه مرد سالارانه او خاتمه می دهد.  

الن سیکسو استاد دانشگاه، نویسنده، شاعر، نمایشنامه نویس، فیلسوف و منتقد ادبی است که تبار الجزایری دارد. او در رشته زبان انگلیسی تحصیل کرده و دکترایش را درباره جمیز جویس نوشته است. سیکسو برای نخستین بار مرکز مطالعات زنان را اروپا بنیان نهاد. دیدار با ژاک دریدا تاثیر عمیقی بر تفکرات وی گذاشت و آنها را به دو دوست و همکار بدل کرد. وی به همراه ژولیا کریستوا و لوس ایریگاری جریان فمینیسم پسامدرن را تشکیل داد. از سایر نوشته های او می توان به «مردمک»، «داستان وحشتناک اما ناتمام نردام سیهانک» و «نام ادیپ» اشاره کرد.  

 

پی نوشت:

[1] صفحه 57 کتاب

تا شما چه بگویید

تا شما چه بگویید


اگرچه او با رمان «نیمه‌ی غایب»شناخته شد آن هم وقتی که جایزه‌ی مهرگان ادب و یلدا را از آن خود کرد و چاپ‌های متوالی این کتاب به بازار روانه شد ولی حضور او به‌عنوان یک حرفه‌ای در حوزه‌ی ادبیات با انتشار کتاب‌هایی چون «همخوانی کاتبان»که در زمینه‌ی نقد توسط نشر دیگر به بازار روانه شد، «جادوهای داستان» که چهار جستار داستان‌نویسی را دربر می‌گیرد و «یک شیوه برای رمان‌نویسی»؛ او را به سطح دیگری از رفتار ادبی حرکت داد به‌طوری که می‌توان یکی از نمودهایش را در کتاب حاضر با عنوان «پرسه در حوالی داستان امروز» یافت.

پرسه در حوالی داستان امروز

پرسه در حوالی داستان امروز – 15 داستان از 15 نویسنده. زیر نظر حسین سناپور.تهران: انتشارات تجربه. چاپ نخست: 1390. 1100 نسخه. 160 صفحه. 4500 تومان.

«در این داستان‌ها گوشه‌هایی از آشکارترین و نیز پنهان‌ترین جنبه‌های زندگی مردمان هست، چه ماجراهاشان در گذشته‌های نزدیک یا همین روزها اتفاق افتاده باشد و چه در آینده‌های دورِ هنوز نیامده؛ اما هر چه هست، به گمانم خوبی هر داستان خوبی در این‌ها هست، و آن این‌که بخشی اگرچه حتا کوچک از زندگی جمعی‌مان را به ما نشان می‌دهند.»[1]

نخستین کتاب از مجموعه‌یپرسه در حوالی داستان امروزکه پانزده داستان از پانزده نویسنده را در خود جای داده است، زیر نظر حسین سناپور و توسط نشر تجربه انتشار یافت. داستان‌های این مجموعه که نویسنده‌هایشان به جز یکی از ایشان، صاحب کتاب نیستند، در این مجموعه کنار هم نشسته‌اند تا ضرورت چنین رویکردی به ادبیات را یادآور شوند.

« ببین این سفر را چطور کوفتمان کردند. چه طور از چشممان در آوردند. هیچ کس فکرش را نمی کرد. رشت بودیم که برنامه به هم خورد. برنامه سفر ساحلی از پالوس تا آستارا که خودش نقشه اش را از یک ماه پیش کشیده بود. مثل سیل باران می آمد و من از تو می لرزیدم توی آن شرجی هوا.»[2]

ماما (گلناز صالح‌کریمی)، سوختِ چیزایی که بال می‌گیرن می‌رن هوا (عقیل دادی‌زاده)، روی ماه را ابر... نه، مه پوشانده بود (پوپک نوید)، کافه نادری (لیلی مجیدی)، پشت و رو (علی زوار کعبه)، آتش‌بازی (امیرحسین فضل‌آذر شربیانی)، یکی آن پایین مرا دوست دارد (آنیتا یارمحمدی)، داغ (سپیده سیاوشی)، مرز (رضا فکری)، روز پیروزی (مرضیه صادقی، GOD HAS GONE (محمد عطاریانی)، روی یخ صورتی (سمیه امین)، شطرنج (مسعود فدایی تبریزی)، من می‌مردم واسه گردو (احسان کشت‌کار معینی) و دوستی‌ها همه تا دارن (علی بهمرام) داستان‌هایی هستند که همراه با نویسنده‌های خود نخستین تجربه‌ی کتاب شدن را از سر می‌گذرانند.

در حال حاضر سناپور با ادبیات داستانی خود چون کتاب‌هایی نظیر ویران می‌آیی، سمت تاریک کلمات، شمایل تاریک کاخ‌ها، با گارد باز ولب بر تیغ خود را به‌عنوان نویسنده‌ای در این حوزه تثبیت کرده است اگرچه او با رمان نیمه‌ی غایبشناخته شد آن هم وقتی که جایزه‌ی مهرگان ادب و یلدا را از آن خود کرد و چاپ‌های متوالی این کتاب به بازار روانه شد ولی حضور او به‌عنوان یک حرفه‌ای در حوزه‌ی ادبیات با انتشار کتاب‌هایی چون همخوانی کاتبانکه در زمینه‌ی نقد توسط نشر دیگر به بازار روانه شد، جادوهای داستان که چهار جستار داستان‌نویسی را دربر می‌گیرد و یک شیوه برای رمان‌نویسی؛ او را به سطح دیگری از رفتار ادبی حرکت داد به‌طوری که می‌توان یکی از نمودهایش را در کتاب حاضر با عنوان پرسه در حوالی داستان امروز یافت.

کتاب نخست از مجموعه‌ی «پرسه در حوالی داستان امروز» این امیدواری را زنده می‌دارد که هنوز هم می‌توان چشم‌انتظار کارهایی در راستای ادبیات بود.

پانزده داستان حاضر در این کتاب، از تنوع اندیشگانی، سبکی و روایی قابل توجهی برخوردار هستند و از این جهت این کتاب در جایگاه مناسبی قرار می‌گیرد.

در این کتاب می‌توانید هر نوع نوشتار و رویکردی را با هر داستان‌سرایی بیابید بدون این‌که داستان‌ها از جهان داستانی ما فاصله‌ی زیادی گرفته باشند.

در بازار نشر ما کتاب‌های بسیاری وجود دارد که مجموعه‌هایی را از ادبیات داستانی به‌طور اخص گرد هم آورده‌اند. این گردآوری‌ها معمولن بیشتر به جانب بازار توجه دارند تا به جانب ادبیات و حتا خواننده. در این رهگذر کم‌تر مجموعه‌ی گردآوری‌شده‌ای را می‌توان سراغ گرفت که قصدش معرفی نویسندگان تازه‌کار باشد و یا اگر هم بوده، به‌طور عموم از یک مجموعه‌ی هم‌گن خبر داده است ولی معمولن مجموعه‌های موجود طوری فراهم می‌شوند که بهتر بفروشند تا این‌که هر مقصود دیگری را در نظر آورند این‌گونه است که ما با خیلی از مجموعه‌های ترجمه روبه‌رو می‌شویم که حتا چشم‌انداز جدیدی از ادبیات داستانی را هم پیش روی نمی‌گذارند و یا نام‌های تازه‌ای را معرفی نمی‌کنند گاهی هم مجموعه‌های گردآمده از آثار وطنی، چونان در یک دایره‌ی هم‌طراز در هم تنیده‌اند که اگر نام‌های گوناگونی به دیده نمی‌آمد گمان می‌رفت که دست یک نویسنده در کار است.

کتاب نخست از مجموعه‌ی پرسه در حوالی داستان امروز این امیدواری را زنده می‌دارد که هنوز هم می‌توان چشم‌انتظار کارهایی در راستای ادبیات بود.

«خورشید هنوز آن قدری پایین نرفته بود که توی دلمان خالی شد. مثل صدای انفجار بود، یا ترکیدن یزی شاید، همین‌طور هم توی کوه می‌پیچید و تکرار می‌شد. استوار چرتش پاره شده بود، جستی زد و پرید سمت تنگه. من هم پشت سرش. رسیدیم، عزیزی درازکش افتاده بود روی خرده‌سنگ‌ها، صفری سرش را گرفته بود توی بغلش و گریه که نه، نعره می‌زد.»[3]

«مرد فنجان را می چرخاند طوری که توی نور خوب ببیند. چشم هایش را باریک می کند و بادقت به ته فنجان خیره می شود. با آن یکی دستش گوشه ی سبیلش رامی مالد.

" یه زن می بینم"

جوانی که آن سمت میز نشسته سوت می کشد. با کف دست می زند به پشت جوان کنار دستی اش.»[4]

 

پی نوشت:

[1]صفحه‌ی 9 کتاب

[2]پویک نویدصفحه 40 کتاب

[3]رضا فکری صفحه‌ی 101 کتاب

[4]صفحه 45 کتاب لیلی مجیدی

کسر تویی به یاد یک فرشته

کنسرتویی به یاد یک فرشته


در داستان‌های این کتاب، با زمان و مکان دقیقی از مکالمه‌ها مواجه می‌شویم که از سوی نویسنده به‌دقت ارائه شده‌اند. نویسنده به این طریق می‎خواهد خواننده را به حقیقت مسایل موجود در یک روایت آشنا سازد. در تمام داستان‌ها از انجیل به‌عنوان کتابی فراتر از مقدس یاد می‌شود و کلماتی که مکالمات ما را خواهد ساخت.

کنسرتویی به یاد یک فرشته

کنسرتویی به یاد یک فرشته. اریک‌امانوئل اشمیت. ترجمه‌ی شراره شاکری. تهران: انتشارات افراز. چاپ دوم: 1390. 2200 نسخه. 216 صفحه. 7700 تومان.

«بعد از این‌که از خواب بیدار شد، متوجه شد که از زمان دریافت آن تلگراف شوم، اصلن به زنش فکر نکرده بود. از طرف دیگر، به نظرش ماری دیگر زنش نبود بلکه شریک زندگی در تربیت دختران بود. او پول در می‌آورد و ماری وقت می‌گذاشت، کاملن منصفانه و منطقی. ناگهان تصور زجر کشیدن ماری او را به یاد دختر جوانی انداخت که بیست سال پیش ملاقات کرده بود... احتمالن، ماری حساس و شکننده با این غصه از پا در می‌آمد. چند سال بود که عشقش را به ابراز نکرده بود؟ چه مدت بود که درکش نکرده بود؟ دلش به درد آمد.»[1]

کنسرتویی به یاد یک فرشته عنوان کتابی از اریک امانوئل اشمیت است که با ترجمه‌ی شراره شاکری در دسترس خواننده‌ی فارسی‌زبان قرار گرفته است و چهار داستان به نام‌های «مسموم‌کننده»،  «بازگشت»، «کنسرتویی به نام یک فرشته» و «عشق در الیزه» را در خود جای داده است. علاوه بر این چهار داستان، در پایان کتاب، یادداشت‌هایی از نویسنده هم آمده است و این یادداشت‌‌ها روندی را که از شروع تا خلق کامل این داستان‌ها طی کرده است، به‌صورت مختصر شرح می‌دهد.

در داستان‌های این کتاب، با زمان و مکان دقیقی از مکالمه‌ها مواجه می‌شویم که از سوی نویسنده به‌دقت ارائه شده‌اند. نویسنده به این طریق می‎خواهد خواننده را به حقیقت مسایل موجود در یک روایت آشنا سازد. در تمام داستان‌ها از انجیل به‌عنوان کتابی فراتر از مقدس یاد می‌شود و کلماتی که مکالمات ما را خواهد ساخت.

اشمیت در داستان‌هایش مذهب را دستمایه‌ی دگرگونی‌هایی فراتر از تصور ما قرار می‌دهد و به آن ژرفا می‌بخشد. این مسئله به‌عنوان معجزه‌گری اعلام می‌شود که تاثیرات دگرگون‌کننده‌ای بر افراد دارد.

اشمیت در داستان‌هایش ساختار علایق انسان‌ها به یکدیگر را روایت می‌کند، علاقه‌ای که مانند یک هرم، خودشان، اطرافیان نزدیک و دورشان را دربر می‌گیرد و افراد از راس تا قاعده را دچار تغییرات عمده می‌کند. افراد در این حرکت میل به تخریب شخصیت قبلی و زایش شخصیت جدید پیدا می‌کنند.

در تمام داستان‌ها از سمبل ریتا به‌عنوان نماد درستکاری و عطوفت نام برده می‌شود که در مواجهه با شخصیت‌های گوناگون داستان کارایی متفاوتی را داراست. افراد داستان‌های اشمیت رنگ خاکستری ندارند و از سفید به سیاه در نوسان هستند، همیشه سیاه یا همیشه سفید نیستند ولی خاکستری هم ندارند. گاهی اضطراب و آشفتگی فضای داستان‌ها را مخدوش می‌کند و نویسنده در اثر خود سعی دارد این آشفتگی در محتوا را به سردرگمی شخصیت‌هایش ربط دهد.

داستان‌های اشمیت کشش مناسبی برای جذب خواننده‌ی خود ایجاد می‌کنند و خواننده را به‌دنبال خود می‌کشانند، اما گاهی خواننده را خسته و دلزده می‌کنند و این شاید به‌خاطر نوع نگاه اشمیت به مسایل باشد.

داستان‌های اشمیت کشش مناسبی برای جذب خواننده‌ی خود ایجاد می‌کنند و خواننده را به‌دنبال خود می‌کشانند، اما گاهی خواننده را خسته و دلزده می‌کنند و این شاید به‌خاطر نوع نگاه اشمیت به مسایل باشد.

یکی از المان‌هایی که در داستان دوم به بعد به چشم می‌خورد، مواجهه‌ی شخصیت‌های داستان با پدیده‌ی مرگ است. مرگی که افراد تا به حال تعریفی از آن نداشتند و ناگهان پیش روی آنان قرار می‌گیرد. نوع برخوردها، کلمات و دیالوگ‌ها و همچنین قرار گرفتن در چنین موقعیتی به شخصیت‌های داستان شکل می‌دهد و مانند سفری نقطه‌ی آغاز دگرگونی آن‌ها می‌شود.

انتشارات افراز که ناشر این کتاب محسوب می‌شود، باز هم از این نویسنده کتاب‌هایی را منتشر کرده است؛ پرنسس پابرهنه با برگردان سعیده بوغیری، سوموکاری که نمی‌توانست تنومند شود و اولیس از بغداد با برگردان پویان غفاری و همچنین زمانی که یک اثر هنری بودم به کوشش  آسیه حیدری , فرامرز ویسی از آن جمله‌اند.

«به تدریج که ماجراها یکی پس از دیگری گفته شد، کریس به شخصیت اکسل پی برد و همین او را به وحشت انداخت... آن فرشته ای که می شناخت کجا بود، پسری که تنها رویای هنر، موسیقی و رسیدن به کمال را در سر داشت، کجا بود؟ پشت بشقابش، مرد تاجر و سنگدل و بی وجدانی بود که از خلاف کردن نمی ترسید و از تجارت زیرزمینی به تجارت غیر اخلاقی روی آورده بود و حالا که این تجارت جیب هایش را پر از پول می کرد، اسباب بازی هایی با رنگ های سمی می فروخت و وقتی مرگ کودکی را به او اطلاع می دادند تنها پوزخندی می زد، سر حکومت کلاه می گذاشت و از بدبختی انسان ها بهره برداری می کرد، او قدرتمندی بود که وجودش از عشق، دوستان و کمال تهی بود.»[2]

 

پی نوشت:

[1] صفحه‌ی 67 کتاب

[2] صفحه‌ی 119 کتاب

هیولاهای سر گردان چارلی

هیولاهای سرگردان چارلی


پس از موفقیت سری داستان‌های هری پاتر و توفیق نویسنده‌ی با استعداد آن‌ها جی کی رولینگ، اشتیاق برای ورود به عرصه‌ی داستان‌های تخیلی بیشتر و بیشتر شد. بسیاری از آن‌ها از الگوهای همین داستان پیروی می‌کنند حتا اگر فضاسازی‌هایشان خارج از دنیای ساخته‌ی رولینگ باشد.

 کالج وحشت: هیولاهای چارلی

کالج وحشت: هیولاهای چارلی. دین لوری. ترجمه‌ی رامک فدائیان. تهران: انتشارات افراز. چاپ نخست: زمستان 1390. 1100 نسخه. 304 صفحه. 9900 تومان.

«سیاهی خود را به شکل لوله‌ای درآورد و مارگونه، به‌آرامی و با دقت از گلوی او پایین خزید. سرد بود و چارلی می‌توانست پخش شدن آن را در سراسر بدنش حس کند. پیچک سیاه دودی، راه خود را از میان تمام اندام‌های چارلی گشود. از قلب، ریه‌ها و نوک انگشتانش گذر کرد تا به پاشنه‌ی پاهایش رسید. بالاخره، حس سرما از بین رفت، گویی اصلا سرمایی در بین نبوده است. ولی سایه که تا چند لحظه‌ی پیش جلوی چشم چارلی به خود می‌پیچید، دیگر نبود. به درون او نفوذ کرده بود.»

دین لوری در هفدهم ماه نوامبر سال 1967 متولد شد. بیشتر دل‌مشغولی‌های او تاکنون متمرکز بر تولیداتی در سینما و تلویزیون بوده است. لوری از سال 2007 میلادی قدم به جهان کتاب‌ها گذاشت و نخستین اثر او، سه‌گانه‌ی کالج وحشت نام گرفت. او هنوز به‌جز این سه‌گانه‌ی خود کتاب دیگری را منتشر نکرده است. نویسنده‌ی کالج وحشت جوانی خود را در جورجیای آمریکا گذرانده و سپس در دانشگاه نیویورک سینما خوانده است. در واقع او مجهز به ابزارهای مناسبی است که می‌توانند با چاشنی کمی استعداد و خلاقیت، داستان‌های خوبی را خلق کنند. از این نویسنده، جلد نخست کالج وحشت با عنوان هیولاهای چارلی توسط نشر افراز با ترجمه‌ی رامک فدائیان منتشر شده است. همچنین انتقام هیولا و جنگ هیولا دو جلد بعدی این مجموعه را تشکیل می‌دهند که هنوز به زبان فارسی راه نیافته‌اند.

پس از موفقیت بی چون و چرای سری داستان‌های هری پاتر و توفیق نویسنده‌ی با استعداد آن‌ها جی کی رولینگ، اشتیاق برای ورود به عرصه‌ی داستان‌های تخیلی بیشتر و بیشتر شد. بسیاری از آن‌ها از الگوهای همین داستان پیروی می‌کنند حتا اگر فضاسازی‌هایشان خارج از دنیای ساخته‌ی رولینگ باشد. پسربچه‌ها و دختربچه‌هایی که نیروهای عجیب و غریب و متفاوتی دارند. کسی آن‌ها را به دلیل این تفاوت‌ها دوست ندارد، بر اثر همین نیروهای فوق‌العاده کارهایی انجام می‌دهند که خرابکاری تلقی می‌شود و در نهایت بر اثر یک اتفاق همدیگر را می‌شناسند و در جایی کنار هم گرد می‌آیند. این روند معمولی بسیاری از این داستان‌هاست. ولی مساله‌ای که داستان‌هایی مانند هری‌ پاتر را متفاوت می‌کند و نویسنده‌اش را به اوج می‌رساند، خلاقیت و زیرکی است که در خلق این دنیا به خرج می‌دهد و از مهم‌ترین عناصر این داستان‌ها یعنی تعلیق، به بهترین نحو در داستان خود استفاده می‌کند.

شاید میدان داستان‌های تخیلی، میدانی ساده برای آزمودن قلم به نظر بیاید، ولی تا زوایای این میدان شناخته نشوند، حتا اگر نویسنده‌ی پا به میدان گذاشته، سرشار از ایده‌های متفاوت هم باشد، نمی‌تواند داستان را به‌درستی بسط بدهد و به سرانجام خوبی برساند. این گونه است که درنهایت کتاب خسته‌کننده از آب در می‌آید و مخاطب فقط با داستانی پر از اتفاقات باورنکردنی و بی‌هیجان و خالی از هرگونه معنی روبه‌رو خواهد شد.

در قسمت نخست کالج وحشت، با این‌که شما به یک دنیای سراسر ناشناخته و وحشت‌انگیز قدم می‌گذارید، اما هیجان و کششی در انتظار شما نیست، شما با پسربچه‌ای آشنا می‌شوید که قدرتی مافوق حتا هم‌شکل‌های خودش دارد، دوست کله‌پوک و غرغرویی که پسرک را دوست خود می‌داند و کم‌کم به توانایی‌های خود آگاهی پیدا می‌کند و دخترک باهوش و خاصی که با تصمیمات درست و آنی و با هوش خود آن‌ها را از مخمصه‌ها می‌رهاند. و در پایان اساتید و رییس بزرگی که او هم از تبار پسرک داستان است و همیشه خونسرد و متفکر به ایفای نقش می‌پردازد.

داستان بسیار سطحی و ساده‌انگارانه نوشته شده، لحظه‌های تعلیق‌زا بیشتر به یک کمدی مضحک شبیه هستند و شما با خیال راحت داستان را به جلو می‌برید و می‌دانید که اتفاقی نمی‌افتد و به‌زودی همه‌چیز رفع و رجوع می‌شود. آشفتگی روایت‌های داستان، خواننده را دلزده می‌کند و خواننده حتا تا میانه‌ هم با شخصیت‌های داستان همراه نمی‌شود، شاید این کتاب از آن دست کتاب‌های تخیلی باشد که مخاطب در میانه‌ی راه از آن بگذرد و آن را ادامه ندهد و حتا به جلد دوم و سوم فکر هم نکند.

شاید میدان داستان‌های تخیلی، میدانی ساده برای آزمودن قلم به نظر بیاید، ولی تا زوایای این میدان شناخته نشوند، حتا اگر نویسنده‌ی پا به میدان گذاشته، سرشار از ایده‌های متفاوت هم باشد، نمی‌تواند داستان را به‌درستی بسط بدهد و به سرانجام خوبی برساند. این گونه است که درنهایت کتاب خسته‌کننده از آب در می‌آید و مخاطب فقط با داستانی پر از اتفاقات باورنکردنی و بی‌هیجان و خالی از هرگونه معنی روبه‌رو خواهد شد. به این ترتیب امیدی هم برای جلدهای دیگر داستان نخواهد ماند.

مثلث داخائو

مثلث‌های داخائو


او فیلمساز است و حالا دیگر از مرز هفتاد سالگی هم گذشته است. تحصیلاتش را در زمینه‌ی کارگردانی و فیلمنامه نویسی و همچنین در حوزه‌ی تئوری موسیقی انجام داده است. این فیلمساز نام آشنا و کهنه‌کار حتا اگر مستند هم نسازد، روایت‌های داستانی‌اش بر پایه‌ی واقعیت‌های اجتماعی هستند.

ترانه‌ی شاپرک‌های سفید

ترانه‌ی شاپرک‌های سفید. خسرو سینایی. تهران: انتشارات آمرود. چاپ نخست: 1391. نسخه. 166 صفحه. 6500 تومان.

«روزی که آمدی

خورشیدهای منزل من سرخِ سرخ شد

گویی که عشق سرخ تو این را رفته بود.

روزی که آمدی

مهتاب‌های منزل من سبزِ سبز شد

گویی بهار عشق تو تا ماه رفته بود.»[1]

او فیلمساز است و حالا دیگر از مرز هفتاد سالگی هم گذشته است. تحصیلاتش را در زمینه‌ی کارگردانی و فیلمنامه نویسی و همچنین در حوزه‌ی تئوری موسیقی انجام داده است. این فیلمساز نام‌اشنا و کهنه‌کار حتا اگر مستند هم نسازد، روایت‌های داستانی‌اش بر پایه‌ی واقعیت‌های اجتماعی هستند. مرثیه‌ی گمشده، کویر خون، گفت‌وگو با سایه، عروس آتش و هیولای درون از جمله ساخته‌های او در زمینه‌ی فیلم هستند. در سال 1387 موفق به دریافت نشان ویژه‌ی کشور لهستان از سوی رییس‌جمهور این کشور شد. او این نشان را به‌خاطر ساخت فیلم مستند مرثیه گمشده که روایت‌گر مهاجرت هزاران لهستانی به ایران در دهه‌ی 50 میلادی است، دریافت کرد. خسرو سینایی همان کسی است که ترانه‌ی شاپرک‌های سفید را به‌عنوان دومین مجموعه‌ی شعرش در سال جاری به بازار کتاب روانه کرد. او همواره بر این نکته تاکید دارد که شعر برای او هیچ‌گاه حاشیه نبوده است. او نخستین مجموعه‌ی شعرش را گواه می‌آورد و می‌گوید «نخستین دفتر شعر من در سال 1342 یعنی زمانی‌که 22 ساله بودم با عنوان تاول‌های لجن از سوی گالری هنر جدید منتشر شد.» و در جایی دیگر چنین می‌آورد که «اغلب من ‌را به‌عنوان یک کارگردان و فیلم‌ساز می‌شناسند، اما خیلی پیش‌تر از این حرفه، کارم را با شعر آغاز کرده‌ام و در این زمینه فعالیت‌هایی داشته‌ام.»

خسرو سینایی در باره‌ی شعرهایی که در این دفتر قرار دارند، در جایی گفته است که شعرهای این دفتر، سرشار از تصاویر سینمایی، همراه با دغدغه‌های اجتماعی هستند. در عین حال او کلام نادر نادرپور را از عوامل موثر بر زبان شعری‌اش معرفی کرده است. سینایی در گفت‌وگو با «ایبنا» در باره‌ی علاقه‌اش به شعر و شاعری اظهار داشته است که «به‌طور کلی هنر و آن‌چه به خلاقیت و فعالیت هنرمندانه یا شاعرانه‌ی من مربوط می‌شود، به سال‌های دوازده یا سیزده سالگی من باز می‌گردد.» و در مقدمه‌ی کتاب خود با عنوان «می‌پرسی چرا!؟!» از دغدغه‌هایی که کتاب را به این‌جا رساند سخن می‌گوید. او در این مجال بیشتر از سابقه‌ی شاعرانه‌اش می‌گوید و پس از آن، از دلیل سکوت سالیان و از این‌که چرا پس از این‌همه سال باز هم به عرصه‌ی شعر بازگشته است.

سینما و هنرهای بصری این‌چنینی فرصتی را فراهم می‌آورند که فرد هنرمند به‌واسطه‌ی تصویر سریع‌تر و وسیع‌تر از دیگر هنرمندان شناخته شود. این مساله می‌تواند کلیدی باشد در دست ایشان تا بتوانند به‌وسیله‌اش درهای دیگری را نیز بگشایند. خسرو سینایی یکی از چهره‌های مهم و تاثیرگذار سینمای ماست ولی دلیل نمی‌شود در عرصه‌ی شعر هم چشم‌گیر باشد.

«می‌بینم‌ت که هستی و لبخند می‌زنی

ای روح گمشده

همیشه با منی!

هر صبح با نسیم

از راه می‌رسی

بوی رازقی‌ها را

برایم هدیه می‌آوری

و با خیالت

مرا میان ابرها می‌بری»[2]

هر کدام از شعرها در پایان خود، تاریخ سرودنشان را همراه دارند تا از تبار خود حرفی بزنند. نخستین شعر این کتاب با نام «صدف» در سال 1334 سروده شده است درحالی‌که کتاب با شعر «روح» سروده‌شده به تاریخ آذر ماه 1390 به پایان می‌رسد. کاغذ و جلد کتاب، زخیم هستند به گونه‌ای که 166 صفحه‌ی این مجموعه، در حجمی بیش از انتظار به چشم می‌آید. کاغذ تیره‌ی کاهی صمیمی‌تر است و با چشم مهربان‌تر رفتار می‌کند و سلیقه‌ی ناشر و نویسنده‌ی کتاب را هم نباید از نظر دور داشت. در هر حال، کتاب خسرو سینایی پیش روی ماست. پیش از این هم از دیار هنر هفتم گروهی بوده‌اند که به عرصه‌ی شاعرانگی قدم نهاده‌اند. عباس کیارستمی به جز این‌که شعرهای خود را عرضه کرد، کارهایی هم در زمینه‌ی ادبیات کلاسیک انجام داد که می‌توان در این باره به کتاب‌های حافظ به روایت عباس کیارستمی و سعدی از دست خویشتن فریاد اشاره کرد. ترانه علیدوستی و بسیاری دیگر هم از این دسته هستند. سینما و هنرهای بصری این‌چنینی فرصتی را فراهم می‌آورند که فرد هنرمند به‌واسطه‌ی تصویر سریع‌تر و وسیع‌تر از دیگر هنرمندان شناخته شود. این مساله می‌تواند کلیدی باشد در دست ایشان تا بتوانند به‌وسیله‌اش درهای دیگری را نیز بگشایند. خسرو سینایی یکی از چهره‌های مهم و تاثیرگذار سینمای ماست ولی دلیل نمی‌شود در عرصه‌ی شعر هم چشم‌گیر باشد. دفتر پیش رو نمی‌تواند برای خسرو سینایی شاعر گزینه‌ی معرفه‌ای باشد ولی اگر خسرو سینایی فیلمساز را در این میان بکاویم، این مجموعه‌ی شعر دیگر در ساحت شایسته‌ی خود مورد بررسی قرار نخواهد گرفت.

 

پی نوشت:

[1] صفحه‌ی 111 کتاب

[2] صفحه‌ی 166 کتاب