کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

هشدار فرهنگی سوگ مغان

هشدار فرهنگی سوگ مغان  

 


محمد علی علومی به تازگی رمان سوگ مغان را به بازار کتاب عرضه کرده است. این رمان به ویرانی زلزله بم اشاره می کند و راوی با ورود به فضای کهن شهر بم با اتفاقات غریب و شگفتی رو به رو می شود که برگرفته از افسانه های بومی و ملی منطقه بم کرمان است. از علومی پیش از این کتاب هایی چون «اندوهگرد» ، «خانه کوچک» و «پریباد» منتشر شده است.


محمد علی علومی

 

ویرانی عظیمی در فرهنگ و تمدن ما اتفاق افتاده است که باعث شکل گیری ایده سوگ مغان برای من شد. ما آدم های قدیمی نیستیم که بتوانیم از زاویه دید نیاکانمان به این ویرانی نگاه کنیم و از طرف دیگر انسان های مدرن و به دور از فرهنگ کهن نیز نیستیم که تمامی آن فرهنگ را کنار گذاشته باشیم. در واقع ما نه زندگی سنتی داریم و نه زندگی مدرن. بنابراین فرهنگ ما هم به همین ترتیب دچار یک ویرانی بزرگ شده است و بارها در تمدن ما اتفاقاتی را شاهد بوده ایم که به نوعی تراژدی های بزرگی هستند. سوگ مغان قصد دارد این تراژدی و ویرانی فرهنگی را نشان دهد و به مخاطب منتقل کند.

پس در واقع اشاره شما به زلزله بم به نوعی  نمادی است برای یک ویرانی عظیم تری که کل فرهنگ ایران را در بر می گیرد؟ 

دقیقا این طور است. زلزله بم تقریبا تمامی آن منطقه را از بین برد و آسیب های جبران ناپذیری بر جای گذاشت همانطور که بارها در طول تاریخ و در همین منطقه ویرانی های مشابهی شکل گرفت که در تاریخ ثبت شده است.

با توجه به این که شما از اسطوره های بومی و ملی در این کتاب استفاده کردید چقدر زمان طول کشید تا کار به پایان برسد؟

هر کسی با کمی دقت متوجه می شود که تراژدی بزرگ و دامنه داری برای تمدن ایرانی اتفاق افتاده است. در طول تاریخ گاه ابعاد این تراژدی وسیع بوده و گاه محدود. بررسی تمدن ایرانی و وقایعی بومی این منطقه برای من شناخته شده بود با این حال برای به پایان بردن این کتاب دست کم یک سال وقت گذاشتم.

وقایعی غریب و وهم آلودی که برای راوی رمان اتفاق می افتد همگی بر اساس اسطوره ها و افسانه های بومی منطقه کرمان و به خصوص بم است یا زاییده تخیل شماست؟

به طور طبیعی هر کس بخواهد قصه ای را روایت کند به سراغ چیز هایی می رود که برایش شناخته شده باشد. مثلا آن را دیده، یا شنیده باشد و یا از تجربه شخصی خودش بر آمده باشد. من چون خودم اهل منطقه بم هستم بسیاری از افسانه های فولکلور این منطقه را می دانستم و با آنها اشنا بودم. فرهنگ این منطقه فرهنگ بسیار غنی و قدیمی است. یک بار منطقه کرمان در زمان اردشیر بابکان مورد هجوم واقع شده  که در کارنامه اردشیر بابکان ذکری از آن آمده است. همینطور در زمان قاجاریه نیز به این منطقه حمله شده است. این دو اتفاق مهم تاریخی خود یک تراژدی بزرگ بود که خاستگاه این کتاب است. اصلا نام بم از اسطورهها گرفته شده است و به معنی بهمن پسر اسفندیار است. در واقع در این بستر قدیمی و کهن افسانه ها و اسطوره های زیادی وجود دارد که من آنها را در این اثر منتقل کردم. بنابر این بسیاری از این وقایع در اسطوره های این منطقه وجود دارند. همه اینها زمینه هایی بود برای زاییده شدن این تراژدی.

وقتی داشتم این رمان را می نوشتم فکر می کردم مردم می توانند با این داستان های غریب فولکوریک و اسطوره ای ارتباط برقرار کنند. اما بعد دیدم توقع بسیار بالایی از مخاطب داشته ام. متوجه شدم مخاطب امروز ما خیلی عجیب و غریب است و با هر چیزی که رنگ و بوی بومی و ملی داشته باشد ارتباط نمی گیرد

با توجه به این که مردم عادی با این اسطوره ها آشنایی کامل ندارند،آیا می توانند با این داستان ها ارتباط برقرار کنند؟  

من وقتی داشتم این رمان را می نوشتم فکر می کردم مردم می توانند با این داستان های غریب فولکوریک و اسطوره ای ارتباط برقرار کنند. اما بعد دیدم توقع بسیار بالایی از مخاطب داشته ام. متوجه شدم مخاطب امروز ما خیلی عجیب و غریب است و با هر چیزی که رنگ و بوی بومی و ملی داشته باشد ارتباط نمی گیرد.

باز خورد کتاب شما چگونه بود؟

هیچ تاثیری نداشت جز این که چند نفری از آن لذت بردند و آنها هم عموما کسانی بودند که خود به اسطوره ها آشنا بودند و اغلب فلسفه خوانده بودند.

آیا دلیل آن ناشناخته بودن افسانه های منطقه ای نبود؟

افسانه ها ی این منطقه بومی نیست. این منطقه با منطقه زابل در ارتباط است که آنجا محل اسطوره های ملی ماست. موضوع بر سر مخاطب امروزی است. مخاطب امروزی اگر از کافه و آپارتمانش بیرون بیاید دیگر نمی تواند بفهمد چه اتفاقی افتاده است. یا اگر اثر ساخت و پرداخت عجیب و غریبی نداشته باشد که بر گرفته و اقتباس و تقلید از آثاری غربی نباشد ارتباط برقرار نمی کند. یک عیب ملی ما این است که خیلی زود دچار شیفتگی می شویم و عقلانیت ما از بین می رود. دایره این شیفتگی وسیع است و مدت هاست که فلش آن به سمت فرهنگ غرب است. در چنین شرایطی طبیعی است که فرهنگ و تمدن و اسطوره های خودمان را فراموش می کنیم. البته من نمی گویم باید به سراغ فرهنگ های دیگر نرفت. حرف من این است که این گرایش باید همراه با عقلانیت باشد. برخورد درست با شناخت ایجاد می شود و شناخت عقلانیت لازم دارد. در مجموع دولت ها و ملت ها دست به دست هم می دهند تا شناخت درستی اتفاق نیفتد.

زبان اثر شما زبان ساده و روزمره ای بود و وقایع هم در زمان های کهن و با اتفاقات غریب رخ می داد و هم به زمان حال اشاراتی داشت . مثلا حضور و اشاره ایرج بسطامی که در زلزله بم مرحوم شد می توانست برای مخاطب فعلی جذابیت داشته باشد. بنابر این این اثر می تواند زیر مجموعه کتاب های روایت محور و ساده قرار بگیرد.  

زبان این اثر زبان روزمره و عادی بود. من نخواستم در این اثر از زبان آرکاییک استفاده کنم. 

شما که به اسطوره ها نقب زدید چرا از زبان آرکاییک برای بیان موضوع استفاده نکردید؟

اگر از زبان آرکاییک استفاده می کردم نیز باز ممکن بود این سوال پیش بیاید که وقتی دارید با مخاطب امروزی صحبت می کنید چرا از زبان آرکاییک استفاده می کنید. این سوال در هر دو صورت ممکن بود مطرح شود. از طرفی در تحلیل های اسطوره ای تمامی قصه های فولکوریک برگرفته از اسطوره ها هستند و در قصه های فولکوریک ایرانی نیز این را شاهد هستیم. افسانه ها ریشه در اسطورههای اوستایی دارند که از مهمترین آنها ایزد آناهیتا است که در آبان گشت آمده و تیر که در تیر گشت ذکر شده است. تمام تمدن های بزرگ دارای گنجینه غنی از اسطوره ها و افسانه ها است که باید مورد توجه قرار بگیرد. چین، مصر، یونان، امریکای لاتین و غیره افسانه های عجیبی دارند که آنها را در قصهه ایشان به کار می گیرند. من نیز شیفته این بودم که برای زنده نگه داشتن این افسانه ها آنها را وارد قصه های به روز تر و مدرن تر کنم. هر چقدر از شهر های بزرگ دورتر می شویم  این قصه ها رنگ و بوی بیشتری به خود می گیرد.از آنجایی که من یک قصه گوی روستایی و عشایری هستم تلاش کردم زبان منطقه بومی را در نظر بگیرم.

آیا برای کارهای بعدی نیز همین شیوه قصه گویی را دنبال خواهید کرد؟

به نظر من یک تعارف است که نویسنده بگوید برای سایه خودم می نویسم. به نظر من نویسنده نیاز به مخاطب دارد. و باید با توجه به این که این زبان مخاطب کمتری دارد باید بررسی کنم ببینم این ضعف از طرف من است یا از جای دیگر. در امریکای لاتین، چین و ژاپن مردم از نویسندگانی که اسطوره ها و افسانه های بومیشان را زنده نگه می دارند حمایت می کنند. اما اینجا چنین حمایتی نه طرف دولت ااست و نه از طرف مردم. بی تردید نمی توانم به کارم ادامه ندهم اما دیگر نباید توقعی از هیچ کس نداشته باشم. 

آقای علومی بفرمایید ایده رمان سوگ مغان در ذهن شما چطور شکل گرفت؟
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد