کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

سرگیجه

سرگیجه  

سرگیجه روایت سرگیجه آوری است از شرایط کار و زندگی کارگرانی که در محیطی به شدت لوده و غیر قابل سکونت زندگی می کنند. کارگرانی که دنیا را با بوهای سرگیجه آور و مهوع، دود و مه غلیظ و خشونت غیر قابل پیش بینی دستگاه های خطرناک کارخانجات تجربه می کنند. دستگاه هایی که در کمتر از نیم ثانیه می توانند سیب های بدنی غیر قابل جبرانی به کارگرانی بزنند که با نها سر و کار دارند.



سرگیجه

سرگیجه. ژوئل اگلوف. مترجم: موگه رازانی. نشر کلاغ. چاپ اول. تهران:1391. 1100نسخه.101 صفحه.4000 تومان.

« از نظر آب و هوا هم بخت با ما یار نیست. تا جایی که به خاطر دارم، این جا همیشه همین قدر گرم و همین قدر تاریک بوده است. هر چه ذهنم را زیر و رو می کنم ، یک ذره هم هوای خنک به یاد نمی ورم. خاطره ای از باز شدن آسمان ندارم، یا حتا از سوراخ شدن این لحاف خاکستری که بعضی روزها حتا تا روی سرمان پایین می آید و اگر باد بلند نشود، روزها و گاهی هفته ها از صبح تا شب ما را در مه فرو می برد. به طور قطع محیط سالمی نیست. بچه ها رنگ پریده اند، پیرها درست پیر نشده اند. درواقع تشخیص این دو از هم همیشه ممکن نیست. به هر حال، من که اطمینان دارم تا آخر عمر این جا نخواهم ماند.»[1]

زمین دیگر جای مناسبی برای زندگی بشر نیست. کره زمین به زباله دانی تبدیل شده است که زیست بشر را تهدید می کند. با این حال هر ساله بر انبوه کارخانجات از سویی و تفاله های این غول های شکست ناپذیر از سوی دیگر افزوده می شود. ولع سیری ناپذیر بشر دلیل اصلی تخریب زمین است. کوه زباله هایی که طبیعت برای تجزیه آنها میلیون ها سال زمان لازم دارد چنان پوسته نازک زمین را پاره کرده است که امروزه می توان حکم قطعی داد که طبیعت دیگر وجود ندارد. دیگر از اکسیژن خبری نیست آنچه به عنوان هوا تنفس می کنیم بوی روغن ماشین و دود مواد شیمیایی سوخته است. آنچه به عنوان غذا مصرف می کنیم تفاله ای است که در چرخه تولید و بسته بندی تمامی پروتئین و ویتامین هایش را از دست داده است. حتی اگر بخواهید مثل عصر شکار مستقیم از طبیعت بهره بگیرید نصیب شما حیوانات و گیاهانی است که به انواع ویروس های کشنده لوده شده و هنگامی که به نیزه شما گرفتار می شوند از پیش مرده اند. این وضعیتی سرگیجه ور است که در کتاب سرگیجه به زیبایی هر چه تمام تر توصیف می شود.   

کارگر کشتار گاه چهار جهت شمال، جنوب ، شرق و غرب را توسط بادهایی تشخیص می دهد که هر کدام بوی کارخانه ای را به همراه می ورند. بوی تخم مرغ گندیده که از سمت غرب می آید کاملا از بوی گوگرد و سرب سیاه قابل تشخیص است. رزوی او در اولین بخش کتاب این است که روزی این محیط را ترک کند هر چند دلش حسابی برای آن تنگ می شود چرا که از وقتی به دنیا آمده است تنها در همین محیط و با همین شرایط زندگی کرده و باید گفت از جای دیگر هیچ تصویری ندارد. گویی جایی دیگر یوتوپیایی است که تنها در ذهن او ساخته شده است. آنچه واقعی و قابل لمس است ، تن گرم حیواناتی است که هر روز صدها راس آن را شقه کرده سر بریده و دل و روده شان را بیرون می کشد. محیطی یک سر لوده و بی خورشید. جایی که آسمانش از دود و مه غلیظی که تقریبا همیشه و هر روز حضور خودش را تحمیل می کند اصلا قابل شناسایی نیست. وقتی دود و مه همه جا را می پوشاند دیگر چشم چشم را نمی بیند. کارگرانی که راه کارخانجاتشان را با چشم بسته می روند و می آیند راه را گم کرده سرگردان به جلو عقب می روند. روزهای عادی تر اما زباله هایی دیده می شود که جا به جا اطرافشان را پوشانده است. راوی با مادر بزرگش در خانه فقیرانه ای زندگی می کند که وسایل زندگی شان را از زباله هایی فراهم کرده اند که درست در پای تابلو های «ریختن زباله ممنوع » پیدا می کنند.

آنچه به عنوان غذا مصرف می کنیم تفاله ای است که در چرخه تولید و بسته بندی تمامی پروتئین و ویتامین هایش را از دست داده است. حتی اگر بخواهید مثل عصر شکار مستقیم از طبیعت بهره بگیرید نصیب شما حیوانات و گیاهانی است که به انواع ویروس های کشنده لوده شده و هنگامی که به نیزه شما گرفتار می شوند از پیش مرده اند.

همه چیز در یک نواختی و تکرار سپری می شود. جز این که کودکانی که معلوم نیست کی و چطور به دنیا آمده اند بازیگوشانه پیدایشان می شود، دسته دسته بزرگ می شوند تا جای کارگران قبلی را بگیرند. کارگرانی که مرده، ناکارآمد شده، لابه لای دستگاه های پیچیده و خطرناک پرس و تکه پاره شده اند و به شکل های مختلف از رده و چرخه تولید خارج می شوند. رزوی رفتن به جایی دیگر نیز در این پروسه رام رام محو و نابود می شود. همانگونه که برای راوی قصه در پایان داستان تقریبا موضوعی است که خیلی به آن اشاره نمی کند. سرگیجه چیزی بیشتر از این برای گفتن ندارد. حتی اگر در آسمان باز شود و چیزی از بالا روی سرشان پایین بیفتد، آن چیز جعبه سیاه هواپیمایی است که کنترلش را در دود و مه از دست داده است. اگر شانس با نها یاری کند و هواپیما با همه  هیکل غول سایش روی سر و زندگی نها سقوط نکند، جعبه سیاه خلبان به نشانه تمام بدبختی ها سهمی است که باید شکر گذار ان باشند. این سرنوشت تمام انسان هایی است که در این اکوسیستم لوده و غیرانسانی زندگی می کنند. ژوئل اگلوف نویسنده معاصر فرانسوی است که تاکنون چهار رمان نوشته است. سرگیجه برگزیده سی و یکمین دوره جایزه کتاب «فرانس انتر» است. این نویسنده با ترجمه رمان سرگیجه به فارسی زبانان معرفی و سرگیجه اولین رمانی است که از وی به فارسی برگردانده شده است.

ترجمه بسیار روان و شیوای موگه رازانی لذت خواندن این داستان تکان دهنده و زیبا را دو چندان می کند. موگه رازانی مترجم کهنه کار است که تا کنون کتاب های زیادی را به فارسی ترجمه کرده است است.  

« از بورچ می پرسم: تا حالا یک جعبه سیاه دیده ای؟

-         یک چی؟

-         یک جعبه سیاه.

-         هان... یک جعبه سیاه ... نه نه، هیچ وقت ندیده ام.

-         خب، سیاه نیست.

-         راستی؟

-         ره، سیاه نیست، نارنجی است.

-         عجب... پس چرا به ن می گویند جعبه سیاه؟

-         نمی دانم... شاید برای این که پر از بدبختی است.»[2]

 

پی نوشت:

[1] صفحه 7 کتاب

[2] صفحه 82 کتاب


چطور روی صحنه بداهه کار کنیم؟

چطور روی صحنه بداهه کار کنیم؟ 


راهنمای عملی بداهه سازی توصیه ایی ساختار شکن و راه گشا برای بازیگرانی دارد که می خواهند در هر لحظه از نمایششان بر مخاطب تاثیر گذاشته و اجرایی پر از خلاقیت و شگفتی داشته باشند.

راهنمای عملی بداهه سازی در تئاتر. میک نیپیر

راهنمای عملی بداهه سازی در تئاتر. میک نیپیر. مترجم: فاطمه خسروی . نشر افراز. چاپ اول. تهران:1391. 1100نسخه.176 صفحه.6200 تومان.

« به خاطر خدا هم که شده روی صحنه کاری انجام دهید. بی کار نباشید. کاری بکنید. در صحنه بداهه سازی بیکار نباشید. حد اقل برای خودتان هم که شده، کاری انجام دهید. به خودتان لطفی کنید و فقط بی کار نباشید.»[1]

سنت بداهه در بستر فرهنگ و هنر ایرانیان سنتی آشنا است. چرا که بسیاری از هنرمندان موسیقی ، آواز و تئاتر بدون تمرین و هماهنگی قبلی روی صحنه رفته و اثرشان را اجرا می کردند. نوازنده تار و تنبک  بدون هیچ گونه هماهنگی و تمرین و صرفا بر اساس گوشه های موسیقی و آوازی آشنایی که صد ها بار آن را تمرین کرده اند در کنار آوازه خوان می نشستند و قطعه ای را آغاز می کردند و آنگاه خواننده باید شعر مناسب را پیدا کرده و آن را در همان دستگاهی که نوازندگان شروع کرده بودند قرار داده و می خواند. بداهه به همین خلاصه نمی شد بلکه هنرمندان روی صحنه ممکن بود در طول اجرا به قطعه و یا گوشه و آوازی تازه می رسیدند که همان لحظه با خلاقیت خود کشف کرده و اجرایش می کردند. سایر هنرمندان باید بدون این که دست و پای خود را گم کنند به سرعت با کشف تازه رو به رو شده خود را با موقعیت جدید همانگ کنند. در اجرای نمایش های رو حوضی و خیمه شب بازی ایرانی نیز روال بر همین اساس بود. هیچ نمایشنامه کاملی وجود نداشت و هنوز برای کارگردان نقش و اسمی ساخته نشده بود. فقط یک نفر با تجربه وجود داشت که هماهنگی های کلی را انجام می داد و توصیه های لازم را به بازیگران می کرد. یک خط رویات همه آن چیزی بود که نام نمایشنامه باید به خود می گرفت. و بعد بازیگران روی صحنه رفته و موقعیت های بازی و دیالوگ های هر موقعیت را می ساختند. آن هم جلوی چشم تماشاچی. با ورود نمایش و تئاتر مدرن سنت بداهه کم کم از میان رفت و هنرمندان بداهه کار فراموش شدند. امروز بازیگران تئاتر برای اجرای هر نمایش از سه تا شش ماه تمرین می کنند. هنرمندان موسیقی نیز برای اجرای یک قطعه به تمرین های زیاد و پی گیر نیاز دارند. اجراهای تمرین شده محصولی بی عیب اما خالی از شگفتی است. یک نمایش تمرین شده تقریبا هر شب بدون هیچ تغییری تکرار می شود. اما نمایش های بداهه هم برای اجرا کننده ها و هم برای مخاطب پر شگفتی و خلاقیت است چرا که هیچ کس نمی داند انتهای کار به کجا ختم می شود و اگر سی شب هم ادامه داشته باشد باز چیزهای زیادی وجود دارد که دم به دم تغییر می کند.

راهنمای عملی بداهه سازی سعی دارد هنرمندان تئاتر را برای خلق موقعیت هایی که از پیش تمرین و ساخته نشده اند توانمند سازد. هر چند خواندن این کتاب می تواند مفید باشد اما بداهه سازی هرگز بدون عمل روی صحنه ممکن نیست. 

راهنمای عملی بداهه سازی شامل یازده سر فصل است که برخی از آنها عبارتند از: بداهه سازی چیست؟ قوانین بداهه. چگونه بداهه سازی کنیم؟ وظیفه من در برابر هم بازی ام چیست؟موقعیت و صحنه ها.مشکلات متداول در بداهه سازی.صحنه ای با بیش از دو بازیگر و...

 راهنمای عملی بداهه سازی با نشان دادن کلیدواژه های کلی بازیگر را با اصول بداهه آشنا می کند اما این خود بازیگر است که باید ترس را کنار گذاشته و با بکار بردن هوش و حواس خود لحظه را دریافته و موقعیت بازی را برای خود و بازیگر مقابلش بسازد. بودن در لحظه و فهم کامل موقعیتی که در آن هستیم کلیدی ترین موضوع برای رسیدن به خلاقیت لحظه ای و بداهه است.

راهنمای عملی بداهه سازی شامل یازده سر فصل است که برخی از آنها عبارتند از: بداهه سازی چیست؟ قوانین بداهه. چگونه بداهه سازی کنیم؟ وظیفه من در برابر هم بازی ام چیست؟موقعیت و صحنه ها.مشکلات متداول در بداهه سازی.صحنه ای با بیش از دو بازیگر و...

فصل پایانی کتاب اختصاص دارد به گروه تئاتر آنوینس . آنوینس در واقع مکانی است که میک نیپیر و گروهش در آن نمایش های بداهه خود را تمرین و اجرا می کردند.

میک نیپیر در طول بیش از بیست سال کارگردانی، تدریس، حضور در برنامه های بداهه سازی، و تماشای هزاران نمایش  همواره به دنبال این سوال بوده است که نمایش ها چرا و چگونه تاثیر می گذارند. وی در این کتاب پاسخ بسیاری از سوالاتش را پیدا کرده است و رهنمون هایی ساختار شکن و سازنده توصیه می کند.  

 « برخی از بهترین صحنه هایی که تا به حال دیده ام، مربوط به صحنه هایی بوده که در پی ایجاد خنده نبوده اند. اگر یادتان باشد، در ابتدای این فصل بر این شعار تاکید کردم: بداهه سازی، همیشه متفاوت، همیشه مشابه. اجرای صحنه هایی که هیچ خنده ای به ارمغان نمی آورند، روشی است تا این شعار را نادیده بگیرید. وقتی به روی صحنه می روید اگر به فکر خنده باشید، ذهنیات مشخصی را تولید می کنید.»[2]

 

پی نوشت:

[1] صفحه 29 کتاب

[2] صفحه 117

برای تو همیشه خواهم گریست

برای تو همیشه خواهم گریست


برای تو همیشه خواهم گریست داستان دختری است که توسط نامه نگاری به دوست خود کمک کرده تا بر بحران های زندگی اش مسلط شود اما خود درگیر بیماری مهلکی است که او را به کام مرگ می کشاند.


برای تو همیشه خواهم گریست

برای تو همیشه خواهم گریست. شمسی خسروی. نشر آموت. چاپ اول. تهران:1391. 1100نسخه.128 صفحه.4000 تومان.

«گفته بودی از دانشگاه برایت بنویسم. بعضی از پسرهای دانشگاه یک هفته عاشقند و هفته دیگر فارغ. به قول مامان آدم باید تو این شهر چشم و گوشش را باز کند و اصلا وجودش بشود چشم و گوش که مبادا کلاه سرش بگذارند و یا کلاهش را بردارند و در بروند. باور کن اگر یک لحظه حواست جمع نباشد خودت را و آبرویت را برده اند و تو می مانی با یک دنیا رو سیاهی. »[1]

برای تو همیشه خواهم گریست، داستان دو دوست است که شرایط زندگی آنها را از هم جدا کرده ، هر یک را در شهری نشانده و ارتباط آنها تنها از طریق نامه نگاری ادامه پیدا می کند. ساناز با خانواده اش به تهران کوچ می کند و وارد دانشگاه شده، در رشته ادبیات تحصیل می کند. فرشته اما مجبور است کنار خانواده بماند. خانواده سنتی و بسته فرشته به او اجازه ادامه تحصیل نداده تا جایی که تنها راه خوشبختی را ازدواج کردن تصور می کند. فکر تشکیل خانواده فرشته را به دام  مردی می اندازد که دامانش را لکه دار کرده و بی پشت و پناه رهایش می کند. فرشته که حالا بچه ای در شکم دارد کارش به انزوا و غصه خوردن می کشد و با خودش و دنیا قهر می کند.

نامه های پی در پی ساناز به او کمک می کند تا خود را ببخشد و برای آینده خودش و دختر ناخواسته اش چشم اندازهای تازه ای بگشاید. زمانی که فرشته بحران زندگی اش را پشت سر می گذارد متوجه می شود ساناز در همه این مدت در گیر بیماری سرطان بوده است و عاقبت بیماری بر او چیره شده از پای درش آورده است.

برای تو همیشه خواهم گریست، روایتی دیگر از ایثار و از خود گذشتگی یک دوست است. در شرایطی که فرشته بحرانی ترین وضعیت خود را طی می کند، ساناز بیماری و جدال با مرگ را پنهان کرده تا مبادا وضعیت بد او بر مشکلات دوستش اضافه شود و او نتواند بر مشکلاتش چیره شده و خود را پیدا کند.

این کتاب شامل بیست نامه است و روایتش را از طریق نامه نگاری بیان می کند. این نامه ها با دو نوع ادبیات رسمی و عامیانه نوشته شده است تا تفاوت نوشتاری ساناز و فرشته را نمایندگی کند. داستان روایت محور است و مسائل و مشکلات از طرف نویسنده هر نامه بیان می شود و کمتر به توصیف و تصویر و فضا سازی پرداخته می شود. در این نامه ها دختران ساده دلی به تصویر کشیده می شوند که تصورات انتزاعی، فانتزی و خیال پرورانه از زندگی دارند. هیچ پختگی در نوع نگاه هیچ کدام از شخصیت ها وجود ندارد. ساناز که خود را در ابتدا دانشجوی مهندسی جا می زند، در دانشکده ادبیات تحصیل می کند اما دیدگاه ناپخته او به زندگی خود و خانواده اش، از او شخصیتی می سازد که گویی هنوز دوران دبیرستان را نیز به پایان نبرده است. فرشته نیز چنان ناپخته و خام است که درگیر عشق پسری هوس باز شده و زندگی اش را به نابودی کشانده و کودکی ناخواسته به دنیا عرضه می کند. سراسر رمان نیز پر شده از جملات شعاری و نصیحت گونه که پیش از این که از زبان نویسنده نامه بیان شده باشد، از زبان نویسنده رمان بیان شده که دنیای دخترانه را بسیار ساده، سطحی، و خام می پندارد و تلاش می کند با شعار و نصیحت، برایشان موعظه کرده مسیری را که خود صحیح می پندارد پیش رویشان قرار دهد.

برای تو همیشه خواهم گریست، روایتی دیگر از ایثار و از خود گذشتگی یک دوست است. در شرایطی که فرشته بحرانی ترین وضعیت خود را طی می کند، ساناز بیماری و جدال با مرگ را پنهان کرده تا مبادا وضعیت بد او بر مشکلات دوستش اضافه شود و او نتواند بر مشکلاتش چیره شده و خود را پیدا کند.

 آخرین نامه یکسر به نتیجه گیری، پیام داستان و تفسیر رفتار فرشته می پردازد و سعی می کند ساناز را قهرمان ایثار و از جان گذشتگی معرفی کند. آخرین نامه نشان می دهد نویسنده همان دیدگاهی را درباره خواننده دارد که درباره دختر بچه ها در سر می پروراند و از ترس این که مخاطب نتیجه را درنیافته باشد به بیان و تفسیرآن می پردازد. از این نظر می توان گفت این رمان در رده داستان های عامه پسندی است که رمان را بهانه ای برای تحت تاثیر قرار دادن مخاطب  قرار داده و نویسنده در آن به بیان عقاید و القا آن به خواننده می پردازد.

از خسروی تا به حال بیش از 35 اثر داستانی منتشر شده است. «وداع»(زندگی شهید علی‌اکبر شیرودی)، «پوتین»، «‌تنهایی و دیگر هیچ»، «‌نیمه نارنج»(برگزیده جایزه «بانوی فرهنگ» وزارت ارشاد)، و «وداع یک مرد»(زندگی‌نامه شهید مهندس رضوی مبرقع و ‌برگزیده کتاب سال جشنواره شهید غنی‌پور) از جمله کتاب‌های این نویسنده است.

« ساناز گلم که نیستی و هر لحظه بی تو درد می کشم و فریاد درونم سلول هایم را می سوزاند. تو نقشی به از من داشتی. تو حامی بودی ناجی و یک انسان برتر. نقش تو پویا تر و پر رنگ تر از من که برتر از همه کسانی است که در زندگی ام تا کنون شناخته ام.»[2]

 

پی نوشت:

[1] صفحه 18 کتاب

[2] صفحه 125 کتاب

روح پاکیزه

روح پاکیزه  


خانه پاکیزه کمدی رمانتیکی است که اگر چه در فضایی رویایی و شاعرانه نوشته شده است اما در عین حال از ناسامانی ها، نومیدی ها و امید در زندگی سخن می گوید.


خانه پاکیزه . سارا رول

خانه پاکیزه . سارا رول. مترجم: مازیار معاونی. انتشارات افراز. چاپ اول.تهران:1391. 1100 نسخه.112 صفحه.3900 تومان.

« ویرجینیا: تو اگه خونتو تمیز نکنی چطوری می فهمی تو زندگیت پیشرفتی داشتی یا نه؟ من عاشق گرد و غبارم. چون گرد و غبار همیشه باعث پیشرفت و ترقی آدمه. وقتی که پاکش می کنی در واقع داری تو زندگیت پیشرفت می کنی. اگه این کار وجود نداشت من که فکر کنم از غصه می مردم. اگه گرد و غباری واسه تمیز کردن وجود نداشت ادما واسه خوشگذرونی و فکر کردن وقت زیاد می آوردن و من مجبور بودم در کنار فکر کردن یه کار دیگه هم انجام بدم و اون ممکن بود به دستام آسیب بزنه.»[1]

خانه پاکیزه روایت متفاوتی از رابطه بین یک زن و شوهر است. لین و چارلز هر دو در یک بیمارستان کار می کنند. لین پزشک است و همسرش یک جراح متبحر. همسر لین در یکی از عمل ها عاشق بیمار خود می شود. بیمار او که زنی مسن است به زودی وارد زندگی این دو پزشک می شود. آنا و چارلز در ابتدای نمایشنامه نقش پدر و مادر ماتیلد خدمتکار لین و چارلز را بازی می کنند. ولی بعد انا نقش خود را تغییر داده و معشوق چالرز می شود. لین که احساس شکست و ناراحتی خود را نمی تواند پنهان کند به معشوق تازه حسادت می کند. چارلز ادعا می کند با دیدن آنا همزاد خود را پیدا کرده و ضمن جدا شدن از همسرش با آنا ازدواج می کند و به خانه دیگری نقل مکان می کند. لین خدمتکارش را اخراج می کند و خدمتکار نیز به خانه چارلز می رود. لین باید با موقعیت تازه اش رو به رو شود و با ان کنار بیاید. برای همین از دیدن چارلز و همسر تازه اش خودداری نمی کند. به زودی متوجه می شود آنا دچار بیماری سرطان است و همین موضوع نگرش او را به رابطه آن دو تغییر می دهد. لین به دیدن انا می رود و تلاش می کند به درمان او بپردازد. ولی بیماری آنا به حدی است که قابل درمان نیست. انا متوجه می شود چیزی به پایان عمرش باقی نمانده و مرگش را با روی خوش پذیرا می شود. هنگام مرگ لین بالای سر اوست و آنا را آماده می کند تا مرگ را به آغوش بکشد.

خانه پاکیزه استعاره ای است از تمیز کردن روح و قلب و دیدن درست زندگی. دیدن زندگی زمانی که روح تازه و پاکیزه است بسیار متفاوت از زمانی است که وجود ادمی به گرد و غبار آغشته است.خانه پاکیزه در عین حال یک کمدی است. فضای بسیار شادی که تصویر می شود مفهوم مرگ، جدایی، نومیدی، تنهایی و بیماری را متفاوت می کند. این کمدی رمانتیک سرشار از فضاهای انتزاعی و شاعرانه است و تلاش دارد لحظه های شاد زندگی را همچون لحظه های ناب شاعرانه جلوه دهد. در بخش ابتدایی نمایشنامه بیشتر از بخش پایانی صحنه هایی داریم که شخصیت ها آنها در ذهن خود تصویر می کنند و روی صحنه اجرا می شود.  

خانه پاکیزه استعاره ای است از تمیز کردن روح و قلب و دیدن درست زندگی. دیدن زندگی زمانی که روح تازه و پاکیزه است بسیار متفاوت از زمانی است که وجود ادمی به گرد و غبار آغشته است.خانه پاکیزه در عین حال یک کمدی است. فضای بسیار شادی که تصویر می شود مفهوم مرگ، جدایی، نومیدی، تنهایی و بیماری را متفاوت می کند.

سارا رول نمایشنامه امریکایی است که کار نوشتن را با شعر آغاز کرد و خیلی زود  به نمایشنامه نویسی روی آورد.نخستین نمایشنامه او بازی سگ نام دارد. ولی با نوشتن خانه پاکیزه بود که به عنوان نمایشنامه نویس مطرح شد.این نمایشنامه در سال 2004 جایزه سوزان اسمیت بلکبرن را به دست آورد و در ردیف نامزدهای جایزه پولیتزر قرار گرفت. سارا رول برای اولین بار است که در ایران معرفی می شود. مترجم این نمایشنامه در حال ترجمه نمایشنامه های دیگر وی نیز هست. از جمله نمایشنامه «اوریدیس» و«آواز کابوکی» دو نمایشنامه ای هستند که ترجمه آنها به پایان رسیده و به زودی وارد بازار کتاب خواهد شد.

مازیار معاونی همچنین قرار است نمایشنامه « زبان یک پرنده» اثر الن مک لافلین یکی دیگر از نمایشنامه هنویسان امریکایی را ترجمه و این نویسنده را به جامعه ادبی فارسی زبان معرفی کند.

«ماتیلد: تو باید دعا کنی ویرجینیا. دعا فضا رو پاکیزه می کنه درست همون طور که آب کثافتو می شوره و از بین می بره.

ویرجینیا: انا. آرزو می کنم تو این لحظه مشغول چیدن سیب باشی.

لین با یک ظرف آب وارد می شود. او بدن آنا را می شوید. زمان به کندی می گذرد.

چارلز: آنا.

چارلز در آستانه در می ایستد:

آنا. آنا.»[2]   

 

پی نوشت:

[1] صفحه 13 کتاب

[2] صفحه 108 کتاب

تصویرهای پراکنده جنگ بوسنی

تصویرهای پراکنده جنگ بوسنی 


زیر سایه اکالیپتوس ها اولین رمان مهدیه مطهر است که درباره تبعات جنگ بوسنی در منطقه بالکان نوشته شده است.

زیر سایه اکالیپتوس ها

زیر سایه اکالیپستوس ها/مهدیه مطهر/نشر گلمهر/ چاپ اول/ تهران:1391. 110نسخه.126 صفحه.4000 تومان.

«گوی کوچک طلایی را توی دستم فشار می‌دهم؛ درست روی خط باریک بخیه‌ها، قشنگ کنار شستم. دستم را دراز می‌کنم. دکمه منفی شش آسانسور را می‌زنم: سردخانه. تیغ را اریب می‌کشم روی شریان اصلی. دکمه آسانسور قرمز می‌شود. صدای آهنگ ملایمی می‌آید و اتاقک طبقات را پایین می‌رود، یکی یکی. خون می‌پاشد توی صورتم...»[1]

داستان زیر سایه اکالیپتوس ها درباره دختری آسیایی است از ایران که به همراه خانواده و اصرار پدر، ابتدا به زاگرب و سپس به سارایوو کوچ می کند. سپس توسط چتنیک ها گروگان گرفته، و بعد از تجاوز رها می شود. دختر به اجبار یا شاید برای گرفتن انتقام به گروه صرب می پیوندد تا بعد جنگ و کشتارهای پی در پی به عنوان فرمانده زن، در تفنگدارهای ناتو به تازه کارها تمرین و آموزش نظامی دهد. دختر زجر کشیده داستان که حالا سرشار از خشونت است در قالب یک ائتلاف بین المللی سر از عراق در می آورد و بعد از ماجراهایی به علت بیماری ایدز به بیمارستانی در بغداد منتقل می شود تا با مرگ دست و پنجه نرم کند.

راوی در شروع داستان روی تخت بیمارستان آخرین دقایق زندگی خود را سپری می کند. در حالتی از بیهوشی و مرگ تصاویر و خاطره ها مثل رنگ هایی که مدام در هم می شوند و دوباره با هم پیوند می خورند، می آیند و می روند و به این ترتیب به داستان می رویم و متن خود را کم کم برای ما می گشاید. به دلیل این که راوی خود در حالتی از بیهوشی است و خاطرات و تصاویر در ذهن و ناخوداگاه او می آیند و می روند ،کتاب از نظم و ترتیب زمانی و مکانی خاصی پیروی نمی کنند. همین باعث می شود تصاویر پازل های از هم گسیخته ای را تشکیل دهند که که خواننده را تا مدت ها سرگردان و گیج کند اما اواسط داستان نویسنده روند دیگری را در پیش می گیرد و داستان تا حدودی روایت محور پیش می رود. داستانی که پر از خرده روایت و قصه های متفاوت از شخصیت های مختلف است.

 زیر سایه اکالیپتوس ها رمانی است با محوریت جنگ. این بار جنگ بوسنی و تبعات ویران کننده آن مد نظر است. همه شخصیت هایی که به نوعی در این جنگ درگیر بوده اند به مصیبت های بعد از جنگ گرفتار می شوند. حتی شخصیت هایی که به نوعی جنایتکاران جنگی محسوب می شوند از این مصیبت ها در امان نیستند و گویی با دست خود در آتشی گرفتار شده اند که خود بر پا کرده اند.

در نامه ای که نویسنده از یکی از افسران عالی رتبه جنگ بوسنی نقل کرده است وی تقاضای تایید خودکشی اش را به سبب بیماری های مهلکی که به جانش افتاده در خواست می کند. این افسر عالی رتبه در نامه ای به مقام عالی دادگاه می نویسد: «مقام عالی دادگاه .... اینجانب آندره‌آ استارچه‌ویچ دارای درجه.... تمام، اعزامی از کشور صربستان تحت لوای ناتوی متحد، به جهت ابتلا به بیماری لاعلاج، ناتوانی در انجام فعالیت‌های روزمره، دردهای طاقت‌فرسا و مشکل در تغذیه دهانی، درخواست اتونازی یا خودکشی پزشکی، ارائه راهکارها و اطلاعات و فراهم آوردن ابزار لازم در خصوص چگونگی خاتمه زندگی توسط یک پزشک مجرب را دارم.»

جنگ ها در هر جا و به هر دلیل برای افراد غیر نظامی آسیب های جدی به دنبال می آورد. اما جنگ بوسنی و هرزگوین جنگی قومی و دینی بود که شرایط ویژه ای را در منطقه بالکان به وجود آورد. جنگ بوسنی که از سال 1992 آغاز و در سال 1995 با امضای قرارداد دیتون به پایان رسید، بیشترین آسیب را بر کودکان و زنان بوسنیایی وارد کرد.

تا پایان جنگ بیش از هشت هزار مسلمان به قتل رسیدند و بیش از سیصد هزار غیرنظامی کشته و هزاران زن مسلمان مورد تجاوز قرار گرفتند.

زیر سایه اکالیپتوس ها رمانی است با محوریت جنگ. این بار جنگ بوسنی و تبعات ویران کننده آن مد نظر است. همه شخصیت هایی که به نوعی در این جنگ درگیر بوده اند به مصیبت های بعد از جنگ گرفتار می شوند. حتی شخصیت هایی که به نوعی جنایتکاران جنگی محسوب می شوند از این مصیبت ها در امان نیستند و گویی با دست خود در آتشی گرفتار شده اند که خود بر پا کرده اند.

در جنگ بوسنی زنان مسلمان و مسیحی بوسنیایی هزینه بسیار سنگینی متحمل شدند. سربازان صرب و کروات، زنان مسلمان و حتی زنان صربی و کراواتی که با مسلمان ازدواج کرده بودند را برای تجاوز و قتل از سایر زنان جدا می کردند که به قول خودشان مسلمانان را پاکسازی قومی کنند. این در حالیست که علاوه بر تبعات هولناک تجاوزات جنسی برای زنان، بحران نسل کودکان نامشروع حاصل از جنگ یکی دیگر از تبعات جنگ بود.

آن دسته از زنان بوسنیایی که در طول جنگ (1995-1992) مورد تجاوز جنسی قرار گرفته اند، به جای گوشه نشینی و انزوا انجمنی راه اندازی کرده درصدد تسلیم متجاوزان به دادگاه بین المللی برآمده اند. با این که راوی خود یکی از افرادی است که مورد تجاوز و آزار دشمن قرار گرفته است اما ابعاد این فاجعه عظیم به درستی در رمان پرداخته نشده است و همین نشان می دهد نویسنده تجربه زیسته ای از این جنگ خانمان سوز نداشته است. سیروس نفیسی در نقد این کتاب گفته است: شخصیت‌پردازی این کتاب ضعیف است و نویسنده در این کتاب اغلب به پیش‌فرض‌ها متکی است و به بسیاری از مسایل تاریخی مرتبط  با جنگ بوسنی نپرداخته و به نوعی موضوعات را ساده برگزار کرده است در حالی که برای ملموس کردن فضا از مسایل بهتری می‌شد استفاده کرد. همچنین نویسنده با وارد کردن عشق راوی با شخصیتی به نام علی، رمان را وارد فضایی رماتنیک می کند که باور پذیری همین عشق بی حد واندازه خود به تصویر حقیقی رمان لطمه می زند.

زیر سایه اکالیپتوس ها اولین رمان بلند مطهر است و قرار است دومین کتاب وی نیز به زودی از طرف انتشارات افق وارد بازار کتاب شود. وی پیش از این داستان کوتاه «کفشهای خدا هیچ وقت جفت نمی شوند» را نوشته که در جشنواره داستان کوتاه ایران که در سال 1387 در مشهد برگزار شد، به طور مشترک با یک اثر دیگر رتبه دوم را به دست آورد.

«مرد توی خونش غلت می زند. تنه اش را به سختی کمی بالا می کشد. پاهایش را تکان تکان می دهد و سرش کج می شود و می افتد. مانوئل به پهلویش لگد می زند. تکان نمی خورد. می رود بالای سرش. زانو می زند کنار جنازه و من همان جا، سر جایم خشکم می زند.»[2]

 

پی نوشت:

[1] صفحه 7 کتاب

[2] صفحه 85 کتاب

گل سنگ

گل سنگ 


گل سنگ با موضوع انقلاب در فضای بازار تهران و در جو پر آشوب سال های 56 تا 57 نوشته شده است و تصویر دیگری است از وضعیت انقلابی آن روزهای ایران.  


گل سنگ

گل سنگ. سید هاشم حسینی. نشر سوره مهر. چاپ اول.تهران:1389. 2500 نسخه.208 صفحه.3500 تومان.

«آسمان بغض کرده و نیمه ابری و ازدحام خودروها و ادم ها و ریخت و پاش وسایل و اجناس گوشه خیابان و پیاده رو نفس گیر و گیج کننده بود و صدای بوق و فریادهای دور و نزدیک، پرده گوش را ازار می داد و هوش و حواس نبی را پریشان می کرد. خستگی حمل بار در تنش بود. سر پاچنار همین که خواست وارد بازار شود، ایستاد و به یک کامیون ارتشی که پشت آن پر از سرباز مسلح بود خیره ماند.»[1]

گل سنگ داستان روستایی حمالی است که در فاصله بین سال های 56 تا 57 در بازار تهران مشغول به کار است و به زودی به انقلابیان می پیوندد. نبی که روستایی ساده دلی است با پالانی که بر دوش دارد در جو پر اشوب انقلاب به جا به جا کردن اعلامیه های انقلابی مشغول می شود. وقایع اصلی رمان به سال‌های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی بر می‌گردد. داستان در بازار تهران می‌گذرد که نقش بسیار مهمی در انقلاب داشته و رمان تقریباً زندگی افراد فرودست جامعه را بررسی کرده است. او با یک گروه مخفی انقلابی همکاری می کند و حتی مجبور می شود دو کلت را جا به جا کند. دوستی ساده و شیرین عقل به نام نظرعلی دارد که امیدوار است در تهران به پول و ثروتی دست یابد. نظرعلی از راز نبی مطلع نیست. همچنین نبی با یک خانواده زاغه نشین آشناست و به آنها یاری می‌رساند.

ساواک به طریقی از راز یک باربر انقلابی با خبر می‌شود. برای شناسایی او یک ساواکی مجرب با نام جعلی برات وارد بازار می‌شود. پالانی به دوش می‌اندازد و مانند دیگر حمال‌ها بار جا به جا می‌کند. به زودی با نبی و نظرعلی آشنا می‌شود و در سرایی که آنها کار می‌کنند مشغول کار می شود. برات که سرطان معده او را رنج می‌دهد، از طریق نظرعلی کم کم به نبی مشکوک می‌شود. نظرعلی را به سوی خود جلب می‌کند و با ولخرجی و وعده و وعید اطلاعاتی به دست می‌آورد. نظرعلی شیفته زندگی شهری است و به خوانندگی و سینما علاقه دارد. برات او را به سینما و کاباره می‌برد و نظرعلی بی این که بخواهد و بداند به نبی خیانت می‌کند. برات نبی را دستگیر می‌کند، ولی تحویل ساواک نمی دهد. قصد دارد روسای او را به چنگ آورد و از طرفی او را خوار و خفیف کند. او را به کاباره می‌برد و با خواننده زنی آشنا می‌کند . در پایان نبی توسط یکی از دوستانشان که به ساواکی ها پیوسته است کشته می شود و نظرعلی جسد او را در پالانش میان بازار می چرخاند.

وقایع اصلی رمان به سال‌های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی بر می‌گردد. داستان در بازار تهران می‌گذرد که نقش بسیار مهمی در انقلاب داشته و رمان تقریباً زندگی افراد فرودست جامعه را بررسی کرده است.

گل سنگ فضای شلوغ و پلوغ بازار و زبان بازاریان را به خوبی تصویر کرده است. هر چند که رمان درازگویی و توصیف های اضافی دارد و روایت محور است اما توانسته است شخصیت های خودش را به خوبی قابل درک و ملموس نشان دهد. نبی شخصیت اصلی به شکل اغراق گونه به صورت قهرمان توصیف نمی شود. او فقط یک انقلابی ساده است و شاید بتوان گفت یکی از حسن های این رمان به همین است. هر چند که منتقدین بر آن آنند که نبی در طول رمان هیچ تغییری نمی کند و از این رو نمی توان او را شخصیتی مدرن نامید اما در عوض نظرعلی مدام در تغییر وتحول است هر چند شخصیت فرعی داستان محسوب می شود. گل سنگ رمان انقلابی است و یکی از برگزیدگان دومین جشنواره داستان انقلاب است که هم زمان با برگذاری سومین جشنواره داستان انقلاب توسط سوره مهر منتشر و به بازار کتاب عرضه شده است.    

سید هاشم حسینی  که متولد 1350 است، درسال 1369 بعد از انصراف از رشته ‌تاریخ، به طور تجربی شروع به نوشتن کرد و تا سال 1381 موفق به چاپ آثارش نشد، ولی مجموعه‌های مانند«خاک وسه داستان دیگر»، « یک رئیس جمهور استخدام می‌شود» از او به چاپ رسیده است. همچنین رمان‌های «زخم و افغان»، «من و رضا وآیدین» را هم منتشرکرده است. رمان «اشک آخر» این نویسنده که مورد تقدیر اولین دوره‌ جشنواره‌ داستان انقلاب قرار گرفت، توسط  انتشارات سوره‌مهربه چاپ رسیده و رمان «گل سنگ»او هم اثر برگزیده ‌دومین جشنواره‌ داستان انقلاب شناخته شده است. این رمان امسال هم در جشنواره شهید حبیب غنی پور در بخش رمان بزرگسال با موضوع آزاد جزو آثار برگزیده شناخته شده است.

«نبی رنگ به رنگ می شد. لرزش تنش انکار کردنی نبود. در برابر حریف بی سلاح، خود را باخته بود. سرش گیج می خورد. تفنگ را طوری با دو دست چسبیده بود که گویی از پرتگاهی آویزان است و تنها ریسمان نجات بخشی را میان دستانش دارد. حتی نمی توانست عرق پیشانی اش را پاک کند.»[2]

 

پی نوشت:

[1] پشت جلد کتاب

[2] صفحه 202 کتاب