کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

تن پوشی از خون

من باید تکه‌ای فلز در این یا آن گوشت فرو کنم 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  

 عکس از اجرای نمایش هملت ماشین به کارگردانی ناصر حسینی مهر

 هملت ماشین. هایتر مولر. ترجمه ناصر حسینی مهر. نشر افراز .چاپ دوم. ۱۱۰۰ نسخه. ۲۵۰۰ تومان  

خشونت، جنایت، ترس، خیانت، روانپریشی، زندان، شکنجه و فاشیسم مفاهیمی است که هاینر مولر در نمایشنامه پنج تابلویی و کوچک هملت ماشین با زبانی شاعرانه بیان می‌کند.

ناصر حسینی مهر تعبیر جالبی دارد. می‌گوید:‌مولر در مونولوگی آبستره- فلسفی خیالی گداخته از گذشته تلخ و تاریک کشورش آلمان دمکراتیک و همچنین دنیای ناامن سوسیالیستی – استالینیستی  را به زمان حال نشت می‌دهد. باری هملت اینجا با تبر راسکولینف همه تجربه‌های اجتماعی٬ انقلابی و فرهنگی را بیرحمانه گردن می‌زند و در پایان در پس دود و آتش و کشتار مردم به تنهایی خود باز می‌گردد. درون پیکر خود، خون خود، مدفوع خود و به تعبیری بازگشت به هیچ خود. این دیگر هرگز هملت شکسپیر نیست. این نمایشنامه کوتاه با ساختاری بسیار متفاوت از همه نمایشنامه های مرسوم٬ تکان دهنده است. من آلمانی نمی‌دانم اما آن چه که از ترجمه ناصر حسینی مهر بر می‌آید به نظر می‌رسد این نمایشنامه به تعبیرهای شاعرانه تن می‌زند. مثلا این جمله : مادگی‌ها باید دوخته می‌شد، جهانی خالی از مادران. یا: ‌مغز سنگینم را چون گوژی بر پشت یک گوژپشت با خود می‌کشم.

صحنه دوم با نام اروپای زن، صحنه زیبایی است که افلیا با خود سخن می‌گوید.

تک گویی افلیا این طور شروع می‌شود: من افلیا هستم. کسی که جویبار او را در خود نگاه نداشت. زنی آویخته با طناب دار، زنی با رگ‌های از هم دریده، زنی که از فرط اعتیاد سپیدی برف بر لبانش نشسته، زنی سر فرو برده در اجاق. دیروز باز از خودکشی منصرف گشتم. من تنهایم، با پستان‌هایم، ران‌هایم و آغوشم. من اشیاء اسارتم را در هم می‌شکنم. صندلی‌ام را، میزم را و تختم را. ویران می‌کنم نبردگاهی را که وطنم بود. درها را از هم می‌گشایم تا باد به درون آید و نیز فریاد جهان. پنجره را در هم می‌شکنم. با دستانی خونین عکس‌های مردان را پاره می‌کنم. مردانی که عاشقشان بودم و مورد مصرفشان بر روی تخت، روی میز، روی صندلی، روی زمین. زندانم را به آتش می‌کشم. جامه‌ام را در آتش می‌افکنم. سینه را می‌شکافم و ساعتم را بیرون می‌کشم. ساعتی که قلبم بود. من به خیابان می‌روم با تن پویشی از خون.

در این قطعه که من کامل نوشتم افلیا تمام تصویر ما از افلیای شکسپیر را زیر و رو می‌کند و به این نیز قناعت نکرده، به گونه‌ای سخن می‌راند که ما سرکوب تاریخی زنان را به چشم ببینیم و احساس کنیم نه تنها افلیا که گویی تمام زنان تاریخ بر علیه سر نوشت شومشان با پا خاسته و دست به شورشی بی بدیل می‌زنند. حرکت افلیا به خیابان گویی موج حرکت زنان را در پشت سر خود به دنبال دارد. ضمن این که این قطعه به شدت ابژه گی زنانه را از خود دور می‌کند و به طغیان علیه این نگاه که زن صرفا ابژه میل مرد است، بر می‌خیزد. من این نمایشنامه کوتاه را خیلی دوست داشتم و پیشنهاد می‌کنم بخوانیدش.    

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد