کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

شاعری با روان نویس گم شده

شاعری با روان نویس گم شده


«هوش و حواس گل شب بو برای من کافی است» آخرین مجموعه شعر علی بابا چاهی است که شامل شعر های سال های 87 و 88 او می شود و همچنین 95 شعرک نیز بخش پایانی این دفتر را در بر می گیرد.
  

هوش و حواس گل شب بو برای من کافی‌ست

هوش و حواس گل شب بو برای من کافی‌ست.علی بابا چاهی. انتشارات ثالث. چاپ اول.تهران:1391. 1100نسخه.224 صفحه.6500 تومان.

«فاصله از نقطه ثقل خودش که بگیرد          نه انار خودکشی می کند

نه برف از قرمزی خون از هوش می رود

همان که اتفاق نمی افتد           اتفاقی است که می افتد

در عین حال زانوهایش را در چمدان گذاشته     از چه مدان

از قفل کرده      از فاصله هم    فاصله گرفته

به کشتی ها نزدیک می شود اما            دریا را در کوزه ای به دریا

{ می اندازد

می گوید ماهی که از فلس هایش بزند بیرون

چه گوش ماهی صدایش کنند              چه صدف...»[1]

هوش و حواس گل شب بو با دروغ بزرگی آغاز می شود،" به مخاطب نیاز ندارم هوش و حواس گل شب بود برای من کافی است".

 با توجه به تاریخ انتشار کتاب این آخرین مجموعه علی بابا چاهی است اما با توجه به تاریخ اشعار و ادعای خود شاعر باید گفت مجموعه شعر " گل باران هزار روزه " آخرین مجموعه شعر اوست که همگی پیش از شعرهای "هوش و حواس گل شب بو" سروده شده است.

این دفتراشعار سال های 87 و 88  شاعر را در بر می گیرد. پر از ارجاع های شخصی و بازی های زبانی خاص بابا چاهی که خواندن شعر هایش را هم خوش آیند و هم نافهمیدنی می کند. طنز ظریف کلام او در این مجموعه نیز شعرها را مثل همیشه خواندنی تر کرده است.

بابا چاهی که خودش را شاعری پسانیمایی می داند و متعلق به شاعران دهه هفتادی، دم به دم در تلاش است در هر مجموعه شعرش نشان دهد تغییر کرده است. به روایت خودش، شاعری است که روان نویسش را گم کرده و در مجموعه شاعران ساده نویس و روان نویس قرار نمی گیرد. باباچاهی در سال های اخیر فعال تر از سال های اولیه شروع شاعری اش تلاش می کند و هر سال مجموعه تازه ای به بازار کتاب عرضه می کند و نوع تازه ای از شعر را محک می زند. او در سال های اخیر شعر در وضعیت دیگر را به عنوان رویکرد شعری اش پیش رو قرار داده که به زعم خودش نه مانیفست و نه بیانیه  بلکه نوعی نگاه ساده تری است به شعر پست مدرن. در این که بابا چاهی موفق به ارائه و اجرای این رویکرد شده است یا نه باید به تاثیر مجموعه شعرهایش نظر کرد.

این مجموعه پر از ارجاع های شخصی و بازی های زبانی خاص بابا چاهی ست که خواندن شعر هایش را هم خوش آیند و هم نافهمیدنی می کند. طنز ظریف کلام او در این مجموعه نیز شعرها را مثل همیشه خواندنی تر کرده است.

باباچاهی در کارگاه شعرش این نوع رویکرد را تدریس می کند و خود می گوید امروز دیگر شاگردان شعر بابا چاهی گونه می نویسند. این می تواند نقطه ضعف بزرگ او محسوب شود. چرا خود یکی از منتقدان سر سخت کارگاه های براهنی بود و اعتقاد داشت این کارگاه ها در واقع همه شاعران را یک دست می کند. حال اینکه کارگاه های باباچاهی با شاعران چه می کند موضوع دیگری است.

همین که او به عنوان یک شاعر همواره در تلاش است با نسل های جوانتر همراه شود واز کهنگی شعرش بکاهد مقوله ای است که کمتر شاعری توان انجامش را دارد و معمولا با موفق شدن نوع و ژانر شعری خود، دست از تلاش بر داشته به همان موقعیت تثبیت شده می چسبند و از ترس از دست دادن آن شروع به نقد گونه های تازه می کنند. اما بابا چاهی بر خلاف دیگران به مسیر پویای خود ادامه می دهد و هر کتابش فصل تازه ای از شعر اوست که بابا چاهی دیگری به خواننده و جامعه ادبی نمایش می دهد.

در این کتاب علاوه بر شعرهای بلندی که خصوصیات سبکی شعر او را با خود دارد. بخشی هم به شعرهای کوتاه او اختصاص یافته که خود نام شعرک به آن می دهد. این بخش شامل 95 شعرک است تحت نام شعرک های شب بویی. در بخش پایانی کتاب تحت عنوان شب بو در حاشیه مقاله ای به نام "شعر مولف، صلح مولف" آورده شده است که توضیحاتی است درباره شعر در وضعیت دیگر. بابا چاهی شعر در وضعیت دیگر را شعر چندیتی می نامد در مقابل شعر" دیگر" که ماهیتی فردی داشت. التقاط گفتمان ها، امتزاج زمان ها و مکان های مختلف، نسبیت گرایی و التقاط صداهای سرکوب شده را خصوصیات شعر در وضعیتی دیگر بر می شمارد. هوش و هواس گل شب بو برای من کافی است شامل 73 شعر بلند و 95 شعر کوتاه است. شعر های بلند این مجموعه عبارتند از: مریخی ها، هرکس به جایی، امکان دارد، چع واقعیتی؟، گیرم که ثابت شد، چیزی که سنگ شد، کاتب بی صورت و ...

« جای صدف اینجا بود

یا موج او را              خرده – خرده          خورده

یا باد یک مرتبه او را با خود برده » [2]

 

پی نوشت:

[1] صفحه 36 کتاب شعر از خودش خیلی جدا شده

[2] صفحع 43 شعرک 44

بازی نامه حاسد و خون

بازی نامه حاسد و خون


بازی نامه حاسد و نمام درباره کین توزی و حسادت برادری به برادر دیگر بر سر ارث و میراث است که منجر به کشته شدن برادر کوچکتر و خودکشی نامزد او می شود و این چنین حسد بنیان خانواده را از هم می پاشاند.

بازی نامه حاسد و نمام

بازی نامه حاسد و نمام. مهدی میر باقری. انتشارات افراز. چاپ اول.تهران:1391. 1100نسخه.144 صفحه.5000 تومان.

«اکبر: یک مشت فعله ی گل کش تراخمی، حق زیاده می خوان. عجب دنیاییه. شما بگو نداف خان، من چه کنم؟

نداف: چیزی که این جماعت می خوان میراث شماست. همه اراضی مزروعی و املاک اربابی. احمد خوش سعادت البته زیرک بود. با سر به زیری کارش رو جلو انداخت. پناه به خدا! دو هزار گوسفند کم ثروتی نیست. بالله عاجزم. البته چیزکی رو عارض ام، قصد تخطئه ندارم اما ظاهرا اشکال در اینه که تا امسال که احمد، مسئول باغات بود، نه حرفی بود و نه حدیثی، نه جنگی و نه دعوایی، حالا که نوبه شما شده...

اکبر: لطیفه می گویی؟ خندیدم. نشانی از توطئه و افترا در کارشان نبود. »[1]

بازی نامه حاسد و نمام حکایت دیگری از حسادت برادر به برادر است، یا بهتر است بگوییم حسادت نیکی به بدی، ماندگاری نیکی است که بدی را از چشم می اندازد. خوبی است که بدی را از پا در می آورد و هر چه خوب خوب تر می شود بد بیشتر فرو می ریزد. بد در مقابل نیکی به جنبشی خصم آلود بر می خیزد و بنیان خوب را می کند. از ریشه غافل از این که زخم بدی هر چه کاری تر پایداری نیکی نیز پایدار تر می شود. و این رقابت آنچنان می رود تا به اسطوره بدل می شود. اسطوره حضور سایه گستر نیکی بر هر چه بدی. و پهنه بدی هر دم بیشترو بیشتر از سایه بیرون می افتد و خوی هیولایی اش عیان و عیان تر. بن مایه نمایشنامه بازی نامه حاسد و نمام همین است.

سالار، خان شاهرود مردی خدا شناس و مردم دوست که دوپسر به نام احمد و اکبر دارد. احمد عزیز و مورد اعتماد پدر است و اکبر که برای تحصیل به فرنگ رفته و سر خورده بازگشته است بی مسئولیت و حسود.

سالار اموالش را به همراه مسئولیت های خانه و خانه زاده تقسیم می کند و اکبر از این تقسیم بندی ناراضی است. نداف حسابدار کینه توز سالار با اکبر هم دوش می شود وآتش خشم و کینه شعله ور تر. از فتنه ای که بر پا می شود مرگ زاییده می شود . احمد کشته شده و نامزدش که خود دختر نداف است نیز، خودکشی می کند و سالار زیر بار این همه دشمنی خرد و خاکستر می شود.

داستان پسران حاسد که بنیان قصر شاهی پدر، قبیله و طایفه خویش را بر می اندازند در تاریخ روایات ایرانی کم نیست. همه این نوع روایات نیز یک پیام بیش تر ندارد و آن پیروزی حق است بر باطل. حتی اگر این پیروزی به مرگ حق منجر شود. مرگ نمادین که خود روی دیگری سکه است. مرگی که از حق یک شهید می سازد و جایگاهش را برای ابد در دل نه تنها پدر، که این بار یک طایفه و همه آنهایی که گوش به گوش قصه را می شنود به دست می آورد.

بازی نامه حاسد و نمام حکایت دیگری از حسادت برادر به برادر است، یا بهتر است بگوییم حسادت نیکی به بدی، ماندگاری نیکی است که بدی را از چشم می اندازد.

حسادت بر مال و مسئولیت، نقابی است برای حسادت بر نیکی و خوبی و مهربانی. بازی نامه حاسد و نمام با زبان و بیانی که یادآور متون دهه چهل است، جنگ بی امان حسادت و کینه بر علیه صداقت و نیکی را روایت می کند. بازی نامه حاسد و نمام شامل یک پیش پرده و یک پس پرده و پنج پرده است که هر پرده خود تشکیل شده از پنج صحنه. زمان نمایش سال 1337 است که زبان قصه نمایش به خوبی آن را معرفی می کند.  

این نمایشنامه که یکی از نمایشنامه های برگزیده نخستین جشنواره نمایشنامه نویسی افراز است، تحت عنوان نمایشنامه های بهین2 از طرف این انتشارات چاپ و وارد بازار کتاب شده است. مهدی میر باقری کارشناس ارشد مهندسی عمران و کارشناس ارشد ادبیات نمایشی است که از دانشگاه سوره تهران فارغ التحصیل شده است. کتاب هایی که میر باقری پیش از این منتشر کرده عبارتند از: نمایشنامه « زمستان در اتش » که برنده چهارمین دوره جایزه ادبیات نمایشی ایران در سال 89 بود. نمایشنامه « زندگی یک رویاست» که از طرف همین انتشارات چاپ شده اند. همچنین نمایشنامه« آخرین حکایت فرهاد» که از طرف انتشارات نمایش منتشر و عرضه شد. وی مجموعه داستان خیانت و داستان های دیگر را نیز از طرف انتشارات افراز منتشر کرده است.   

« نبات: قربون اون قد رعنات برم عباسم، نومزدت، صنمت، وقتی دید چطور جوون مرگ شدی خودشو کشت. نذاشت دست غیر به دامنش برسه. آخ احمد جگرم، مثل جگر گوله سوزت آتش گرفته. احمد این نعش توست پسرم؟ بیدار شو احمدم، من بی قرار توام.» [2]

 

پی نوشت:

[1] صفحه 45کتاب از پرده دوم

[2] صفحع 140 کتاب از پرده آخر

مهمانی با کلاغ ها

مهمانی با کلاغ ها


مهمانی کلاغ ها شامل ده داستان کوتاه خواندنی درباره موضاعت اجتماعی و حاشیه های جنگ است که با بیان تکنیکی خود شخصیت ها و فضاهای ملموسی را می آفریند.

مهمانی با کلاغ ها.

مهمانی با کلاغ ها.زهرا پور قربان. انتشارات افراز. چاپ دوم.تهران:1390. 1100نسخه.96 صفحه.2500 تومان.

«حاجی شیشه قرص صورتی را نداد دستم؟ در شیشه قرص را خودم باز نکردم؟ شیشه را کف دستم تکان نداد؟ یه دانه قرص صورتی ریز ننشست کف دستم؟ نگاه اش نکردم؟ سر و صورتم خیس نشد از عرق؟ شقیقه های دو طرف سرم شروع نکردند به کوبیدن؟ درد نریخت توی جانم؟ از مهره های گردنم شروع نشد؟ لابه لای ستون فقراتم پیچ و تاب نخورد؟ کف دستم را به طرف حاجی نگرفتی؟ قرص صورتی کف دستم نمی لرزید؟ سرش جیغ نزدم؟ نگفتم حاجی این چیه؟ نگفتی مگه نمی بینی لمس شده ام و از پا افتاده ام؟ نپرسیدم مگر این قرص صورتی چه فرقی با سفید و آبی و سبز دارد؟ لج نکردم؟ با حرص روی تخت نیم خیز نشدم؟ قرص صورتی را پرت نکردم طرف پنجره اتاق؟ سرم را نگرفتم توی دستم؟ بغضم نترکید؟»[1]

جسورانه است که داستانی را با پرسش آغاز کنید و با پرسش نیز به پایان برید. پرسش که نشان از تردید بی امان و در عین حال به چالش کشیدن موقعیت و موضوع را با خود حمل می کند. راوی می پرسد. به پرسشی طولانی نشسته است. با پرسیدن خود را آرام می کند و در عین حال خود را می آشوبد. همه چیز برایش نوعی پرسش می شود. چرایی . این که چرا این طور شد و آن طور نشد. این که حالا با این وضعی که پیش آمده است چه باید کرد و چه نباید کرد. پرسش هایی که انگار جوابی ندارند جز پرسشی دیگر و بی جوابی کشنده ای که از پس هر پرسش به سراغ راوی و خواننده می آید. پرسش هایی که خر هر دو را می گیرد و او را وادار می کند به تامل موقعیت ساخته شده بپردازد. پرسش ها بی امان می آیند یکی پس از دیگری و همین باعث می شود خواننده به ناگهان خود را میانه  ماجرا ببیند. انگار این اوست که راوی اصلی است. پرسش راوی از خود است اما وقتی خواننده یکی پرسش ها را در ذهن و زبان خود مزه مزه می کند گویی این خود مخاطب است که از خود می پرسد و همین او را به نوعی راوی می کند. زهرا پور قربان به خوبی از این تکنیک داستان نویسی استفاده می کند و ماجرا را خیلی پوست کنده پیش می برد . انگار برهنه ات می کند و به چالشت می کشد. داستان های کوتاه این مجموعه را می شود یک نفس خواند و لذت برد. خبری از اطناب و وقت کشی نیست. خبری از درازگویی و بیهوده گویی نیست. یک برش واقعی است با شخصیت هایی که خون دارند.

 با این که داستان های کوتاه مجموعه بیش از سه یا چهار صفحه نیست اما در همین فرصت کوتاه شخصیت هایی آفریده می شوند که زندگی می کنند. درون متن زندگی می کنند و می شود آنها را حس کرد، لمس کرد و فهمید. دردهایشان به خوبی به خواننده منتقل می شود و این یعنی موفقیت یک برش کوتاه. موفقیت یک داستان موجز.

مهمانی کلاغ ها تقدیر شده دهمین کتاب سال جایزه شهید غنی پور است ککه از طرف انتشارات افراز منتشر و به بازار کتاب عرضه شده است. این کتاب شامل ده داستان کوتاه است. که عبارتند از: سه رنگ، کنار خاک خیس، هوایی که بوی بهار نمی داد، چیزی نداریم تا غروب، بی قرار، مهمانی با کلاغ ها، قصه ناتمام، بوی گند، شاه دزد و توی مه .

زهرا پورقربان با زبان موجز و بیان شسته رفته و تکنیکی خود توانسته است مجموعه ای موفق ارائه کند. او چنان سرکشانه پیش رفته که ابایی ندارد از موضوعی که انتخاب می کند. موضوع برایش در رده دوم اهمیت است. آنچه مهم می نماید زبان و بیان و تکنیک است که پیش برنده ماجرا است. برای همین هم هست که جسورانه می تواند از جنگ و مسائل پیرامون آن بگوید و نگران نباشد از عواقب آن . این که می نویسم عواقب به این جهت است که نوشتن از جنگ در اغلب داستان ها نویسنده را به کلیشه ها و نگاه های تک ساحتی سوق می دهد و خطر شعاری بودنش را بالا می برد. نوشتن از زنان نیز خطر کمتری را به دنبال ندارد. گو این که بسیاری از زنان نویسنده برای جلب زنان و نه برای نوشتن از زنان. و به دام حرف های تکراری، غر زدن های کلیشه ای، سانتی مانتالیسم ادبیات زنانه و در نهایت نشان دادن زنی مفلوک و مورد ظلم قرار گرفته می افتند و نوشتارشان تکرار و کلیشه ای از آب در می آید.

داستان بی قرار داستان یک پای مصنوعی است. داستان سه رنگ داستان زن دوم مردی است که حالا با آمدن زنی سوم به زندگی همسرش به کابوسی از سرگیجه و هول فرو می رود. مهمانی با کلاغ ها خاطره دخترشهید است. چیزی که می توان در این مجموعه مشاهده کرد همین تنوع موضوعی است که همه بابیانی روشن روایت می شوند.

مهمانی کلاغ ها تقدیر شده دهمین کتاب سال جایزه شهید غنی پور است ککه از طرف انتشارات افراز منتشر و به بازار کتاب عرضه شده است. این کتاب شامل ده داستان کوتاه است. که عبارتند از: سه رنگ، کنار خاک خیس، هوایی که بوی بهار نمی داد، چیزی نداریم تا غروب، بی قرار، مهمانی با کلاغ ها، قصه ناتمام، بوی گند، شاه دزد و توی مه .

زهرا پور قربان پیش از این کتاب «عشق و زندگی»، اولین داستان بلند خودش را در نشر «تکال» و در سال 1378 کار کرد. به‌دنبال آن رمان «تنور» را در نشر «پازینه» در سال 1382 و مجموعه داستان «شهر سنگی» را در سال 1384 با نشر «گل‌آذین» منتشر کرد. رمان «با شما که رودروایسی ندارم» در سال 1387 توسط نشر افراز منتشر شد . وی در حال حاضر مشغول نوشتن رمان «من عاشق زنم هستم»  است.

« وقتی که می دیدی پلک هام بد جوری به هم چسبیده ان، حرصت می گرفت و از روی مزاح، پوست سر شانه ام رو با انگشت می پیچوندی و صدای خنده ام رو در می آوردی. باز از کنار سماور به صورتت نگاه کردم. نگاهت رااز گوشه دیوار بر نداشته بودی که با سینی چای و قندون برگشتم کنارت. »[2]

 

پی نوشت:

[1] صفحه 39 و 40 کتاب از داستان چیزی نداریم تاغروب

[2] صفحه 18 کتاب از داستان کنار خاک خیس

ایمپالای سرخ و نوستالژی چپ

ایمپالای سرخ و نوستالژی چپ


این کتاب مجموعه ای از تمامی گرایشات و نحله های چپ است که تحت تاثیر مبارزات ویتنام، الجزایر و روسیه در دهه چهل و پنجاه در ایران شکل گرفت. پدیده ای که حاصل حکومتی بود که پیش از این واقعه 28 مرداد را ساخته بود و بازتاب آن نسل سرگشته ای بود که قهرمانی اش را در مبازرات چریکی می دید.    


ایمپالای سرخ. بنفشه حجازی. تهران: نشر افراز. چاپ اول: 1389 .1100نسخه.264صفحه. 6200تومان.



 

«-وقتی که دادم خوشگل سوزن کاریت کنن اونوقت حرف می زنی بی خرد. با شما نباید مث بچه آدم رفتار کرد.

-اگه حرفی بود که زیر اینهمه شلاق گفته بودم.

-آخه هه هه هه می دونم که تو چقدر حرف نگفته داری. فکر کرده ای. از همه چیزتون خبر داریم.

-هر چی بود گفتم. دیگه چی می خواین؟

-حرصم از این می گیره که نون شاهنشاه را می خوری و هنوز نمی دونی که چه  گهی خورده ای؟ تو و هم مسلک هات تیشه بر داشتین به ریشه این مملکت بزنین. همه تون خارجی هستین. نوکر اجانب.

-آخه مگه من چی گفته ام؟ شما گوش کنین به این حرفا گوش کنین. من می گم. ما مهندس داریم، مهندسی نداریم...

-خفه شو ببند دهنتو. دکتر سوزنا رو فرو کن. حسابی داغش کن که چرک نکنه. » [1]

ایمپالای سرخ را در دهه چهل توی خیابان ها می شد دید. شورلت محبوبی نبود اما به هر حال برای خودش ماشینی بود که خیلی ها بدشان نمی آمد توی آن سوار شوند. در کل ماشین آبرومندی بود. حالا موضوع بر سر ایمپالا نیست بر سر سرخ بودنش است شاید. رنگی که باز دهه چهلی ها بهتر از هر کسی مفهومش را می دانند. سرخی که توی رگ ها جاری بود و البته توی خیابان ها. سرخی که یادگار آموزه های مائویی بود و نمادی برای چپ های مارکسیستی. ایمپالای سرخ همه این مفاهیم را نمایندگی می کند. ایمپالای سرخ را به تعبیری می توان تاریخ چپ های ایران دانست. چرا که انوع گرایش های مغشوش چپ در سال های سی و چهل را در بر می گیرد. داستان از بحث و در گیری بین یک زن و مرد آغاز می شود و با عروسی همان زن با مردی دیگر خاتمه می یابد. در این بین اما داستان نه بر سر زن است و نه بر سر مرد. بلکه هر فصل با یک بهانه آغاز می شود تا تاریخ سر نوشت اسامی آشنا و ناآشنای سال های چهل وپنجاه به روایت در آید. داستان سر نوشت انجمن های مدنی و غیر مدنی، مکان ها، وقایع و مخصوصا نگرش طیف های مختلف چپ از توده ای ها گرفته تا مارکسیست های لنینیستی و استالینیستی و هگلی های جوان، تروتسکی ها و البته رژه دبره که مبارزات چریکی را به همراهی از مبارزات چین و کوبا و ویتنام و روسیه و الجزایر به دنبال داشت. هر فصل کتاب یک بهانه است برای درک بهتر یک نوع نگرش و بعد بلافاصله نویسنده به تئوری ها و نظریات از زبان این و آن شخصیت و این آن کتاب می پردازد. یک عالم حرف نگفته و تئوری و نظریه عملی شده و نشده است که از زبان شخصیت های مختلف داستان به رمان سرازیر می شود و رمان را از شکل رمان بودن خود خارج می کند. ایمپالای سرخ را اگر بخواهید بخوانید برای دانستن تئوری ها و نظریه ها و جریانات چپ و راست و شکست و پیروزی و وقایعی که در زندان ساواک اتفاق می افتد بخوانید. رمان داستان زنی را روایت می کند که از همسر خود جدا شده و حالا گرایش به مردی پیدا کرده که یکسر از تاریخ روزگار مرده خود حرف می زند و در نهایت بی این که توان بیان عشق خود را داشته باشد، زن را به مرد تازه نفسی می سپارد که او نیز قصه ها می داند و البته ابراز عشق . این خط روایت  در میان انبوهی از فکت های تاریخی و تئوری ها گم می شود و یا صرفا به یک بهانه خیلی فرعی تقلیل پیدا می کند. در نهایت از همه این تاریخ چپ و گرایشات مختلفش تنها یک نوستالژی می سازد. نوستالژی رمانتیکی  که امروز به محاق رفته است و بی بُعد و اَبتر به حیات نیمه جانش ادامه می دهد. ایمپالای سرخ از چپ آن روزگار و بازماندگان این روزگارش تنها یک هیولای مرده به تصویر می کشد که به درد پیرمردها و پیرزنانی می خورد که این جا و آنجا، در ایران و در خارج از کشور در کمین گوشی نشسته اند که قصه فتوحاتشان را بشنود. همین نوستالژی ضربه زننده است که کل تاریخ شکنجه ساواک و کل ماجرا را به روایتی سانتی مانتال و بی روح بدل می کند. ایمپالای سرخ بی جانب داری نیست و تمامی تلاش خودش را می کند تا مبارزه مصلحانه چریک های چپ دهه چهل را زیر سوال ببرد و از آن یک اشتباه احمقانه تاریخی بسازد. جدای از درست و غلط بودن این نگرش اما چپ مارکسیستی یکسر به مبارزه مصلحانه خاتمه نمی یابد واین را نباید از نظر دور داشت. نتیجه تمامی بحث های کتاب این است که بهتر است  زندگی کردن را بیاموزیم و به کار فرهنگی مان ادامه دهیم. کسی  که حتی قادر نیست عشقش را به دست بیاورد نمی تواند چشم اندازهای وسیع تررا  پیش روی خویش ببینید. در هر حال خواندن ایمپالای سرخ شاید لذت خواندن یک رمان را نداشته باشد اما در عوض جنگ و جدال های یک دهه تاریخ مهم ترین گرایش سیاسی در ایران را به تصویر می کشد. برای آنهایی که در دهه چهل زندگی کرده اند و از نزدیک وقایع را دیده اند اسامی بعد دیگری دارند و وقایع قابل لمس تر هستند و حلقه های مفقوده را نیز حافظه تاریخی شان فراخوان خواهد کرد. از این چشم انداز ایمپالای سرخ که روایت نسل سرگشته بحران های سیاسی دهه چهل و پنجاه است می تواند خواندنی باشد.

بنفشه حجازی تاریخ نگار، شاعر و نویسنده است که تاکنون کتاب های زیادی در این زمینه ها به چاپ رسانده است. «تاریخ هیچ کس»، «بررسی جایگاه زن ایرانی در عصر زندیه و افشاریه»، «زن تاریخ: بررسی جایگاه زن در عهد باستان تا پایان دوره ساسانیان»،« زن ترانه و بررسی حضور زن در ترانه ها و اشعار عامیانه»،« تاج الرجال: رابعه عدویه» و« زن به ظن تاریخ» از مهم ترین کتاب های تاریخی وی است. بنفشه حجازی پیش از این کتاب های رمان «اعترافات یک عکاس»،« بیسکویت نیم خورده»،« ماه گریخته در پیراهن»،«گزارشی از  ستونزار» و« نرگس به اضافه عشق» را نوشته است. وی همچنین شاعر مجموعه شعرهای «رویای انار»، «نپرس چرا سکوت می کنم» و« به انکار عشق تو ناگزیرم» نیز هست. 

«یک واقعه مهم تئوریک در سال چهل و یک در ایران اتفاق افتاد. این واقعه سیاسی و اقتصادی نبود، فرهنگی بود. گفتمانی به وجود آمد که سال های سال تاریخ معاصر ما را جهت داد. این گفتمان هنوز هم هنوز است بر حرکات جمعی ما حاکم است. این گفتمان حاصل شرایط خاصی است. حاصل مدرنیته سطحی و پوشالی سلطنت پهلوی است، حاصل کوته بینی حکومتی که هیچ زمزمه ای را جز صدای خود تحمل نمی کرد. این حکومت چنان حقیر بود که به آرای صادره از دادگاه های نظامی خودش هم احترام نمی گذاشت. او مخالفان سیاسی اش را بعد از چندین سال زندان به روی تپه برد و نابود کرد. اگر می خواهی حکومتی را بشناسی به پلیس سیاسی اش نگاه کن یعنی به ساواک و شعبان بی مخ. با این همه شاه خود را مدرن می نامید و می گفت غربی ها باید بیایند از من حکومت کردن بیاموزند.» [2]       




[1] صفحه 60 کتاب

[2] صفحه 244 کتاب 

حتی پلاک خانه را

حتی پلاک خانه را


حتی پلاک خانه را ... ششمین مجموعه شعر سید مهدی موسی است که درباره جنگ و دفاع مقدس برای خانواده های رزمندگان و شهدا و بازماندگان جنگ سروده شده است. حتی پلاک خانه را... حال و هوای جنگ را در قالبی تازه دوباره زنده می کند.

حتی پلاک خانه را

حتی پلاک خانه را.سید مهدی موسوی. انتشارات فصل پنجم. چاپ اول.تهران:1391. 1100نسخه.64 صفحه.2200 تومان.

«امشب شب جمعه ست، جمعه! و تو غمگینی

من در کنارت هستم و من را نمی بینی

هی عکس ها دور سرت در گریه می گردند

آهنگران، چمران، جهان آرا و آوینی

یادت می آید: قرمه سبزی دوست دارم با...

از انعکاس عکس گنگت داخل سینی

احمد پدر را اشتباهی محض می داند

خط می زند زهرا مرا از دفتر دینی» [1]

با دوستی نشستیم و چند شعری از کتاب حتی پلاک خانه را... خواندیم. آن دوست پرسید مطمئن هستی این شعر ها که خواندیم از آن سید مهدی موسوی بود؟ و من باز به صفحه اول کتاب مراجعه کردم و گفتم بله مطمئن هستم.

حتی پلاک خانه را... ششمین دفتر شعر شاعری است که  نامش با غزل پست مدرن عجین شده است. شاعری که جسورانه به سراغ کلمه ها می رود. از کلماتی که در زبان روزمره استفاده و گاه ساخته می شود، نمی ترسد و این همه را در قالب کهن غزل، دو پاره و چهار پاره می ریزد.

شعرهای او حال و هوای امروز دارد و ریتم دیروز. با این حال بکارگیری کلمات تازه ای که بوی زندگی امروزی بدهد شعر را شعر نمی کند. شعر زبان است که در قالب کلمات خود را عرضه می کند. شعر فضا و تصویر لازم دارد و سید مهدی موسوی در اکثر اشعار این کتاب تنها درگیر کلمات است و از ایجاد فضا و تصویر غافل مانده است. شعرهای او بازتاب شرایط امروز می تواند باشد اما رسالت شعر تنها این نیست و بازتاب دادن زندگی امروزی با توسل به کلمات قابل لمس در گفتار کوچه و بازار شعر و شاعرانگی تولید نمی کند.

موسوی در این دفتر به کلمات مانوس و مرسوم جنگ پناه می برد تا برای خواننده اش حسی از نوستالژی جنگ و حال و هوای آن روزها بسازد. یعنی ساده ترین چیزی که می توان در مواجهه با شعر دفاع مقدس به آن رجوع کرد و چنگ انداخت. اما این همه تلاش شاعرانگی اثر را بالا نبرده است.

موسوی در این دفتر به کلمات مانوس و مرسوم جنگ پناه می برد تا برای خواننده اش حسی از نوستالژی جنگ و حال و هوای آن روزها بسازد. یعنی ساده ترین چیزی که می توان در مواجهه با شعر دفاع مقدس به آن رجوع کرد و چنگ انداخت. اما این همه  تلاش شاعرانگی اثر را بالا نبرده است. چیزی که بیش از همه  در این مجموعه  دیده می شود تنوع شعری و گونه های شعری مختلف است. یعنی راضی نگه داشتن همه سلایق و این نشان می دهد موسوی به دنبال جذب مخاطب برای شعر دفاع مقدس است تا سرودن شعر دفاع مقدس و همین پیش زمینه  اشعار او را خالی از شاعرانگی کرده است. غزل، مثنوی، ترانه و شعر سپید همه در این مجموعه گنجانده شده است. با این همه شعر سید مهدی موسوی خوانده می شود و مخاطب هم دارد ولی موسوی خودش را مقید نکرده و تسلیم یک نوع سلیقه نمی شود و هر بار به خودش اجازه می دهد به سراغ موضوعات تازه و تنوع موضوعی برود. مخاطبانش هر کدام یکی از دفتر های شعری او را بهترین دفتر می دانند و در نهایت باز باید مجموعه شعر حتی پلاک خانه را ... واگذار کرد به سلیقه مخاطب او. حتی پلاک خانه شامل 20 شعر است در قالب های متنوع مثونی و غزل و سپید سروده شده است. موضوع آن اشعار دفاع مقدس و جنگ است. موسوی این مجموعه را به خانواده های شهدا و جانبازان جنگ تقدیم کرده است و در ابتدای کتاب نیز نام شهید مهدی باکری، مرتضی معتمدی، جمشید صفایی و حشمت اله سهرابی ذکر شده است. این دفتر شعر عمدتا شعر های سال های 74 تا 83 موسوی را در بر می گیرد.   سید مهدی موسوی سال 76 نخستین مجموعه غزل خود را با نام «پر از ستاره‌ام اما» منتشر کرد. او در سال 81 «فرشته‌ها خودکشی کردند» و در سال 84 «این‌ها را فقط به خاطر شما چاپ می‌کنم» را به چاپ رساند.

«پرنده کوچولو نه پرنده بود نه کوچولو» نیز چهارمین دفتری است که موسوی در سال 89 روانه بازار کتاب کرد.

« پدر اسمش رامین بود

و به این جنگ هیچ ربطی نداشت

تا وقتی روی مین رفت

من اسمم مهدی ست

و این به هیچ چیز ربطی ندارد

جز تنهایی

شهید باکری نبود

شهید همت نبود

فقط دانشجویی بود با موهایی فرفری

و پاهایی بلند»[2]

 

پی نوشت:

[1] صفحه 12 کتاب

[2] صفحه 13 کتاب


بازجویی شرم آور

بازجویی شرم آور


این کتاب شامل چهار نمایشنامه امریکایی از اولین نمایشنامه های آرتور کوپیت است که به خوبی شخصیت ادبی وی را نمایندگی می کند. نمایشنامه هایی که هر کدام شیوه خاص خودش را دنبال می کند.

بازجویی نیک و سه نمایشنامه دیگر

بازجویی نیک و سه نمایشنامه دیگر.آرتور کوپیت. برگردان. عاطفه پاکبازیان: انتشارات افراز. چاپ اول.تهران:1390.1100نسخه.104صفحه.3600تومان.

«کارلینگ: لطفا از تیم بسکتبالت برامون بگو.

نیک: ... چی؟

کارلینگ: تیم بسکتبالت. تو یک تیم بسکتبال در مدرسه داری، درسته؟)نیک به آرامی با سر تایید می کند( خوب. ازت می خوایم در این مورد برامون صحبت کنی.

نیک: متوجه نمی شم.چی می خوایید بدونید؟ ) کارلینگ به عقب خم شده، چند لحظه ای به نیک ذل می زند و سپس شانه بالا می اندازد.( منظورم اینه که شما می خوایید بدونید کی بازی می کنه یا چه موقع تمرین می کنیم یا چی؟

کارلینگ: کلا همه چیز را نیک. چرا دوست داری بازی کنی، چند تا امتیاز گرفتی. همه چی.

نیک: نمی فهمم.

کارلینگ: چی را نمی فهمی؟

نیک: چرا شما  این قدر به تیم علاقه مندید؟»[1]

باز جویی نیک شامل چهار نمایشنامه از آرتور کوپیت است که می توان از همین مجموعه نمایشنامه ها شخصیت  ادبی آرتور کوپیت را شناخت. آرتور کوپیت در طول کار حرفه ای اش هرگز تن به قالب ها و ساختارهای دسته بندی شده نداد. او در ابتدای کارش به نوشتن نمایشنامه های تک پرده ای و نمایشنامه های  فارس و کمدی پرداخت و بعدها با نوشتن نمایشنامه «آه پدر! پدر بیچاره! مامان تو رادر گنجه آویزان کرده و من خیلی دلم گرفته است»، منتقدین تلاش کردند او را جزو نمایشنامه نویسان ابزورد دسته بندی کنند و پرونده کاری او را با این نشانه گذاری ها ببندند. اما کوپیت با نوشتن نمایشنامه های دیگرش ثابت کرد در هیچ دسته بندی و قرارداد و مجموعه ای نمی گنجد و همواره قصد دارد با دنیای نمایشنامه نویسی همچون دنیایی ناشناخته رفتار کند وهر کار تازه برای او تجربه جدید و کشفی تازه باشد. این را در روند نمایشنامه نویسی او می توان دید و همینطور در انتخاب این چهار نمایشنامه ای که با همکاری جواد عاطفه و مترجم این کتاب، عاطفه پاکبازیان گرد آوری شده است، به خوبی قابل تشخیص است. البته خوی و خصلت امریکایی آثار کوپیت در جای جای آثارش و همینطور در همه نمایشنامه ها مشخصه اصلی آثار وی است ولی همه آثار او از طبقه بندی و کلیشه می گریزد.

مثلا نمایشنامه قهرمان فاقد دیالوگ است و تنها مجموعه ای از حرکات و تصاویر را شامل می شود که قصه ای را روایت می کند. و در عوض بازجویی نیک نمایشنامه ای است که با دیالوگ های پینک پونگی ریتمی تند و پر تپش را به فضای قصه های می دهد که ماجرای یک بازجویی را روایت می کند.

کوپیت با نمایشنامه آه پدر! پدر بیچاره! به عنوان نمایشنامه نویسی موفق به دنیا معرفی شد. پس از آن نمایشنامه سرخپوست ها را نوشت که به کل متفاوت از آن چیزی بود که منتقدین انتظارش را داشتند. این نمایش درباره اسطوره های ساختگی امریکا و قدرت توجیه کننده کشتار جمعی بومیان امریکا و جنگ ویتنام بود. این نمایش باعث شد منتقدین او را تحت تاثیر برشت و پیراندلو بدانند اما کوپیت با نوشتن نمایش بال ها یک بار دیگر تصور منتقدان را بر هم ریخت و این نمایشنامه توانست اجراهای موفقی در سراسر اروپا و امریکا به دست اورد و از شهرت به سزایی بر خودار شد.

شاید بتوان بال ها را بهترین اثر کوپیت معرفی کرد. این نمایش مونولوگی است درباره درگیری زنی در وضعیت احیا و بازگشت از مرگ. کوپیت از سال 1983 به بعد به طور حرفه ای نمایشنامه نویسی را دنبال کرد و آثار زیادی نوشت. بسیاری از آثار او بعد ها به فیلمنامه تبدیل شد. از جمله نمایشنامه «نه» که نمایشنامه ای موزیکال برای اپرا بود.

بازجویی نیک درباره نوجوانی است که برای بازجویی فراخوانده می شود و دو مامور بازجو با ورود به دنیای مورد علاقه او و پیدا کردن حفره های خالی ناخوداگاهش سرانجام می توانند از وی اعتراف بگیرند.

مجموعه نمایشنامه بازجویی نیک چهار نمایش تک پرده ای است که همه از اولین نمایشنامه های اوست. بنابراین کتاب مناسبی برای قضاوت درباره کوپیت نیست . چرا که می دانیم کوپیت همچون یک کاشف پا به دنیای نمایشنامه  نویسی گداشته است و نشان داده است با هر بار دست به قلم شدن در واقع تجربه تازه ای را آغاز می کند. برای کوپیت چیزی از پیش تعیین شده وجود ندارد. برای همین لازم است نمایشنامه های دیگر او نیز خوانده شود تا به تصویری بهتر از آرتور کوپیت دست پیدا کنیم. او را یکی از هوشیار ترین استادان تئاتری جهان دانسته اند و یکی از خلاق ترین و بی مرز ترین نمایشنامه نویسان حرفه ای. عاطفه پاکبازیان در مقدمه کتاب درباره ارتور کوپیت می نویسد:" او جمعی از اضداد دوره ی گذار بین دو قرن است. او فریاد فرو خورده ی یک نسل و یک دوره است. کوپیت، کوپیت است نه چیزی کمتر و نه چیزی بیشتر. همین..."

بازجویی نیک درباره نوجوانی است که برای بازجویی فراخوانده می شود و دو مامور بازجو با ورود به دنیای مورد علاقه او و پیدا کردن حفره های خالی ناخوداگاهش سرانجام می توانند از وی اعتراف بگیرند. در این نمایش چیزی که بیش از همه آزار دهنده است نه خلافی است که نوجوان مرتکب شده بل شکل شرم آور بازجویی است که دو مامور در پیش می گیرند. دیگر نمایشنامه های این کتاب عبارتند از: قهرمان، فتح اورست، و از میان پنجره های باز برایم آواز بخوان. کوپیت خود می نویسد پس از نوشتن فتح اورست شروع به نوشتن قهرمان کرده است و برای همین دیگر هیچ توانی برایش نمانده است تا به نوشتن دیالوگ برای نمایش قهرمان بپردازد و از همین رو قهرمان تنها شرح صحنه و توضیح بازی ها است.

ترجمه روان این کتاب مدیون ترجمه خوب عاطفه پاکبازیان است. و خواندن این مجموعه را به علاقمندان نمایشنامه های خارجی توصیه می کنیم. این مجموعه نمایشنامه تحت عنوان نمایشنامه های جهان از طرف نشر افراز منتشر شده است.

« آلمنساید: بذار ازت یک عکس بگیرم. ) زن عکسی از مرد می گیرد( حالا تو یکی از من بگیر. ) دوربین را به مرد می دهد( می دونی، این جوری وقتی پیر و سفید شدیم و دوجین دوجین بچه داشتیم، می تونیم آلبوم خانوادگی مونو بهشون نشون بدیم و به یاد بیاریم که چطور همدیگر را ملاقات کردیم» [2]

 

پی نوشت:

[1]صفحه 21 کتاب از نمایشنامه بازجویی نیک

[2]صفحه 62 کتاب از نمایشنامه فتح اورست