کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

در تاریکی هر کلمه

در تاریکی هر کلمه


در این ماجرا، ادیسه به همراه چند تن از یاران خود در چنگال دیوی به نام «سایکلویس» گرفتار می‌آیند و ادیسه در تلاش برای غلبه بر سایکلویس بر‌می‌آید چراکه آن‌ها برای رسیدن به جزیره‌ی خورشید، راهی جز این ندارند که دیو را از سر راه خود بردارند.

غار سایکلوپس (تندیس‌های جیبی – 13).

غار سایکلوپس (تندیس‌های جیبی – 13). هومر. ترجمه‌ی نازنین کی‌نژاد. تهران: انتشارات کتابسرای تندیس. چاپ نخست: 1390. 1500 نسخه. 69 صفحه. 1500 تومان.

«در سومین دیدبانی شب با خروج ستارگان از نقطه‌ی اوج خود زنوس جمع‌کننده‌ی ابرها – تندباد شدیدی را برانگیخت. توفان زمین و دریا را با ابر پوشاند شب از آسمان فرا رسیده بود. با آمدن سپیده‌ی درخشان و سرخ‌فام، کشتی را به ساحل بستیم و به یک غار توخالی آوردیم، غاری که محل رقص و گردهم‌آیی فرشتگان بود. همه‌ی مردانم را جمع کردم و به آن‌ها هشدار دادم...»[1]

متن بالا بخشی از کتاب غار سایکلوپس نوشته‌ی هومر است که نویسنده در این کتاب، به ماجراهایی می‌پردازد که ادیسه در راه بازگشت از سفر سخت خود از سر می‌گذراند. در این ماجرا، ادیسه به همراه چند تن از یاران خود در چنگال دیوی به نام «سایکلویس» گرفتار می‌آیند و ادیسه در تلاش برای غلبه بر سایکلویس بر‌می‌آید چراکه آن‌ها برای رسیدن به جزیره‌ی خورشید، راهی جز این ندارند که دیو را از سر راه خود بردارند. ادیسه و یاران او از چنگال دیو سایکلویس رهایی می‌یابند، غافل از این‌که سایکلویس آخرین دیوی نیست که انتظارشان را می‌کشد.

هومر ِشاعر و داستانسرا، در یونان هشتصد سال پیش از میلاد مسیح روزگار می‌گذرانده است. آثاری که از او به یادگار مانده، دو گلچین شعر به نام‌های ایلیاد و ادیسه است که تمامی دانش ما پیرامون تاریخ و افسانه‌های باستان، از این کتاب استنتاج و استخراج شده است. هومر که در پایان عمر خود از داشتن بینایی محروم می‌شود، آثار ارزشمندی را نه صرفن به هم‌زبانان خود، بلکه به آن‌ها که این اثر را به زبان‌های دیگر نیز می‌خوانند هدیه داده است.

«غار سایکلوپس» که سیزدهمین کتاب از مجموعه‌ای است که نشر کتابسرای تندیس، زیر عنوان تندیس‌های جیبی به بازار روانه کرده است، از آن دسته متن‌هایی است که با توجه به زبان آرکائیک و کهنش و همین‌طور غنای اصطلاح‌ها و اسطوره‌ها و غرابت مفاهیم و مضامینش، نیاز به دقت و تعهد بیشتر در برگردان خود دارد

«دو شبانه روز خستگی و اضطراب آزاردهنده در این سرزمین ماندیم. صبح روز سوم با طلوع خورشید درخشان دکل‌ها را برافراشتیم. بادبان‌های سفید را گشودیم و هرکس به سر پست خود در کشتی رفت. باد و سکان‌دار کشتی را در مسیر خود نگاه می‌داشتند. اگر باد شدید – ترکیب این باد و باد شمالی – مرا از مسیر خارج نکرده بود و به سایترا نکشانده بود وقتی دور و بر مالی بودیم باید صحیح و سالم به سرزمین خود می‌رسیدیم.»[2]

در تاریکی هر کلمه

این‌که این اثر، یک اثر مثال‌زدنی و دارای اهمیت است، جایی برای شک و تردید نمی‌گذارد و همه در هر جایی در این نکته متفق هستند که برای درک جامع و نزدیک به واقع از سرزمین‌ها و تمدن‌های باستانی، نیاز است که روند و پروسه‌ی تولید کتاب از متن‌ها، پروسه‌ای هدفمند و علمی، مبتنی‌بر تولید و تکثیر بهترین نسخه‌ها باشد. در این راستا متخصصان و علاقه‌مندانی بوده‌اند که برای رسیدن به این مهم، تمام دقت و کوشش خود را به کار گرفته‌اند و تمام تلاش خود را به‌منظور کاهش علامت‌های سوال در چنین متن‌هایی به کار بسته‌اند، ولی آن‌چه در ترجمه‌ی حاضر به چشم می‌آید، نه حتا تخصص و کارآمدی، بلکه بیشتر سوء‌ظن نسبت به چنین برگردان ناقص و مشکل‌داری است. غار سایکلوپس که سیزدهمین کتاب از مجموعه‌ای است که نشر کتابسرای تندیس، زیر عنوان تندیس‌های جیبی به بازار روانه کرده است، از آن دسته متن‌هایی است که با توجه به زبان آرکائیک و کهنش و همین‌طور غنای اصطلاح‌ها و اسطوره‌ها و غرابت مفاهیم و مضامینش، نیاز به دقت و تعهد بیشتر در برگردان خود دارد و از سویی باید تسلط مترجم بر زبان فارسی در اندازه‌ای باشد که بتواند با توجه به مولفه‌های مشترک، برگردانی قوی و منطبق بر زبان اصلی را به خواننده عرضه کند. مولفه‌های دیگری نیز برای رسیدن به یک برگردان خوب وجود دارد، ولی بحث ترجمه‌ی متن‌هایی از این دست کمی متفاوت است و نمی‌توان به این گونه‌ی سهل‌الوصول، از آن‌ها گذشت و کار را در کیفیتی این‌چنینی روانه‌ی بازار کرد. در این‌جا لزومن صحبت از کیفیت برگردان خانم کی‌نژاد نیست، بلکه سخن بر سر مسئولیت تمام دست‌اندرکاران یک پروژه برای سامان‌دهی کتابی است که شرط نخست کیفیت آن، همگونی و اعتبار است؛ استانداردی که در روزگار ما کمی دیریاب به نظر می‌رسد.

پی نوشت:

[1] صفحه‌ی 63 کتاب

[2] صفحه‌ی 7 کتاب

 

طعم تلخ جوانی

طعم تلخ جوانی  


داستان‌های این کتاب اغلب در محله‌های قدیمی و مردمی که امروز شاید دیگر اثری از آنها نیست می‌گذرد. آداب و رسومی که آرام آرام در حال فراموشی است و محله‌هایی که امروز زیر آپارتمان‌های 35 متری مدفون شده و مردمی که به محاق رفته‌اند. فضای سرد و خشن اتمسفر داستان‌ها را شکل می‌دهد.


طعم ولگردی پشت این دیوار

طعم ولگردی پشت این دیوار. محمد عطاریان. تهران: انتشارات آهنگ قلم وابسته به نشر گلمهر. چاپ اول: 1390. 1100نسخه. 90صفحه. 2700 تومان.

 «دماغم را که با آستینم پاک کردم. پشت کله‌ام داغ شد. کتاب‌هایم از زیر بغلم کف حیاط ریخت و با ترس به عقب برگشتم: " خاک بر اون سرت، با اورکت من؟ کی می خوای بزرگ بشی؟ مثلا رفتی دبیرستان خیر سرت!" حبیب با یک بغل نان پشت سرم ایستاده بود. تا سر کوچه با یکی از بچه‌ها چند دقیقه‌یی ایستادم و صحبت کردم. تا وارد حیاطمان بشوم هم، طبق عادت به در ته کوچه نگاه کردم. از پشت اشک‌هایی که نریخته توی چشمم موج می خورد، صورتش را وحشتناک‌تر می‌دیدم. می‌دانستم کافی ست لب بجنبانم یا به قول او خیره‌بازی در بیاورم و با ضربه بعدی دست سنگینش روی یخ‌های حیاط فرش شوم. حبیب به خیلی چیزها حساس یود، اما بیش‌تر از همه به حرمت و احترامی که نسبت به خودش بر دوش من و گلی و مادر احساس می‌کرد. »[1]

طعم ولگردی پشت این دیوار مجموعه داستانی است از محمد عطاریانی که شامل هفت داستان کوتاه اجتماعی است به نام های خانه‌ی دو در سه‌ی کنار قبرستان، پشت بام، مادر بزرگ دلش می خواست بمیرد، حمام، نگهبان محله، بوی آب گوشت و غار رحمت نفتی. نوستالژی کودکی از دست رفته در همه این هفت داستان کوتاه موج می‌زند. داستان‌ها اغلب در محله های قدیمی و مردمی که امروز شاید دیگر اثری از آنها نیست می ‌گذرد. آداب و رسومی که آرام آرام در حال فراموشی است و محله‌هایی که امروز زیر آپارتمان‌های 35 متری مدفون شده  و مردمی که به محاق رفته‌اند. فضای سرد وتلخ اتمسفر داستان‌ها را شکل می‌دهد. عطاریانی در تقدیم نامه کتاب می‌نویسد"‌هر روز که می گذرد خشتی دیوار میان ما و آن روزها را بالاتر می برد" 

اخلاق و قضاوت‌های اخلاقی مشخصه این داستان‌ها است. آدم‌هایی که بر اساس اعتقادات اغلب خرافی آسیب های جدی به روح و روان همدیگر می‌زنند و با این حال نمی‌توان این مردمان را آدم‌های خبیث نامید و انگار باید برای بی فکری و بی فرهنگی شان دل سوزاند. عطاریانی تلاشی برای توصیه های اخلاقی نمی‌کند و قضاوت را به عهده خواننده می‌گذارد اما از طرفی داستان را به گونه‌ای پیش می‌برد که انتخاب را ناگزیر می‌کند. انتخابی بین خوب و بد. 

اخلاق و قضاوت‌های اخلاقی مشخصه این داستان‌ها است. آدم‌هایی که بر اساس اعتقادات اغلب خرافی آسیب های جدی به روح و روان همدیگر می‌زنند و با این حال نمی‌توان این مردمان را آدم‌های خبیث نامید و انگار باید برای بی فکری و بی فرهنگی شان دل سوزاند. عطاریانی تلاشی برای توصیه های اخلاقی نمی‌کند و قضاوت را به عهده خواننده می‌گذارد اما از طرفی داستان را به 

گونه‌ای پیش می‌برد که انتخاب را ناگزیر می‌کند. انتخابی بین خوب و بد.  

« "خیلی سال پیش یه کسی یه بچه رو گذاشت یه جای خلوت و رفت. این بچه چه جوری بزرگ شد مهم نیست مهم اینه که اونم مثل همه‌ی آدم های دیگه بود. دوست داشت کار کنه، آرزو داشت. آرزوهاش وادارش کردند درس بخونه، کار کنه و پول جمع کنه اما دلش کار دستش داد و یه روزی از یه دختری خوشش اومد که اسمش مونس بود. بهش ندادند. می دونی چرا؟ چون کس و کار نداشت. هیچ کس هم نبود بفهمه اون اصلا می خواد زن بگیره که کس و کار داشته باشه. یه روز که طاقتش طاق شده بود شب از روی پشت بوم پرید توی حیاط خونه‌ی دختر و رفت توی اتاقش تا با خود دختر حرف بزنه و تکلیف دلش رو یک سره کنه . دختر توی تاریکی ترسید و جیغ کشید. بعد پدر و برادرهای دختر اون جوون رو گرفتند و بردند توی زیر زمین دست و پا و دهنش رو بستند بعد باهاش کاری کردند که دیگه هیچ وقت نتونه زن بگیره . وقتی ولش کردند نمی دونست کجا باید بره . چی کار باید بکنه . بیست و پنج سال تنهایی کمرش رو شکسته بود. برای همین فکر تنهایی تا آخر عمر چنان وحشت زده‌اش کرد که به نظرش رسید فقط می تونه بمیره . بعد تصمیم گرفت خودش رو بکشه." رحمت پرسید: " اگه جای اون جوون بودی می دونستی دیگه تا آخر عمر نمی تونی زن بگیری نمی تونی بچه دار بشی نمی تونی از تنهایی فرار کنی چی کار می کردی؟ " »[2]  

طعم ولگردی پشت این دیوار اولین مجموعه داستان مستقل عطاریانی است. وی پیش از این چند رمان عامه پسند نوشته است و بعد از آن به داستان کوتاه نویسی گرایش پیدا کرده است.

وی پیش از این داستان کوتاهی به نام "GOD HAS GONE" را در مجموعه "پرسه در حوالی داستان امروز" منتشر کرده بود. پرسه در حوالی امروز مجموعه‌ای بود از 15 داستان کوتاه که زیر نظر "حسین سناپور" منتشر شده بود. نویسندگان این مجموعه اغلب از شاگردان کلاس داستان نویسی حسین سناپور بودند.  سناپور خواندن داستان‌ها بی هیچ پیش‌داوری از سوی مخاطبان را دلایل خود برای گزینش این داستان‌ها عنوان کرد چرا که هیچ کدام از نویسندگان تاکنون کتابی منتشر نکرده بود مگر محمد عطاریانی که دو رمان عامه پسند منتشر کرده بود و از سوی مخاطب‌های این نوع رمان‌ها استقبال هم شده بود. نام محمد عطاریانی در این کتاب منتقدین را با چهره‌ی تازه ای از او آشنا کرد.

با انتشار طعم ولگردی پشت این دیوار می‌توان مستقیم تر با قلم این نویسنده جوان آشنا شد و به قضاوت درباره نویسندگی او که حالا از نوشتن رمان‌های عامه پسند رو گردان شده است،  نشست.

پی نوشت:

[1] صفحه 19 کتاب از داستان پشت بام

[2] صفحه 83 و 84 از داستان غار رحمت نفتی

نوشتن به مثابه دارو

نوشتن به مثابه دارو 

 


 آفتاب درخشان دلیل آشکاری است از درمانگری نوشتار. داستان دختر بیست ساله‌ای که به سرطانی نادر مبتلا می‌شود و با نوشتن روح آشفته و وحشت زده‌اش را درمان می‌کند و خود را برای مرگ آماده تر.  


آفتاب درخشان

آفتاب درخشان. نورماکلین. مترجم :اشرف منظوری. تهران: نشر آموت. چاپ اول: 1390. 1650نسخه. 224صفحه. 5000 تومان.

« من شب را دوست ندارم. زیرا همه اتفاقات بدی که روز برایم پیش می‌آید و باعث رنجم می‌شود در شب در خاطرم می‌خزد و مرا ناراحت می‌کند. یک شب به محض اینکه خوابیدم، خواب وحشتناکی دیدم. صحنه‌هایی درهم که واضح نبودند. خواب دیدم دکتر چیزهای ناامید کننده‌ای درباره غده‌ای که در رانم هست می‌گوید. او می‌گفت از این بیماری می‌میرم. وحشت‌زده از خواب می‌پرم و آنچنان ترسیده‌ام که انگار واقعا مرده‌ام.»[1]

ژاکلین بیست ساله از همان اوائل حاملگی‌اش متوجه بیماری دردناکی در ناحیه زانو می‌شود و بعدها غده‌ای که در زانوی او رشد می‌کند او را به سرطانی نادر مبتلا می‌کند. وقتی متوجه می‌شود از دکترها کاری برای درمان او بر نمی‌آید تصمیم می‌گیرد خودش، خودش را درمان کند. او شروع می‌کند به نوشتن و ضبط خاطرات خود و مشاهدات و احساساتش را از بیماری‌اش می‌نویسد. همین نوشتن او را نجات می‌دهد. نوشتن روح سرگردان، وحشت زده و آسیب دیده‌اش را درمان و برای پذیرش بیماری و مرگ او را آماده می‌کند. در پایان داستان ژاکلین را می‌بینیم که حتی برای خوردن قرص‌ها و داروهای گوناگون دیگر پافشاری نمی‌کند و بهتر می‌بیند که روزهای پایانی زندگی‌اش را در کنار فرزند و همسرش بگذراند و به آنها امید و شادی بدهد. چیزی که از بسیاری از بیماران سرطانی بعید به نظر می‌رسد. بیماری سرطان از ژاکلین نویسنده حساسی می‌سازد و طبع شعر او را بیدار می‌کند به طوری که در جای جای اثر نویسنده به نوشتن شعرهایی می‌پردازد و احساسش را در قالب شعر بیان می‌کند. هر چند هم خاطرات و هم اشعار دست نوشته‌هایی نیستند که چندان ارزش ادبی خاصی داشته باشند اما سادگی آنها مخاطب را جذب می‌کند.  

آفتاب درخشان با روایاتی بسیار ساده و بی هیچ پیرایه‌ای نوشته شده است. درست همانگونه که یک دختر بیست ساله می‌تواند بنویسد. نورماکلین هم تلاش کرده است سادگی و بی پیرایگی این نوشته‌ها را به پیچیده نویسی نزدیک نکند و تنها به زندگی نامه ژاکلین سر و سامانی ادبی بدهد.

آفتاب درخشان با روایاتی بسیار ساده و بی هیچ پیرایه‌ای نوشته شده است. درست همانگونه که یک دختر بیست ساله می‌تواند بنویسد. نورماکلین هم تلاش کرده است سادگی و بی پیرایگی این نوشته‌ها را به پیچیده نویسی نزدیک نکند و تنها به زندگی نامه ژاکلین سر و سامانی ادبی بدهد. روزنامه تایمز درباره این داستان می‌نویسد: " یکی از استثنایی‌ترین رمان‌های سال است که نورماکلین بر اساس خاطرات ژاکلین هلتون نوشته است."

البته نسخه سینمایی این رمان رکورد گیشه فروش را شکست و یک سریال تلویزیونی هم از این اثر ساخته شد.

ژاکلین هلتون معروف به کوراین هایدن در سال 1971 در بیست سالگی در ونکور بر اثر ابتلا به نوعی سرطان نادر در گذشت. او در هجده ماهه آخر عمرش تصمیم گرفت خاطرات خود را به عنوان میراث برای دخترش جیل که هنوز نوزاد بود بنویسد. استودیویی یونیورسال فیلمی بر اساس خاطرات او ساخت که ببینندگان زیادی را به پای تلویزیون نشاند. نورماکلین آفتاب درخشان را بر اساس خاطرات ژاکلین هلتون به رشته تحریر در آورده است.

اشرف منظوری هم ترجمه روانی از این رمان به دست داده است. اشرف منظوری، شاعر و مترجم این اثر، دارای مدرک کارشناسی ارشد در رشته فنون ترجمه و آواشناسی از آمریکا است و ترجمه «آفتاب درخشان» اولین ترجمه‌ای است که از وی آماده انتشار می‌شود. پیش از این مجموعه شعری با نام «سایه سرو» از اشرف منظوری در ایران به چاپ رسیده است. 

« به بیمارستان می‌روم همان ساختمان آشنا. دیگر از بیمارستان وحشت ندارم. همه اهل بیمارستان نسبت به من لطف دارند، که این خود بسیار مهم است. اولین باری که بیمارستان ردال رفتم آنها متوجه شدند که من سرطان دارم، احساس ترس و خطر کردم. بیشتر از همه از متخصص پزشکی متنفر بودم. می‌گفتم چرا به من دارو نمی‌دهند تا به بهبود من کمک کند. اما زمانی که به بیمارستان نایلز آمدم احساسم به کلی عوض شد. در اینجا خیلی چیزها آموختم. از فرصت‌هایی که در طول بیماری به دست آوردم خیلی خرسندم... خوشحالم از این که سر انجام فهمیدند که باید داروهای مرا قطع کنند. اینکه متوجه شدند بهتر است بیمار در راحتی و با خیالی آسوده بمیرد تا اینکه در آشفتگی و نابسامانی.»[2]  

پی نوشت:

[1] صفحه 9 کتاب

[2] صفحه 190کتاب

پَپَر و گل‌های کاغذی

پَپَر و گل‌های کاغذی 

 


 آن‌چه مهم است ثبت این نکته است که مسعود میناوی عمری را خرج ادبیات کرد، به سبک و سیاق خاص خود رسید، از هیچ نویسنده ای تقلید نکرد، از ادبیات بنام جهان تاثیر پذیرفت، لکن مثل خودش نوشت.


پَپَر و گل‌های کاغذی

پَپَر و گل‌های کاغذی (داستان امروز ایران – 32). مسعود میناوی. ویرایش فنی: سعید شریفی. تهران: انتشارات افراز. چاپ نخست: 1390. 1100 نسخه. 120 صفحه. 3200 تومان.

مسعود میناوی در سال 1319 در اهواز متولد شد و در سال 1387 در تهران در گذشت. از این نویسنده و مترجم اهوازی به‌جز پپر و گل‌های کاغذی که محصول دهه‌ی چهل خورشدی است، مجموعه‌ی داستان آن روزهای در جنوب و رمان لنج عبود در انتظار انتشار و رسیدن به دست خواننده‌ی خود هستند.

پپر و گل‌های کاغذی پس از مرگ نویسنده‌ی خود، در بهار 1390 به‌همت انتشارات افراز منتشر شد. این مجموعه‌ی داستان نخستین کتاب چاپ‌شده‌ی نویسنده‌ای است که پشتکار و کیفیت نوشتار او را می‌توان از نویسندگان دیگر سراغ گرفت، ولی این‌که چرا نویسنده‌ای چون میناوی که در سرزمین ما کم نیستند، در چنین شرایطی و درست در زمانی که فهرست طویل کتاب‌های دست چندمی ویترین‌ها را پر کرده‌اند، به این سرنوشت گرفتار می‌آیند. پاره‌ای از دلایل این رویداد در مقدمه‌ای که محمد ایوبی بر این کتاب با عنوان «یکی از چند نویسنده‌ی صاحب‌سبک جنوب» نگاشته آمده است.

«مسعود میناوی چرا تا زنده بود کتابی چاپ نکرد؟ گناه این ستم بر گردن دوارگان مهم و زورمند است! دوارگانی که از نظر کمیت، بسیارند و به‌همین دلیل بر صنعت نشر و چاپ کتاب مسلط‌اند و همین تسلط باعث شد که مسعود میناوی نتواند در مدت شصت و چند سال عمر، مجموعه‌ی داستانی چاپ کند.»[1]

سپس محمد ایوبی به تشریح این ستم می‌پردازد و درنهایت و در انتهای مقدمه‌ی خود چنین می‌آورد:

«آن‌چه مهم است ثبت این نکته است که مسعود میناوی عمری را خرج ادبیات کرد، به سبک و سیاق خاص خود رسید، از هیچ نویسنده‌ای تقلید نکرد، از ادبیات بنام جهان تاثیر پذیرفت، لکن مثل خودش نوشت.»[2] 

در قصه های میناوی استعمار حاکم زمان پهلوی با کنایه ها و در لفافه و گاهی حتا با صراحت به پرسش گرفته می شود. موقعیت برساخته در داستان‌های میناوی موقعیت هایی را که خوزستان آن زمان و مساله ی قاچاق و نفتش با آن درگیر بوده است بیان می کند.

در قصه‌های میناوی استعمار حاکم زمان پهلوی با کنایه‌ها و در لفافه‌ و گاهی حتا با صراحت به پرسش گرفته می‌شود. موقعیت برساخته در داستان‌های میناوی موقعیت‌هایی را که خوزستان آن زمان و مساله‌ی قاچاق و نفتش با آن درگیر بوده است بیان می‌کند. گاهی در این داستان‌ها پیش می‌آید که روابط آدم‌ها و همچنین دیالوگ‌های میانشان و موقعیت‌هایی که در آن‌ها قرار می‌گیرند، شامل کلیشه‌هایی می‌شود که شاید بارها خوانده‌ایم و شنیده‌ایم، ولی واقعیت این است که چفت و بست داستان‌ها و شناخت نویسنده از روابط حاکم، ما را از موقعیت کلیشه خارج می‌کند و به تامل در داستان‌ها وا می‌دارد. این روابط از ارزش قصه‌ها نمی‌کاهد و تک‌تک قصه‌های کتاب با چنان کیفیتی روایت شده‌اند که کیفیت متن را به رخ خواننده می‌کشند. نگاه با دقتی که به جزییات شده است و موقعیت‌های بحرانی که افراد داستان در آن‌ها قرار می‌گیرند، در بیشتر قصه‌ها به چشم می‌خورد. توصیفات در داستان‌ها از موقعیت‌های مکانی و زمانی نقش‌های کلیدی در ماجراها را به خود می‌گیرد و جزییات اهمیتی استراتژیک در داستان‌ها دارند. عینیات قابل تصوری که چنان ملموس در متن‌ها به چشم می‌خورد که گاهی خواننده‌ی داستان را فرای منطقه‌ای که در آن روایت می‌شود تصور می‌کند. نویسنده به‌هیچ‌روی در داستان‌هایش موضعی خاص را اتخاذ نمی‌کند، ولی با شناختی که از منطقه و مردم دارد، روایتش به گونه‌ای است که جهت و سمت و سوی او برای ما مشخص می‌شود. درون‌مایه‌ی قصه‌های میناوی بیشتر به مسایل اجتماعی- سیاسی حاد خوزستان می‌پردازد. قصه‌های او در پپر و گل‌های کاغذی به‌مثابه بازتولید مسایل اجتماعی منطقه‌ی خوزستان است و  درونی‌ترین لایه‌های این روابط را بازگو می‌کند. او تعهدی را که به خوزستان و مردمش دارد، در تک‌تک داستان‌ها نشان می‌دهد.

مسعود میناوی

سخت است وقتی نخستین کتاب نویسنده‌ای را در حالی در دست بگیری که نویسنده‌اش در میانه نباشد و این‌همه سال مشتاق دیدن حاصل زندگی خود بوده باشد، سخت است وقتی سطرها را می‌خوانی، با توصیف‌های زنده و گیرای او از زیست‌بوم خود مواجه شوی، وقتی می‌بینی که او بهتر از هم‌تایان دیگری می‌نویسد که کتاب‌هایشان در ویترین کتابفروشی‌ها چشمک می‌زنند که اگر حتا بهتر نباشد، چیزی کمتر از دیگرانی ندارد که هر روز از کتاب‌هایشان رونمایی می‌کنند. شاید به همین‌خاطر است که ادبیات ما تک‌صدایی شده است و هیچ صدایی از دیگری‌هایی نمی‌آید که مرکز نیستند، ولی خوب می‌نویسند. میناوی از آن‌دست نویسندگانی است که با مرور کارهایش می‌توان تسلط و شناخت او را علاوه‌بر ادبیات، بر مردم اطراف خود بازشناخت. او از مردمی صحبت به میان می‌آورد که چون خود او به حاشیه رانده شده‌اند. این حاشیه‌ها نه فقط حاشیه‌نشین‌ها را ترک‌شده می‌گذارد، بلکه بیش از آن‌ها کسانی متضرر شده‌اند که صداها را خاموش کرده‌اند تا فقط یک صدا شنیده شود.

«بالای سرش غریو دهشتناک انفجار و غرض موتورهای تانک بود، صدای توپ‌ها و صدای رگبار مسلسل‌ها در بیهوشی با صداهای عجیبی که در سرش می‌پیچید، صدای رعد و نور برق، صدای لطیف ریزش باران، صدای مهربان شمامه، بوی گل باقالا، بوی گل حنا، صدای تپش مبهمی در بیهوشی، احساس مایعی شورمزه و گرم توی گلو و دهانش، احساس سبکی بر موج ابر و نوازش دست‌های شمامه.»[3]

پی نوشت:

[1] صفحه‌ی 9 کتاب

[2] صفحه‌ی 14 کتاب

[3] صفحه‌ی 108 کتاب

آن‌چنان که پیش می‌رویم

آن‌چنان که پیش می‌رویم 

 


 پروردگارا، چطور می‌خواهید من زجر نکشم وقتی می‌بینم که او مجبور است برای همه توضیحاتی پوچ بدهد. توضیحاتی وحشت‌انگیز. آیا همگی شما واقعن می‌توانید باور کنید که دختر من مرده است؟ که خود من دیوانه هستم؟


چنین است (اگر به نظرتان چنین می‌رسد).

چنین است (اگر به نظرتان چنین می‌رسد). لوئیجی پیر اندلو. ترجمه‌ی بهمن فرزانه. ویراستار: ایرج کریمی. تهران: انتشارات کتاب پنجره. چاپ نخست: 1390. 1100 نسخه. 124 صفحه. 3800 تومان.

«نمایشنامه‌های او یکی زیباتر از دیگری است، به حالتی جاویدان همیشه خوشایند هستند. هرچند اندکی گنگ و مبهم و غیر قابل فهم! در نمایشنامه‌های او نباید بیهوده عقب "منطق" گشت، گرچه وقتی خوب به عمق آن‌ها فرو برویم می‌بینیم که همیشه منطقی وجود داشته است.

...

به‌هرحال جایزه‌ی نوبل واقعا حق بوده است و آن هم نه یکی، بلکه می‌بایستی سه چهار تا نوبل به او اهدا می‌کردند.»[1]

باید پیش از هر چیز در مورد این کتاب به دو نکته ی ضروری اشاره کرد؛ نخست طرح جلد آن است که توسط مریم‌سادات منصوری انجام شده است و دومین نکته، به نقش آقای ایرج کریمی به‌عنوان ویراستار کتاب بر می‌گردد. مریم‌سادات منصوری چه بر روی جلد این کتاب و چه در همکاری‌های پیشین خود با کتاب پنجره در زمینه‌ی طرح جلد، توانایی و قابلیت حرفه‌ای و همچنین پسند و ظرافت کاری خود را نشان داده است. از سوی دیگر، علاوه بر ستایش نشر کتاب پنجره برای تلاش ایشان به‌منظور ارایه‌ی کتاب در سطح کیفی قابل قبول و همچنین احترام به حق عوامل پشت‌پرده‌ای چون طراح جلد و ویراستار، باید گفت که این نشر تا رسیدن به زبان معیار و شیوا هنوز راه در پیش دارد اگرچه مطمئنا تلاش ایشان در این جهت بی‌نتیجه نخواهد ماند.

این کتاب دومین گزیده از نمایشنامه‌های نویسنده‌ی ایتالیایی به‌شمار می‌رود که از سوی نشر کتاب پنجره به بازار کتاب ایران راه یافته است. قابل ذکر است که تعداد زیادی از نمایشنامه‌های پیر اندلو از روی داستان‌های کوتاه او اقتباس شده‌اند و با گسترش آن‌ها به وجود آمده‌اند. او بعضی‌ها را در همان سال نگارش و بعضی‌های دیگر را در حدود ده یا حتا چهل سال بعد مانند به گونه‌ی ادبی دیگر تغییر شکل داد که «دوست همسرها» از آن جمله محسوب می‌شود.

«خانم فرولا:   پروردگارا، چطور می‌خواهید من زجر نکشم وقتی می‌بینم که او مجبور است برای همه توضیحاتی پوچ بدهد. توضیحاتی وحشت‌انگیز. آیا همگی شما واقعا می‌توانید باور کنید که دختر من مرده است؟ که خود من دیوانه هستم؟ که این زن دیگر، همسر دوم اوست؟ ولی او احتیاج دارد که این چیزها را بگوید. از گفتن آن‌ها آرامش به دست می‌آورد، اعتمادبه‌نفس پیدا می‌کند. فقط از این راه عظمت آن‌چه را که می‌گوید و مجبور است بگوید، را درک می‌کند. ...»[2]

از همان آغاز که عنوان کتاب را بر روی جلد می‌خوانیم (چنین است) بازی با خواننده شروع می‌شود. چنین است؛ اگر چنین به نظرتان می‌رسد عنوانی است که برای این کتاب انتخاب شده است تا خواننده را هرچه‌بیشتر کنجکاو کند. این اثر نمایش‌دهنده‌ی برخورد روایت‌های متفاوت شخصیت‌هایی است که هر کدام حقیقت را به گونه‌ای می‌بینند و دایم در پی پاسخ به این پرسش هستند که حقیقت کدام است؟ شخصیت‌ها با احترامی ظاهری ولی نه واقعی یکدیگر را دیوانه می‌پندارند و این مضمون خواننده را در سرتاسر اثر با خود می‌کشاند. در هر لحظه این پرسش مطرح می‌شود که کدام شخصیت راوی حقیقت است و در وجهی دیگر اصلا کدام شخصیت عاقل است؟ حقیقت و خیال دو روی سکه‌ای هستند که در این نمایشنامه به‌شدت مورد بازی قرار می‌گیرند و نویسنده با بازی با شخصیت‌ها، کلمات و مخاطب؛ مرز واقعیت و خیال را در هم می‌شکند. 

حقیقت و خیال دو روی سکه‌ای هستند که در این نمایشنامه به‌شدت مورد بازی قرار می‌گیرند و نویسنده با بازی با شخصیت‌ها، کلمات و مخاطب؛ مرز واقعیت و خیال را در هم می‌شکند.

در این نمایشنامه که در سه پرده و هر پرده در چندین صحنه تدوین یافته است، گفتگوهایی صورت می‌گیرد که در آن‌ها هیچ‌یک از طرفین ماجرا حقی برای دیگری و افکارش قایل نیست و هرکدام از آن‌ها داعیه‌دار حقیقت نهایی هستند؛ حقیقتی نامعلوم و نامشخص. مخاطب در تمام طول نمایشنامه منتظر است که در نهایت کسی پیدا شود و او را به‌سمت در خروجی راهنمایی کند، ولی خبری از آن شخص نیست. موردی که در این نمایشنامه به‌شدت عجیب است، گفتگوهایی است که هیچ حقی برای هیچ طرف گفتگوکننده‌ و نه مخاطب به‌ رسمیت نمی‌شناسد؛ به‌ ویژه برای خواننده‌ای که همواره عادت دارد در تمام عرصه‌های زندگی، تک گویی کند و یا گوش‌ها را به دیگری اجاره دهد بدون آن که درک مفاهیم واقعی را در گفتگو لحاظ کرده باشد.

کتاب پیر اندلو برای خواننده‌ی امروزی یادآور یک اثر مهم سینمایی هم هست؛ «راشومون» ساخته‌ی آکیرا کوروساوا، فیلمی که در آن سه شخصیت داستان سه روایت مختلف از یک حقیقت را بازگو می‌کنند و بیننده در نهایت سرگردان می‌ماند که کدام روایت معتبر است.

لوییجی پیراندلو (1936- 1867) داستان‌نویس و نمایشنامه‌نویس ایتالیایی و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات است. برخی آثار نمایشی او را از آثار متقدم مسیری می‌دانند که در نهایت به «تئاتر ابزورد» ختم شد. تاکنون مترجمان مختلف، بسیاری از داستان‌ها و نمایشنامه‌های پیر اندلو را به فارسی ترجمه کرده‌اند که بهمن فرزانه هم از مترجمان نام‌آشنایی است که به این ورطه پای نهاده است و تاکنون به‌جز این اثر، نمایشنامه‌ی شش شخصیت در جستجوی نویسنده و چند مجموعه‌داستان کوتاه را هم از این نویسنده‌ی ایتالیایی از زبان اصلی به فارسی برگردانده و تمامی آن‌ها را به‌یاری نشر کتاب پنجره به بازار کتاب فرستاده است.

پی نوشت:

[1] صفحه‌ی 7 و 8 مقدمه‌ی کتاب

[2] صفحه‌ی 53 کتاب

 

مهندسی صدا

مهندسی صدا 

 


 صدا بازنمود تمام عیار وجود انسان و مصایب اوست و از این جهت لازم است بازیگر تئاتر از بیان خوبی برای ارائه احساسات برخوردار باشد. در آثار کلاسیک بارها اشاره شده است که نمی‌توان از ارزش‌های حرکتی بازیگر بدون در نظر گرفتن ارزش‌های بیانی او سخن گفت. با خواندن این‌ کتاب با انواع صداهای انسان از لحاظ جنسیت و وسعت بیشتر آشنا می‌شوید.     


صوت، صدا، گفتار/فنون بازیگری

صوت، صدا، گفتار/فنون بازیگری 3. محمودرضا رحیمی. تهران: نشر افراز. چاپ اول: 1390. 1100نسخه. 224صفحه. 5800 تومان.

«در نمایش " من نه!" اثر ساموئل بکت، صحنه به کلی تاریک است و فقط دهانی درمرکز صحنه به چشم می‌خورد. دهان بی وقفه سخن می‌گوید و گفتارهای جنون آسایش بازتاب احساسات، سرگذشت و تاملات پریشان اوست. در این جهان تیره‌ی بکتی، انسان به یک دهان، به صدا ، تقلیل یافته است.»[1]

گفتار و آوا از مهمترین ابزارهای انسان‌ها و حیوانات است. حیواناتی که از درک و هوش بالاتری بر خوردارند نسبت به آوا حساسیت بیشتری دارند. تمام تلاش های زیستی جانوری از تولید آوا آغاز شده و توسط همان کنترل می‌شود. آوا در برخی نظریه ها حتی از تنفس که کلید فعالیت بدن را به آن نسبت می‌دهند مقدم‌تر است. کسانی که معتقد به این نظریه هستند تنفس را به عنوان موسیقی و ریتم بدن انسان در نظر می‌گیرند و نداشتن ریتم در انسان مرده را به نبود ارتعاشات ناشی از صدا و آواهای حیاتی نسبت می‌دهند. باید بدانید که تنفس هم با دم و بازدم توسط شوک‌های صوتی به وجود آمده و کنترل می‌شود. محمود رضا رحیمی در کتاب صوت، صدا و گفتار تلاش کرده است با بدست دادن تاریخچه‌ آوا شناسی، آواشناسی آکوستیک و آواشناسی گویشی چشم انداز کلی درباره اهمیت صدا و گفتار در زندگی بشر ارائه دهد. همچنین در این کتاب به بررسی صدا و آوا در موسیقی ،فیزیک موج و انواع صداهای انسان از لحاظ جنسیت و وسعت پرداخته است. تمرینات پیشنهادی این کتاب در جهت سالم سازی صدا و بهداشت آوا و گفتار است. همچنین او در این کتاب به تحولات زبان  و مهندسی صوت، صدا و گفتار می‌پردازد.

صدا، گفتار و صوت شامل شش فصل است  که در فصل اول جنبه‌های تنفسی آوا و گفتار و تمریناتی برای بهتر شدن شیوه صحیح صحبت کردن پیشنهاد شده است. فصل دوم به تحولات زبان و مهندسی صوت می‌پردازد. فصل سوم تاریچه‌ای از صدا و آوا ارائه می‌شود. فصل چهارم مقدمه‌ای است بر تنفس شکمی. فصل پنجم برخی تمرینات عملی پیشنهاد می‌شود و در فصل ششم و پایانی به آسیب شناسی و مارسا خوانی و علائم اختلالات آوایی پرداخته می‌شود. صوت، صدا و گفتار سومین کتاب از فنون بازیگری تالیف محمود رضا رحیمی است. وی درباره این کتاب می‌گوید:‌« کتاب حاضر بیان آواهای گفتاری در فنون بازیگری را با نگاه‌های مختلفی مورد بحث و بررسی قرار می‌دهد و خود را به یک " کتاب کار" نزدیک می‌کند. 

صوت، صدا و گفتار سومین کتاب از فنون بازیگری تالیف محمود رضا رحیمی است. وی درباره این کتاب می‌گوید:‌« کتاب حاضر بیان آواهای گفتاری در فنون بازیگری را با نگاه‌های مختلفی مورد بحث و بررسی قرار می‌دهد و خود را به یک " کتاب کار" نزدیک می‌کند.

در این کتاب برای رسیدن به پاسخی برای این پرسش که آیا گفتار، ابزار انسان است؟ چندین مرحله‌ی مختلف کار کارگاهی و تمرینات عملی پیش بینی شده است. به همراه آن سعی شده تا تمام حوزه ‌های مربوط به علم صوت، پرورش صدا و گفتار در ساحت عملی و تمرین‌های متنوع و قطعاتی از پشته‌ی ادبیات غنی ایران برای نمونه با توضیح و تمرین‌های مقتضی آورده شود. این تمرین و تشریح‌ها عناوینی همچون جنبه‌های تنفسی آوا – گفتار، زبان، آواشناسی به همراه بهداشت گفتار و اعضای مربوط در بدن را نیز به تفصیل مورد بررسی و کنکاش قرار داده است.»[2]

محمود رضا رحیمی از معدود استادان تئاتر ایران است که برای تدریس بازیگری از یک طرح درس بروز و عملی استفاده می‌کند. در پنج کتابی که تحت عنوان فنون بازیگری تدوین کرده است، پنج مبحث پرورش بازیگر را به همراه تمرین‌هایی انجام‌پذیر بسط و گسترش می‌دهد. کیاسا ناظریان در مقدمه و توضیح این کتاب نوشته است: "حسن دیگر این کتاب‌ها این است که ابتدا به فارسی نوشته شده‌اند و بنابراین از خطاهایی که در آثار ترجمه شده به چشم می‌خورد مصون‌اند."

رحیمی تزهای پیشنهادی‌اش را در این کتاب در گروه تئاتر نیوشا با کارگردانی نمایش‌هایی چون خانه عروسک، اتوبوسی به نام هوس، باغ وحش شیشه‌ای، پدر، آقای توپاز، سه خواهر، روسمرسهولم، تقاطع 2002، چند کاپریس برای ویولون، مرکب خوانی ارکستر مردگان و ... به تجربه گذاشته و با گروهش تمرین و اجرا کرده است.

پی نوشت:

[1] صفحه 9 کتاب سخن اول

[2] پشت جلد