تبیان، دستیار زندگی
«زمان که بگذرد» نمایشنامه ای از شکوه آروین درباره گذر زمان است که از چشم اندازی تازه مرهمی است برای دردهای بشر.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : فاطمه شفیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زمان که بگذرد


«زمان که بگذرد» نمایشنامه ای از شکوه آروین درباره گذر زمان است که از چشم اندازی تازه مرهمی است برای دردهای بشر.

زمان که بگذرد

زمان که بگذرد. شکوفه آروین. انتشارات سوره مهر.چاپ اول. تهران.1390.2500 نسخه.50 صفحه. 1900 تومان.

«رها: بیا بهمن. بیا یه دقیقه بشینیم و مثل دو تا آدم بزرگ حرف بزنیم. من می خوام حرف بزنم. می خوام حرف بزنی. می خوام یه ذره قدیمی بشیم. یعنی اگر قرار باشه . .. اگه بخوای... باور کن وقتش الانه.

بهمن: آره ! آره! شک نکن که وقتش الانه... ولی بیا هیچی نگیم. بیا خفه بشیم. بیا هیچی نگیم... بیا بشینیم و نگاه کنیم. این شاید بیشتر از هر چیزی به نفعمون باشه. یعنی خب از کجا بدونم؟ »[1]

زمان که بگذرد نمایشنامه ای است از شکوه آروین . این نمایشنامه درباره وضعیت چند جوان است که مادرشان را از دست داده اند و پدرشان نیز بر اثر فشارهای روحی به تیمارستان فرستاده شده است. آنها ضمن همه این مشکلات مشکل ارتباط با دیگران نیز دارند. سامان که در کشور ایتالیا تحصیل می کرده است به خاطر مرگ دوست اش درس را رها کرده و به ایران بر گشته است. و بهمن چندی است در خود فرو رفته و فکر جدایی اش از نامزدش وی را رها نمی کند. او دو سال است که از نامزدش جدا شده ولی به ظاهر خودش را طوری نمایش می دهد که این موضوع اصلا برایش مهم نیست.

سایه نیز جدا از غم از دست دادن مادر و درگیری با دو برادرش با نامزد خود امیر نیز نمی تواند راحت و بی دغدغه و در آرامش ارتباط برقرار کند. در پایان نمایش سامان برای برادرش توضیح می دهد علت برگشت اش مرگ دوستش اش نبوده و در واقع دلیل اصلی اش این بوده است که دوستش او را ترک کرده و با کس دیگری ارتباط گرفته اما او دوباره به زندگی اش بر گشته و کارش را در ایران دنبال کرده است. بهمن که نیم تواند این موضوع را باور کند تکان می خورد و به فکر می افتد.

سامان با گفتن این واقعیت به او می فهماند بهمن بیش از هر کس دیگری درگیر گذشته است و بهتر است کار جهان را به خدا واگذار کند و در ان دخالت نکند. زمان که بگذرد بسیاری چیز ها فراموش می شوند. مرگ مادر ، مرگ همسایه و غم از دست دادن کسانی که بسیار دوستشان داشتیم. این نمایشنامه با دیالوگ هایی روان و جذاب روایتش را در یک ظهر، بعد از ظهر و شب بیان می کند. سادگی و راحتی نوشته این نمایشنامه را خواندنی می کند. این نمایشنامه برنده جایزه رادی از بخش نمایشنامه نویسی دهمین جشنواره بین المللی تئاتر دانشگاهی و کسب رتبه سوم در سومین دوره انتخاب آثار برتر ادبیات نمایشی ایران است. همچنین برنده جایزه ویژه از نخستین جشنواره رادیویی کلمه است.

این نمایشنامه درباره وضعیت چند جوان است که مادرشان را از دست داده اند و پدرشان نیز بر اثر فشارهای روحی به تیمارستان فرستاده شده است. آنها ضمن همه این مشکلات مشکل ارتباط با دیگران نیز دارند.

«چیزایی که گفتم شاید که واقعی نیست یا شعره یا حرف مفت یا مزخرف. ولی خدا می دونه که درست بود. جالب اینجا است که درست زندگی کردن تو یا رسیدن به هدفت یا از این حرفا اون قدرام به درست زندگی کردن بقیه ربط نداره. لااقل لازمه اش نیست. شاید دارم چرند می گم. خودم بوی نای حرفام رو حس می کنم. حساب مشنگی هام رو دارم . ولی... همین چند وقت پیش بود بهمن. یادته؟ همین جا، وسط همین خونه داد زدی و می خواستی بدونی کجا ست اون دست مهربونی که هر چی صداش می زنن بیرون نمی آد.»[2]

پی نوشت:

[1]صفحه 20 کتاب

[2]صفحه 48 کتاب

فاطمه شفیعی

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان