کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

درباره حکایت


درباره حکایت


«بوطیقای نثر» یکی از مهم ترین کتاب های نقد ساختارگرای تزوتان تودورف است که شامل ده مقاله می شود. در این کتاب با روش ساختارگرایی به ادبیات و رمان های مختلف از جمله داستان ها و حکایت های هزار و یک شب پرداخته است.
    
  
بوطیقای نثر
 بوطیقای نثر، پژوهش هایی نو درباره حکایت. تزوتان تودورف. مترجم: انوشیروان گنجی پور. نشر نی. چاپ اول. تهران.1388. 1650 نسخه.259 صفحه . 4000 تومان
.

«می توان گفت هزار و یک شب از ادبیاتی خبری حکایت دارد. در این نوع ادبیات همیشه بر خبر یک گزاره تکیه می شود، نه مبتدا و فاعل آن. مشهورترین مثال برای حذف فاعل دستوری، داستان سندباد بحری است. حتی اولیس هم در ماجراهایش شخصیتی آشکارتر دارد تا او، و می دانیم زیرک و محتاط و ... است... فقط سردترین و بی روح ترین سفرنامه ها می توانند به لحاظ غیر شخصی بودن شان با سفرنامه سندباد رقابت کنند و نه هر سفرنامه ای[1] 

بوطیقای نثر یکی از کتاب های مهم تزوتان تودروف یکی از مهم ترین نظریه پردازها و منتقدان ساختارگرای روسی است.

تودوروف در سال 1939 میلادی در شهر صوفیه بلغارستان به دنیا آمد. او در 24 سالگی به فرانسه رفت و با نانسی هاستون، نویسنده‌ فرانسوی‌‌تبار ازدواج کرد. وی فعالیت ادبی‌اش را با ترجمه متونی از نویسنده‌های فرمالیست روس همچون بوریس آیخن‌باوم، ویکتور اشکلوفسکی و رومن یاکوبسن آغاز، و با همکاری ژرار ژنت، مجموعه‌"بوطیقا" را منتشر کرد.

وی در سال‌های دهه 60 قرن گذشته میلادی و ابتدای سال‌های دهه هفتاد برای مجله‌ "تل کل" که بیش‌تر بزرگان ادبی آن روز فرانسه (افرادی چون رولان بارت و ژولیا کریستوا) با آن همکاری داشتند، می‌نوشت و نقشی نیز در تحولات فرهنگی آن سالیان فرانسه ایفا کرد.

وی سپس به موضوع ساختارگرایی ادبی علاقه‌مند شد و نخستین کتابش را به نام "نظریه‌ ادبی، متن‌هایی از فرمالیست‌های روس" در سال 1966 منتشر کرد؛ اما چند سال بعد به موضوع "بوطیقا" روی آورد و "بوطیقای نثر" را در سال 1971 به انتشار رساند.

در پشت جلد کتاب درباره این کتاب آمده است:

در سنت ساختارگرایی ادبی، کتاب بوطیقای نثر اثر تزوتان تودورف جایگاه یگانه ای دارد. هم از سویی نمونه بارز تلاش نقد ادبی است برای پیوستن به انقلاب ساختارگرایی که تفکر نسل تودورف را سخت دگرگون کرده بود، و این نه تنها در وام گیری ابزار نظری نقد از دیگر حوزه های پیشرو ساختارگرایی( زبان شناسی، انسان شناسی، فلسفه و روان کاوی) بلکه نیز در برداشت تازه نسبت به خود کنش نقد نمود یافته است. هم از سوی دیگر، علائم بی بست عن قریب این نوع وام گیری چیزی نیست که از نگاه خواننده ی نکته بین دور بماند. بعید است تصادف صرف باشد که از فردای انتشار، فاصله ی تودورف با این نگاه دم به دم بیش تر شده تا آن جا که سر اخر از محافظه کارانه ترین اشکال ممکن نقد سر درآورده و در عین حال کتاب، به اقرار مولف هنوز پر اقبال ترین کار اوست. از این لحاظ سوای ارزش های فی نفسه کار تودورف و خاصه استحاله نقد قصه به قصه نقد، ضرورت خواندن بوطیقای نثر همانا ضرورت اندیشیدن به برون رفت از عسرتی ست که نقد ادبی بدان دچار آمده؛ ضرورت طرح این پرسش که چرا جهشی که درونی کردن انقلاب ساختارگرایی در دیگر ساحت های تفکر رقم زده، در نقد ادبی به بازگشت ارتجاعی به سده های پیشین انجامیده ، آن گاه که منتقد ساختارگرا خواسته نسبت ادبیات و سیاست را در کانون تفکر خویش قرار دهد؟ باری، بوطیقای نثر به نظر نقطه ای می اید که باید از نو از ان جا شروع کرد. نقطه ای که می توان نقطه ی سقط ساختارگرایی در ادبیاتش نامید.

در این کتاب تودورف بحث بسیار عمیقی را درباره داستان های هزار و یک شب پیش می کشد و چشم انداز تازه ای از این کتاب عهد کهن ارائه می دهد که خواندنش خالی از لطف نیست. وی در بررسی خود از هزار و یک شب، نگاهی تازه به کارکترسازی ویژه در هزار و یک شب می اندازد و استفاده معنایی حکایت در حکایت که یکی از شیوه های مهم داستان پردازی هزار و یک شب است را مورد نقد و بررسی قرار می دهد.

در این کتاب تودورف بحث بسیار عمیقی را درباره داستان های هزار و یک شب پیش می کشد و چشم انداز تازه ای از این کتاب عهد کهن ارائه می دهد که خواندنش خالی از لطف نیست. وی در بررسی خود از هزار و یک شب، نگاهی تازه به کارکترسازی ویژه در هزار و یک شب می اندازد و استفاده معنایی حکایت در حکایت که یکی از شیوه های مهم داستان پردازی هزار و یک شب است را مورد نقد و بررسی قرار می دهد.

بوطیقای نثر شامل ده مقاله از تزوتان تودورف است که عبارتند از: سنخ شناسی رمان پلیسی، ادیسه: حکایتی ابتدایی، انسان- حکایت ها و هزار و یک شب، دکامرون و دستور زبان حکایت، گرال: طلب حکایت، هنری جمیز و راز حکایت، دگردیسی های روایی، یادداشت های زیر زمینی : بازی غیرت، دل ظلمات: شناخت خلاء، خوانش به مثابه ساختن.  

«شناخت ادبیات پیوسته در معرض دو خطر متضاد قرار دارد: یا نظریه ای درست می کنند که متناسب و همگون است ولی صلب و سترون، یا این که چون معتقدند هر سنگ کوچکی هم به کار ساختن بنای عظیم علم می آید، پس به ترسیم امور بسنده می کنند. مثلا در مورد ژانرها وضع به همین منوال است. یا ژانرها را همان گونه که وجود داشته اند، یا به عبارت دقیق تر، همان گونه که سنت نقد فراادبی تقدیس شان کرده ترسیم می کنند: قصیده و مرثیه وجود دارند زیرا این اسامی در گفتار انتقادی دوره ای خاص یافت می شوند. ولیکن از هر سودایی برای ساختن نظامی از ژانرها دست می کشند. یا این که مبنا را خصوصیات اساسی امر ادبی قرار می دهند و بعد می گویند ترکیب های مختلف این امور ادبی موجد ژانرهای ی اند.»[2]

 

پی نوشت:

[1] صفحه 45 کتاب

[2] صفحه 157 کتاب

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد