کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

کتابان

مروری بر کتاب های منتشر شده سال

همه صبح های دنیا

همه صبح های دنیا


«همه صبح های دنیا» رمانی از پاسکال کینیار درباره نوازنده ای سرشناس است که تا پایان عمر در کلبه چوبی اش کنار جنگل، به نوازندگی ویولن می پردازد.

همه صبح های دنیا

همه صبح های دنیا. پاسکال کینیار. مترجم:محمود گودرزی.انتشارات افراز.چاپ اول. تهران1392:.1100 نسخه.88صفحه.قیمت: 4400 تومان.

اقتباس سینمایی

در اغلب مواقع فیلمی که بر اساس یک رمان ساخته می شود نمی تواند به خوبی و تاثیر گذاری کتاب باشد. به همین سبب معمولا اقتباس های سینمایی ادبیات داستانی آثار چندان موفقی از آب در نیامده اند. یعنی حداقل همیشه کسی که داستان را می خواند و بعد فیلم آن را مشاهده می کند، اذعان دارد که داستان برایش بس تکان دهنده تر و جذاب تر بوده است. به همین خاطر هم هست که برخی از نویسندگان تا زمانی که زنده اند اجازه فیلم شدن داستانشان را به کارگردان ها نمی دهند. مثل گاربریل گارسیا مارکز که خوشبختانه هنوز اجازه نداده است فیلمی بر اساس رمان صد سال تنهایی اش ساخته شود. اما این روزها اقتباس سینمایی برای بسیاری از نویسندگان به معنی موفق بودن و دیده شدن داستانشان است و در واقع آن را یک امتیاز برای خود محسوب می کنند.

همه صبح های دنیا نیز به فیلم برگردانده شده است. جالب است بدانید نویسنده این رمان داستانش را با کمترین توصیفات و کمترین تصاویر اراده داده و بسیاری از قسمت های داستان را خالی گذاشته تا خود خواننده بتواند با تخیل خود جای آن را پر کند. از این لحاظ کارگردان اگر در اجرای تصاویر و صحنه های مختلف از تخیل خود استفاده کند می تواند اثری بیافریند که هم پای داستان باشد. ایجاز و کم گویی این نویسنده به حدی است که حتی در لحظات خیلی حساس و عاطفی نیز از گفتن جزییات زیاد پرهیز می کند و خواننده را به خود وا می نهد. البته همین موضوع بر تکان دهندگی اثر تاثیر می گذارد. با این حال خواننده دلش می خواهد بنشیند و تصویری را که برای یک لحضه در روشنایی دیده است به یاد آورد و خودش جزییات آن را در ذهن بسازد و مزه مزه کند. 

صحنه مرگ

صحنه مرگ مادلن دختر نوازنده معروف ویولون که در آخرین لحظات زندگی اش برای آخرین بار معشوق دوران جوانی اش را می بیند، در یک صفحه بسیار کوتاه این طور توصیف می شود.

« دوشیزه دو سنت کلمب ناگهان ملحفه تخت را برداشت. آقای ماره با چنان سرعتی عقب رفت که پرده تخت را کند و پرده باز شد. مادلن لباسش از تخت پایین افتاد. وقتی پاهایش را روی کف اتاق گذاشت آه کوتاهی کشید پارچه پیرهن را کشید و به او نشان داد. پارچه را بین انگشتانش گذاشت و به او گفت: عشقی که آن زمان به من داشتی ضخیم تر از پارچه پیرهنم نبود.

-        دروغ می گویی

ساکت ماندند. دست استخوانی اش را روی مچ پر از روبان ماره گذاشت و گفت: بزن خواهش می کنم.

سعی کرد به روی تخت برود اما خیلی بلند بود. مارن ماره کمر تکیده اش را هل داد و به او کمک کرد بالا برود. مثل یک متکا سبک بود. ویولن را از دست های توانت که برگشته بود گرفت. توانت بند پرده را پیدا کرد پرده را سر جایش بست و آن ها را تنها گذاشت. مارن ماره شروع به نواختن دختر خیال پرداز کرد اما مادلن آن را قطع کرد و دستور داد که آهسته تر بزند. مارن دوباره شروع کرد. مادلن با چشمانی که از تب می سوخت نواختن او را می نگریست. چشم هایش را نمی بست. بدن او را که مشغول نواختن بود وارسی می کرد[1]

بعد از این فصل کوتاه مادلن دیگر در این جهان نیست.

این داستان به کارگردانی آلن کورنو در سال 1991 در فرانسه ساخته شد. موسیقی این فیلم را ژوردی ساوال به عهده گرفت. چون در این فیلم همه چیز با محوریت موسیقی توصیف می شود. بازیگران این فیلم ژان پیر ماریل، ژرار دوباردیو، آن بروشه، گیوم ، دوپاردیو، کارولین سیهول، کارول ریشر و وایولن لاکروئا هستند و مدت فیلم  115 دقیقه است. این فیلم برنده جوایز بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر نقش زن دوم، بهترین موسیقی متن و بهترین فیلم برداری از جشنواره سیسر فرانسه شد.از این جهت این رمان توفیق این را داشته که اقتباسی موفق از رمان به دست دهد. این فیلم برنده هشت جایزه سزار شد.

داستان این رمان درباره موسیقی دان مهمی است که در اوج شهرت همسرش را از دست می دهد و با دو دختر خرد سالش تنها می شود. او در کنار جنگل و طبیعت، نوازندگی را به کمال می رساند و دو دخترش را نیز نوازندگان زبر دستی می کند. تا اینکه پسر جوانی را به شاگردی می گیرد.

داستان چیست؟

داستان این رمان درباره موسیقی دان مهمی  است که در اوج شهرت همسرش را از دست می دهد و با دو دختر خرد سالش تنها می شود. او در کنار جنگل و طبیعت، نوازندگی را به کمال می رساند و دو دخترش را نیز نوازندگان زبر دستی می کند. تا اینکه پسر جوانی را به شاگردی می گیرد. این پسر مارن ماره نام دارد. او از استاد و دخترانش موسیقی را فرا می گیرد اما هم دختران و هم استاد را رها می کند و به دربار می رود تا برای پادشاه نوازندگی کند. در پایان داستان هنگام مرگ استاد بر می گردد تا آخرین قطعاتی را که استادش تاکنون در اختیار وی قرار نداده بشنود و فرا بگیرد.رمان درباره عشق است. بیان عشق در جای جای اثر دیده می شود. دو سنت کلمب چنان از مرگ همسرش متاثر می شود که گاه روح همسرش را پس از سالیان دراز از گذشت مرگش می بیند و برایش ویولون می نوازند و با او گفتگو می کند و با هم شیرینی می خورند. در جایی از کتاب آمده است

«پس از اجرای قطعه موسیقی وقتی پلک هایش را باز کرد زنش دیگر آنجا نبود. ویلونش را زمین گذاشت و وقتی دستش را به سمت بشقاب قلع کنار ظرف نوشیدنی برد با تعجب دید که لیوان نصفه شده است و بغل آن روی قالیچه آبی نیمی از یک شیرینی خورده شده است.»[2]

شخصیت پردازی

شخصیت پردازی این رمان کوتاه بسیار قوی است. نویسنده بدون اینکه جزییات بی هوده ای را وارد کار کند تا به شما بگوید با چه کسانی رو به رو می شوید، تنها یک تصویر کوتاه اراده می دهد که با همان تصویر همه آنچه باید درباره آدم های داستان بدانید دستگیرتان می شود. شخصیت مارن ماره شاگردی که به خاظر شکسته شدن صدایش از گروه کر اخراج شده و حالا می خواهد انتقام صدایش را با نوازندگی بگیرد این طور توصیف می شود

«یک روز پسر گنده هفده ساله ای آمد که مانند کاکل خروس سرخ بود[3]

این پسر کاکل خروسی برای مدتی نزد دو سنت کلمب می ماند و از او نوازندگی می آموزد. مارن ماره عاشق مادلن دختر بزرگ استادش می شود اما پس از مدتی او را ترک می کند و علی رقم بی میلی استاد به دربار می رود و نوازنده درباری می شود و به پول و شهرت بسیار می رسد. مادلن پس از اینکه مارن ماره وی را ترک می کند تا اخر عمر تنها می ماند و در چهل سالگی بر اثر بیماری از دنیا می رود. روزی که مادلن در بستر مرگ است او را صدا می زنند تا برای آخرین بار قطعه ای را که مارن ماره به یاد عشق او ساخته بود برایش بزند. مادلن تکیده و خشک روی بستر افتاده و مارن ماره پوشیده از روبان های درباری با دستاهایی تپل و گوشت آلود توصیف می شود.

به عکس مارن ماره استادش هرگز حاضر نمی شود به دربار برود و برای پادشاه بزند. او در جنگل و کلبه اش که بالای درخت توت ساخته شده، دلنشین ترین آهنگ ها را می سازد که اوازه اش سراسر کشور را پر می کند. این استاد سخت گیر وقتی عاقبت می خواهد مارن ماره را به شاگردی بپذیرد به او این طور می گوید.

«شما وضعیت بدن را می شناسید. اجرایتان عاری از احساسات نیست. آرشه تان سبک است و می جهد. دست چپتان مثل یک سنجاب جست می زند و مانند یک موش روی تارها می خزد. آریه هایتان هوشمندانه و گاهی افسونگر است. اما من موسیقی نشنیدم.»[4]

درباره نویسنده

پاسکال کینیار نویسنده فرانسوی است که در سال 2002 برای رمان سایه های سرگردان برنده جایزه ادبی کنگور شد. پیش از آن نیز برای رمان تراسی در رم در سال 2000 جایزه آکادمی فرانسه را به دست آورده بود. اما مشهورترین کتابش همین رمان همه صبح های دنیا است.

همه صبح های دنیا را بخوانید چون خواندن این کتاب کوتاه 88 صفحه ای و فصل های به شدت کوتاهش چندان وقتی نمی گیرد. اما در عوض با زندگی و روحیات نوازنده بزرگی آشنا می شوید که عمیق ترین احساساتش را برای شما عرضه می کند. این شخصیت غریب، تنها، سرد و در عین حال به شدت احساسی شخصیتی است که می تواند تا مدت ها در ذهن مخاطب پرسه بزند.

پی نوشت:

[1]صفحه 76 کتاب

[2]صفحه 28 کتاب

[3]صفحه 31 کتاب

[4]پشت جلد کتاب.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد